دانش وفنآوری در دوره اموی
دانشهای دینی
گذشت که در دوره خلفای اولیه، به دلیل مخالفت با کتابت حدیث، حدیث رشدچندانی نکرد. با توجه به این که بعد از قرآن، دانشهای اسلامی از دل احادیثاستخراج شده وکار روی احادیث به گسترش علوم اسلامی انجامید، میتواندریافت که بیتوجهی به حدیث تا چه اندازه در تأخیر در رشد علوم اسلامی مؤثربوده است. با این حال، بسیاری از صحابه، احادیث را نگهداری کردند وبعد از آنان،تابعین اقوال صحابه ودیگران را در شرح احادیث برای نسلهای بعدی به ارثگذاشتند.
در دوره بنیامیه، تلاشهای علمی ادامه یافت. صحابه پیامبرـصـ هر کدام بهشهری رفتند. آنان که از عالمان به شمار میآمدند، در شهر خود شاگردانی راپرورش دادند. این شاگردان، با استفاده از اصحاب مقیم شهر خود، روایاتپیامبرـصـ را حفظ میکردند.
شهرهای مهم علمی عبارت بودند از مدینه، مکه، کوفه، بصره، ودمشق. اینهاحوزههای علمی مستقلی داشتند. اینک گزارشی از رشد دانشهای اسلامی در دورهاموی ارائه میکنیم.
دانشهای قرآنی
درباره تفسیر قرآن اشاره کردیم که از صحابه، امیر مؤمنان-ع- سرآمد همگان بود.
از مهمترین شاگردان امام علی-ع- در تفسیر قرآن، عبدالله بن عباس بوده است.بسیاری بر این باورند که ابنعباس تفسیر مکتوبی داشته اما امروزه کتابی از وی بهدست نیامده است. تنها در کتابهای تفسیری بعدی، اقوال زیادی از او در تفسیرآیات قرآن نقل شده است. ابنعباس شاگردان فراوانی داشت که آرا واقوال وی راحفظ کرده ودر کتابهای خود آوردهاند. یکی از مشهورترین آنان سعیدبن جبیر(م95 هجری) است که به دست حجاج کشته شد. بیشتر کار او وشاگردانش، شرحلغات مشکل قرآن ونیز روشن کردن شرایطی بود که آیات قرآنی در آنها نازل شدهو آن را شأن نزول آیاتمینامند.
در این دوره امام محمد باقرـعـ پنجمین امام شیعیان، کتاب تفسیری داشتند کهمتأسفانه اصل آن باقی نمانده، اما روایات بیشماری از آن حضرت در کتابهایتفسیری شیعه بر جای مانده است. بیشتر این روایات، در کتاب تفسیر قمی وتفسیرمجمع البیان گرد آمده است.
دانش تفسیر در این دوره، بیشتر به صورت روایی بوده وبه بیان شأن نزول آیهمیپرداخته است. روشهای عقلی در تفسیر در این دوره، هنوز رایج نشده بود.
آنچه یادآوری آن لازم است توجه به این نکته است که از دوران خلیفه دوم بهبعد، کسانی که بهرهای از علوم موجود نزد اهل کتاب (یهود ونصارا) داشتند، بهتفسیر قرآن میپرداختند. آنها در پرتو جزئیاتی که در تورات یا سایر کتابهایمشابه آمده بود، به تفسیر آیاتی از قرآن که در باره پیامبران بود میپرداختند. بهتدریج رشتهای از ادبیات عامیانه با عنوان قصهخوانی رایج شد که رواج دهنده افکارواندیشههای یهودیان بود. افرادی با نام قاص یا قصهخوان در کوچه وبازار وگاه درمساجد، داستانهای کهن را روایت کرده در عین سرگرم کردن مردم، نوعی خوراکفکری برای آنها فراهم میکردند. این قصهخوانان تا سالهای سال تأثیر مهمی درادبیات عامه داشتند. کسانی از عالمان دین شناس ودر رأس آنها امامان شیعه بهشدت با قصهخوانی مخالفت میکردند. کلمات زیادی از بزرگان در مخالفت باگرایش قصهخوانی از کتابهای کهن نقل شده است.
