معرفی وبلاگ
با سلام امیدوارم مطالب این وبلاگ مورد استفاده شما قرار گرفته باشد. باآرزوی موفقیت برای تمامی انسانها التماس دعا (عکس متعلق شهید محمد علی شاهچراغی دانشجوی رشته فیزیک می باشد.)
صفحه ها
دسته
هستی برای ما
خدمات
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 696305
تعداد نوشته ها : 130
تعداد نظرات : 30
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

مروانیان‌

 

خلافت‌ عبدالملک‌ وجانشینان‌ وی‌

اشاره‌ کردیم‌ که‌ پس‌ از کناره‌گیری‌ یزید دوم‌، مروان‌ بن‌ حکم‌ بر سریر قدرت‌نشست‌. پس‌ از وی‌ در سال‌ 65 هجر فرزندش‌ عبدالملک‌ به‌ خلافت‌ رسید که‌قدرتمندترین‌ خلیفه‌ مروانی‌ است‌. مشکل‌ مهم‌ او عبدالله‌ بن‌ زبیر در مکه‌ بود که‌ادعای‌ خلافت‌ داشت‌. زمانی‌ که‌ شام‌ آشوب‌های‌ پس‌ از کناره‌گیری‌ معاویه‌ دوم‌ راپشت‌ سر می‌گذاشت‌، عراق‌ وحجاز ونیز سرزمین‌های‌ شرق‌ اسلامی‌ در اختیارعبدالله‌ بن‌ زبیر قرار گرفت‌؛ گرچه‌ او برای‌ غلبه‌ بر عراق‌ دشواری‌هایی‌ مانند قیام‌مختار را تجربه‌ کرد.

عبدالملک‌ پس‌ از گذشت‌ چند سال‌ از آغاز خلافتش‌، وآنگاه‌ که‌ موقعیتش‌ را درشامات‌ کاملا استوار کرد، ابتدا راهی‌ عراق‌ شد تا آن‌ منطقه‌ حساس‌ را از دست‌خاندان‌ زبیری‌ به‌ در آورد. نیروهای‌ شام‌ در جنگ‌ با مصعب‌ بن‌ زبیر وپس‌ از کشتن‌وی‌ عراق‌ را در سال‌ 72 هجری‌ متصرف‌ شدند. پس‌ از آن‌ عبدالملک‌ می‌بایست‌ مکه‌را از سلطه‌ عبدالله‌ بن‌ زبیر به‌ در آورد. به‌ همین‌ هدف‌، حجاج‌ را به‌ سوی‌ مکه‌ فرستادتا دولت‌ عبدالله‌ بن‌ زبیر را براندازد. حجاج‌ چندی‌ مکه‌ را محاصره‌ کرد وعاقبت‌ باکشتن‌ عبدالله‌ در سال‌ 73 هجری‌ ، قدرت‌ زبیریان‌ را به‌طور کلی‌ از بین‌ برد. بدین‌ترتیب‌ عبدالملک‌ پس‌ از گذشت‌ نُه‌ سال‌، توانست‌ وحدت‌ سیاسی‌ سرزمین‌های‌اسلامی‌ را به‌ زور شمشیر باز گرداند.

عبدالملک‌، حجاج‌ را که‌ به‌ خشونت‌ وخون‌ریزی‌ شهرت‌ داشت‌، به‌ حکومت‌عراق‌ گماشت‌ تا با سرکوبی‌ مخالفان‌، قدرت‌ امویان‌ را در این‌ منطقه‌ حفظ‌ کند. وی‌ تاحدود بیست‌ سال‌ پس‌ از آن‌ حکومت‌ عراق‌ را در اختیار داشت‌ واین‌ منطقه‌ را باخشنونت‌ هرچه‌ تمام‌تر وبا روشی‌ سخت‌گیرانه‌ اداره‌ کرد. با این‌ حال‌، شورش‌های‌فراوانی‌ در همین‌ دوره‌ پدید آمد. حَجاج‌ بیش‌ از هر چیز به‌ حکومت‌ اموی‌ وفاداربود ودر راه‌ تثبیت‌ دولت‌ اموی‌ از هیچ‌ کاری‌، حتی‌ کشتن‌ بهترین‌ وپاک‌ترین‌مسلمانان‌ خودداری‌ نمی‌کرد. همو یک‌ بار گفته‌ بود «خلیفه‌ خدا روی‌ زمین‌، مهم‌تراز رسول‌ خداـص‌ـ در روی‌ زمین‌ است‌؛ زیرا رسول‌ فقط‌ یک‌ پیام‌ رسان‌ است‌، اماخلیفه‌ حافظ‌ جان‌ ومال‌ مردم‌ از سوی‌ خدا!» گفته‌اند که‌ وی‌ در طول‌ حکومت‌ خودبیش‌ از یک‌ صد وبیست‌ هزار نفر را کشته‌ است‌.

حجاج‌ برای‌ جلوگیری‌ از نفوذ خوارج‌ که‌ به‌ نام‌ ازارقه‌ مشهور بودند ونامشان‌ رااز یکی‌ از رهبرانشان‌ (نافع‌ بن‌ ازرق ) گرفته‌ بودند، تلاش‌های‌ زیادی‌ کرد. وی‌ شهرواسط‌ را در حاشیه‌ غربی‌ رود دجله‌ بنا کرد ومردمانی‌ از شامیان‌ را در آن‌ سکونت‌ دادوخود در همان‌ جا استقرار یافت‌. او برای‌ جلوگیری‌ از شورش‌ها نیازمند مردم‌ شام‌بود؛ چون‌ نمی‌توانست‌ به‌ عراقی‌ها اطمینان‌ داشته‌ باشد. وی‌ شخصی‌ با نام‌ مهلب‌ بن‌ابی‌صفره‌ را مأمور جنگ‌ با خوارج‌ ـ که‌ در شهرهای‌ جنوبی‌ ایران‌ تسلط‌ داشتند وگاه‌تا بصره‌ می‌آمدند ـ کرد. مهلب‌ طی‌ سال‌ها توانست‌ خوارج‌ را سرکوب‌ کرده‌ نفوذآنها را به‌ دورترین‌ نقاط‌ در جنوب‌ شرقی‌ ایران‌ محدود کند. داستان‌ این‌ نبردها، که‌در یک‌ سو خوارج‌ به‌ صورت‌ نامنظم‌ واز سوی‌ دیگر، سپاه‌ حکومت‌ به‌ صورت‌ یک‌ارتش‌ منظم‌ حضور داشتند، یکی‌ از طولانی‌ترین‌ ماجراهای‌ جنگی‌ این‌ دوره‌می‌باشد.

حجاج‌ پس‌ از سرکوب‌ خوارج‌، سپاهی‌ را برای‌ توسعه‌ فتوحات‌ در جنوب‌ شرق‌ایران‌ اعزام‌ کرد که‌ بخش‌ عمده‌ آنها عراقی‌ها بودند. فرماندهی‌ آنها را عبدالرحمان‌ بن‌محمد بن‌ اشعث‌ عهده‌ دار بود که‌ به‌ سرعت‌ سر به‌ شورش‌ برداشت‌.

 

شورش‌ عبد الرحمان‌ بن‌ محمد بن‌ اشعث‌

یکی‌ از شورش‌های‌ مهم‌ عراق در دوره‌ امویان‌ شورش‌ عبدالرحمان‌ است‌. او نواده‌اشعث‌ بن‌ قیس‌ از فرماندهان‌ جنگ‌ صفین‌ است‌ که‌ از عوامل‌ تحمیل‌ حکمیت‌ برامام‌ علی‌ـع‌ـ بود. دختراشعث‌ نیز قاتل‌ امام‌ مجتبی‌ـع‌ـ شد ومحمد فرزندش‌ در کربلاضد امام‌ حسین‌ـع‌ـ جنگید.

