معرفی وبلاگ
با سلام امیدوارم مطالب این وبلاگ مورد استفاده شما قرار گرفته باشد. باآرزوی موفقیت برای تمامی انسانها التماس دعا (عکس متعلق شهید محمد علی شاهچراغی دانشجوی رشته فیزیک می باشد.)
صفحه ها
دسته
هستی برای ما
خدمات
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 696246
تعداد نوشته ها : 130
تعداد نظرات : 30
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

دانش‌ وفرهنگ‌ در عصر عباسی‌ اول‌

عصر تدوین‌ کتاب‌

یکی‌ از نکات‌ بارز علمی‌ در باره‌ تحولات‌ فکری‌ سال‌های‌ پایانی‌ قرن‌ دوم‌ وپس‌ ازآن‌، آغاز عصر تدوین‌ علوم‌ به‌ ویژه‌ علم‌ حدیث‌ است‌. تا اواسط‌ قرن‌ دوم‌ به‌ جزنوشته‌های‌ محدود حدیثی‌ که‌ به‌ عنوان‌ «جزء» از آنها یاد شده‌، کتاب‌ مفصّل‌ ومدوّن‌پدید نیامد. اما از میانه‌ قرن‌ دوم‌ به‌ بعد، به‌ تدریج‌ آثار مهمی‌ در دانش‌ حدیث‌ وسایردانش‌ها پدید آمد. در واقع‌ باید دو دهه‌ پایانی‌ این‌ قرن‌ ودو دهه‌ آغازین‌ قرن‌ سوم‌ راعصری‌ بدانیم‌ که‌ تدوین‌ کتاب‌ به‌ مرحله‌ای‌ از رشد رسیده‌ که‌ به‌ معنای‌ واقعی‌ کتاب‌پدید آمده‌ است‌. در بخش‌ حدیث‌ می‌توان‌ به‌ کتاب‌هایی‌ چون‌ المُصنّف‌ از عبدالرزاق‌بن‌ همّام‌ صنعانی‌ (م‌ شوّال‌ 211) وهم‌ المُصنّف‌ از ابن‌ ابی‌شیبه‌ (م‌ محرّم‌ 235) یادکرد. پس‌ از آن‌ کتاب‌های‌ بسیار دیگری‌ نوشته‌ می‌شود.

گفتنی‌ است‌ که‌ در بخش‌ تاریخ‌، باید عصر تدوین‌ را اندکی‌ جلوتر دانست‌؛به‌ویژه‌ که‌ کتاب‌ السیره‌ النبویه‌ نوشته‌ ابن‌ اسحاق (درگذشته‌ 151) که‌ در دهه‌های‌میانی‌ قرن‌ دوم‌ نگاشته‌ شده‌ است‌، حتی‌ پیش‌ از آن‌ یا معاصر آن‌ هم‌، کتاب‌هایی‌ بوده‌که‌ اصل‌ آنها از میان‌ رفته‌ ونقل‌هایی‌ از آنها در آثار بعدی‌ برجای‌ مانده‌ است‌.

در این‌ زمان‌، بیشتر عالمان‌ به‌ دانش‌ «حدیث‌» گرایش‌ داشتند وآنها را اصطلاحاحافظ‌ می‌نامیدند. اهمیت‌ این‌ افراد در آن‌ بود که‌ شمار زیادی‌ حدیث‌ از استادان‌ خودکه‌ آنها را شیخ‌ (جمع‌ آن‌ مشایخ‌) می‌گفتند، گرفته‌ بودند. هرچه‌ بیشتر حدیث‌  درخاطر داشتند، اهمیت‌ بیشتری‌ می‌یافتند. به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ که‌ آنها را با عنوان‌حافظ‌ می‌شناسند. در آن‌ روزگار شمار احادیث‌ بر صدها هزار بالغ‌ می‌شد که‌بسیاری‌ از آنها نادرست‌ بود. گاهی‌ گفته‌ می‌شد که‌ فلان‌ شخص‌ ششصد هزار تا یک‌میلیون‌ حدیث‌ در حفظ‌ دارد!

علمای‌ این‌ دوره‌ را بر اساس‌ طبقه‌ تقسیم‌بندی‌ می‌کنند؛ بدین‌ معنا که‌ هر سی‌ سال‌یک‌ طبقه‌ محسوب‌ شده‌ ودر شرح‌ حال‌ نویسی‌، علمایی‌ که‌ در این‌ سی‌ سال‌درگذشته‌اند، به‌ عنوان‌ علمای‌ آن‌ طبقه‌ معرفی‌ می‌شوند. مثلا از سال‌های‌ 200 تا 230طبقه‌ هفتم‌ معرفی‌ شده‌اند.