علم حدیث
شماری از صحابه رسول خداـصـ، احادیث آن حضرت را با اجازه ایشان نگاشتند.امیرمؤمنانـ عـ در زمان خلافت خود، بر بالای منبر، از مردم خواستند تا قلموکاغذی به نصف درهم خریداری کنند وآنچه ایشان از پیامبرـصـ روایت میکندبنویسند. جابر بن عبدالله انصاری صحابی رسول خداـصـ مجموعهای از احادیثپیامبرـصـ را نوشت که به نام صحیفه جابر شهرت دارد. در دروه اموی، مکتبحدیثی کوفه برضد مکتب حدیثی شام بود. دلیل آن نیز اختلاف در گرایشهایمذهبی میان آن دو بود.
امویان محدثان خاصی را میپذیرفتند وآنان نیز هوای حکومت اموی راداشتند. در عراق وحجاز ، مردم چندان تسلیم امویان نبودند. در برابر، شامیان همکوفه را محل جعل حدیث معرفی کرده آن را دارالضرب حدیث میگفتند. مانندهمین اختلافات میان مدینه وکوفه وشام وجود داشت. رهبری حدیث مدینه دراختیار ابن شهاب زهری ومالک بن انس نویسنده کتاب المُوَطَّأ بود. در آن جا، بیشترافراد خاندان زبیر به کار نقل حدیث وسیره نبوی مشغول بودند. در کوفه، همشاگردان مکتب امام علی-ع- وهم ابن مسعود حضور داشتند. رنگ افکار مذهبی درکوفه، رنگی شیعی بود، در حالی که در شام، صبغه اموی داشت، در مدینه، صبغهایمستقل که بیشتر بر شخصیت ابوبکر وعمر تکیه میشد.
محدثان اهل سنت در قرن اول، با نگارش احادیث میانهای نداشتند وبه همیندلیل، در حال حاضر، کتاب حدیثی از قرن نخست هجری در دست آنان نیست. ازاوایل قرن دوم هجری، نوشتن حدیث به طور رسمی آغاز شد ونخستین آثارحدیثی در دهههای سوم وچهارم این قرن تدوین گردید.
مکتب حدیثی شیعه، منحصر به نقل روایت از امامان-ع- بود. آنان تنها روایاتامام علی-ع- از پیغمبر را میپذیرفتند؛ آن هم روایاتی که از طریق پدرانشان به دستآنها رسیده باشد. شیعیان دلیل این امر را رسوخ تحریف در دیگر روایات عنوانمیکردند.
باید توجه داشت که مشترکات فراوانی میان مکتبهای حدیثی سنی ونیزمکتب حدیثی شیعه وجود دارد که بهترین زمینه برای وحدت اسلامی است.پشتوانه عمده مکتب حدیثی شیعه در عهد اموی، امام باقرـعـ وفرزندش امامصادق-ع- بودند. بسیاری از عالمان اهل سنت شاگرد این دو امام بودهاند.
دانش فقه
کلمه فقه به معنای فهم ودرک است، وتفقه در دین به معنای تفکر وتعمّق در دینمیباشد. اما علم فقه همان دانشِ احکام شرعی یا فروع دین است.
منبع عمده احکام شرعی، آیات قرآن، احادیث وسیره پیامبرـصـ است. نسل اولاز عالمان اسلامی محدِّث بودند وبر اساس قرآن وحدیث، احکام شرعی را استنباطکرده برای مردم بیان میکردند. به دلیل تفاوتی که در شیوه استنباط از قرآنحدیثوجود داشت ونیز به دلیل چون وچرای برخی در پذیرفتن برخی احادیث،میکردند، مکتبهای فقهی مختلفی پدید آمد.
نخست اختلاف صحابه در نقل روایات، به اختلاف آرای فقهی میان مسلمانانانجامید. افزون بر آن، در برابر محدثانی که تنها به روایات پیامبرـصـ عمل میکردند،بسیاری به اجتهاد خود بیش از احادیث اهمیت میدادند. به عنوان مثال، نمونههایفراوانی وجود دارد که ثابت میکند خلیفه دوم به اجتهاد در برابر احادیث دست زدهاست. وی اساسا مکتب حدیثی را نپذیرفته به اجتهاد شخصی خلیفه ـ حتی درعبادات ـ معتقد بود. در دوران خلفای نخست، آنها خود فتوا صادر میکردند. برخیاز این فتاوا بر اساس احادیث نبوی بود وبسیاری بر پایه
اجتهاد شخصی آنها. در مقابل مکتب اجتهاد در برابر حدیث، شیوه امام علی-ع-تنها تکیه بر حدیث بود؛ گرچه حضرت اعتقاد داشت که اگر حدیثی یافت نشد، بایداجتهاد کرد.