عبدالرحمان‌ به‌ عنوان‌ فرمانده‌ سپاه‌، عازم‌ سیستان‌ شد. وی‌ در آغاز به‌ فتوحات‌پرداخت‌، اما پس‌ آن‌که‌ حجاج‌ برای‌ فتوحات‌ بیشتر بر وی‌ فشار آورد، دستور او رانپذیرفت‌ وتصمیم‌ به‌ شورش‌ گرفت‌. شورشیان‌ بر پایه‌ عمل‌ به‌ کتاب‌ خدا، سنّت‌رسول‌ خداـص‌ـ وجهاد با ظالمان‌ با او بیعت‌ کردند. در این‌ شورش‌، غیر از قبایل‌عرب‌، موالی‌ ایرانی‌ وفقیهان‌ زیادی‌ از عراق‌ شرکت‌ داشتند. شورش‌ او از سال‌ 81 تا83 هجری‌ به‌ درازا کشید؛ تا آن‌که‌ در نهایت‌ سرکوب‌ شد وعبدالرحمان‌ به‌ هرات‌گریخت‌. در آن‌ جا در پناه‌ یکی‌ از شاهان‌ محلی‌ قرار گرفت‌؛ اما چندی‌ بعد به‌ دستوراو کشته‌ شد وسرش‌ برای‌ حجاج‌ فرستاده‌ شد.

شرکت‌ کنندگان‌ در این‌ شورش‌ از مسلمانان‌ عراقی‌ بودند که‌ اعتقاد به‌ شورش‌ دربرابر حکومت‌ فاسق‌ وظالم‌ داشتند. در برابر آنان‌ عده‌، زیادی‌ شورش‌ بر حاکم‌ستمگر را روا نمی‌شمردند وتنها به‌ نصیحت‌ اعتقاد داشتند.

 

امامت‌ امام‌ سجاد(ع‌)

علی‌ بن‌ الحسین‌ ملقب‌ به‌ زین‌ العابدین‌ وسجادـع‌ـ در سال‌ 38 هجری‌ به‌ دنیا آمد. آن‌حضرت‌ تا واقعه‌ عاشورا، در کنار جد بزرگوار ونیز عمو وپدرش‌ زیست‌ وپس‌ ازعاشورا از سال‌ 61 هجری‌ تا سال‌ 94  که‌ به‌ شهادت‌ رسید، رهبری‌ شیعیان‌ را بر عهده‌داشت‌. در برخی‌ منابع‌ کهن‌ آمده‌ است‌ که‌ مادر حضرت‌ یکی‌ از شاهدخت‌های‌خاندان‌ ساسانی‌ بود؛ اما این‌ مطلب‌ مورد تردید برخی‌ از محققان‌ قرار گرفته‌ است‌.

دوران‌ زندگی‌ امام‌ سجادـع‌ـ همراه‌ با سخت‌ترین‌ دوره‌ برای‌ شیعه‌ بود. سایرمسلمانان‌ نیز تحت‌ سیطره‌ علمای‌ فاسق‌ ومستبد اموی‌ زندگی‌ دشواری‌ را سپری‌می‌کردند. در این‌ دوره‌ دین‌ گرفتار تحریف‌ شده‌ بود. آلودگی‌ مردم‌ به‌ دنیاطلبی‌ به‌ضعف‌ دینداری‌ آن‌ جامعه‌ انجامیده‌ بود.

امام‌ سجادـع‌ـ با توجه‌ به‌ موقعیتی‌ که‌ در آن‌ جامعه‌ داشت‌، به‌ کار تربیت‌ شیعیان‌ونیز عامه‌ مسلمانان‌ پرداخت‌. آن‌ حضرت‌ مورد توجه‌ شخصیت‌های‌ برجسته‌ آن‌روزگار بود، وبه‌ دلیل‌ زهد وعبادتش‌، محبوب‌ مسلمانان‌ پاک‌دل‌ بود. روشن‌ است‌که‌ در جوامع‌ دینی‌، شخصیت‌های‌ مقدس‌ وزاهد تا چه‌ اندازه‌ نفوذ کلام‌ دارند.

سال‌های‌ طولانی‌ زندگی‌ امام‌ در مدینه‌ گذشت‌، اما شیعیان‌ آن‌ حضرت‌ بیش‌ ازهر نقطه‌ در کوفه‌ بودند وبه‌ دلیل‌ محدودیتی‌ که‌ در دوران‌ حکومت‌ امویان‌ به‌ ویژه‌فرماندار عراق‌ حجاج‌ نسبت‌ به‌ شیعیان‌ اعمال‌ می‌شد، تماس‌ گرفتن‌ آنان‌ با امام‌دشوار بود. از کربلا در سال‌ 61 هجری‌ ـ منهای‌ حرکت‌ توابین‌ (سال‌ 64 ـ 65)ومختار (سال‌ 66 ـ 67) که‌ ادامه‌ ماجرای‌ کربلا بود ـ تا نخستین‌ قیام‌ شیعی‌ در سال‌122، شصت‌ سال‌ فاصله‌ افتاد. این‌ نشان‌ می‌دهد که‌ شیعه‌، برای‌ تجدید قوا نیاز به‌زمانی‌ طولانی‌ داشت‌ که‌ بخشی‌ از آن‌ را زیر سایه‌ رهبری‌ امام‌ سجادـع‌ـ سپری‌ کرد.تاریخ‌ گواه‌ است‌ که‌ امام‌ سجادـع‌ـ در طول‌ سی‌ وچهار سال‌ فعالیت‌، شیعه‌ را در یکی‌از سخت‌ترین‌ دوران‌های‌ تاریخش‌ رهبری‌ کرد.

امام‌ سجادـع‌ـ در این‌ دوران‌ طولانی‌ می‌بایست‌ از کیان‌ شیعه‌ حفاظت‌ می‌کردوآن‌ را از نابودی‌ سیاسی‌ واعتقادی‌ می‌رهاند. افزون‌ بر آن‌، می‌کوشید تا شیعیانی‌تربیت‌ کند که‌ با اسلام‌ اصیل‌ آشنایی‌ داشته‌ واهل‌ عمل‌ باشند. به‌ همین‌ دلیل‌ آن‌حضرت‌ در برابر تندروی‌های‌ برخی‌ از شیعیان‌ عراق‌ ایستاد واز آنها خواست‌ تا ازغلو وافراط‌ پرهیز کنند. حضرت‌ به‌ آنها پیغام‌ دادند که‌ ما را در چهارچوبه‌ آنچه‌اسلام‌ فرموده‌ دوست‌ بدارید ودر باره‌ ما غلوّ وتندروی‌ نکنید.

امام‌ در برابر امویان‌ نیز مبارزه‌ نظامی‌ را برنگزید. تنها کوشید تا مظلومیت‌ اهل‌بیت‌ را برای‌ نسل‌های‌ نورسیده‌ شرح‌ دهد و حقانیت‌ اهل‌ بیت‌ را در مسأله‌ امامت‌گوشزد کند. اصل‌ تقیه‌، مهم‌ترین‌ اصل‌ سیاسی‌ زندگی‌ امامان‌ است‌ که‌ از پس‌ از کربلابه‌ عنوان‌ رکن‌ اصلی‌ در زندگی‌ سیاسی‌ آن‌ بزرگواران‌ مورد توجه‌ قرار گرفت‌. در این‌باره‌ امام‌ سجادـع‌ـ فرمود:

کسی‌ که‌ امر به‌ معروف‌ ونهی‌ از منکر را ترک‌ گوید، همچون‌ کسی‌ است‌ که‌ کتاب‌خدا را کنار نهاده‌ وبدان‌ پشت‌ کرده‌ است‌؛ مگر آن‌که‌ در تقیه‌ باشد. از امام‌پرسیدند: تقیه‌ چیست‌؟ فرمود: این‌ که‌ مسلمان‌ از استبداد یک‌ مستبد متجاوز وباغی‌ بهراسد.

