فعالیتهای دینی و مذهبی در دوره آل بویه
روند اسلامگرایی در ایران تا قرن چهارم هجری
تاکنون بهطور پراکنده، مطالبی درباره نفوذ اسلام در ایران آوردهایم. در اینجا به اینمناسبت که قرن چهارم قرن سیطره کامل اسلام در ایران است، به برخی از نکاتِتاریخی و تحلیلیِ نفوذ تدریجی اسلام در ایران اشاره میکنیم. در واقع، در این قرندیگر خبری از شورشهای ضد دینی ـ مانند خرمدینان ـ که در قرن دوم وسوم درخراسان یا آذربایجان شاهد آن بودیم، نیست.
از نظر تاریخی، نفوذ اسلام در ایران، همراه ورود سپاهیان اعراب مسلمان بهایران بود. آنها با یک دست قرآن و با دست دیگر شمشیر، وارد ایران شدند وپس ازآن که سپاه ساسانی را شکستند، به تعلیم قرآن میان مردم پرداختند. کتاب خدا، آناندازه زیبا وپرمحتوا وبا معنویت بود که مورد توجه مردم ایران از سوی همهطبقات واقع شد. با این حال، اعراب مسلمان، آیین زرتشتی را به رسمیت شناختندودر تحمیل دین اسلام، جز نسبت به بتپرستان بودایی در شرق ایران که آن هم بااحتیاط بسیار همراه بود، مورد اجبار و اکراه قرار نگرفت.
یک بررسی عالمانه، نشان داده است که روند مسلمان شدن ایرانیان از قرننخست با کندی آغاز شد وبه تدریج بر شدت آن افزوده گردید. این شدت، در قرنچهارم به اوج خود رسید وتقریبا به جز برخی جمعیتهای قومی مانند آشوریهادر غرب یا جوامع کوچک زرتشتی در یزد وشیراز، سایر مردم به اسلام گرویدند.
فراگیر شدن اسلام در جامعه ایرانی، در مقایسه با برخی از مناطق دیگر دنیایاسلام، نکتهای شگفتانگیز است. اشپولر محقق آلمانی در کتاب تاریخ ایران نوشته است:
تقریبا تمام ایرانیان، بدون اعمال زور و فشار خارجی معتنابهی از طرف فاتحان،در مدت قرون اندکی به اسلام گرویدند. در بین النهرین، سوریه، فلسطین، مصرواسپانیا تا قرنهای متمادی، دستههای بزرگ مذهبی مسیحی، موجودیت خودرا حفظ کردند و سرانجام یا بهطور کلی بر مسلمین غلبه نمودند ـ چنان که دراسپانیا با تسلط مجدد دولت شمال آن صورت گرفت ـ و یا آن که به صورتدستههای کوچکتری پایداری نموده، باقی ماندند ]مانند قبطیان در مصر[.
یکی از مهمترین عوامل نفوذ سریع اسلام در جامعه ایران، حضور اعراب درشهرهای ایران بود. در مجلد نخست در این باره سخن گفتیم که اساسا در ادامه هرفتحی که صورت میگرفت، جمعی از افراد قبایل عربی، در شهرهای ایران ساکنمیشدند. به همراه سکونت اینان، مساجد ایجاد میشد و به تدریج با برخاستنصدای اذان، اسلام در آن شهر بسط مییافت. نام برخی از محلات شهرها که بههمین مناسبت نامگذاری شده، گویای این مطلب است. در یزد، محله تازیانخاطرهای است از سکونت شماری از افراد قبیله بنیتمیم در قرن نخست هجری. مادر جای دیگری درباره تسلط اسلام بر ماوراءالنهر، مطالب مشابهای را دربارهبخاراآوردیم.
عامل دیگر این تحوّل، آن بود که مردم مناطق مختلف، تحت سیطره دهقانان کهاشراف زمیندار آن روزگار بودند، قرار داشتند. اینان که دولت ساسانی را از دسترفته میدیدند، برای حفظ موقعیت خود، میبایست شرایط جدید را به راحتیمیپذیرفتند. تغییر عقیده مذهبی در آنها، میتوانست عاملی مؤثر در رونداسلامپذیری میان سایر مردم باشد.