توجه به این نکته مهم است که بعدها، آرای مختلف اصحاب پیامبرـصـ وحتیتابعین، در قرن سوم، در کنار احادیث مورد استناد فقهی قرار گرفت وهمین سبباختلاف بی حد واندازه در جزئیات شد.
در دوران نخست امویان، آنها مسایل فقهی را از صحابهای که خودشانمرجعیت آنها را تأیید میکردند، پرسش مینمودند. به مرور، شمار محدثانومجتهدان فراوان شد. تا مدتها بحث این بود که تنها حاکم باید فتوا بدهد. اما بهدلیل دوری امویان از علم حدیث وآلودگی آنها به دنیا، به تدریج پارهای از عالمانپدید آمدند که امیران را در کارفتوا یاری میدادند. شماری از این عالمان نیز مستقلمیاندیشیدند وبا خلفا درگیربودند.
باید توجه داشت که فقهای دوره اموی مرجعیت فراگیر نداشتند. این امری بودکه بعدها در دوره عباسی پدید آمد. در این میان، شیعیان تنها امامان خود را مرجعفقهی خویش میدانستند ودانش دین را از اهل بیت-ع- فرا میگرفتند.
در کوفه، مکتب فقهی ابوحنیفه، مشهور به مکتب رأی بود. این مکتب، در برابراهل حدیث قرار داشت. ابوحنیفه بر این باور بود که بیشتر احادیث مروی ازپیامبرـصـ نادرست وساختگی است. او بیش از هرچیز بر استنباطهای عقلی تکیهمیکرد. ابوحنیفه از مخالفان دولت اموی وعباسی بود.
به طرفداران مکتب حدیثی اهل حدیث، وبه گروهی که در صدور فتاوای فقهیبه احادیث موجود توجهی نداشتند، اهل رأی گفته میشد.
دانش تاریخ
خداوند در قرآن به تاریخ گذشتگان وعبرتگیری از آنان، عنایت ویژهای کردهاست. مهمترین مباحث تاریخی قرآن مربوط به تاریخ انبیا است. این مسأله نقشمهمی در سوق داشتن مسلمانان به سمت دانش تاریخ داشته است. اعراب پیش ازاسلام، هم به دانش انساب ـ تبارشناسی ـ توجه داشتند وهم دانش تاریخ را به
طور محدود محترم میشمردند. آنان تاریخ جنگهای قبیلهای و اشعاری که دراطراف آنها سروده شده بود، نگهداری میکردند. این نیز عامل دیگری در توجهمسلمانان به دانش تاریخ بود.
در دوره امویان، خلفای اموی علاقهمند به اخبار پادشاهان ایرانی ورومی بودند؛از این رو از کسانی که از آنان اطلاعی داشتند، میخواستند تا آگاهیهای خود را دراختیار آنان بگذارند.
مجموع این عوامل، به ضمیمه توجه مسلمانان به سیره پیامبرـصـ وارزش دینیسیره آن حضرت، دانش تاریخ را چونان درخت تنومندی میان مسلمانان بارور کرد.در این دوره، تعداد زیادی از محدثان به نقل وتدوین اخبار سیره رسول خداـصـپرداختند ومجموعههایی در این زمینه تدوین کردند. میتوان گفت،
دانش تاریخ هم تا اندازهای از دل دانش حدیث بیرون آمد وبه همین دلیل، شکلِنخستِ نقلِ وقایعِ تاریخی، بخش بخش و همراه با سند نقل آن رخداد، درستمانند احادیثاست.
به دلیل توجه مسلمانان به این قسمت بود که جزئیات زندگی رسول خداـصـ،اخلاق فردی آن حضرت وبسیاری از صحابه دیگر برجای ماند. ما اکنون متنبسیاری از نامههای رسول خداـصـ وخطبههای آن حضرت را در اختیار داریم.
اهمیت دانش تاریخ نزد مسلمانان از آن جا آشکار میشود که متن بیش از حدوددویست وپنجاه خطبه از خطبههای امام علی-ع- به طور کامل یا ناقص، باقی ماندهکه ضمن آنها عین کلمات وتعبیرات ادیبانه آن حضرت آمده است. جزئیاتفراوانی از فتوحات نخست اسلامی، تصمیمگیریهای سیاسی، مکاتبات واسناددیوانی، وآگاهیهای مالی ومقدار خراج وصولی از شهرها و... در منابع تاریخی ماثبت شده است.