اشاره‌ کردیم‌ که‌ امام‌ سجادـع‌ـ در آن‌ جامعه‌ رفاه‌زده‌ تقوا وزهد را تبلیغ‌ می‌کردند.یکی‌ از مهم‌ترین‌ ابزارهای‌ آن‌ حضرت‌، دعاهایی‌ بود که‌ انشا کرده‌ میان‌ مردم‌ منتشرمی‌کردند. صحیفه‌ سجادیه‌ بخشی‌ از دعاهای‌ آن‌ حضرت‌ است‌ که‌ ضمن‌ آنهامفاهیمی‌ چون‌ عبادت‌، راز ونیاز با خدا، پرهیز از پیروی‌ نفس‌ اماره‌ وسایرمفاهیم‌اخلاقی‌ آمده‌ است‌. افزون‌ بر آن‌ مفاهیم‌ دینی‌ ومذهبی‌ نیز مورد توجه‌ قرارگرفته‌ است‌.

یکی‌ از مفاهیم‌ رایج‌ در دعاها صلوات‌ بر محمد وآل‌ محمد است‌ که‌ در جهت‌تقویت‌ موضع‌ اهل‌ بیت‌ در آن‌ جامعه‌ بسیار مؤثر بوده‌ است‌. امام‌ سجادـع‌ـ در باره‌صلوات‌ می‌فرمود:

خداوند صلوات‌ بر پیامبرش‌ را بر عالِم‌ واجب‌ کرده‌، وما را نیز به‌ آن‌ مقرون‌ساخته‌ است‌. کسی‌ که‌ بر رسول‌ خدا صلوات‌ فرستد، اما بر ما صلوات‌ نفرستد،صلواتش‌ را بر رسول‌ ناقص‌ گذاشته‌ ودستور خدا را ترک‌ کرده‌ است‌.

آن‌ حضرت‌ در باره‌ امامت‌ نیز مطالبی‌ را ضمن‌ دعا مطرح‌ می‌کردند. یک‌ نمونه‌ آن‌بدین‌ قرار است‌:

خداوندا! مقام‌ خلافت‌ برای‌ خلفای‌ توست‌، برگزیدگان‌ از خلقت‌ وجایگاه‌امانت‌های‌ تو در درجات‌ عالیه‌ که‌ تو آن‌ مقام‌ را به‌ آنها اختصاص‌ دادی‌ ولی‌دیگران‌ از آنان‌ گرفتند ... تا جایی‌ که‌ برگزیدگان‌ وخلفای‌ تو در مقابل‌ ستم‌ستمکاران‌، مغلوب‌ ومقهور شده‌ حق‌ آنان‌ بر باد رفت‌. پروردگارا! بر دشمنان‌ آنهااز اولین‌ وآخرینشان‌، به‌ کسانی‌ که‌ بر تجاوز دشمنانشان‌ رضا دادند وبر پیروان‌وتابعین‌ آنها لعنت‌ فرست‌.

 

خلافت‌ فرزندان‌ عبدالملک‌

پس‌ از مرگ‌ عبدالملک‌، چهار تن‌ از فرزندان‌ او به‌ خلافت‌ رسیدند. ابتدا ولید وپس‌از آن‌ سلیمان‌ عهده‌دار خلافت‌ شدند.

در دوره‌ این‌ خلفا، فتوحات‌ مسلمانان‌ در شمال‌ افریقا گسترد وسرتاسر شمال‌افریقا را در بر گرفت‌. دو تن‌ از سرداران‌ سپاه‌ اسلام‌ در آن‌ ناحیه‌ موسی‌ بن‌ نصیروطارق  بن‌ زیاد بودند. طارق  در دهه‌ پایانی‌ قرن‌ اول‌ هجری‌ برای‌ نخستین‌ بارمسلمانان‌ را به‌ سرزمین‌ اندلس‌ هدایت‌ کرد ودر آن‌جا بر دشمن‌ غلبه‌ کرد. در شرق‌اسلامی‌ نیز فتوحات‌ در محدوده‌ وسیعی‌ ادامه‌ یافت‌ واسلام‌ در دورترین‌ نقاط‌ درماوراء النهر نفوذ یافت‌. همان‌ طور که‌ گذشت‌، هجرت‌ اعراب‌ به‌ این‌ نواحی‌ وغلبه‌آنان‌ بر مردم‌ بومی‌، به‌ تدریج‌ سبب‌ گسترش‌ فرهنگ‌ اسلامی‌ در این‌ مناطق‌ شد.بومیان‌ مسلمان‌ شده‌ نیز نقش‌ گسترده‌ای‌ در ترویج‌ اسلام‌ داشتند.

پس‌ از درگذشت‌ سلیمان‌، عُمَر بن‌ عبدالعزیز نواده‌ مروان‌ عهده‌دار خلافت‌ شد.بر اساس‌ آنچه‌ منابع‌ تاریخی‌ نوشته‌اند، وی‌ کوشید تا در سیاست‌های‌ جای‌ِ امویان‌تغییراتی‌ داده‌ سیره‌ خلفای‌ اولیه‌ را احیا کند. اما حکومت‌ او دوامی‌ نیاورد واحتمال‌می‌رود که‌ خود به‌ دست‌ امویان‌ از میان‌ رفته‌ باشد. دوران‌ خلافت‌ عمر بن‌ عبدالعزیزیکی‌ از دوره‌های‌ اصلاح‌طلبانه‌ است‌ که‌ به‌ هدف‌ حفظ‌ دولت‌ اموی‌، آغاز شد؛ اما به‌دلیل‌ عدم‌ پی‌گیری‌ آن‌، نتوانست‌ در جلوگیری‌ از سقوط‌ امویان‌ توفیقی‌به‌ دست‌آورد.

 

فتوحات‌ در شرق وغرب‌

در دوره‌ امویان‌، یکی‌ از اصول‌ سیاست‌ خارجی‌، جنگ‌ با کشورهای‌ همسایه‌وتوسعه‌ سرزمین‌های‌ تحت‌ سلطه‌ دولت‌ اموی‌ بود. برای‌ توده‌های‌ مردم‌ نفوذاسلام‌ اهمیت‌ داشت‌، وبرای‌ خلفا وامیران‌، غنایم‌ وسرزمین‌های‌ بیشتر. این‌فتوحات‌ در شرق‌ وغرب‌ ادامه‌ یافت‌ وهرچه‌ دورتر می‌شد با کندی‌ مواجه‌ شده‌ودشواری‌های‌ آن‌ بیشتر می‌شد. پس‌ از سرکوبی‌ خوارج‌، مهلب‌، حاکم‌ خراسان‌تعیین‌ شد وکوشش‌هایی‌ برای‌ توسعه‌ اسلام‌ در ماوراءالنهر انجام‌ داد. پس‌ از آن‌مهم‌ترین‌ اقدامات‌ از قتیبه‌ بن‌ مسلم‌ بود. وی‌ توانست‌ دیار طخارستان‌ را به‌ مرکزیت‌بلخ‌ به‌ تصرف‌ اسلام‌ درآورده‌ (سال‌های‌ 86 ـ 87)آیین‌ بودایی‌ را از آن‌ نواحی‌ عقب‌براند. وی‌ تا سال‌ 94 به‌ اقدامات‌ خود در تحکیم‌ مواضع‌ فتح‌ شده‌ ادامه‌ داد.

مسلمانان‌ با زرتشتی‌ها به‌ دلیل‌ آن‌که‌ اهل‌ ذمه‌ بودند کنار می‌آمدند، اما در برابربت‌پرستان‌ بودایی‌ سخت‌ ایستادند وتمامی‌ بتکده‌های‌ آن‌ نواحی‌ را محو کرده‌ به‌جای‌ آنها مسجد ساختند. پس‌ از آن‌ مناطق‌ بخاری‌، خوارزم‌ وکاشغر تحت‌ سیطره‌اسلام‌ درآمد. در برخی‌ از این‌ مناطق‌، اداره‌ داخلی‌ شهرها به‌ عهده‌ فرمانروایان‌محلی‌ گذاشته‌ می‌شد ومسلمانان‌ به‌ گرفتن‌ خراج‌ ورواج‌ اسلام‌ در آن‌ نواحی‌ بسنده‌می‌کردند.