افزون بر اینها، اسلام به سرعت، یک طبقه عالم را به وجود آورد که بر اساس یکوظیفه دینی و قرآنی، میبایست افراد مسلمان به مراکز علمی بروند و پس از گرفتنآموزشهای دینی لازم، به محیط خود بازگشته به تبلیغ اسلام بپردازند. ایندستوری است که در قرآن بر روی آن به صراحت تأکید شده است. بنابر این، از میاناعراب ساکن ایران یا تازه مسلمانان ایرانی، کسانی برای تحصیل به شهرهای بزرگمانند نیشابور، بخارا، ری و اصفهان یا حتی بغداد رفته و در بازگشت، به عنوان یکعالم مذهبی اسلام را میان تودههای مردم تبلیغ میکردند. به سخن دیگر، احساسوظیفه مذهبی برای هدایت دیگران، به قدری میان مسلمانان نیرومند بود که هرمسلمانی در برخورد با فرد یا افراد کافر، بلافاصله شروع به تبلیغ از اسلام میکرد.
برخورد مناسب برخی از امیران عرب در شهرهای ایران نیز عامل مؤثری برایرواج بیشتر اسلام بود. مؤلف تاریخ سیستان درباره ربیع حارثی نوشته است: ربیعبیامد به سیستان و سیرتها نیکو نهاد و مردمان را جبر کردند تا علم و قرآنوتفسیرآموختند و داد و عدل فرو نهاد و بسیار گبرکان مسلمان گشتند ازنیکوییسیرت او.
تنوع آیینهای مذهبی در اسلام، مانند نمازهای پنجگانه، روزه رمضان، حجوبسیاری از آیینهای مستحب، تنوع خاصی به نظام مذهبی موجود در اسلام دادهوجاذبه ویژهای را برای آن بهوجود میآورد. در کنار آن، مجالس وعظ گسترده نیزجمعیت زیادی از تودههای مردم را با زبان ساده، با معارف دینی آشنا میکرد.
بیشبهه نفوذ اسلام در میان خراسانیان و ترکان ماوراءالنهر از هر نقطه دیگری ازایران، سریعتر بوده و به احتمال بسیار قوی، عدم نیرومندی دینِ سابق در میان اینمردم واحساس نوعی خلاء فکری، عامل مؤثر گرایش سریع آنها به اسلام بوده است.
شیعیان در قرن چهارم وپنجم
نگاهی به دولتهای مستقل اسلامی در قرن چهارم، نشان میدهد که تشیع در اینقرن، شانس بزرگی در تسلط بر تمامی جهان اسلام را داشته است. به همین دلیل،این قرن را قرن پیروزی شیعه نام گذاری کردهاند؛ اما به دلیل اختلافات موجود میاندولتهای شیعه، کهبخشی از آنها جنبه سیاسی ونژادی ـ به مانند عربی، دیلمی،وغیره ـ داشت، تشیع نتوانست چیرگی خود را بر دنیای اسلام تکمیل کند. به علاوه،نوع عقاید شیعی هر گروه، متفاوت از دیگری بود. برخی زیدی مذهب، برخیاسماعیلی وبرخی دیگر امامی مذهب بودند. با این حال قدرت شیعه در قرن چهارمواقعا اعجابآور است. از یک سوی فاطمیان بر شمال افریقا ومصر حکممیراندند. از سوی دیگر، حمدانیان در شمال وشمال غرب عراق تا حلب واحیانادمشق، حاکمیت داشتند. آل بویه بر عراق وبخشهای وسیعی از ایران حکومتمیکردند. یمن در اختیار امامان زیدی بود. بنابر این اتحاد آنها میتوانست جهاناسلام را بهطور کامل در اختیار این مذهب قرار دهد.