از دید اهل‌ سنت‌ مهم‌ترین‌ کتاب‌ حدیثی‌ که‌ در این‌ زمان‌ تدوین‌ شد، کتاب‌صحیح‌ البخاری‌ از محمد بن‌ اسماعیل‌ بخاری‌ (194 ـ 256) است‌. این‌ کتاب‌ پس‌ ازقرآن‌ جایگاه‌ ویژه‌ای‌ در منابع‌ دینی‌ اهل‌ سنت‌ دارد. کتاب‌ مزبور از نظر اعتقادات‌مذهبی‌، بر اساس‌ مکتب‌ اهل‌ حدیث‌ تدوین‌ شده‌ وروایات‌ فراوانی‌ از آن‌ در باره‌تشبیه‌ خداوند به‌ مخلوقات‌ است‌ که‌ از نظر شیعه‌ ومعتزله‌ ساختگی‌ است‌. بعدهاعالمان‌ سنی‌ مذهب‌ ده‌ها شرح‌ بر این‌ کتاب‌ نوشتند. کتاب‌ بخاری‌ مشتمل‌ بر 7300حدیث‌ است‌ که‌ بیش‌ از نیمی‌ از آن‌ تکراری‌ است‌. پس‌ از آن‌، کتاب‌ صحیح‌ مسلم‌ ازمسلم‌ بن‌ حجاج‌ نیشابوری (204 ـ 261) قرار دارد.

احادیث‌ در این‌ قبیل‌ کتاب‌ها، مشتمل‌ بر یک‌ سند ویک‌ متن‌ است‌. سند عبارت‌از نام‌ کسانی‌ است‌ که‌ در طی‌ شش‌ تا هفت‌ طبقه‌ نخست‌، آن‌ حدیث‌ را از پیامبرـص‌ـبه‌ یکدیگر منتقل‌ کرده‌اند، تا به‌ دست‌ بخاری‌ رسیده‌ ووی‌ در کتابش‌ آورده‌ است‌.متن‌ در ادامه‌ حدیث‌ آمده‌ که‌ سخن‌ یا عمل‌ رسول‌ خداـص‌ـ است‌. علمای‌ حدیث‌معمولا یک‌ حدیث‌ را از طریق‌ سند ویا متن‌ آن‌ مورد نقادی‌ قرار می‌دهند. احادیثی‌که‌ سلسله‌ سند آنها متصل‌ نباشد از نوعی‌ ضعف‌ برخوردار است‌؛ درست‌ همان‌ طورکه‌ اگر حدیثی‌ تنها با یک‌ سند نقل‌ شده‌ باشد، به‌ عنوان‌ حدیث‌ واحد شناخته‌ شده‌وچندان‌ قابل‌ اعتنا نیست‌. در برابر آن‌ حدیث‌ متواتر قرار دارد که‌ با سلسله‌ اسنادفراوانی‌ روایت‌ شده‌ است‌.

 

گستردگی‌ علوم‌ وباز شدن‌ فضای‌ علمی‌

یکی‌ از ویژگی‌های‌ فکری‌ اواخر قرن‌ دوم‌ وبعد از آن‌، شاید به‌ دنبال‌ سیاست‌های‌فکری‌ مأمون‌ ونیز به‌ دلیل‌ سست‌ شدن‌ تسلط‌ دولت‌ بر نهادهای‌ فکری‌ وعالمان‌، بازشدن‌ فضای‌ فکری‌ در جامعه‌ بود. این‌ باز شدن‌، از یک‌ سو به‌ حضور گسترده‌اندیشه‌های‌ خارجی‌ در دنیای‌ اسلام‌ منجر شد واز سوی‌ دیگر زمینه‌ را برای‌ سهیم‌شدن‌ فرقه‌های‌ غیر رسمی‌ در مجموعه‌ تمدن‌ در حال‌ پدید آمدن‌ باز کرد. طبعا این‌هر دو واکنش‌های‌ زیادی‌ را به‌ دنبال‌ داشت‌. برخی‌ از متدینان‌ سخت‌ به‌ وحشت‌افتادند وکسانی‌ از فضای‌ جدید استقبال‌ کردند. طبیعی‌ بود که‌ هم‌ رشد تمدن‌ از یک‌سو وهم‌ پیدایش‌ زندقه‌گرایی‌ وبی‌دینی‌ از سوی‌ دیگر، می‌توانست‌ از آثار این‌حضور، به‌ویژه‌ حضور اندیشه‌های‌ بیگانه‌ باشد. البته‌ باید توجه‌ داشت‌ که‌ تا میانه‌قرن‌ سوم‌ هنوز آثار تسلط‌ افراطی‌ دولت‌ بر آرای‌ مذهبی‌ مطرح‌ بود؛ اما گستردگی‌کار فکری‌ وارتباطات‌ در آن‌ حد بود که‌ از این‌ اقدامات‌ جز در مواردی‌ محدود کاری‌ساخته‌ نبود.

باید توجه‌ داشت‌ که‌ آشفتگی‌های‌ سیاسی‌ در دنیای‌ اسلام‌ که‌ ناشی‌ از اختلافات‌داخلی‌ خاندان‌ عباسی‌ پس‌ از هارون‌ بودهم‌ ظهور شورشیانی‌ چون‌ بابک‌، در بازشدن‌ این‌ فضا بی‌ تأثیر نبوده‌ است‌. این‌ مسأله‌ را به‌ خصوص‌ باید با روی‌ کار آمدن‌مأمون‌ که‌ گرایش‌ به‌ جریان‌ افراطی‌ سنّی‌ نداشته‌ واز طرفداران‌ فلسفه‌ وکلام‌ بودمربوط‌ دانست‌. یک‌ مورخ‌ وابسته‌ به‌ نحله‌ اهل‌ حدیث‌ که‌ به‌ تعصب‌ شهرت‌ دارد،نوشته‌ است‌:

پس‌ از این‌ دوره‌ (تا دهه‌ پایانی‌ قرن‌ دوم‌) کارها رو به‌ آشفتگی‌ رفته‌، دولت‌ امین‌تضعیف‌ وسپس‌ خود وی‌ کشته‌ شد ودر آستانه‌ قرن‌ سوم‌ مأمون‌ به‌ جای‌ اونشست‌. در این‌ زمان‌ بود که‌ ستاره‌ تشیع‌ بلند گردید، علم‌ کلام‌ رو به‌ قوّت‌ رفت‌،دانش‌های‌ نخست‌ به‌ عربی‌ درآمد، منطق‌ یونانی‌ شایع‌ شد، کار رصد ستارگان‌آغاز گردید ومیان‌ مردم‌ دانش‌ جدیدی‌ پدید آمد که‌ بانبوت‌ میانه‌ای‌ نداشت‌. دراین‌ روزگار شوکت‌ روافض‌ (شیعه‌ امامی‌) ومعتزله‌ بالا گرفت‌.

ترجمه‌ آثار سریانی‌، یونانی‌ وفارسی‌

گذشت‌ که‌ یکی‌ از مسائل‌ مهم‌ در زمینه‌ فرهنگ‌ وتمدن‌ در قرن‌ دوم‌ هجری‌، بازشدن‌ درهای‌ دنیای‌ اسلام‌ به‌ روی‌ تمدن‌های‌ قوی‌ وکهن‌ بوده‌ است‌. روشن‌ است‌ که‌اعراب‌ پیش‌ از اسلام‌، فرهنگ‌ مکتوبی‌ نداشتند. بعد از اسلام‌، کار فرهنگی‌ هم‌ ازدانش‌ قرآن‌ وحدیث‌ آغاز کردند وهنوز راه‌ درازی‌ برای‌ آشنا شدن‌ با سایر علوم‌درپیش‌ داشتند. این‌ در حالی‌ بود که‌ در کنار آنها، تمدن‌های‌ کهنی‌ بود که‌ آثارمکتوب‌ فراوانی‌ را از گذشته‌ به‌ ارث‌ برده‌ بود. اکنون‌ که‌ مسلمانان‌ حرکت‌ فرهنگی‌خود را آغاز می‌کردند، به‌ طور طبیعی‌ نمی‌توانستند نسبت‌ به‌ تمدن‌های‌ پیشین‌واندوخته‌های‌ آنها بی‌توجه‌ بمانند.

دنیای‌ اسلام‌ در برابر فرهنگ‌های‌ بیگانه‌، دو موضع‌ گرفت‌. موضعی‌ در مخالفت‌به‌ این‌ دلیل‌ که‌ در آن‌ فرهنگ‌ها افکاری‌ وجود داشت‌ که‌ با عقاید اسلامی‌ سازگارنبود. دوم‌ موضعی‌ موافق‌ که‌ بیشتر به‌ دانش‌های‌ تجربی‌ وگاه‌ فلسفی‌ توجه‌ داشت‌ وچنین‌ می‌اندیشید که‌ آنها تعارضی‌ با عقاید اسلامی‌ ندارد.

آمادگی‌ فرهنگ‌ پذیری‌ در جامعه‌ اسلامی‌، بی‌ توجه‌ به‌ مخالفت‌ها، راه‌ را برای‌ترجمه‌ این‌ آثار به‌ زبان‌ عربی‌ هموار کرد. علاقه‌ به‌ بیشتر دانستن‌ وبه‌ تعبیر دیگر،کنجکاوی‌ هم‌ نقش‌ مهمی‌ داشت‌. افزون‌ بر آن‌، بسیاری‌ چنین‌ می‌اندیشیدند که‌می‌باید برای‌ دفاع‌ از عقائد اسلامی‌ در برابر اندیشه‌های‌ بیگانه‌، با آن‌ افکار آشنا وبه‌آنها مجهز شد. محصول‌ این‌ جریان‌، گسترش‌ دامنه‌ علم‌ کلام‌ وزایش‌ دانشی‌ بود که‌به‌ آن‌ فلسفه‌ اسلامی‌ گفته‌ شد.

کار ترجمه‌ از زمان‌ منصور عباسی‌، یعنی‌ نیمه‌های‌ قرن‌ دوم‌ هجری‌ آغاز شد.کهن‌ترین‌ ترجمه‌ها، ترجمه‌ کلیله‌ ودمنه‌ ونیز برخی‌ از آثار نجومی‌ وریاضیات‌ ازجمله‌ کتاب‌ المَجَسْطی‌ از بطلیموس‌ وکتاب‌ اقلیدس‌ بود. در بخش‌ آثار ایرانی‌، یکی‌از مهم‌ترین‌ مترجمان‌ این‌ دوره‌ ابن‌ مقفع‌ است‌ که‌ بسیاری‌ از آثار را از پارسی‌ پهلوی‌به‌ عربی‌ ترجمه‌ کرد. وی‌ به‌ اتهام‌ زندقه‌گری‌ کشته‌ شد.