در دوره‌ اموی‌، سپاه‌ مسلمانان‌ توانست‌ مکران‌ را که‌ امروزه‌ بلوچستان‌ خوانده‌می‌شود فتح‌ کند. به‌ دنبال‌ آن‌ سِند ومولتان‌ گشوده‌ شد. پس‌ از آن‌ فتح‌ هند تا زمان‌سلطان‌ محمود غزنوی‌ عقب‌ افتاد.

جنگ‌ با رومیان‌ نیز ادامه‌ داشت‌. همان‌ طور که‌ پیش‌ از این‌ اشاره‌ کردیم‌، به‌ جززمان‌ معاویه‌، یک‌ بار دیگر مسلمانان‌ با فرماندهی‌ مسلمه‌ بن‌ عبدالملک‌ توانستندقسطنطنیه‌ را در سال‌ 98 ـ 99 محاصره‌ کنند، اما موفق‌ به‌ فتح‌ آن‌ نشدند. با این‌ حال‌،موقعیت‌ مسلمانان‌ در نواحی‌ مرزی‌ میان‌ عراق‌ وشام‌ از یک‌ سو وآسیای‌ صغیر ازسوی‌ دیگر تقویت‌ وتحکیم‌ شد.

جنگ‌ مسلمانان‌ با رومیان‌، برای‌ قرن‌ها در این‌ نواحی‌ ادامه‌ یافت‌. ارمنستان‌ نیزکه‌ در زمان‌ سلطنت‌ معاویه‌ گشوده‌ شده‌ بود، در جریان‌ جنگ‌های‌ داخلی‌ میان‌عبدالله‌ بن‌ زبیر وامویان‌، از دست‌ مسلمانان‌ خارج‌ شد. پس‌ از خاموشی‌ این‌شورش‌ها، بار دیگرمنطقه‌ ارمینیه‌ در شمال‌ شرق‌ دولت‌ بیزانس‌ به‌ دست‌مسلمانان‌افتاد.

 

اسلام‌ در شمال‌ افریقا واندلس‌

مسلمانان‌ در سال‌ 20 هجری‌، پای‌ به‌ مصر نهادند. پس‌ از آن‌ به‌ سوی‌ غرب‌ حرکت‌کردند. نام‌ منطقه‌ وسیع‌ میان‌ مصر تا اقیانوس‌ اطلس‌ را مغرب‌ می‌نامند. با این‌ تقسیم‌که‌ بخش‌ نخست‌ آن‌ در ناحیه‌ شرق‌، مغرب‌ نزدیک‌ یا افریقیه‌ نامیده‌ شده‌ است‌ و درحال‌ حاضر شامل‌ لیبی‌ وتونس‌ است‌. بخش‌ میانی‌، مغرب‌ اوسط‌ که‌ همان‌ کشورالجزایر است‌، وبخش‌ سوم‌، مغرب‌ دور که‌ کشور مغرب‌ یا مراکش‌ است‌. ساکنان‌بومی‌ این‌ نواحی‌ را بربر می‌گویند. این‌ نامی‌ است‌ که‌ اروپاییان‌ بر این‌ مردم‌ نهاده‌اند.بربرها به‌ صورت‌ قبایلی‌ زندگی‌ می‌کردند وهر ناحیه‌ در اختیار طایفه‌ای‌ قرار داشت‌که‌ جمعیت‌ آن‌ به‌ مراتب‌ بیش‌ از جمعیتی‌ بود که‌ قبایل‌ عربی‌ در حجاز داشتند.

نخستین‌ شهری‌ که‌ با صلح‌ گشوده‌ شد، برقه‌ بود. پس‌ از آن‌ طرابلس‌ فتح‌ شد. عمراجازه‌ نداد مسلمانان‌ پیش‌تر بروند. در دوره‌ عثمان‌، والی‌ مصر، عبدالله‌ بن‌ سعد به‌افریقیه‌ یورش‌ برد وفتوحاتی‌ کرد. پس‌ از آن‌ جنگ‌ متوقف‌ شد تا آن‌ که‌ زمان‌معاویه‌، عقبه‌ بن‌ نافع‌ که‌ پدرش‌ در جنگ‌های‌ پیشین‌ این‌ منطقه‌ حضور داشت‌ واو رااز کودکی‌ به‌ آن‌ ناحیه‌ برده‌ بود، فرماندهی‌ جنگ‌های‌ این‌ ناحیه‌ را عهده‌ دار شد.

مهم‌ترین‌ اقدام‌ او تأسیس‌ شهر قیروان‌ بود تا سپاهیان‌ در آن‌ جا سُکنا گرفته‌ وباتکیه‌ بر آن‌، فتوحات‌ دنبال‌ شود. این‌ تجریه‌ای‌ بود که‌ مسلمانان‌ در باره‌ کوفه‌ وبصره‌در عراق‌ وفسطاط‌ در مصر داشتند. وی‌ هنگام‌ تأسیس‌ شهر به‌ مسلمانان‌ گفت‌: «ای‌مسلمانان‌! من‌ به‌ نفع‌ شما می‌بینم‌ که‌ در این‌ منطقه‌ شهر بنا کنید، تا سپاهیان‌ را در آن‌جای‌ دهیم‌ وبرای‌ همیشه‌، مایه‌ عزت‌ و سربلندی‌ اسلام‌ باشد.»

عقبه‌ بن‌ نافع‌ که‌ فتوحات‌ را از سال‌ 49 هجری‌ دنبال‌ کرده‌ بود، طی‌ جنگ‌های‌خود توانست‌ بخش‌ وسیعی‌ از مغرب‌ میانی‌ را فتح‌ کند. اندکی‌ بعد مغرب‌ برای‌ چندسال‌ دست‌خوش‌ شورش‌ شده‌ از دست‌ مسلمانان‌ خارج‌ شد. با این‌ حال‌، مدتی‌نگذشت‌ که‌ مسلمانان‌ بار دیگر آن‌ را متصرف‌ شدند واین‌ بار، شمار زیادی‌ از بربرهابه‌ اسلام‌ گرویدند وخود در فتوحات‌ بعدی‌ به‌ مسلمانان‌ کمک‌ فراوان‌کردند.

حسان‌ بن‌ عثمان‌ غسانی‌ پس‌ از عقبه‌، فرماندهی‌ این‌ فتوحات‌ را در دست‌ داشت‌.فرمانده‌ شجاع‌ بعدی‌ از نواحی‌ موسی‌ بن‌ نصیر بود که‌ در سال‌ 85 عازم‌ مغرب‌ شد اوبا بهره‌گیری‌ از بربرها فتوحات‌ را پیش‌ برد. یکی‌ از این‌ بربرها، طارق  بن‌ زیاد بود که‌افتخار فتح‌ اندلس‌ برای‌ او ثبت‌ شده‌ است‌. در سال‌های‌ پایانی‌ قرن‌ نخست‌ هجری‌،تمامی‌ مغرب‌ در دست‌ مسلمانان‌ افتاد وراه‌ برای‌ گشوده‌ شدن‌ اندلس‌ باز شد.

آخرین‌ نقطه‌ای‌ که‌ سپاه‌ مسلمانان‌ پیش‌ از اندلس‌ گشود شهر طنجه‌ بود. در آن‌ جاسپاهی‌ متشکل‌ از هفده‌ هزار عرب‌ ودوازده‌ هزار بربر آماده‌ شدند تا به‌ آرامی‌ قدم‌ به‌سرزمین‌ اندلس‌ یا اسپانیا بگذارند. حدفاصل‌ آنها تنگه‌ای‌ قرار داشت‌ که‌ پس‌ از آن‌ به‌نام‌ فاتح‌ اسپانیا جبل‌ الطارق  نامیده‌ شد.