افزون بر اختلافات سیاسی ونژادی، اختلاف مذهبی میان خود شیعیان نیز مانععمدهای بر سر راه اتحاد آنها بود. فاطمیانِ مصر، خود را امام دانسته واز دیگرانانتظار داشتند تا ریاست کامل آنها را بپذیرند.
افزون بر آن، وجود برخی از افکار انحرافی در میان فاطمیان، مانع از آن بود که ازسوی علمای مذهب امامیه مورد تأیید قرار گیرند. گرچه زمانی که قادر عباسی،منشوری در سید نبودن امامان فاطمی صادر کرد، علمای شیعه حاضر به تأیید آننشدند.
در همین حال، آلبویه که خواستار اعمال قدرت خود بود، برای حفظ دولتخویش، خلافت عباسی را نگاه داشت. این هم خود مانعی اساسی در راه پیشرفتتشیع بود.
شاید یکی از مهمترین مشکلات، عدم آمادگی فرهنگی شیعه برای تغذیه فکریهمه کسانی بود که به نوعی، به این نحله مذهبی بستگی داشتند. افراطیهای شیعهنیز که به آنها غالی گفته میشد، عامل پرهیز دیگران از مذهب تشیع امامیبودند.
گسترش تشیع در دوره آلبویه
پیش از روی کار آمدن آلبویه، تشیع در ایران وعراق نفوذی داشت. در دورانالراضی بالله عباسی (خلافت 322 ـ 329) تشیع در بغداد نفوذ چشمگیری به دستآورد. چهار سال پس از وی بود که بویهیان بر بغداد مسلط شدند. الراضی ضمناعلامیهای در بغداد، اهل حدیث وحنابله را مورد حمله قرار داد؛ بهویژه از اینناحیه که آنها، شیعیان اهل بیت را متهم به کفر وگمراهی میکنند.
با آمدن آلبویه به عراق تشیع در بغداد رشد چشمگیری یافت. عالمان زیادی ازبلاد مختلف به بغداد که مرکزیت داشت مهاجرت کرده وبه کار رواج آثار شیعیپرداختند. شیخ محمد بن یعقوب کلینی (م 329) که در اصل در ری وقم تحصیلکرده بود، بیست سال پایانی عمر خویش را در بغداد سپری کرد. وی یادداشتهایخود در آنجا منظم کرده کتاب عظیم الکافی را تألیف نمود. بهطور یقین اومیبایست در آنجا پایگاه مهمی میداشته تا بتواند چنین کار سترگی را به انجامبرساند.
در ایران، مهمترین مرکز شیعه از قرن دوم به این سو، شهر قم بود. در این شهر،شمار زیادی از محدثان وعالمان شیعه بودند که در قرن سوم وچهارم به ری وبغدادنیز رفت وشد داشتند. نام صدها تن از راویان اخبار شیعی که قمی هستند، در منابعرجالی شیعه ضبط شده است. بسیاری از آنان که از خاندان اشعری بودند، صاحبکتاب وتألیف در مسائل حدیثی، فقهی، تاریخی وجغرافیایی بودهاند.
یکی از عالمان بزرگ شیعه این عهد قم، ابوالقاسم جعفر بن محمد معروف بهابنقولِوَیْه قمی (م 369) است که کتاب کامل الزیارات او برجای مانده است. از دیگرعالمان این عهد قم، علی بن الحسین معروف به ابنبابوَیْه قمی است که هنوز مرقدوی در شهر قم، مورد اعتنای اهالی این شهر است.
فرزند وی ابوجعفر محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (م 381)برجستهترین محدث شیعی روزگار خویش است. او سخت مورد اعتنای بویهیانری بوده وهم آنان وی را از قم به ری دعوت کردند. صدوق پس از آمدن به ری، بهشهرهای زیادی سفر کرد وبا رهبران و عالمان جوامع کوچک شیعه در آن شهرهاملاقات کرد. او بارها برای زیارت امام رضا علیهالسلام به مشهد سفر کرد ومدتهادر آن شهر ونیشابور ماند.
