معرفی وبلاگ
با سلام امیدوارم مطالب این وبلاگ مورد استفاده شما قرار گرفته باشد. باآرزوی موفقیت برای تمامی انسانها التماس دعا (عکس متعلق شهید محمد علی شاهچراغی دانشجوی رشته فیزیک می باشد.)
صفحه ها
دسته
هستی برای ما
خدمات
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 696304
تعداد نوشته ها : 130
تعداد نظرات : 30
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

ساختار دولت‌ در دوره‌ اموی‌

 

تأسیس‌ سلسله‌ اموی‌ در عرصه‌ سیاست‌، بازتاب‌ نوعی‌ انحراف‌ فکری‌ وسیاسی‌ درجامعه‌ای‌ بود که‌ ریشه‌های‌ عمیقی‌ در جاهلیت‌ وآموزه‌های‌ القا شده‌ در دوره‌خلافت‌ خلفای‌ نخستین‌ داشت‌. این‌ که‌ امویان‌ توانستند بر امّت‌ اسلامی‌ تسلط‌ یابند،نشان‌ وجود همان‌ انحراف‌ است‌. با این‌ حال‌، چرخش‌ جدید، در جایگزینی‌ امویان‌به‌ جای‌ خلافت‌ پیشین‌، یک‌ چرخش‌ اساسی‌ بود که‌ انحراف‌ مورد نظر را به‌ اوج‌رساند ودر همه‌ اصول‌، از جمله‌ اصولی‌ که‌ در سیاست‌ ودولت‌ مورد توجه‌ بود،دگرگونی‌ ایجاد کرد.

در این‌ جا به‌ چند مسأله‌ در ارتباط‌ با ساختار دولت‌ در دوره‌ اموی‌ می‌پردازیم‌:

 

تبدیل‌ خلافت‌ به‌ سلطنت‌

سلطنت‌ وملوکیت‌ در ذهنیت‌ مسلمانان‌ صدر اسلام‌ معنای‌ زشتی‌ داشت‌. خلیفه‌دوم‌ بیم‌ آن‌ داشت‌ که‌ مبادا عنوان‌ ملک‌ (شاه‌) بر اطلاق‌ شود. آنان‌ از سلطنت‌، تجربه‌سلطنت‌ ایران‌ وغسانیان‌ شام‌ وملوک‌ یمن‌ را داشتند که‌ اشرافیت‌ وظلم‌ و ستم‌ بود.به‌ همین‌ دلیل‌ از سلطنت‌ وملوکیت‌ بیزار بودند.

حکومت‌ معاویه‌ وسایر خلفای‌ اموی‌، خلافت‌ نبود، بلکه‌ سلطنت‌ بود. معاویه‌در شام‌ تجربه‌ ملوک‌ آل‌ غسان‌ را نه‌ به‌ دیده‌ منفی‌ بلکه‌ به‌ دیده‌ مثبت‌ می‌نگریست‌وعلاقه‌مند بود تا دربار خود را به‌ همان‌ شکل‌ بیاراید. او خود را اولین‌ پادشاه‌ خواندو برخی‌ از صحابه‌ رسول‌ خداـص‌ـ نیز به‌ عنوان‌ طعن‌ بر او، او را «مَلِک‌» خطاب‌می‌کردند. بدین‌ ترتیب‌، یکی‌ از مهم‌ترین‌ چرخش‌ها در اصول‌ سیاسی‌ در دوره‌اموی‌، همین‌ اصل‌ تبدیل‌ خلافت‌ به‌ سلطنت‌ بود. خلفای‌ قبل‌، حتی‌ به‌ ظاهر نیز که‌شده‌ بود در امور با مردم‌ مشاوره‌ می‌کردند ومردم‌ حق‌ انتقاد ونصیحت‌ به‌ آنان‌ راداشتند. آنان‌ از کاخ‌ سازی‌ پرهیز می‌کردند وبه‌ جز عثمان‌، دیگران‌ نسبت‌ به‌ اموال‌بیت‌ المال‌ حساسیت‌ زیادی‌ نشان‌ می‌دادند. اما سلطنت‌، مفهومی‌ جز خلافت‌داشت‌. مَلِک‌ جدید خود را مالک‌ بیت‌ المال‌ می‌دانست‌، کاخ‌ سازی‌، ایجاد دربار، به‌کار گرفتن‌ حاجب‌، ممانعت‌ از انتقاد مردم‌ و عدم‌ شور ومشورت‌ با خبرگان‌، از دیگراموری‌ است‌ که‌ نشان‌ از غیر مردمی‌ بودن‌ حکومت‌ می‌داد. خلفای‌ بعد از معاویه‌ دراین‌ باره‌ بیشتر از وی‌ حتی‌، به‌ افراط‌ رفتند.