از جمله‌ کتاب‌هایی‌ که‌ توجه‌ ویژه‌ای‌ به‌ آنها صورت‌ گرفت‌، آثار طبی‌ است‌ که‌بیش‌ از همه‌ از زبان‌ سریانی‌ وتوسط‌ مسیحیان‌ منطقه‌ عراق‌ به‌ عربی‌ ترجمه‌ می‌شد.حرکت‌ ترجمه‌ در دوران‌ هارون‌ گسترش‌ بیشتری‌ یافت‌ واین‌ به‌ دلیل‌ حمایت‌برامکه‌ از مترجمان‌ وعالمان‌ این‌ دوره‌ بود.

مأمون‌ که‌ خود علاقه‌مند به‌ علوم‌ عقلی‌ بود، بیش‌ از خلفای‌ پیشین‌ به‌ ترجمه‌علاقه‌ نشان‌ داد ورسما از دربار رومی‌ها خواست‌ تا کتاب‌های‌ یونانی‌ را برای‌ وی‌بفرستند. اگر کارهای‌ پیشین‌ به‌ صورت‌ پراکنده‌ انجام‌ می‌شد، مأمون‌ این‌ حرکت‌ رابه‌ صورت‌ سازمان‌ یافته‌ آغاز کرد وبیت‌ الحکمه‌ را برای‌ نخستین‌ بار به‌ عنوان‌ یک‌مرکز علمی‌ وپژوهشی‌ وترجمه‌ تأسیس‌ کرد. معتصم‌ نیز به‌ طور طبیعی‌ حرکت‌مأمون‌ را در ترجمه‌ ادامه‌ داد.

در بیت‌ الحکمه‌ کتابخانه‌ بزرگی‌ از مجموع‌ کتابهایی‌ که‌ در دیرها وشهرها وجودداشت‌ فراهم‌ آمد وشمار فراوانی‌ مترجم‌ وعالم‌ به‌ کار ترجمه‌ وتألیف‌ پرداختند.محمد بن‌ موسی‌ خوارزمی‌ کتاب‌ جبر ومقابله‌ خود را به‌ دستور مأمون‌ عباسی‌نگاشت‌. خاندان‌ آل‌ نوبخت‌ نیز از خاندان‌های‌ فرهیخته‌ بغداد بودند که‌ برخی‌ از آنهادر کار ترجمه‌ آثار فارسی‌ به‌ عربی‌ مهارت‌ داشتند.

خداینامه‌هایی‌ که‌ به‌ عربی‌ ترجمه‌ شده‌ از مهم‌ترین‌ مآخذی‌ است‌ که‌ امروزه‌ ازتاریخ‌ ایران‌ قبل‌ از اسلام‌ در اختیار ما قرار داد. بسیاری‌ از آداب‌ ایرانی‌ها ومسایل‌اخلاقی‌ که‌ از بزرگمهر ودیگران‌ در کتاب‌های‌ عربی‌ بیاد مانده‌، تنها مطالبی‌ از آثاراخلاقی‌ وعلمی‌ ایرانی‌هاست‌ که‌ از طریق‌ زبان‌ عربی‌ به‌ دست‌ ما رسیده‌ است‌؛ چراکه‌ از زبان‌ پهلوی‌ چنین‌ متونی‌ باقی‌ نمانده‌ است‌.

 

نزاع‌ معتزله‌ واهل‌ حدیث‌

در بحث‌ فرقه‌های‌ اسلامی‌ در دوره‌ امویان‌، شکل‌گیری‌ فرقه‌های‌ اسلامی‌ را توضیح‌دادیم‌. این‌ فرقه‌ها به‌ مرور و در گیرودار مسائل‌ وبحران‌های‌ فکری‌ وپرسش‌های‌تازه‌، خط‌ و مشی‌ خاصی‌ را برگزیدند. آنچه‌ که‌ در بخش‌ عقائد وباورهای‌ مذهبی‌اهمیت‌ داشت‌، منابع‌ اندیشه‌ وروش‌های‌ اندیشیدن‌ بود. اندازه‌ اعتنا به‌ نقل‌ وعقل‌،میزانی‌ برای‌ پیدایش‌ روش‌های‌ مختلف‌ بود. قرآن‌ وحدیث‌ دو منبع‌ مورد قبول‌همه‌ مسلمانان‌ بود، اما دو مشکل‌ وجود داشت‌: یکی‌ اندیشیدن‌ در قرآن‌ وظاهرآیات‌ وتعقل‌اجتهاد در آن‌ بود. دوم‌ مشکل‌ روایات‌ جعلی‌ فراوان‌.

کسانی‌ به‌ ظواهر قرآن‌ وحدیث‌ ـ به‌ویژه‌ حدیث‌ ـ بسنده‌ کرده‌ آن‌ را میزان‌ درستی‌ونادرستی‌ اندیشه‌ها معرفی‌ کردند. در برابر، گروهی‌ دیگر به‌ عقل‌ اعتنای‌ بیشتری‌کرده‌، آن‌ را ملاک‌ اصلی‌ در اجتهاد واندیشیدن‌ در منابعی‌ چون‌ قرآن‌ وحدیث‌ قراردادند. نگاهی‌ به‌ سیر اندیشه‌ها در دنیای‌ اسلام‌ نشان‌ می‌دهد که‌ در هر دو زمینه‌،افراط‌ وتفریط‌هایی‌ صورت‌ گرفت‌ وبه‌ دوری‌ از قرآن‌ وحدیث‌ از یک‌ سو وبی‌اعتنایی‌ دیگران‌ به‌ عقل‌ از سوی‌ دیگر منجر شد.