ابتدا در رمضان‌ سال‌ 91 سپاه‌ کوچکی‌ راهی‌ جزیره‌ای‌ نزدیک‌ سرزمین‌ اندلس‌شد وپس‌ از ارزیابی‌ مختصر سپاه‌ مسلمانان‌ با کمک‌ شخصی‌ از شخصیت‌های‌سیاسی‌ واجتماعی‌ اندلس‌ با نام‌ ژولین‌ وارد منطقه‌ شدند. این‌ شخص‌ که‌ بنا به‌ دلایلی‌با رودریک‌ پادشاه‌ اسپانیا خصومت‌ داشت‌، مسلمانان‌ را راهنمایی‌ وکمک‌کرد تا به‌ راحتی‌ نواحی‌ جنوبی‌ اندلس‌ را متصرف‌ شوند. اندکی‌ بعد سپاه‌ رودریک‌ باسپاهیان‌ عرب‌ وبربر که‌ نیروهای‌ کمکی‌ جدیدی‌ هم‌ به‌ آنها پیوسته‌ بودند، درگیرنبردی‌ سخت‌ شد. این‌ جنگ‌ که‌ با نام‌ نبرد وادی‌ برباط‌ نامیده‌ شده‌ در 28 رمضان‌ سال‌92 هجری‌ (19 ژوئیه‌ 711 م‌) رخ‌ داد ومسلمانان‌ با دادن‌ سه‌ هزار شهید بر نیروهای‌رودریک‌ پیروز شدند. پس‌ از آن‌ سیل‌ جمعیت‌ مسلمان‌ از عرب‌ وبربر بود که‌ باشنیدن‌ خبر پیروزی‌، از افریقا به‌ آن‌ ناحیه‌ سرازیر شدند. از آن‌ پس‌ اندلس‌ به‌ عنوان‌یکی‌ از بخش‌های‌ سرزمین‌ اسلامی‌ شناخته‌ شد.

 

شورش‌ یزید بن‌ مهلّب‌

با درگذشت‌ عمر بن‌ عبدالعزیز دو تن‌ دیگر از فرزندان‌ عبدالملک‌ به‌ خلافت‌رسیدند: یزید وهشام‌. یزید از سال‌ 101 تا 105 هجری‌ خلافت‌ کرد. در سال‌ 102،یزید بن‌ مهلب‌ که‌ از فرماندهان‌ بزرگ‌ دولت‌ اموی‌ بود، سر به‌ شورش‌ برداشت‌.

خاندان‌ مهلب‌ از خاندان‌های‌ عراقی‌ طرفدار امویان‌ بودند. مهلب‌ خود ازفرماندهانی‌ بود که‌ جنگ‌های‌ زیادی‌ علیه‌ خوارج‌ کرده‌ آنان‌ را قلع‌ وقمع‌ نمود. یزیداز فرزندان‌ او مناصب‌ بالایی‌ یافت‌. او مدتی‌ حکومت‌ خراسان‌ را داشت‌ وبه‌ دستورعمر بن‌ عبدالعزیز زندانی‌ شد. پس‌ از روی‌ کار آمدن‌ یزید بن‌ عبدالملک‌ به‌ عراق‌گریخت‌ وبا به‌ اسارت‌ درآمدن‌ خانواده‌اش‌ سر به‌ شورش‌ برداشت‌. او که‌ سال‌ها به‌امویان‌ خدمت‌ کرده‌ بود، گویا برای‌ جذب‌ مردم‌ عراق‌ شعارهای‌ آزادیخواهی‌ودینداری‌ داد. مردم‌ که‌ دل‌خوشی‌ از امویان‌ نداشتند، با او بیعت‌ کردند. در نبرد سپاه‌شام‌ با او، وی‌ وچهار برادرش‌ کشته‌ شدند. خانواده‌ وی‌ رو به‌ فرار نهادند که‌ شامیان‌به‌ تعقیب‌ آنان‌ پرداخته‌ همگی‌ را کشتند. گویا از این‌ خاندان‌ کسی‌ بر جای‌نماند.

پس‌ از یزید، برادرش‌ هشام‌ بن‌ عبدالملک‌ از سال‌ 105 تا 125 در ظاهر حکومت‌مقتدرانه‌ای‌ داشت‌؛ در حالی‌ که‌ درون‌ جامعه‌ اسلامی‌ سخت‌ گرفتار تعارض‌ بود.گروه‌های‌ مخالف‌، فعالیت‌های‌ شدیدی‌ داشتند. در این‌ دوره‌ مسائل‌ مختلفی‌ وجوددارد که‌ به‌ ترتیب‌ به‌ آن‌ می‌پردازیم‌.

 

امامت‌ امام‌ باقر(ع‌)

پنجمین‌ امام‌ شیعه‌، محمد بن‌ علی‌ بن‌ الحسین‌ است‌ که‌ به‌ باقر العلوم‌ شهرت‌ دارد.مادر آن‌ حضرت‌، فاطمه‌ دختر امام‌ حسن‌ بن‌ علی‌ـع‌ـ است‌. آن‌ حضرت‌ در سال‌ 57هجری‌ متولد شده‌ ودر سن‌ چهارسالگی‌ شاهد رخداد خونبار کربلا بودند. شهادت‌امام‌ باقر در سال‌ 114 یا 117 بوده‌ است‌.

شهرت‌ به‌ باقر از آن‌ روست‌ که‌ آن‌ حضرت‌ به‌ داشتن‌ علم‌ فراوان‌ واستنباط‌ فروع‌از اصول‌ مهارت‌ داشته‌اند. در بسیاری‌ از منابع‌ آمده‌ است‌ که‌ لقب‌ باقر، لقبی‌ است‌ که‌حضرت‌ رسول‌ـص‌ـ، توسط‌ جابر بن‌ عبدالله‌ به‌ ایشان‌ داده‌اند. در روایت‌ آمده‌ که‌حضرت‌ رسول‌ (ص‌) به‌ جابر فرمودند: «تو باقی‌ خواهی‌ ماند تا فرزندی‌ از من‌ به‌دنیا آید؛ سلام‌ مرا به‌ او برسان‌.»

امام‌ از موقعیت‌ علمی‌ بالایی‌ برخوردار بوده‌ است‌. یکی‌ از علمای‌ آن‌ روزگارمی‌گوید: ]دانشورانی‌ که‌ در محضر امام‌ می‌آمدند، سخت‌ در برابر آن‌ حضرت‌کوچک‌ می‌نمودند؛ آن‌ سان‌ که‌ در برابر هیچ‌ کس‌ تا این‌ اندازه‌ کوچک‌ نبودند.[ از آن‌حضرت‌ با تعبیر سید فقهای‌ حجاز یاد شده‌ است‌؛ یعنی‌ شخصی‌ که‌ علم‌ وحلم‌وبزرگی‌ را یکجا در خود داشت‌.

بسیاری‌ از طالبان‌ علم‌ از دور ونزدیک‌، به‌ ویژه‌ عراق‌ که‌ سخت‌ به‌ وی‌ ارادت‌داشتند، به‌ خدمتش‌ می‌رسیدند واز خرمن‌ دانش‌ آن‌ حضرت‌ توشه‌ بر می‌چیدند.دانش‌ حضرت‌ در حدیث‌، فقه‌ وتفسیر قرآن‌ بود ودر هر سه‌ زمینه‌، روایات‌بی‌شماری‌ در کتاب‌های‌ سنی‌ وشیعه‌، به‌ نقل‌ از آن‌ حضرت‌ آمده‌ است‌.