 

استبداد در دولت‌ اموی‌

در دوره‌ خلفای‌ نخستین‌، ادعا این‌ بود که‌ انتخاب‌ خلیفه‌ بر پایه‌ شورا ورأی‌ مردم‌است‌. در این‌ باره‌ البته‌ اشکالاتی‌ وجود داشت‌، اما در مقایسه‌ با دوره‌ اموی‌، وضع‌ به‌کلی‌ متفاوت‌ بود. امویان‌ در سایه‌ زور و سرنیزه‌ بر مردم‌ تسلط‌ یافتند. معاویه‌ را هیچ‌کس‌ به‌ خلافت‌ انتخاب‌ نکرد. او به‌ کمک‌ مشتی‌ جاهل‌ شامی‌ بر خلیفه‌ رسمی‌مسلمانان‌ شورش‌ کرد؛ سربازان‌ او را فریب‌ داد وعاقبت‌ با لشکرکشی‌ به‌ عراق‌،خلیفه‌ رسمی‌ مسلمانان‌، یعنی‌ امام‌ مجتبی-ع- را وادار به‌ کناره‌گیری‌ از خلافت‌ کرد.

بدین‌ ترتیب‌ دولت‌ اموی‌ در نحوه‌ به‌ قدرت‌ رسیدن‌ از ابزار زور وتجاوز به‌حریم‌ خلیفه‌ رسمی‌ استفاده‌ کرد. همان‌ طور که‌ بعدها در عمل‌، با قدرت‌، هرمخالفتی‌ را ـ ولو در حد انتقاد ـ سرکوب‌ کرد. در خلافت‌ اسلامی‌، نصیحت‌ به‌ امام‌مسلمانان‌ یک‌ اصل‌ به‌ حساب‌ می‌آمد. اما عبدالملک‌ به‌ مردم‌ گفت‌: هیچ‌ نصیحت‌ یاامر به‌ معروف‌ ونهی‌ از منکر را تحمل‌ نخواهد کرد. متأسفانه‌ برخی‌ از فقهای‌ دربارآنها، با چشم‌ پوشی‌ از آن‌ همه‌ زور واستبداد، آنان‌ را خلیفه‌ رسمی‌ می‌دانستندومخالفت‌ با آنان‌ را روا نمی‌شمردند.

 

وراثت‌ وخلافت‌

یکی‌ از اصول‌ پذیرفته‌ شده‌ در دولت‌ اموی‌ آن‌ بود که‌ خلافت‌ به‌ وراثت‌ است‌.اصولاً سلطنت‌ بر پایه‌ وراثت‌ است‌ وامویان‌ نیز که‌ خود را ملک‌ وشاه‌ می‌دانستند،وراثت‌ را به‌ عنوان‌ مهم‌ترین‌ طریق‌ انتخاب‌ خلیفه‌ مطرح‌ می‌کردند.

سیر تاریخی‌ مسأله‌ از این‌ قرار بود که‌ پس‌ از کشته‌ شدن‌ عثمان‌، معاویه‌ به‌ لحاظ‌خویشی‌ با او مدعی‌ شد که‌ باید قاتلان‌ وی‌ را قصاص‌ کند. معاویه‌ خود را «ولی‌ّ دم‌»مقتول‌ می‌دانست‌. این‌ مسأله‌ بهانه‌ای‌ برای‌ مخالفت‌ با امام‌ علی-ع- بود که‌ اصحاب‌رسول‌ خداـص‌ـ در مدینه‌ با او بیعت‌ کرده‌ بودند. برای‌ مردم‌ شام‌ که‌ سابقه‌ ملوکیت‌داشتند، این‌ سخن‌ معاویه‌ چنین‌ تلقی‌ شد که‌ او وارث‌ عثمان‌ است‌. معاویه‌ نیز همین‌مطلب‌ را در ذهن‌ مردم‌ شام‌ تلقین‌ می‌کرد. بدین‌ ترتیب‌ معاویه‌ وطرفداران‌ او،حکومت‌ امویان‌ را ادامه‌ خلافت‌ عثمان‌ می‌دانستند وآنها را وارث‌ عثمان‌ تلقی‌می‌کردند. روی‌ همین‌ اساس‌ خلافت‌ امام‌ علی-ع- را مشروع‌ وقانونی‌ نمی‌دانستند.