شیخ صدوق همچنین به سرخس، مروالروذ، بلخ، سمرقند، ایلاق ، فرغانه،وبرخی دیگر از شهرهای ماوراءالنهر نیز برای شنیدن حدیث وتقویت ایمانشیعیان سفر کرد. در ماوراءالنهر بود که برای رفع نگرانی شیعیان در باره وجودحضرت مهدی(ع) کتاب با ارزش کمالالدین و تمامالنعمه را نگاشت.
مکتب قم ومکتب بغداد
درباره تشیع، یک نکته دانستنی در این دههها آن است که اساسا دو مکتب مهم برایتشیع از نظر منطقهای وجود داشت. مکتب قم که خلاصه در شیخ صدوق (م 381)شد وپس از آن رو به افول رفت. دوم مکتب بغداد که تا زمان حضور امامانعلیهمالسلام از رهبری آنان بهرهمند شدند. پس از آن تحت سرپرستی نایبانچهارگانه امام زمان(ع) قرار گرفتند. این افراد عبارت بودند از: عثمان بن سعید سَمّان،محمد بن عثمان بن سعید، ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی و علی بن محمد سَمُری.دوران ریاست این چهار نفر را غیبت صغرا مینامند که تا سال 329 به درازا کشید.پس از آن رهبری جامعه شیعه به دست عالمان و فقیهان و چهرههای برجسته شیعهدر بغداد افتاد. یکی از مهمترین خاندانهای شیعه این شهر، خاندان نوبختی بود کهدر علم و سیاست، زبدگی و شهرت داشتند.
ویژگی عمده مکتب قم، اخبارگرایی بود که در عین حال، از فرقهگراییوافراطیگری ـ غلّو ـ به مقدار زیادی دور بود. عمده تألیفات علمای قم، به صورتکتاب حدیث بود ودر عین حال که بر اساس احادیث اهل بیت از تشبیه وعقایدنادرست نسبت به خداوند دور بودند، اما با استدلال عقلی نیز میانهای نداشتند. درحقیقت آنها اعتقادات عقلی خود را از متن روایات امامان علیهمالسلام برمیگرفتند.
در برابر، شیعیانِ مکتب بغداد، از زمان هشام بن حکم ـ معاصر امام صادق وکاظم(ع) ـ وبعد از آن، به گرایش عقلی علاقه بیشتری نشان دادند. البتهغلوّگرایی، فرقهگرایی وانحراف فکری در شیعیان بغداد وجود داشت.
نتایج مکتب حدیثی قم، توسط شیخ کلینی (م 329) به بغداد برده شد. البته دربغداد نیز مکتب حدیثی وجود داشت ومیراثی از کتابهایی که اصحاب امامانعلیهمالسلام تألیف کرده بودند، در اختیار شیعیان بود. محصول مکتب بغداد، درشیخ مفید (م413) تبلور یافت. وی عالمی اهل بحث و مناظره وتا حدود زیادیعقلگرا ودر عین حال ضد معتزلی بود. او آثار زیادی در علم کلام شیعی ونیز فقهشیعه تألیف کرد. او همچنین آثاری در تاریخ اسلام وزندگی امامان دارد که بسیار باارزش است.
بهترین شاگرد شیخِ مفید، سیدمرتضی معروف به علم الهدی (م 436) است که ازمتکلمان وعالمان برجسته دنیای اسلام به شمار میآید. وی در بیشتر علوماسلامی صاحب نظر بود ودر هر زمینه کتابهای مهمی تألیف کرد که در همهاعصار مورد توجه عالمان شیعه و غیر شیعه قرار داشت. کتاب الشافی فی الامامه او درچهار جلد، از بهترین کتابهایی است که درباره امامت از نظرگاه شیعه نوشته شده است.
مهمترین شاگرد سید مرتضی، شیخ طوسی (م 460) است که دانش او جمع کاملمیان مکتب حدیثی قم ومکتب عقلی بغداد است. وی از یک سو محدث واز سویدیگر فقیه، متکلم ومفسّر بود. کتابِ مهم تفسیری او التبیان فی تفسیرالقرآن و کتابِفقهیش المبسوط والنهایه است. او رسالههای بیشماری در علوم مختلف اسلامینوشته است.