اگر بر دو روشن‌ اندیشیدن‌ بالا، یعنی‌ تکیه‌ بر عقل‌ یا نقل‌، بحث‌ عرفان‌ وتصوف‌را ضمیمه‌ کنیم‌، راه‌ برای‌ پیدایش‌ گروه‌ سومی‌ که‌ به‌ عارف‌ یا صوفی‌ شهرت‌ دارند،باز می‌شود. این‌ مسأله‌ نیز از قرن‌ دوم‌ به‌ بعد وارد میدان‌ مبارزه‌ با سایر گروه‌ها شد.دراین‌جا هم‌ روشی‌ نو در اجتهاد دینی‌ مطرح‌ بود که‌ بیشتر از زاویه‌ کنکاش‌ در نفس‌وتصفیه‌ وتزکیه‌ ودرونگری‌ به‌ دنبال‌ کشف‌ قضایای‌ دینی‌ وتجربه‌ حضوری‌ آنهابود. در فرهنگ‌ وتمدّن‌ اسلامی‌، صدها نحله‌ صوفی‌ پدید آمد که‌ از شرقی‌ترین‌نقاط‌ دنیای‌ اسلام‌ تا غربی‌ترین‌ آن‌ در مغرب‌ افریقا دامن‌ گسترده‌اند.

این‌ اختلاف‌ در روش‌ دست‌یابی‌ به‌ واقعیت‌ سبب‌ بروز فرقه‌های‌ مختلفی‌ شد که‌بسته‌ به‌ حمایت‌ حکومت‌، ونیز زمینه‌های‌ مردمی‌ وتبلیغات‌ گروهی‌ خودشان‌، هرکدام‌ در زمانی‌ ومکانی‌ قدرتی‌ به‌ دست‌ می‌آوردند.

دو گروه‌ مهم‌ در اواخر قرن‌ دوم‌ وطول‌ قرن‌ سوم‌ وبعد از آن‌، معتزله‌ یا طرفداران‌عقل‌ واهل‌ حدیث‌ بودند. حکومت‌ عباسی‌ تا زمان‌ مأمون‌، گرایش‌ مذهبی‌ کلامی‌آشکاری‌ از خود نشان‌ نمی‌داد؛ گرچه‌ هوادار معتزله‌ نبود. مأمون‌ وجانشین‌ اومعتصم‌ سخت‌ از معتزله‌ حمایت‌ کرده‌ ودر این‌ راه‌ سخت‌گیری‌های‌ فراوانی‌ برمخالفان‌ تحمیل‌ کردند.

استبداد معتزلیان‌ در این‌ دوره‌ منجر به‌ دشواری‌هایی‌ برای‌ اهل‌ حدیث‌ شد که‌نمونه‌ آن‌ به‌ زندان‌ رفتن‌ وشلاق‌ خوردن‌ برخی‌ از علمای‌ بزرگ‌ این‌ نحله‌ مانند احمدبن‌ حنبل‌(درگذشته‌ 241 در سن‌ 77 سالگی‌) شد. یک‌ نزاع‌ مهم‌ در این‌ دوره‌، بحث‌ برسر این‌ نکته‌ بود که‌ آیا قرآن‌ مخلوق‌ است‌، یا قدیم‌. معتزلیان‌ طرفدار خلق‌ قرآن‌بودند واهل‌ حدیث‌ طرفدار قدمت‌ آن‌؛ یعنی‌ باور به‌ این‌ که‌ از همان‌ زمان‌ که‌ خداوندبوده‌ قرآن‌ هم‌ بوده‌ است‌. این‌ بحث‌ هیچ‌ نتیجه‌ روشنی‌ نداشت‌ وتنها برای‌ ایجادنزاع‌ ودرگیری‌ مطرح‌ شده‌ بود.

مأمون‌ علمای‌ عصر خویش‌ را مجبور کرد تا به‌ نظریه‌ او در این‌ که‌ قرآن‌ مخلوق‌است‌ وهمراه‌ خداوند از ازل‌ نبوده‌ تن‌ در دهند. بسیاری‌ به‌ اجبار پذیرفتند برخی‌ هم‌مقاومت‌ کردند. البته‌ این‌ صورت‌ ماجرا بود. آنچه‌ در پشت‌ پرده‌ بود، نزاع‌ دو گروه‌عقل‌گرا واهل‌ حدیث‌ بود.

واکنش‌ اقدام‌ مأمون‌ در تحمیل‌ عقائد معتزله‌ بر مردم‌، در دوران‌ متوکل‌ عباسی‌(خلافت‌ از 232 تا 247) خود را نشان‌ داد. وی‌ با تمام‌ وجود به‌ حمایت‌ از اهل‌حدیث‌ پرداخت‌ وهرچه‌ احمد بن‌ حنبل‌ را در دوره‌ مأمون‌ ومعتصم‌ خوار کرده‌بودند، موقعیت‌ وی‌ را استوار کرد. از این‌ پس‌ بخش‌ بزرگی‌ از توده‌ مردم‌ بغداد به‌حمایت‌ از احمد بن‌ حنبل‌ ـ که‌ پس‌ از آن‌ نام‌ نحله‌اش‌ حنابله‌ شد ـ پرداختند. حنبلیان‌گروهی‌ متعصّب‌ از مردم‌ بغداد بودند که‌ با تمامی‌ فرقه‌ها از جمله‌ شیعه‌ ومعتزله‌وحتی‌ سنیانی‌ که‌ با عقاید آنها مخالف‌ بودند، درگیری‌ داشتند.