مهمترین سیره نویس این دوره که تا دو دهه در عصر عباسیان نیز زنده بود،محمد بن اسحاق (م 151) است که کتاب مفصلی در سیره پیامبرـصـ نوشته است.کتاب وی با دستکاریهای شخص دیگری به نام ابن هشام (م 218)، برای ما باقیمانده است.
بنیامیه که سابقه بدی در تاریخ صدر اسلام، در دوران حیات رسول خداـصـداشتند، با نگارش دقیق سیره آن حضرت موافقت نداشتند. یک بار که یکی ازعلمای مدینه سیره پیامبرـصـ را نوشته بود، خلیفه اموی گفت: «گویا فضایل پدرانوی در آن نیامده است!» او دستور داد تا آن کتاب را از بین ببرند.
نخستین تلاش برای علوم طبیعی
اسلام دین انسانسازی در مسیر قرب الهی است. در این باره، خداوند توجه انسانرا به علوم طبیعی جلب کرده است. زیرا شناخت طبیعت یا به تعبیر قرآن«معرفتآفاق»، در آشنا کردن انسان با خالق نقش به سزایی دارد. خداوند در آیاتزیادی به بیان کیفیت نزول باران پرداخته از انسان خواسته تا به آیات طبیعی الهیتوجه کافی مبذول دارد. این آیات سبب شد تا به تدریج میان امّت اسلامی توجه بهعلوم طبیعی رو به فزونی گذاشته زمینههای نخست پیشرفت علوم طبیعیفراهمشود.
از نکات شگفت در این باره، آن است که نخستین کسی که در این باره به تحقیقوتفحص پرداخته، خالد فرزند یزید بن معاویه است. او به اجبار، از دنیای سیاستکنار گرفت واز امکانات موجود در اطرافش در راه آشنایی با علم کیمیا یا شیمیقدیم استفاده کرد. درباره خالد گفته شده است: «او نخستین کسی است که کتابهاینجوم، طب وکیمیا برایش ترجمه شد.» خالد آثاری به نثر ونظم در این باره داشتهاست.
او کتابی با عنوان کتاب الصنعه الشریفه وخواصها تألیف کرده، و مجموعهای بهنظم با عنوان کتاب الحرارات سروده است. وی شاگردانی هم در این زمینهتربیتکرد.
با این حال، باید پذیرفت که در دوره بنیامیه کار چندانی در این زمینه صورتنگرفته، یا اگر گرفته آگاهی چندانی از آن در اختیار نیست. مسلم این است که، رشداین علوم در نیمه قرن دوم نمیتوانسته بدون پیشینه باشد.
دانش ادبی
پیشینه این دانش در محدوده زبان عربی بهویژه در صنعت شعر، به دوره جاهلیتباز میگردد. آنچه از اشعار جاهلی برجای مانده حکایت از آن دارد که اعرابپیشرفت خاصی در زمینه لغت وزبان داشتهاند. به همین دلیل است که قرآن یکوجه مهم اعجاز خود را به جنبه ادبی اختصاص داده است.
دامنه گسترده زبان عربی اقتضا میکرد تا از دو جهت بدان پرداخته شود: یکیتوجه به لغات ودرک معنای درست آنها؛ دوم توجه به صرف ونحو واستخراجقواعد ادبی برای زبان. عالمان عرب مجبور بودند تا درباره دامنه گسترده لغاتعربی دانشاندوزی کنند. زیرا بدون آشنایی با لغات نمیتوانستند از زبان خود بهعنوان یک زبان همهفهم که گنجایش مطالب علمی را داشته باشد، بهرهگیری کنند.این ضرورت توجه به «لغتشناسی» را در عرب به وجود آورد و در دورههای بعدمنجر به تدوین کتابهای «فرهنگ عربی به عربی» شد.
ضرورت صرف ونحو را نیز قرآن فراهم کرد. آنان که قرآن را میخواندند،میبایست آن را صحیح تلفظ کنند وتلفظ درست را به دیگران، به ویژه عجمهاتعلیم دهند. این نکته مسلم است که نخستین آموزههای نحوی را امام علی-ع- بهابوالاسود دئلی تعلیم داد وبعد از آن این دانش رشد خود را آغاز کرد. در اصلخطبههای ادیبانه امام علی-ع- اوج تسلط آن حضرت را بر ادب عربی نشان میدهد.