از قرن سوم تا پنجم، هزاران عنوان کتاب از سوی مؤلفان شیعه نوشته شد کهیکی از شاگردان شیخ طوسی با نام نجاشی، فهرست آن کتابها ومؤلفان آنها را درکتاب رجال خود آورد. نام بسیاری از این کتابها را ابن ندیم نیز در کتاب الفهرستخود آورده است.
تشیع آلبویه
به تشیع آل بویه باز گردیم. آلبویه در طبرستان به اسلام گرویده بودند. با توجه بهگرایش شیعی آنها، میتوان گفت اسلام آنها به دست علویان بوده است. زمانی کهفعالیت نظامی خود را آغاز کردند، تشیعِ خود را آشکار نکردند. اکنون محققانبرآنند که آلبویه، از آغاز بر مذهب تشیع زیدی بودهاند؛ اما بعدها به تشیع امامیگرویدند. دلایل زیادی وجود دارد که این مطلب را تأیید میکند.
زمانی که معزالدوله در بغداد بود، یک عالم علوی با نام ابوعبدالله داعی (محمد)به عنوان رهبر غیر رسمی در کنار وی بود؛ اما روشن نیست چرا این شخص در سال353 از بغداد گریخت وبه دیلم وطبرستان رفت ودر آنجا یاران فراوانی یافتوضمن جنگی با یکی از فرماندهان وشمگیر، نیروهای زیاری را به شکستکشاند.بعدها نیز کار وی پیشرفت چشمگیری داشت. ممکن است، او کهعالمیزیدی بوده، با گرایش معزالدوله به مذهب امامی، نتوانسته باشد در کنارویبماند.
معزالدوله با استقرار در بغداد، فعالیتهای شیعی خود را آغاز کرد. شروع کارشیعی او با فرمانی بود که وی در سال 351 صادر کرد. ابناثیر مینویسد:
در ربیع الثانی این ماه، شیعیان بغداد به دستور معزالدوله، متنی را در همه مساجدنوشتند. این متن چنین بود: خداوند معاویه را لعنت کند. ولعنت کند کسی که فدکرا که حق فاطمه بود غصب کرد، ولعنت کند کسی که مانع از دفن امام حسنعلیهالسلام در کنار قبر جدش شد، وکسی که ابوذر را تبعید کرد وکسی که عباسرا داخل در شورا (یِ شش نفره) نکرد.
شب هنگام برخی از اهل سنت آن نوشتهها را محو کردند. این بار معزالدوله بهتوصیه وزیر قدرتمندش ابومحمد مهلّبی دستور داد تا تنها بنویسند: لعن اللهالظالمین لا´ل محمد؛ در ادامه نام معاویه را نیز نوشتند.
در محرم سال 352 فرمان جدیدی از معزالدوله صادر شد. وی دستور داد تامردم، روز عاشورا، مغازههای خود را تعطیل کرده ومجالس سوگواری وعزاداریبرپا کنند. سنیان قادر به ممانعت از این مراسم نبودند ودلیل آن هم این بود که دولتآلبویه پشتیبان آن بود. بویهیان این رسم را میبایست در طبرستان وری، میانشیعیان آموخته باشند.
در روز غدیر همان سال، باز معزالدوله دستور داد تا شهر را آذین بستهوآتشبازی کنند. شب هنگام، به مانند سایر اعیاد، همه بازارها را باز کرده وطبلوبوق بزنند.
پس از آن، هر سال، مراسم عاشورا وغدیر توسط شیعیان برگزار میشد. اندکاندک، سنیان بغداد، بهویژه حنابله که افراطی بودند، در اندیشه مقابله افتادند. اینمقابله به دو صورت انجام شد:
نخست در برابر روز غدیر، روز غار درست شد؛ روزی که پیامبر(ص) همراهابوبکر به غار رفت! همچنین در برابر عاشورا، روزی را برای عزاداری برایمصعب بن زبیر که توسط حجاج کشته شد، معین کردند.