معاویه‌ پسرش‌ یزید را که‌ فسق‌ وفجور او بر همگان‌ آشکار بود، به‌ جانشینی‌خود انتخاب‌ کرد. ابتدا فرزندان‌ صحابه‌ با آن‌ مخالفت‌ کردند، اما مخالفت‌ آنان‌ به‌جایی‌ نرسید ومنجر به‌ کشته‌ شدن‌ جمع‌ زیادی‌ از مردم‌ شد. پس‌ از یزید، فرزندش‌معاویه‌ دوم‌ سرکار آمد که‌ از خلافت‌ کناره‌ گیری‌ کرد. مردم‌ شام‌ که‌ با اصل‌ وراثت‌آشنا بودند، مروان‌ را که‌ پیر بنی‌امیه‌ بود به‌ خلافت‌ گماشتند. پس‌ از او نیز فرزندان‌وی‌ ونوادگانش‌ به‌ خلافت‌ رسیدند. بدین‌ ترتیب‌ وراثت‌ به‌ صورت‌ یک‌ اصل‌ مسلم‌در خلافت‌ اموی‌ مطرح‌ شد. اصل‌ پیش‌ گفته‌ بعدها در خلافت‌ عباسیان‌ وامیرنشینان‌محلی‌ نیز مورد قبول‌ قرار گرفت‌؛ در حالی‌ که‌ هیچ‌ گونه‌ ریشه‌ اسلامی‌ ودینی‌نداشت‌. اندیشه‌ سنّی‌ نیز که‌ به‌ نوعی‌ توسط‌ امویان‌ ایجاد شده‌ بود، به‌ خوبی‌ اصل‌وراثت‌ را پذیرفت‌ ودر عمل‌ انتخاب‌ امّت‌ را که‌ خلیفه‌ دوم‌ مطرح‌ کرده‌ بود به‌فراموشی‌سپرد.

 

قریش‌ وخلافت‌

قریش‌ قبیله‌ای‌ همانند سایر قبایل‌ نبود؛ بلکه‌ قبیله‌ای‌ سیاسی‌ بود که‌ ورای‌ منافع‌قبیله‌ای‌ خود، منافع‌ زیاد دیگری‌ را که‌ در اصل‌ مربوط‌ به‌ تسلط‌ او بر دیگران‌ می‌شدمی‌شناخت‌ وملاحظه‌ می‌کرد. آنان‌، ابتدا با رسول‌ خداـص‌ـ درگیر شدند؛ بعدهااسلام‌ را پذیرفتند وبه‌ سرعت‌  ـ والبته‌ به‌ ظاهر ـ خود را در قلب‌ آن‌ جای‌ دادند.قریش‌ به‌ صورت‌ یک‌ قبیله‌ سیاسی‌ درآمد. خلفای‌ نخستین‌ همه‌ از قریش‌ بودند. اماهیچ‌ کس‌ قریشی‌ بودن‌ را صرف‌ نظر از هر معیار وملاکی‌، شرط‌ خلافت‌نمی‌دانست‌. بنی‌امیه‌ که‌ به‌ خلافت‌ رسیدند برای‌ از بین‌ بردن‌ همه‌ ادعاهای‌ موجوداعلام‌ کردندکه‌خلیفه‌ تنها باید از قریش‌ باشد وهیچ‌ کس‌ دیگری‌ حق‌ در اختیارگرفتن‌ خلافت‌راندارد.

با مطرح‌ کردن‌ این‌ اصل‌، کوشش‌ تمام‌ قبایل‌ دیگر برای‌ رسیدن‌ به‌ خلافت‌ بی‌ثمربود. متأسفانه‌ این‌ شرط‌ در ذهنیت‌ فقهی‌ مسلمانان‌ تا چند صد سال‌ وجود داشت‌؛ امابعدها از بین‌ رفت‌.