معتزله‌ در روش‌ اندیشه‌ که‌ پایه‌ آن‌ اعتقاد به‌ عقل‌ بود، با یکدیگر مشترک‌ بودند،اما در جزئیات‌ اختلاف‌ نظر فراوانی‌ میان‌ آنها بود؛ به‌ طوری‌ که‌ به‌ صدها فرقه‌ ـ به‌عدد متفکران‌ ورهبران‌ ـ تقسیم‌ شدند. با این‌ حال‌ در چند نکته‌ همداستان‌ بودند. ازجمله‌ در بحث‌ مربوط‌ به‌ اختیار آدمی‌، تنزیه‌ خداوند از صفات‌ بشری‌ وچندموضوع‌ دیگر. معمولا اهل‌ حدیث‌ به‌ خداوند صفاتی‌ مانند راه‌ رفتن‌، خندیدن‌ومانند اینها را نسبت‌ می‌دادند؛ در حالی‌ که‌ معتزله‌ وشیعه‌، خداوند را منزّه‌ از این‌صفات‌ بشری‌ وصف‌ می‌کردند. دلیل‌ این‌ همه‌ اختلاف‌ نظر میان‌ آنها، پای‌بندی‌ به‌عقل‌ انسانی‌ در امور دینی‌ بود که‌ به‌ هر روی‌ هر متفکری‌ را به‌ سویی‌ هدایت‌ می‌کرد.این‌ در حالی‌ است‌ که‌ اهل‌ حدیث‌ با توجه‌ به‌ تمسّک‌ به‌ ظواهر حدیثی‌، تا حدی‌ ازاین‌ آشفتگی‌ در امان‌ بودند. خواهیم‌ دید که‌ بعدها تلفیقی‌ از اعتزال‌ وحدیث‌ گرایی‌بر جهان‌ تسنن‌ غلبه‌یافت‌.

نکته‌ای‌ که‌ باید به‌ آن‌ توجه‌ کرد این‌ است‌ که‌ جامعه‌ شیعه‌ هم‌ از این‌ اختلاف‌ برکنار نماند. گروهی‌ از شیعیان‌ گرایش‌ حدیثی‌ داشتند وگروهی‌ دیگر گرایش‌ کلامی‌وعقلی‌. در دوران‌ امامان‌ـع‌ـ آمیخته‌ای‌ از این‌ دو گرایش‌ مورد توجه‌ بود. نگاهی‌ به‌کتاب‌ کافی‌ نشان‌ می‌دهد که‌ امام‌ صادق‌ـع‌ـ تا چه‌ اندازه‌ بر عقل‌ تکیه‌ داشته‌ آن‌ رامحور فهم‌ دین‌ می‌دانند. در عین‌ حال‌، تکیه‌ بر حدیث‌ یکی‌ از اصول‌ اساسی‌ مکتب‌جعفری‌ است‌؛ چنان‌ که‌ امام‌ بر اساس‌ همین‌ نگرش‌ با ابوحنیفه‌ که‌ بیشتر به‌ رأی‌ بهامی‌داد، مخالفت‌ می‌کرد. به‌ هر روی‌ میان‌ اصحاب‌ امام‌ صادق‌ـع‌ـ دو گروه‌ متکلمان‌ومحدثان‌ بودند وبه‌ تناسب‌ همان‌ اختلافی‌ که‌ پیش‌ از این‌ در باره‌ سنیان‌ اشاره‌کردیم‌، در جامعه‌ شیعه‌ هم‌ پدید آمد. این‌ نزاع‌ها در دوره‌های‌ بعد وتاکنون‌ ادامه‌یافت‌.

 

شکل‌گیری‌ مذاهب‌ فقهی‌

پیش‌ از این‌ به‌ شکل‌گیری‌ دانش‌ فقه‌ اشاره‌ کردیم‌. تفاوت‌ عمده‌ فقه‌ دوران‌ اموی‌ودوران‌ عباسی‌، آن‌ است‌ که‌ در دوره‌ عباسی‌ مذاهب‌ فقهی‌ به‌ صورت‌ رسمی‌وتعریف‌ شده‌ رسمیت‌ می‌یافت‌. در دوران‌ اموی‌ هنوز چیزی‌ به‌ نام‌ مذهب‌ فقهی‌ به‌معنایی‌ که‌ بعد از آن‌ شایع‌ گردیده‌ وتاکنون‌ ادامه‌ یافته‌ وجود نداشته‌ است‌.

امروزه‌ چهار مذهب‌ فقهی‌ بزرگ‌ و شناخته‌ شده‌ از اهل‌ سنّت‌ عبارتند از:

مذهب‌ حنفی‌، به‌ نام‌ ابوحنیفه‌ نعمان‌ (... ـ م‌ 150)

مذهب‌ مالکی‌، به‌ نام‌ مالک‌ بن‌ انس (93ـ 179)

مذهب‌ شافعی‌، به‌ نام‌ محمد بن‌ ادریس‌ شافعی‌ (.. ـ 199)

مذهب‌ حنبلی‌، به‌ نام‌ احمد بن‌ حنبل‌ (164 ـ 241)

آن‌ چنان‌ که‌ از تاریخ‌ تولد ودرگذشت‌ آنها به‌ دست‌ می‌آید، هرچهار نفر در قرن‌دوم‌ وسوم‌ می‌زیستند. اما شکل‌گیری‌ این‌ مذاهب‌ وتسلط‌ آنها بر اهل‌ سنت‌ چندین‌قرن‌ به‌ درازا کشید.