از میان نخستین عالمان ادیب، باید از ابان بن تعلب شاگرد امام باقرـ ع ـ وصادق-ع- یاد کرد که کتابی در شرح لغات مشکل قرآن نگاشته است. علم به لغاتمشکل قرآن را اصطلاحاً غریبالقرآن مینامند. به دنبال آن، علم غریبالحدیث نیز بهوجود آمد که در تفسیر وشرح لغات مشکل احادیث بود.
شعر نیز که اندکی در عصر رسول خداـصـ به دلیل حضور قرآن در صحنه ادبافول کرده بود، مجدداً زنده شد. در دوره اموی، شاعران برجستهای پا به صحنه ادبگذاشتند که شعرشان در تاریخ ادب از برگزیدهترین اشعار عربی است. متأسفانهنوع این شعرا در خدمت خلفای اموی بوده در تحکیم پایههای حکومت آنان تلاشمیکردند. دانشوران زیادی کارشان گردآوری اشعار این شعرا بود. همین افرادسبب شدند تا مجموعههای عظیمی از اشعار آن دوره برجای بماند. از میانمهمترین شعرای این دوره میتوان به فرزدِ، کُمَیت بن زید اسدی اشاره کرد. کمیتاز شعرای شیعه مذهب است که بیشتر اشعارش در ستایش از اهلبیت-ع- میباشد.
معماری
معماری اسلامی بهطور عمده در مساجد، قصرها وبازارها ودر دورههای بعد دربقعهها وآرامگاهها ونیز ساختار شهرهای اسلامی خود را نشان داده است. مسجددر رتبه نخست قرار دارد. از میان مساجد، چند مسجد مشهور از همان دوره صدراسلام وعصر اموی وجود دارد که بارها تجدید بنا شده است. این مساجد عبارتند ازمسجدالحرام، مسجدالنبیـصـ ومسجد جامع اموی.
ولید بن عبدالملک از میان خلفای اموی، علاقهمند به ساختن بناهای بزرگ بود.او در سال نود ویک هجری دستور داد تا وسعت مسجدالحرام را افزایش داده بنایآن را تجدید کنند. همو دستور داد تا رواقهایی در اطراف مسجد ساخته شده،سقف آنها با ستونهای عظیمی برافراشته شود. ستونهای مزبور بسیار تزیین شدهودر مواردی با آب طلا آراسته شدند. وی ناودان خانه خدا را نیز از طلا ساخت که بهناودان طلا شهرت یافت.
ولید مانند همین اقدامات را در باره مسجد رسول خداـصـ در مدینه انجام داد.میدانیم زمانی که پیامبرـصـمسجد را بناکرد در اطراف مسجد خانهها واتاقهاییساخت که برخی اختصاص به آن حضرت داشت. بنای خانهها از گِل بود وتا زمانولید به همان شکل ساده نخست خود باقی مانده بود. ولید دستور داد تا برای توسعهمسجد آن خانهها را خراب کنند. زمانی که به تخریب آنها پرداختند، مردم مدینهگریه میکردند چون خانهها آثار پیامبرـصـ بود ونشان میداد که آن حضرت چهزندگی سادهای داشته است. ولید در بنای مسجد از قیصر روم استمداد کرد. او نیزچهل کارگر همراه مقدار فراوانی مصالح به عنوان کمک فرستاد.
بنای ساخته شده این خصوصیات را داشت: ستونهای سنگی تراش داده، باروکشهای فلزی، دیوارهای بلند مزیّن به نقوش گچ کاری، کاشیکاری دیوارها،نقاشی سقف وتزیین آن به چوب ساج بنایی که تا آن زمان در سراسر جزیره العربمانند نداشت. آیاتی از قرآن نیز بر دیوارها منقش کردند.
با افزودن بر مساحت مسجد، قبر رسول خداـصـ نیز در محدوده مسجد قرارگرفت. به دستور ولید، عمر بن عبدالعزیز که حاکم مدینه بود، تمامی مکانهایی کهرسول خداـصـ در آنها نماز خوانده بود وآثاری به جای آن ساخته شده بود،مساجدی برپا کرد. کهنترین بناهای مساجد مدینه، مربوط به همین دوران میباشدکه البته بعدها مکرر خراب وتجدید بنا شده است.
از بناهای دیگر ولید در دمشق، مسجد جامع این شهر است که به نام مسجد امویشهرت دارد. این مسجد یکی از بناهای مشهور دنیای اسلام است.