یکی‌ از ویژگی‌های‌ عمده‌ روزگار امام‌، آن‌ بود که‌ مذهب‌های‌ فقهی‌ وتفسیری‌مختلفی‌ از هر نقطه‌ از جهان‌ اسلام‌ تأسیس‌ شده‌ بود. در این‌ میانه‌، نقش‌ امام‌ آن‌ بود که‌مبانی‌ مذهب‌ شیعه‌ را بر اساس‌ آموزه‌های‌ قرآنی‌ وسنّت‌ پیامبرـص‌ـ تبیین‌ کنند. امام‌از عالمانی‌ که‌ به‌ مانند احبار ورهبانان‌ یهودی‌ ومسیحی‌، حقایق‌ دین‌ را کتمان‌کرده‌کتاب‌ آسمانی‌ را تحریف‌ می‌کردند، سخت‌ انتقاد کرده‌ مردم‌ را از آنها پرهیزمی‌دادند.

در این‌ زمان‌، به‌ تازگی‌ اهل‌ سنت‌ شروع‌ به‌ نگارش‌ احادیثی‌ کردند که‌ تا آن‌ زمان‌به‌طور شفاهی‌ از رسول‌ خداـص‌ـ نقل‌ شده‌ بود. امامان‌ شیعه‌ـع‌ـ از همان‌ آغازاحادیث‌ مکتوب‌ امام‌ علی‌ـع‌ـ را در دست‌ داشتند وآنها را در اختیار شیعیان‌ وسایردوستداران‌ خود قرار می‌دادند. افزون‌ بر آن‌، در دوران‌ حکومت‌ اموی‌، بسیاری‌ ازاحکام‌ دین‌ تغییر کرده‌ بود. به‌ همین‌ دلیل‌ لازم‌ بود تا امام‌، مبانی‌ اسلام‌ اصیل‌ را برای‌امت‌ تبیین‌ کنند.

مکتب‌ شیعه‌، چیزی‌ جز مکتب‌ اهل‌ بیت‌ نیست‌. در این‌ مکتب‌، اتکای‌ اساسی‌ براحادیثی‌ است‌ که‌ از طریق‌ این‌ بزرگواران‌ از رسول‌ خداـص‌ـ نقل‌ شده‌ است‌. اهل‌ بیت‌به‌ موجب‌ حدیث‌ ثقلین‌، در کنار قرآن‌، هادی‌ مردم‌ به‌ شمار می‌آمدند. به‌ همین‌ دلیل‌،یکی‌ از رسالت‌های‌ مهم‌ امامان‌، آن‌ بود تا نقش‌ خود را به‌ عنوان‌ عترت‌ پیامبرـص‌ـ درکنار قرآن‌ ایفا کنند. از امام‌ باقرـع‌ـ نقل‌ شده‌ است‌:

آل‌ محمّد أبواب‌ الله‌ والدعاه‌ اءلی‌ الجنّه‌ والقاده‌ اءلیها؛ فرزندان‌ رسول‌ خدا درهای‌علوم‌ الهی‌ وراه‌ رسیدن‌ به‌ رضای‌ او ودعوت‌ کنندگان‌ به‌ بهشت‌ وسوق‌ دهندگان‌مردم‌ به‌ آن‌ جایند.

امام‌ باقرـع‌ـ خطاب‌ به‌ مردم‌ می‌فرمود:

مردم‌ کجا می‌روید؟ به‌ کجا رانده‌می‌شوید؟ شما در آغاز به‌ وسیله‌ ما اهل‌ بیت‌هدایت‌ شدید وسرانجام‌ کار شما نیز با ما پایان‌ می‌پذیرد. اگر شما زودتر زمام‌امور را در دست‌ گرفتید، در پایان‌ کار اداره‌ امّت‌ اسلامی‌ وامور آن‌ به‌ دست‌ ماخواهد بود. برای‌ این‌ که‌ ما خانواده‌ای‌ هستیم‌ که‌ عاقبت‌ از آن‌ آنان‌ است‌، خدامی‌فرماید: «عاقبت‌ کار از آن‌ پرهیزگاران‌ است‌».

از نکات‌ مهمی‌ که‌ امام‌ باقرـع‌ـ درست‌ همانند سایر امامان‌، بر روی‌ آن‌ تأکید می‌کردندآن‌ بود که‌ تنها وتنها باید به‌ سنّت‌ پیامبرـص‌ـ عمل‌ کرد واز بدعت‌ها که‌ طی‌ سال‌ها به‌خطا جزو دین‌ شناخته‌ شده‌ روی‌ گرداند.

افزون‌ بر این‌، کسانی‌ به‌ دلیل‌ آن‌ که‌ احادیث‌ِ رسیده‌ از پیامبرـص‌ـ را باور نداشتند،برای‌ تکمیل‌ فقه‌، از استدلال‌های‌ عقلی‌مقایسه‌ موارد مشابه‌ در فقه‌ (قیاس‌) استفاده‌می‌کردند. این‌ اقدام‌، سخت‌ مورد اعتراض‌ امام‌ باقرـع‌ـ قرار گرفت‌ وحضرت‌ برپیروی‌ از سنّت‌ صریح‌ وصحیح‌ پیامبرـص‌ـ تأکید داشتند.

به‌ هر روی‌، مهم‌ترین‌ رسالت‌ آن‌ حضرت‌ در آن‌ روزگار، حفظ‌ دین‌ از انحراف‌وتحریف‌ ومبارزه‌ با کج‌اندیشی‌ها بود. همین‌ مبارزات‌، سبب‌ شد تا تشیع‌ حافظ‌اسلام‌ اصیل‌ باشد واز انحراف‌ دور شود. در حالی‌ که‌ دیگران‌ تحت‌ تأثیر تبلیغات‌امویان‌ و عالمان‌ کج‌ اندیش‌، نگرشی‌ از دین‌ ارائه‌ دادند که‌ با اسلام‌ اصیل‌ فاصله‌بسیاری‌ داشت‌.

هم‌ چینن‌ امام‌ از تنگ‌نظری‌ خوارج‌ که‌ خود را سخت‌ دیندار نشان‌ داده‌ وبه‌نوعی‌ خشک‌ْمقدسی‌ گرفتار شده‌ بودند، ابراز تنفر می‌کردند. خوارج‌، مسلمانان‌ِ جزخود را کافر می‌شمردند و بر این‌ باور بودند که‌ هر کسی‌ گناه‌ کبیره‌ انجام‌ دهد، از دین‌خارج‌ می‌شود. حضرت‌ باقرـع‌ـ فرمودند:

ان‌َّ الخوارج‌ ضیَّقوا علی‌ أنفسهم‌ بجهالتهم‌. اءن‌َّ الدین‌ أوسع‌ من‌ ذلک‌؛خوارج‌ از روی‌ جهالت‌، عرصه‌ را بر خود تنگ‌ گرفته‌اند. دین‌ ملایم‌تر وقابل‌انعطاف‌تر از آن‌ است‌ که‌ آنان‌ می‌شناسند.

یکی‌ دیگر از ابعاد مبارزات‌ فکری‌ امام‌ باقرـع‌ـ مبارزه‌ با افکاری‌ بود که‌ یهودیان‌ومسیحیان‌ میان‌ مسلمانان‌ رواج‌ می‌دادند. از آن‌ جا که‌ بسیاری‌ از داستان‌های‌ قرآن‌در کتاب‌ تورات‌ هم‌ آمده‌ والبته‌ تحریف‌ شده‌، یهودیان‌ می‌کوشیدند تا با آگاهی‌های‌شفاهی‌ که‌ نسل‌ به‌ نسل‌ ساخته‌ وپرداخته‌ بودند، آیات‌ مربوط‌ به‌ قصص‌ انبیا راتفسیرکنند. نتیجه‌ آن‌ این‌ بود که‌ فرهنگ‌ تحریف‌ شده‌ یهودی‌ میان‌ مسلمانان‌ انتشارمی‌یافت‌.