در این‌ جا لازم‌ است‌ تأکید کنیم‌ که‌ نظریه‌ امامت‌ که‌ شیعه‌ به‌ آن‌ باور داشت‌، مسأله‌دیگری‌ بود. در حقیقت‌ قرآن‌، امامت‌ و ولایت‌ را مطرح‌ کرد. پس‌ از رحلت‌ رسول‌اکرم‌ـص‌ـ نظریه‌ امامت‌ وولایت‌ تبدیل‌ به‌ خلافت‌ شد وپس‌ از مدتی‌ نیز خلافت‌ به‌سلطنت‌ مبدل‌ شد. شیعه‌ امامت‌ را منصبی‌ الهی‌ می‌داند که‌ خداوند توسط‌ رسول‌خدا ـص‌ـ فرد مورد نظر را برگزیده‌ است‌.

 

نقش‌ بیعت‌ در دوره‌ اموی‌

بیعت‌ یکی‌ از مفاهیم‌ سیاسی‌ در نظام‌ قبیله‌ای‌ بود که‌ پس‌ از آمدن‌ اسلام‌ محتوای‌اسلامی‌ پیدا کرد. کسانی‌ که‌ مسلمان‌ می‌شدند در پذیرفتن‌ اسلام‌، دوری‌ از محرمات‌،هجرت‌ وجهاد با دشمنان‌ با رسول‌ خداـص‌ـ بیعت‌ می‌کردند. پس‌ از رحلت‌ آن‌حضرت‌، بیعت‌ در کار انتخاب‌ خلیفه‌ نقش‌ داشت‌. اما دردوره‌ بنی‌امیه‌ بیعت‌ تنهاپس‌ از آنی‌ بود که‌ خلیفه‌ به‌ طور موروثی‌ انتخاب‌ می‌گردید. پس‌ از انتخاب‌ او همه‌مردم‌ مکلف‌ بودند با او بیعت‌ کنند . این‌ بیعت‌ به‌ این‌ معنا بود که‌ خلافت‌ او را قبول‌داشته‌ با آن‌ مخالفت‌ نخواهند کرد.

این‌ تعهدی‌ بود که‌ از مردم‌ گرفته‌ می‌شد تا خود را موظف‌ به‌ حمایت‌ از خلیفه‌بدانند. در صورتی‌ که‌ این‌ مردم‌ با دشمنان‌ حکومت‌ همراهی‌ می‌کردند، در واقع‌بیعت‌ خود را نقض‌ کرده‌ بودند. حکومت‌ به‌ اتهام‌ نقض‌ بیعت‌، آنان‌ را به‌ قتل‌می‌رساند. تناقض‌ در این‌ بود که‌ از یک‌ سو به‌ زور بیعت‌ می‌گرفتند واز سوی‌ دیگرکسی‌ مجاز نبود تا از بیعت‌ خود تخلف‌ کند. زمانی‌ که‌ مردم‌ مدینه‌ بر ضد یزیدشورش‌ کردند، از آنان‌ چنین‌ بیعت‌ گرفته‌ شد که‌ خود را برده‌ یزید بدانند ودرصورتی‌ که‌ کسی‌ حاضر به‌ چنین‌ بیعتی‌ نمی‌شد، او را به‌ قتل‌ می‌رساندند.

 

عقیده‌ جبر وحکومت‌

در جای‌ دیگری‌ اشاره‌ کردیم‌ که‌ امویان‌ عقیده‌ به‌ جبر را تقویت‌ می‌کردند وکسانی‌ راکه‌ معتقد به‌ اختیار انسان‌ بودند به‌ عنوان‌ بدعت‌ گذار از بین‌ می‌بردند. یکی‌ ازانگیزه‌های‌ آنان‌، استحکام‌ بخشیدن‌ به‌ پایه‌های‌ حکومتشان‌ بود. آنان‌ چنین‌ ترویج‌می‌کردند که‌ خداوند امویان‌ را بر تمام‌ دشمنانشان‌ پیروز کرده‌ وخلافت‌ را به‌ ایشان‌ارزانی‌ داشته‌ است‌. شعرای‌ درباری‌، در ضمن‌ اشعار خود خلافت‌ امویان‌ را الهی‌دانسته‌ دشمنان‌ آنان‌ را متهم‌ می‌کردند که‌ با اراده‌ الهی‌ به‌ مخالفت‌ برخاسته‌اند. این‌عقیده‌ در فریب‌ توده‌های‌ مردم‌ نقش‌ مؤثری‌ داشت‌. یکی‌ از نتایج‌ این‌ فکر آن‌ بود که‌خلفا به‌ جای‌ آن‌که‌ خود را خلیفه‌ پیغمبر بدانند ـ آن‌ طور که‌ خلفای‌ اولیه‌ ادعامی‌کردند ـ خود را «خلیفه‌ الهی‌» معرفی‌ می‌کردند. نتیجه‌ آن‌ بود که‌ خلافت‌ خود راامری‌ قدسی‌ در حد نبوت‌ وامامت‌ پیامبرـص‌ـ نشان‌ دهند.