پیش‌ از آن‌ که‌ شرح‌ حال‌ کوتاهی‌ از این‌ افراد به‌ دست‌ دهیم‌، لازم‌ است‌ اشاره‌ کنیم‌که‌ فقه‌ اسلامی‌ برگرفته‌ از قرآن‌ وسنت‌ بوده‌ وجز آنچه‌ در قرآن‌ آمده‌، احادیث‌ نبوی‌مبنای‌ اصلی‌ فقه‌ اسلامی‌ است‌. روایت‌ِ سخنان‌ وعمل‌ پیامبرـص‌ـ توسط‌ صحابه‌ وتابعین‌، نخستین‌ فقهی‌ است‌ که‌ در قالب‌ حدیث‌ شکل‌ گرفته‌ است‌. اختلاف‌ درنقل‌ها وبی‌توجهی‌ در نقل‌، به‌ تدریج‌ سبب‌ ایجاد اختلاف‌ در احکام‌ فقهی‌ شد که‌مبتنی‌ بر آن‌ احادیث‌ِ روایت‌ شده‌، بود. در این‌ زمینه‌ مکتب‌های‌ فقهی‌ مختلفی‌ درمدینه‌، شام‌ وعراق‌ پدید آمد. شاگردان‌ هر مکتب‌ مدافع‌ سخنان‌ استاد خود بودندوبه‌ تدریج‌ فقه‌ از حالت‌ اتکا به‌ افراد خاص‌، به‌ صورت‌ یک‌ جریان‌ یا مکتب‌ درآمد.

در مدینه‌ بیشتر حدیث‌ اهمیت‌ داشت‌؛ در حالی‌ که‌ در عراق‌ رأی‌ وعقل‌ اهمیت‌بیشتری‌ یافت‌. البته‌ این‌ روند کلیت‌ نداشت‌؛ زیرا در دوره‌ای‌ خاص‌ در بغداد،مکتب‌ حدیثی‌ شهرت‌ وقدرت‌ بیشتری‌ به‌ دست‌ آورد. مدینه‌ در اختیار مالک‌ بن‌انس‌ بود، شام‌ در اختیار برخی‌ از مکتب‌های‌ فقهی‌ مانند مکتب‌ اوزاعی‌ (درگذشته‌157) بود وعراق‌ بیشتر به‌ مذهب‌ ابوحنیفه‌ بود.

نتیجه‌ این‌ حرکت‌، پیدایش‌ ده‌ها مکتب‌ فقهی‌ بود که‌ بر محور اساتید خاصی‌ دراین‌ سه‌ منطقه‌ مهم‌ ودر ادامه‌ آن‌ در حوزه‌ ایران‌ ومصر وسپس‌ مغرب‌ پدید آمد.برخی‌ ازاین‌ مکتب‌ها با مرگ‌ رهبر خود از میان‌ می‌رفت‌؛ اما برخی‌ دیگر برای‌مدتی‌ دوام‌ می‌آورد. به‌ عنوان‌ مثال‌ مذهب‌ فقهی‌ جریری‌ که‌ مربوط‌ به‌ ابن‌ جریرطبری‌ آملی‌ (م‌ 310) مورّخ‌ معروف‌ است‌، تا حدود یک‌ قرن‌ بعد از وی‌ دوام‌آورد.

مالک‌ بن‌ انس‌ که‌ در مدینه‌، شهر پیامبرـص‌ـ قدرتی‌ به‌ دست‌ آورده‌ بود، از سوی‌منصور دومین‌ خلیفه‌ عباسی‌، مورد تأیید قرار گرفت‌. وی‌ کتاب‌ حدیثی‌ الموطّأ را که‌مشتمل‌ بر احادیثی‌ است‌ که‌ وی‌ به‌ استناد آنها فتوا داده‌ بود، تدوین‌ کرد. مذهب‌مالک‌ در دوره‌های‌ بعد تنها در کشور مغرب‌ واندلس‌ طرفدارانی‌ یافت‌ وحتی‌ درخود مدینه‌ نیز شهرتی‌ به‌ دست‌ نیاورد. گفته‌ شده‌ است‌ که‌ سبب‌ انتشار مذهب‌ وی‌در اندلس‌ حمایت‌ امویان‌ حاکم‌ در اندلس‌ از این‌ مذهب‌ بوده‌ است‌. زمینه‌ رشد این‌مکتب‌های‌ فقهی‌، بیشتر مربوط‌ به‌ شاگردان‌ یا استادانی‌ بود که‌ هواداری‌ از آن‌ مذهب‌را در منطقه‌ای‌ رواج‌ می‌داده‌اند.