شیوه دوم برای مقابله با شیعیان، ایجاد درگیری وبرهم زدن مراسم مذهبیوسوگواری وحمله به خانههای شیعیان در محله کرخ در بغداد بود. طی سالها، ایندرگیریها، منجر به کشته شدن بسیاری از مردم بغداد از دو سو شد.
محله کرخ که محله تجار وشیعیان بود، هر بار به بهانهای توسط عیّاران ومردمانسایر محلات، بیشتر به بهانههای مذهبی مورد دستبرد وقتل وغارت قرارمیگرفت. در این میان، فتنه سال 361 بسیار گسترده بود. همین وضعیت در شعبانسال 362 نیز برای محله کرخ پیش آمد. آتش سوزی این سال، منجر به کشته شدنهفده هزار نفر وسوختن سیصد باب مغازه شد.
زمانی که قادر عباسی در سال 381 به جای الطائع به قدرت رسید، اندک اندکقدرت بویهیان رو به ضعف میرفت. به همین دلیل، وی تلاش خود را برای احیایمذهب سنی در بغداد آغاز کرد. در این سوی، محمود غزنوی در سال 387 قدرت رابه دست گرفت، همانند سامانیان در کوبیدن معتزله وشیعه فعالیت سختی را آغازکرد. بنابر این، از دو سوی شیعیان گرفتار محدودیت شدند. به همین دلیل، اوضاع برشیعیان در عراق وایران سخت شد. ما در جای دیگری درباره سیاست مذهبیغزنویها صحبت خواهیم کرد.
زمانی که نزاع شیعه وسنی در بغداد بالا گرفت، حاکم بغداد مجبور شد شیخ مفیدعالم برجسته شیعی را از این شهر تبعید کند. نزاعهای شیعه وسنی محدود به بغدادنبود، بلکه در شهر واسط عراق نیز همین درگیریها ادامه داشت. در سال 407درگیری سختی در این شهر رخ داد که که سنیان بر شیعیان غلبه کرده ورهبران شیعهبه علی بن مزید اسدی پناه بردند.
این درگیریها برای سالهای بعد نیز ادامه داشت. یکی از سختترین آنها،درگیری سال 443 بود که در بغداد پیش آمد. اهالی شیعه کرخ برجهایی ساخته وباطلا بر روی آنها نوشتند:
محمد وعلیّ خیرُ البشر، فمَن رضی فقد شَکَر، ومن اَبی فقد کَفَر.
محمد وعلی بهترین انسانها هستند. هر کس بپذیرد، شکر کرده وهر کس نپذیردکفرورزیده است.
این مسأله سبب بروز فتنه از سوی حنابله بغداد شد. در ضمن درگیری بهمشهدکاظمین حمله شد وتمامی اسباب واثاثیه آن به غارت رفت وحتی ضریح نیز آتشگرفت. زمانی که این خبر به دُبَیس بن علی مزیدی رسید، از خطبه خواندن به نامالقائم عباسی خودداری کرد، چرا که منطقه او؛ یعنی حِلّه همه شیعه نشین بود.
گفتنی است که درگیریهای شیعه وسنی تنها در بغداد نبود، بلکه در برخی از شهرهایایران نیز کمابیش مطرح بود. زمانی که در سال 345 در اصفهان میان سنیان وشیعیان قمیحاضر در آن شهر درگیری پیش آمد، رکنالدوله بویهی بر ضد سنیان مداخله کرد.
دولت فاطمی در مغرب ومصر
در اینجا به مناسبت، لازم است تا گزارش کوتاهی از پیدایش دولت فاطمی در شمالافریقا داشته باشیم؛ چرا که دولت مزبور، تأثیر مهمی در تحولات دنیای اسلام درقرن چهارم تا ششم داشته و به علاوه با فرستادن داعیان فراوانی به ایران، در اینکشور نیز تأثیر زیادی داشته است. از آن جمله، فرستادن حسن صباح و تشکیلدولت نزاری الموت است که بعد از این از آن، سخن خواهیم گفت.