 

نظام‌ اداری‌

دولت‌ بنی‌امیه‌ در مناطق‌ عربی‌، بنیان‌ قبیله‌ای‌ را تا اندازه‌ای‌ حفظ‌ کرده‌ بود. این‌مسأله‌ نقش‌ مهمی‌ در تعیین‌ مسؤلان‌ اداری‌سازمان‌ اداری‌ سرزمین‌های‌ عرب‌داشت‌. در هر منطقه‌ای‌، قبیله‌ای‌ که‌ مورد تأیید حکومت‌ اموی‌ بود واز جمعیت‌بالایی‌ برخوردار بود سروری‌ می‌یافت‌ وفردی‌ از متنفذان‌ آن‌ قبیله‌ به‌ حکومت‌می‌رسید. در شهرهای‌ مختلف‌ شامات‌ چنین‌ وضعی‌ حاکم‌ بود. در نقاطی‌ مانندخراسان‌ نیز مسأله‌ به‌ همین‌ صورت‌ بود واز قضا، دشواری‌ خراسان‌ هم‌ از همین‌ جابرخاست‌ که‌ هر زمان‌ که‌ والی‌ از سوی‌ قبیله‌ای‌ بود، قبیله‌ دیگر نمی‌توانست‌ او راتحمل‌ کند. این‌ مسأله‌ نشانگر آن‌ بود که‌ نظام‌ قبایلی‌ که‌ امویان‌ اساس‌ خود را بر آن‌پایه‌ نهاده‌ بودند، قادر به‌ پاسخ‌گویی‌ به‌ مشکلات‌ چنین‌ سرزمین‌ گسترده‌ای‌ نبود. این‌سرزمین‌ یک‌ دولت‌ غیر قبایلی‌ می‌طلبید که‌ بر اساس‌ قراردادهای‌ دیگری‌ بتواندهمه‌ گروه‌ها را به‌ یک‌ چشم‌ بنگرد.

سلطنتی‌ بودن‌ حکومت‌ امویان‌ چنین‌ اقتضا می‌کرد تا افراد خاندان‌ سلطنتی‌ به‌سمت‌های‌ اداری‌ مهم‌ دست‌ یابند. این‌ مسأله‌، از نکاتی‌ بود که‌ در سازمان‌ اداری‌امویان‌ مهم‌ تلقی‌ می‌شد. به‌ همین‌ دلیل‌ بخش‌ عمده‌ کارها در اختیار خاندان‌ اموی‌ بود.

عراق‌ از مناطقی‌ بود که‌ سرکش‌ به‌ شمار می‌آمد وهمیشه‌ آماده‌ شورش‌ وقیام‌بود. به‌ همین‌ دلیل‌، این‌ دیار به‌ دست‌ کسانی‌ سپرده‌ شد که‌ خشن‌ترین‌ چهره‌ راداشتند ودر سرکوبی‌ وسخت‌دلی‌ وحیله‌گری‌ مانندی‌ نداشتند. حاکمان‌ معروف‌عراق‌ عبارت‌ بودند از زیاد بن‌ سمیه‌، مغیره‌ بن‌ شعبه‌، عبیدالله‌ بن‌ زیاد، حجاج‌ بن‌یوسف‌، خالدبن‌ عبدالله‌، یوسف‌ بن‌ عمر. اینان‌ چهره‌های‌ برجسته‌ دوره‌ اموی‌بودند که‌ حکومت‌ عراق‌ را داشتند. برخی‌ از آنها وابسته‌ به‌ قبیله‌ معروف‌ثقیف‌بودند.