معماری اسلامی در نواحی مختلف متأثر از مسایل منطقهای بوده است. بهعنوان مثال محراب ومناره از چیزهایی است که در مسجد رسول خداـصـ نبودهوبعدها به مساجد افزوده شده است. برخی از این مسایل، در تمامی دنیای اسلامومساجد شهرها به کار گرفته شد. باید توجه داشت که در مواردی با مسلمان شدنمسیحیان، بنای کلیساها، به مسجد تبدیل شده است. برخی از آتشکدهها نیر همینسرنوشت را داشتهاند. این تبدیلها، بهویژه در تبدیل کلیسا به مساجد، گاه با حفظبنا، سبب انتقال برخی از اصول معماری مسیحی به دنیای اسلام شده است.قصرهای امویان نیز که بقایای آن برجای مانده از آثار معماری آن دوره بهشمارمیآید.
سهم ایرانیان
حمله اعراب مسلمان به ایران در دهه دوم قرن نخست هجری بود. پس از آن،بخشی از ایرانیان به عراق برده شدند یا رفتند؛ همچنان که شمار فراوانی از قبایلعربی در نواحی مختلف ایران سکونت گزیدند. ایرانیانی که در عراق سکونتگزیدند، هر کدام که به قبیلهای عربی بستگی یافتند، به نام موالی آن قبیله شناختهشدند. کسانی هم که اسیر شده وتوسط قبیلهای آزاد میشدند، از موالی آن قبیلهبودند. طبیعی بود که این افراد سریعتر اسلام را پذیرفتند وسریعتر از آن، در دانشفقه وحدیثادبیات تخصص پیدا کردند. به طوری که در زمان حکومت حجاج برعراق، شمار زیادی از علمای شهرهای عراق از موالی بودند.
عربیگری حجاج ودیگر امویان، سبب شده بود تا موالی شأن ومنزلت واقعیخویش را به دست نیاورند. حجاج اجازه نمیداد که موالی به عنوان قاضی تعیینشوند. به همین دلیل، سعید بن جبیر که از موالی بود، به رغم شایستگیهای علمیخود نتوانست به مقام قضاوت برسد. همین برخوردها بود که سبب پیدایش روحیهشعوبیگری یا ملّیگرایی ایرانی شد وبرای مدتی میان مسلمانان اختلاف انداخت.عربیگری امویان، از عوامل مهم انقراض آنان بود.
با این همه، نباید عربیگری امویان، ما را از درک این حقیقت باز دارد که ایرانیان،در این دوره، بر اساس استعدادها وتواناییهای پیشین، نقش مهمی در رشد جامعهجدید اسلامی داشتند. قبایل عربی در جامعه شهری ایران، راه ورسم زندگیبازتری را فراگرفتند. درست همان طور که با استفاده از نظام دیوانی برجای مانده ازنظام پیشین، راه ورسم اداره مملکت را آموختند.
تا آن جا که به مشاغل مربوط میشد، موالی اهل فن ومهارت وتخصص در امورصنعتی بودند، در حالی که اعراب به این قبیل کارها علاقهای نداشته وپس ازگذشت چند دهه، بیشتر به صورت ملاکین جدید زمینها در آمده بودند. به همیندلیل بازار بیش از همه در اختیار موالی بود. به هر روی به دلیل آن که کارهای اداریمهم مانند سمت قضا یا حکومت در اختیار اعراب بود، کمتر زمینه رشد سیاسیبرای موالی در این دوره وجود داشت. در دوره عباسی، این وضعیت تا حدودزیادی به سود موالی تغییر کرد.
از نظر علمی، ایران اندوخته چندانی نداشت. در زمان ساسانیان، جامعه ایران،متون قوی علمی نداشت وجز در زمینههای خاصی از جمله آیین زرتشتی وتاریخواندرزنامه میراثی در اختیار نداشت. از دوره ساسانی برخی از متون دینیواخلاقی به زبان پهلوی مانند جاماسب نامه، عهد اردشیر، کارنامه انوشیروانبرجای مانده است. به رغم سطح پایین جامعه ساسانی از لحاظ علمی، روشن استکه وضع آنها بسیار بالاتر از وضع آن روز اعراب بود وهمین اندازه در رشد جامعهجدید اسلامی سهم قابل توجهی داشت.
به هر روی، ایران در دوران اموی، پس از یک شکست سنگین، برای مدتیطولانی گرفتار رکود شده وحرکت جدید خود را در پرتو آموزههای دین مبیناسلام به آرامی آغاز کرد. این حرکت از اواخر قرن اول وبیشتر در قرن دوم بودهومهمترین حضور آنها، حضور در صحنه سیاسی در براندازی امویان وروی کارآوردن عباسیان بود.