امامان اسماعیلی، در فاصله میان امام صادق علیهالسلام تا آخرین امامِ مستوروپنهان اسماعیلیه که محمد بن احمد است، تاریخ روشنی ندارند؛ اما به نظر میرسدکه آنها فعالیت پنهانی خود را در نیمه دوم قرن دوم ونیمه نخست قرن سوم داشتهاند.
امام محمد بن احمد، در نیمه دوم قرن سوم هجری، یکی از داعیان مهم خود را بانام ابوالقاسم بن حوْشَب به یمن فرستاد تا دعوت اسماعیلی را در آنجا نشر دهد. ویتوفیق فراوانی در آن دیار حاصل کرد؛ جز آن که بعدها، زیدیه در آنجا غلبه یافتند،گرچه تا به امروز کسانی از پیروان مذهب اسماعیلی در یمن زندگی میکنند.
به دنبال آن، داعی دیگری با نام حسین بن احمد معروف به ابوعبدالله شیعی بهیمن رفت تا نزد ابن حوشب تربیت شود وپس از آن برای تبلیغ به نقطهای دیگربرود. وی بعد از آن با حاجیان شهر کُتامه، از شهرهای مغرب برخورد کرد وبه آنجارفت. شمار فراوانی از علویان نیز که از عباسیان گریزان بودند، به شمالافریقارفتند.
ابوعبدالله شیعی در آنجا به نشر دعوت اسماعیلی پرداخت وخبر از ظهورقریب الوقوع مهدی داد. وی توانست یاران زیادی را فراهم آورد. امام اسماعیلی کهدر شهر سِلْمیه شام بود، به سوی مصر حرکت کرده از آنجا به مغرب رفت. وی واردشهر سِجِلْماسه شد که در آنجا به زندان افتاد. اسماعیلیان او را از زندان رهانیدند. ویدر 21 ربیع الثانی سال 297 وارد شهر رقاده شده همان زمان با لقب المهدی لدین اللهتشکیل دولت فاطمی را اعلام کرد و خود را امیرالمؤمنین نامید.
بیست سال پس از آن در سال 317، دولت امویان در اندلس نیز رسما اعلام کردکه خلیفه آنها نیز عنوان امیرالمؤمنین دارد. بنابر این در قرن چهارم وپس از آن،سهخلافت در جهان اسلام وجود داشت. دو خلافت سنّی از عباسیان و امویانِاندلس ویک خلافت شیعی از فاطمیان.
فاطمیان دشواریهای فراوانی در شمال افریقا داشتند. در آنجا مردم بر مذهبمالکی بودند وسخت بر ضد شیعه فعالیت میکردند؛ امام مهدی اسماعیلی، نخستشهر بزرگی با نام مهدیّه در سمت ساحل شرقی مغرب ساخت وپس از استقرار درآن شهر که امنیت کاملی برای آن تدارک دیده بود، فعالیت خود را در بسط سلطهدولت خود آغاز کرد.
خلفای فاطمی سالهای خلافت
ابوعبدالله شیعی (داعی و مؤسس 288-298
عبیدالله المهدی 297-322
ابوالقاسم محمد القائم 322-334
ابوطاهر اسماعیل المنصور 334-341
ابوتمیم معد معز 341-365
در سال 358 مصر فتح شد و معز در سال 362 وارد قاهره شد
ابومنصور نزار العزیز 365-386
ابوعلی منصور الحاکم 386-411
ابوالحسن علی الظاهر 411-427
ابوتمیم معد المستنصر 427-487
ابوالقاسم احمد المستعلی 487-495
ابوعلی المنصور الا´مر 495-524
ابوالمیمون عبدالمجید الحافظ 525-544
ابوالمنصور اسماعیل الظافر 544-549
ابوالقاسم عیسی الفائز 549-555
هدف مهم آنها تصرّف مصر بود. خود مهدی در این باره فعالیت کرد؛ اما به جایینرسید. فرزند او القائم در سال 323 در این باره کوشید؛ اما توفیقی به دست نیاورد. بااین حال، داعیان آنها در مصر سخت مشغول فعالیت بودند. همین زمان، آنانایدههای بزرگتری داشتند. برای آنها شرق اسلامی، بهویژه خراسان اهمیت زیادیداشت. به همین دلیل داعیان فراوانی را به سوی ایران گسیل کردند. همینفعالیتهاست که در نهایت به تشکیل دولت فاطمی در الموتِ رودبار وقهستان درجنوب خراسان منجر شد.