ایران‌ برای‌ مدتی‌ زیر سلطه‌ عراق‌ بود. اما بعدها، امویان‌، با توجه‌ به‌ اهمیت‌ ایران‌،به‌ ویژه‌ خراسان‌، آن‌ جا را به‌ صورت‌ ایالت‌ مستقلی‌ زیر نظر خود درآورند. در این‌زمان‌، ایران‌ وحدت‌ سیاسی‌ خود را از دست‌ داده‌ تابع‌ عراق‌ وشام‌ بود.

نظام‌ اداری‌ دولت‌ اموی‌، فاقد عنوان‌ وزارت‌ بود وبه‌ طور معمول‌ اشخاصی‌ که‌عنوان‌ مشاور را داشته‌ یا شغل‌ کتابت‌ بر عهده‌ آنان‌ بود، در کار اداره‌ کشور به‌ خلیفه‌کمک‌ می‌کردند. در شهرها، قضّاتی‌ وجود داشتند که‌ خلیفه‌ یا حاکم‌ منطقه‌، آنان‌ را به‌کار می‌گماشت‌. در عراق‌، حجاج‌، قضاتیی‌ را برای‌ کوفه‌ معین‌ کرد. علاوه‌ بر قضات‌،فقیهان‌ نیز کار اِفتاء را بر عهده‌ داشتند. برخی‌ از فقیهان‌ به‌ حکومت‌ نزدیک‌ بوده‌کارهایی‌ را عهده‌ دار می‌شدند. کسانی‌ نیز مستقل‌ بوده‌ وبه‌ طور رسمی‌سمتی‌نداشتند.

به‌ هر روی‌ معاویه‌ در شام‌، با استفاده‌ از نظام‌ بیزانسی‌ وتجربه‌های‌ محلی‌،کوشید تا دولت‌ اموی‌ را به‌ صورت‌ِ دولتی‌ فراگیر درآورد.

 

نظام‌ مالی‌

منابع‌ مالی‌ دولت‌ اموی‌، همان‌ منابعی‌ بود که‌ از زمان‌ خلیفه‌ دوم‌ وپس‌ از گسترش‌فتوحات‌، در دسترس‌ حکومت‌ قرار گرفته‌ بود. عمده‌ ترین‌ درآمدها، درآمد خراج‌وجزیه‌ بود. زمین‌های‌ فراوان‌ عراق‌ وایران‌، درآمد زیادی‌ داشت‌. این‌ زمین‌ها دراختیار صاحبان‌ اصلی‌ آنان‌ بود ودهقانان‌ یا کدخدایان‌، خراج‌ را از کشاورزان‌گردآوری‌ کرده‌ به‌ حاکم‌ عرب‌ شهر تحویل‌ می‌دادند. این‌ اموال‌ به‌ عنوان‌ بیت‌ المال‌مسلمانان‌ شناخته‌ می‌شد.

برای‌ گردآوری‌ خراج‌، دیوانی‌ در عراق‌ پدید آمد. در این‌ دیوان‌، اطلاعاتی‌ درباره‌ مناطقی‌ که‌ می‌بایست‌ خراج‌ پرداخت‌ کنند ومبالغی‌ که‌ باید پرداخت‌ شود آمده‌بود. این‌ دیوان‌ در اصل‌ اداره‌ خزانه‌ داری‌ حکومت‌ بود. تا زمان‌ عبدالملک‌ بن‌مروان‌، دیوان‌ عراقی‌ را ایرانیان‌ اداره‌ می‌کردند؛ چنان‌ که‌ در شام‌ به‌ زبان‌ رومی‌ ودرمصر به‌ زبان‌ قبطی‌ بود.