در تورات‌ داستان‌های‌ فراوانی‌ بود که‌ نسبت‌های‌ ناروا به‌ پیامبران‌ـع‌ـ خدا می‌داد.این‌ داستان‌ها از طریق‌ همین‌ یهودیان‌ در عراق‌ ویمن‌ وشام‌، به‌ عنوان‌ قصه‌ میان‌مسلمانان‌ رواج‌ یافت‌ وبعدها در کتاب‌های‌ تفسیر قرآن‌ وارد شد. امام‌ باقرـ ع‌ـوامامان‌ (ع‌) پس‌ از ایشان‌، سخت‌ با این‌ افکار بیگانه‌ از اسلام‌ مقابله‌ کردند. بیشتراین‌ داستان‌ها از طریق‌ کعب‌ الاحبار وارد کتاب‌های‌ مسلمانان‌ شده‌ است‌.

زندگی‌ عملی‌ امام‌ باقرـع‌ـ نیز، نه‌ تنها برای‌ شیعیان‌، بلکه‌ برای‌ مدعیان‌ علم‌ وعمل‌در آن‌ روزگار درس‌ بود.

محمد بن‌ منکدر، یکی‌ از حفّاظ‌ قرآن‌ در روزگار امام‌ باقرـع‌ـ ضمن‌ تمجید از آن‌حضرت‌، می‌گوید: ]روزی‌ خواستم‌ او را وعظ‌ کنم‌. اما او مرا موعظه‌ فرمود. سؤال‌کردند: چگونه‌؟ گفت‌: زمانی‌ از مدینه‌ بیرون‌ شدم‌. در صحرا محمد بن‌ علی‌ بن‌الحسین‌ را دیدم‌. او در حالی‌ که‌ بدن‌ فربهی‌ داشت‌ در کنار دو غلام‌ سیاه‌ کار می‌کرد.پیش‌ خود گفتم‌: سبحان‌ الله‌! پیرمردی‌ از قریش‌، در چنین‌ ساعتی‌، با این‌ وضعیت‌جسمانی‌ برای‌ به‌ دست‌ آوردن‌ دنیا در تلاش‌ است‌. باید او را موعظه‌ کنم‌! نزد او رفتم‌وگفتم‌: خداوند تو را حفظ‌ کند. اگر در این‌ حال‌ اجل‌ تو فرارسد چه‌ خواهی‌ کرد؟!فرمود: اگر در این‌ حال‌ اجلم‌ سر رسد، در حالی‌ که‌ در اطاعت‌ خدا بوده‌ام‌، از دنیارفته‌ام‌. من‌ با کار کردنم‌، خودم‌ وعیالم‌ را از محتاج‌ بودن‌ به‌ تو وسایر مردم‌ حفظ‌می‌کنم‌. وقتی‌ از سر رسیدن‌ اجل‌ هراسناک‌ خواهم‌ بود که‌ اجل‌ مرا در حال‌ نافرمانی‌خدا دریابد. گفتم‌: ای‌ فرزند رسول‌ خدا! راست‌ فرمودی‌. من‌ می‌خواستم‌ تو راموعظه‌ کنم‌ که‌ تو مرا موعظه‌فرمودی‌.[

انتظار امام‌ از شیعیان‌ آن‌ بود که‌ اهل‌ عمل‌ به‌ احکام‌ باشند ودر تقواوشایستگی‌های‌ اخلاقی‌ از دیگران‌ پیش‌ باشند. حضرت‌ می‌فرمود: «شیعه‌ حقیقی‌کسی‌ است‌ که‌ از خداوند پیروی‌ کند.» همین‌طور می‌فرمود:

شیعیان‌ ما اهل‌ تقوا واجتهاد وامانت‌ وزهد وعبادت‌ هستند؛ کسانی‌ که‌ شب‌ رازنده‌ می‌دارند وروزها روزه‌؛ زکات‌ اموالشان‌ را می‌پردازند؛ به‌ حج‌ می‌روند وازهر حرامی‌ اجتناب‌ می‌کنند.

حضرت‌ شیعیان‌ خود را چونان‌ نوری‌ در ظلمت‌ زمین‌ وصف‌ می‌کردند.

از بهترین‌ اصحاب‌ امام‌ باقرـع‌ـ زراره‌ بن‌ اعین‌، ابان‌ بن‌ تغلب‌ ومحمد بن‌ مسلم‌ رامی‌توان‌ نام‌ برد.

 

قیام‌ زید بن‌ علی‌

زید فرزند امام‌ سجادـع‌ـ بود. او به‌ کتاب‌ وسنت‌ آشنا بود ودر شمار مفسران‌ومحدثان‌ شناخته‌ می‌شد. زمانی‌ که‌ نزد هشام‌ بن‌ عبدالملک‌ رفت‌، شاهد آن‌ بود که‌یک‌ مسیحی‌ به‌ رسول‌ خداـص‌ـ توهین‌ می‌کند وعبدالملک‌ حساسیتی‌ نشان‌نمی‌دهد. این‌ امر او را بر ضد هشام‌ برانگیخت‌. البته‌ ریشه‌ مخالفت‌ زید با امویان‌،ابعاد فکری‌ وتاریخی‌ عمیق‌تری‌ داشت‌ که‌ به‌ نزاع‌ علویان‌ با امویان‌ باز می‌گشت‌.

زید در سال‌ 122 هجری‌ در کوفه‌ با شیعیان‌ ارتباط‌ برقرار کرد وآنان‌ تعهد کردندتا در سرنگونی‌ امویان‌، به‌ او کمک‌ کنند. در آن‌ زمان‌ حاکم‌ عراق‌ یوسف‌ بن‌ عمر بود.مردم‌ بر پایه‌ عمل‌ به‌ کتاب‌ خدا، سنت‌ رسول‌ ـص‌ـ وجهاد با ستمگران‌ ودفاع‌ ازمظلومان‌ با او بیعت‌ کردند. شیعیان‌ به‌ سایر شهرها نیز نامه‌ نوشتند ومردم‌ بسیاری‌ ازشهرها قول‌ حمایت‌ دادند. از جمله‌ کسانی‌ که‌ از وی‌ حمایت‌ مالی‌ کرد، ابوحنیفه‌ فقیه‌معروف‌ عراق‌بود.

در نهایت‌ قرار شد تا در زمان‌ معینی‌ کوفه‌ سر به‌ قیام‌ بردارد. آگاهی‌ دشمن‌ اززمان‌ قیام‌، سبب‌ شد تا زید زودتر از موعد دست‌ به‌ قیام‌ بزند. همین‌ مسأله‌ سبب‌ شدتا همه‌ شیعیان‌ نتوانند به‌ او بپیوندند؛ تنها حدود چهار صد نفر به‌ او پیوستند. دردرگیری‌ با حکومت‌، تیری‌ به‌ پیشانی‌ زید اصابت‌ کرد واو به‌ شهادت‌ رسید وجنبش‌شکست‌ خورد.

بدین‌ ترتیب‌ یکی‌ دیگر از قیام‌های‌ شیعه‌ سرکوب‌ گردید. پس‌ از شهادت‌ زید،عده‌ای‌ از پیروان‌ او مرام‌ جدیدی‌ درست‌ کردند که‌ به‌ نام‌ مذهب‌ زیدی‌ شناخته‌می‌شود. پیروان‌ این‌ مذهب‌، برای‌ مدتی‌ در شمال‌ ایران‌ ویمن‌ سکونت‌ داشتند.اکنون‌ زیدیان‌ در کشور یمن‌ زندگی‌ می‌کنند.