در میانه قرن چهارم، دولت اِخشیدی مصر رو به ضعف میرفت. این زمانمغربیهای طرفدار فاطمیان به شدت مشغول فعالیت بودند. با آشفتگی اوضاعمصر در حوالی سالهای 357 وپس از مرگ کافور اخشیدی، بسیاری از مصریها، ازمعزّ فاطمی درخواست کردند تا به سوی مصر حرکت کند.
در محرم سال 358 سپاه یک صد هزار نفری معز فاطمی که بسیاری از آنانبربرهای مغربی بودند به سوی مصر حرکت کرد. سپاه جوهر، فرمانده فاطمیان،تقریبا بدون مشکل در شعبان همان سال مصر را تصرف کرد. این نخستین بار بود کهمصر تحت سلطه دولتی در میآمد که خلافت عباسی را قبول نداشت.
فاطمیان، درست همانند کاری که در مغرب کردند، به تأسیس شهر جدیدیدست زدند تا به خوبی بر آن مسلط باشند. این شهر، همان شهر بزرگ قاهره است کهتا امروز مرکزیت خود را برای این کشور بزرگ حفظ کرده است. جوهر در طیچهار سال امارت بر مصر از طرف معز، این کشور را از هر جهت برای تثبیت دولتفاطمی آماده کرد. رنگ سیاه عباسی از میان رفت وسکههای جدید با نام معز فاطمیوشعارهای شیعه بر روی آن، به جریان افتاد. در ادامه، جمله حیّ علی خیر العمل دراذان افزوده شد. بعد از گذشت چهار سال معز فاطمی وارد قاهره شد.
شگفت آن بود که سپاه فاطمی در سال 359 دمشق را نیز گشود ودر انطاکیه با رومیانهممرز شد. در این سال که حمدانیان نیز در حلب وشمال عراق به نام فاطمیان خطبهمیخواندند، حیّ علی خیر العمل در تمامی مأذنههای شمال افریقا وشام شنیده میشد.
با این حال، از تاریخ مصر به خوبی میتوان دریافت که فاطمیان با تسامح مذهبیفراوانی با مصریان برخورد کرده وکسی را وادار به ترک مذهب نکردند.
دولت فاطمی با شدت وضعف بر بخشی از شامات وحتی گاه بر مکه ومدینه،حکومت میکرد وهمان گونه که گذشت، در پی تسلط بر تمامی جهان اسلام بود.شگفت آن که در سال 450 در بغداد خطبه به نام فاطمیان خوانده شد وخلیفه عباسینیز یقین کرد که بساط دولت عباسی برچیده شده است. تنها با آمدن سلجوقیان بهبغداد خلافت عباسی برای دو قرن دیگر پایدار ماند.
مصر تا سال 567 که صلاح الدین ایوبی خلافت فاطمیان را از میان برد، در اختیارفاطمیان باقی بود. در تمام این سالها، فاطمیان، جنگهای زیادی با رومیان کردهومانع از نفوذ بیشتر آنها به جهان اسلام شدند. یکی از ارجمندترین کارهای آنان،افزون بر تأسیس شهر قاهره، تأسیس دانشگاه الازهر بود که پیش از نظامیههایخواجه نظام الملک بود. به عقیده بسیاری از محققان، نظام الملک تنها برای مقابله بافارغ التحصیلان آن دانشگاه، نظامیهها را برای تقویت مذهب اهل سنت در شرق ایجاد کرد.