به‌ طور یقین‌، تجربه‌ عراق‌  بر گرفته‌ از پیشینه‌ ایرانی‌ وساسانی‌ دیوان‌ بوده‌ است‌.تا آن‌ زمان‌ تنظیم‌ دیوان‌ در عراق‌، به‌ زبان‌ پهلوی‌ بود. حجاج‌ که‌ خوی‌ عربی‌گری‌داشت‌، مصمم‌ شد تا زبان‌ دیوان‌ را در همه‌ نقاط‌ به‌ عربی‌ برگرداند. دیوان‌ مزبور دراختیار زادان‌ فروخ‌ بود که‌ پس‌ از کشته‌ شدن‌ وی‌، به‌ دست‌ صالح‌ بن‌ عبدالرحمن‌ که‌به‌ فارسی‌ وعربی‌ تسلط‌ داشت‌ افتاد. حجاج‌ وی‌ را مأمور ترجمه‌ کرد. گفته‌اند که‌پسر زادان‌ حاضر شد صد هزار درهم‌ به‌ او بدهد تا از این‌ کار صرف‌ نظر کند، اما وی‌نپذیرفت‌. به‌ هر روی‌ این‌ اقدام‌، سبب‌ شد تا از نفوذ ایرانیان‌ در کار دیوان‌ کاسته‌شود.

دیوان‌ جدیدی‌ که‌ زمان‌ معاویه‌ پدید آمد، دیوان‌ خاتم‌ بود که‌ به‌ قصد دقت‌ درنگارش‌ نامه‌ها ومُهر وموم‌ کردن‌ آن‌ ایجاد شد. دلیل‌ ایجاد آن‌ این‌ بود که‌ معاویه‌مبلغی‌ پول‌ ضمن‌ نامه‌ای‌ حواله‌ کرده‌ بود وشخصی‌ که‌ نامه‌ را در اختیار داشت‌، صدهزار درهم‌ را به‌ دویست‌ هزار درهم‌ تغییر داد! این‌ مسأله‌ سبب‌ شد تا دیوان‌ خاتم‌ یادیوان‌ مُهر پدید آید.

حکومت‌ اشرافی‌ امویان‌، هزینه‌ های‌ بیشتری‌ را می‌طلبید وهمین‌ سبب‌ شد تا درکار خراج‌، سخت‌گیری‌ بیشتری‌ شود. از جمله‌ اقدامات‌ حجاج‌ این‌ بود تا بانگه‌داشتن‌ روستاییان‌ در روستاهای‌ خود، اجازه‌ ندهد تا زمین‌های‌ حاصل‌خیز ازکشت‌ بیفتد وخراج‌ کم‌ شود. او کسانی‌ را که‌ از روستاها به‌ شهرها می‌آمدند به‌ زور به‌روستاها باز می‌گرداند.

قرار بر این‌ بود تا جزیه‌ از اهل‌ ذمه‌ گرفته‌ شود. در ایران‌، کسانی‌ که‌ زرتشتی‌،نصرانی‌، یا یهودی‌ بودند جزیه‌ می‌پرداختند. این‌ مالیات‌ به‌ طور سرانه‌ وبر حسب‌توانایی‌ شخص‌ِ پرداخت‌ کننده‌ گرفته‌ می‌شد. طبقات‌ خاصی‌ از مردم‌ نظیر دبیران‌،دهقانان‌ ـ کدخدایان‌ ـ وروحانیان‌ از پرداخت‌ جزیه‌ معاف‌ بودند.

در اواخر قرن‌ اول‌ هجری‌ که‌ کم‌کم‌ مردم‌ ایران‌ به‌ اسلام‌ می‌گرویدند، در آمدجزیه‌ کاهش‌ یافت‌. امویان‌ از این‌ امر به‌ هراس‌ افتاده‌ گفتند: حتی‌ اگر کسی‌ از اهل‌ ذمه‌مسلمان‌ شود، باید جزیه‌ را بپردازد. این‌ امر برای‌ سال‌ها مانع‌ از گسترش‌ اسلام‌دراین‌ نواحی‌ بود. تنها در مدت‌ کوتاه‌ خلافت‌ عمر بن‌ عبد العزیز ازاین‌ عمل‌ خلاف‌شرع‌ جلوگیری‌ کرد. اما پس‌ از وی‌ بار دیگر روش‌ ناپسند یادشده‌ ادامه‌ یافت‌.

مسلمانان‌ زکات‌ می‌پرداختند ومأموران‌ زکات‌ در هر منطقه‌ کارجمع‌ آوری‌ این‌مالیات‌ را بر عهده‌ داشتند.

غنایم‌ جنگ‌ نیز هنوز یکی‌ از مهم‌ترین‌ درآمدهای‌ دولت‌ اموی‌ بود.