یحیی‌، فرزند زید بن‌ علی‌، چند سال‌ پس‌ از آن‌ در خراسان‌ قیام‌ کرد. نصر بن‌سیار حاکم‌ خراسان‌، سپاهی‌ به‌ سوی‌ او فرستاد. در جنگی‌ که‌ در گرفت‌، یحیی‌ کشته‌شد. بسیاری‌ از مردم‌ خراسان‌ از این‌ حادثه‌ متأثر شده‌ ودر آن‌ سال‌، فرزندان‌ ذکورخود را یحیی‌ نامگذاری‌ کردند. کشته‌ شدن‌ یحیی‌، مقدمه‌ای‌ برای‌ پیروزی‌ دعوت‌عباسیان‌ در خراسان‌ بود.

 

شورش‌ حارث‌ بن‌ سُرَیج‌

حارث‌ از قبیله‌ بنی‌تمیم‌ بود وشورشی‌ گسترده‌ را در سال‌ 116 هجری‌ در خراسان‌آغاز کرد. اقدام‌ او در آغاز با موفقیت‌ قرین‌ بود و توانست‌ شهرهای‌ بلخ‌، فاریاب‌،طالقان‌، وچند شهر دیگر را به‌ تصرف‌ درآورد؛ اما به‌ زودی‌ شکست‌ خورد ودرشرق‌ نزد سلاطین‌ آن‌ نواحی‌ که‌ خاقان‌ لقب‌ داشتند، رفت‌. پس‌ از آن‌که‌ طی‌ چندسال‌ نتوانست‌ در مبارزه‌ با نصر بن‌ سیار دست‌ به‌ اقدام‌ جدی‌ بزند، برای‌ مدتی‌ به‌دور از جنگ‌ در شهر فاریاب‌ ماند. با متشنج‌ شدن‌ اوضاع‌ شام‌ در سال‌ 126 که‌ ناشی‌از کشته‌ شدن‌ ولید بن‌ یزید بود، بار دیگر دست‌ به‌ شورش‌ زد؛ اما مدتی‌ بعد در سال‌128 در درگیری‌های‌ قبیله‌ای‌ اعراب‌ در خراسان‌ کشته‌ شد.

مهم‌ترین‌ تأثیر حارث‌ در خراسان‌، برافروختن‌ مخالفت‌ها در خراسان‌ علیه‌امویان‌ بود که‌ ابومسلم‌ از آن‌ بهره‌ گرفت‌. ابومسلم‌ که‌ داعی‌ عباسیان‌ بود، با زیرکی‌خاصی‌ تمام‌ مخالفت‌ها را بر ضد امویان‌ جهت‌ داده‌ کار ناقص‌ حارث‌ را دربراندازی‌ قدرت‌ امویان‌ در خراسان‌ تکمیل‌ کرد.

 

اختلافات‌ درونی‌ امویان‌ وزوال‌ دولت‌ آنها

در فاصله‌ سال‌های‌ 126 ـ 125، سه‌ تن‌ از امویان‌ بر مسند خلافت‌ نشستند. اما به‌زودی‌ یا کشته‌ شدند ویا مردند. از میان‌ این‌ سه‌ تن‌، یزید ناقص‌ ادعاهایی‌ شبیه‌ آنچه‌در عمربن‌ عبدالعزیز گفته‌ شده‌، داشته‌ است‌.

آخرین‌ خلیفه‌ اموی‌ مروان‌ بن‌ محمد، معروف‌ به‌ مروان‌ حمار بود. در روزگاروی‌ شورش‌های‌ زیادی‌ در خراسان‌ روی‌ داد. میان‌ جناح‌های‌ مختلفی‌ که‌ در این‌شورش‌ها دست‌ داشتند، هواداران‌ بنی‌عباس‌ بردیگران‌ غلبه‌ کردند. ابومسلم‌خراسانی‌ که‌ فرماندهی‌ این‌ شورش‌ را در دست‌ داشت‌، خراسان‌ را از چنگ‌ امویان‌در آورد. مروان‌ در منطقه‌ زاب‌ در موصل‌ با بنی‌عباس‌ درگیر شد وپس‌ از شکست‌ به‌شام‌ واز آن‌ جا به‌ مصر گریخت‌ ودر آن‌ جا کشته‌ شد. بدین‌ ترتیب‌ پرونده‌ نود ساله‌حکومت‌ امویان‌ بسته‌ شد.

یکی‌ از مهم‌ترین‌ دلایل‌ سقوط‌ بنی‌امیه‌، تعصب‌ عربی‌گری‌ آنان‌ وتبعیض‌های‌بی‌شماری‌ بود که‌ در حق‌ عجمان‌ به‌ کار می‌گرفتند. این‌ سیاست‌ سبب‌ شد تا ایرانیان‌مقیم‌ عراق‌ ونیز کسانی‌ که‌ در خود ایران‌ زندگی‌ می‌کردند، از بنی‌امیه‌ متنفر شده‌ به‌احزاب‌ مخالف‌ بپیوندند.

دلیل‌ دیگر سقوط‌ امویان‌ اختلافات‌ قبیله‌ای‌ میان‌ اعراب‌ جنوبی‌ یا قحطانی‌ بااعراب‌ شمالی‌ یا عدنانی‌ بود. حتی‌ در بین‌ خود قحطانی‌ها نیز، میان‌ طایفه‌ بزرگ‌ربیعه‌ با مُضَر نزاع‌ بود. این‌ نزاع‌ها، به‌ ویژه‌ در خراسان‌ موقعیت‌ حاکم‌ امویان‌ را دراین‌ شهر تضعیف‌ کرد ودشمن‌ را بر آنان‌ چیره‌ ساخت‌. در جای‌ دیگری‌ اشاره‌کردیم‌ که‌ اصولا دولت‌ اموی‌ که‌ بینش‌ سیاسی‌ خود را بر دو اصل‌ عربی‌گری‌وقبیله‌گرایی‌ گذاشته‌ بود، نمی‌توانست‌ پاسخ‌گویی‌ دشواری‌های‌ نظام‌ گسترده‌ای‌باشد که‌ اقوام‌ وطوایف‌ مختلف‌ می‌بایست‌ در آن‌ سهیم‌ می‌بودند.

علویان‌ وشیعیان‌ عامل‌ دیگر سقوط‌ دولت‌ اموی‌ بودند. علویان‌ از موقعیت‌ دینی‌واجتماعی‌ بالایی‌ برخوردار بودند و سخت‌ از امویان‌ بیزار بودند. علاقه‌ مردم‌ به‌علویان‌ ودلسوزی‌ ایشان‌ برای‌ شهدای‌ علویان‌ از جمله‌ امام‌ حسین‌ـع‌ـ و زید بن‌ علی‌و فرزندش‌ یحیی‌، سبب‌ بیزاری‌ عمومی‌ از امویان‌ شد.

خوارج‌ نیز با شورش‌های‌ متعدد خود در عراق‌ وایران‌ امویان‌ را به‌ ستوه‌ آورده‌ به‌نیروهای‌ نظامی‌ آنان‌ ضربات‌ سختی‌ وارد کردند.

آنچه‌ که‌ باید از نظر علمی‌ در زوال‌ امویان‌ در نظر گرفته‌ شود، صرف‌ نظر ازاختلاف‌های‌ داخلی‌، توجه‌ به‌ این‌ نکته‌ است‌ که‌ همزمان‌ با کششی‌ که‌ در دنیای‌ اسلام‌روی‌ می‌داد وطوایف‌ زیادی‌ به‌ امّت‌ اسلامی‌ می‌پیوستند، امویان‌ ظرفیت‌ فکری‌وفرهنگی‌ وسیاسی‌ لازم‌ را برای‌ اداره‌ این‌ جامعه‌ بزرگ‌ نداشتند. مبانی‌ ودیدگاه‌های‌ قبیله‌ای‌ آنها، این‌ اجازه‌ را به‌ آنان‌ نمی‌داد که‌ بتوانند در این‌ گستره‌بیندیشند.

 

کتاب تاریخ ایران اسلامی

 

 

 


دسته ها : تاریخ
بیست و دوم 5 1385 23:57
X