 

ضَرْب‌ سکّه‌ اسلامی‌

بنا به‌ گفته‌ مورخان‌، سکه‌های‌ مورد استفاده‌ اعراب‌ در جاهلیت‌، سکه‌های‌ ضرب‌روم‌ وایران‌ بوده‌ که‌ به‌ عنوان‌ دینار (سکه‌ طلا) ودرهم‌ (سکه‌ نقره‌) شناخته‌ می‌شده‌است‌. نخستین‌ سکه‌های‌ عربی‌ در زمان‌ خلافت‌ خلیفه‌ دوم‌ ضرب‌ شده‌ است‌.سکه‌های‌ ایرانی‌ یا رومی‌ به‌ همان‌ صورت‌ باقی‌ می‌ماند وتنها کلماتی‌ نظیرالحمدالله‌، محمد رسول‌ الله‌، لااله‌ الا الله‌ وحده‌، بر روی‌ آن‌ ضرب‌ می‌شد. معاویه‌ نیزبه‌ همان‌ شیوه‌ عمل‌ کرد؛ جز آن‌که‌ اسم‌ خود را نیز بر سکه‌های‌ پیشین‌ حک‌نمود.

بیشترین‌ شهرت‌ در ضرب‌ سکه‌ اسلامی‌، در دوره‌ خلافت‌ عبدالملک‌ بن‌ مروان‌است‌. این‌ شهرت‌ بدان‌ دلیل‌ است‌ که‌ دراین‌ دوره‌، سکه‌ اسلامی‌ فراگیر شدوسکه‌های‌ رومی‌ وایران‌ جمع‌ آوری‌ گردید. بر روی‌ سکه‌های‌ ضرب‌ شده‌،شهادتین‌، تاریخ‌ ضرْب‌ سکه‌ ومحل‌ ضرب‌ یاد می‌شد. گفته‌ شده‌ که‌ قیصر روم‌ ازاین‌که‌ کلمات‌ قرآنی‌ وشهادتین‌ بر روی‌ سکه‌ ضرب‌ شده‌ ناراحت‌ شد وازعبدالملک‌ خواست‌ تا این‌ کار را ترک‌ کنند. او تهدید کرد که‌ اگر این‌ آیات‌ را حذف‌نکنند، آنها در سکه‌های‌ خود کلماتی‌ ضرب‌ خواهند کرد که‌ دشنام‌ به‌ رسول‌خداـص‌ـ باشد. به‌ دنبال‌ این‌ تهدید، خلیفه‌ در سال‌ 76 هجری‌ دستور داد تا تمامی‌سکه‌های‌ رومی‌ جمع‌آوری‌ شود. طبیعی‌ بود که‌ باید به‌ جای‌ آن‌ شمار زیادی‌ سکه‌اسلامی‌ ضرب‌ می‌شد. این‌ اقدام‌، از لحاظ‌ تمدنی‌، قدم‌ مهمی‌ به‌ شمار می‌آمد.

کهن‌ترین‌ سکه‌ای‌ که‌ از این‌ دوره‌ برجای‌ مانده‌ مربوط‌ به‌ سال‌ 78 هجری‌ است‌.بر روی‌ سکه‌های‌ رومی‌ وایرانی‌ نقش‌ پادشاهان‌ وقیصرها بود، در حالی‌ که‌ دربیشتر موارد، روی‌ سکه‌های‌ اسلامی‌، تنها نام‌ شهر وتاریخ‌ با سوره‌ توحید ومحمدرسول‌ الله‌ ارسله‌ بالهدی‌ ودین‌ الحق‌... می‌آمد. نمونه‌های‌ از دینار وجود دارد که‌تصویر عبدالملک‌ بن‌ مروان‌ روی‌ سکه‌ حک‌ شده‌ است‌. این‌ سکه‌ها در بیشترشهرها ضرب‌ می‌شده‌ ونام‌ آن‌ شهرها بر روی‌ سکه‌ می‌آمده‌ است‌. سکه‌هایی‌ ازشهرهای‌ ابرشهر، دشت‌ میسان‌، ری‌، سابور، اردشیر خره‌، اصطخر، بلخ‌وخراسان‌... برجای‌ مانده‌ است‌.

 

 

کتاب تاریخ ایران اسلامی

 

 


دسته ها : تاریخ
بیست و دوم 5 1386 23:54
X