ابوحنیفه‌ اعتباری‌ به‌ احادیث‌ نقل‌ شده‌ نمی‌داد وبر این‌ باور بود که‌ بیشتر احادیث‌ِمزبور ساختگی‌ است‌. وی‌ به‌ رأی‌ و اجتهاد عقل‌گرایانه‌ خود بیش‌ از هر چیز پای‌بندبود. ابوحنیفه‌ نه‌ با امویان‌ ونه‌ عباسیان‌ میانه‌ای‌ نداشت‌ تا آن‌ جا که‌ شهرت‌ یافت‌،منصور وی‌ را به‌ قتل‌ رسانده‌ است‌. دو شاگرد معروف‌ او یکی‌ قاضی‌ ابویوسف‌ودیگری‌ محمد بن‌ حسن‌ شیبانی‌ بودند. ابویوسف‌ در دستگاه‌ هارون‌ قدرتی‌فراوان‌ داشت‌ وپس‌ از آن‌ بود که‌ مذهب‌ حنفی‌ گسترش‌ یافت‌. شیبانی‌ هم‌ در رواج‌مذهب‌ وی‌ تلاش‌ کرد. مکتب‌ فقهی‌ وی‌ بیش‌ از هر کجا، در شرق‌ ایران‌ قدرت‌ یافت‌وپشتوانه‌هایی‌ مانند سلجوقیان‌ در قرن‌ پنجم‌ وششم‌ طی‌ سالیان‌ دراز سبب‌ رواج‌این‌ مذهب‌ شدند. سازگاری‌ برخی‌ از عقائد وی‌ در دفاع‌ از نژادهای‌ غیر عرب‌، تأثیرمهمی‌ در رواج‌ اندیشه‌های‌ فقهی‌ وکلامی‌ او در خراسان‌ بزرگ‌ داشت‌.

شافعی‌ گرایشی‌ میانه‌ داشت‌ ودر عین‌ حال‌ که‌ به‌ حدیث‌ توجه‌ می‌کرد، از استنباط‌واجتهاد فقهی‌ نیز غفلت‌ نداشت‌. وی‌ شاگردان‌ قابل‌ توجهی‌ داشت‌ وبه‌ یاری‌ آنهاتوانست‌ در بخش‌ وسیعی‌ از جهان‌ اسلام‌ از مصر تا عراق‌، مکتب‌ فقهی‌ خویش‌ راانتشار دهد. وی‌، گرایشی‌ هم‌ به‌ تشیع‌ داشت‌ و اشعاری‌ در محبّت‌ نسبت‌ به‌ اهل‌بیت‌ـع‌ـ می‌سرود، گرچه‌ از لحاظ‌ فقهی‌ وکلامی‌ از مکتب‌ اهل‌ بیت‌ـع‌ـ پیروی‌نمی‌کرد. وی‌ مدتی‌ در مصر ومدتی‌ در عراق‌ ویمن‌ بود ودر این‌ نواحی‌ پیروان‌فراوانی‌ یافت‌. بعدها وزرایی‌ مانند خواجه‌ نظام‌الملک‌ سخت‌ به‌ شیوع‌ این‌ مذهب‌کمک‌ کردند.

احمد بن‌ حنبل‌، یک‌ مُحدّث‌ بود ودر روزگار خود، نه‌ به‌ فقه‌ بلکه‌ به‌ روایت‌ِحدیث‌ شهرت‌ داشت‌. حتی‌ در بخش‌ حدیث‌ هم‌ بیش‌ از هر چیز به‌ آرای‌ کلامی‌برگرفته‌ از احادیث‌ و سخنان‌ اصحاب‌ پیامبرـص‌ـ توجه‌ داشت‌. وی‌ مؤلف‌ کتاب‌بزرگ‌ المُسْنَد است‌ که‌ بیش‌ از سی‌ هزار حدیث‌ در آن‌ فراهم‌ آمده‌ است‌. از آن‌ جا که‌وی‌ فقیه‌ مشهوری‌ نبود، ونیز به‌ دلیل‌ تعصبی‌ که‌ فرقه‌ ایجاد شده‌ توسط‌ وی‌ نسبت‌به‌ سایر مسلمانان‌ داشت‌، نتوانست‌ نفوذی‌ به‌ دست‌ آورد.

این‌ مسأله‌ که‌ چرا مذاهب‌ فقهی‌ اهل‌ سنت‌ تنها در چهار مذهب‌ خلاصه‌ شده‌ به‌قرن‌ چهارم‌ تا هفتم‌ باز می‌گردد که‌ در جای‌ خود به‌ آن‌ خواهیم‌ پرداخت‌.

 

شعوبیه‌ در ایران‌

زمانی‌ که‌ در دوره‌ امویان‌، مناسبات‌ اجتماعی‌ و امتیازات‌ اقتصادی‌ و منصبی‌، براساس‌ عرب‌گرایی‌ افراطی‌ بنا شد، نسل‌ ایرانی‌ فرهیخته‌، به‌ مقابله‌ با آن‌ برخاست‌ ودر مواردی‌، به‌ گونه‌ای‌ دیگر، گرفتار افراط‌ شد. برخورد دو نژاد عرب‌ و عجم‌، آن‌هم‌ در شرایطی‌ که‌ عرب‌ بر عجم‌ غلبه‌ کرده‌ بود، این‌ پرسش‌ را پیش‌ آورد که‌ کدام‌قوم‌، برتر از دیگری‌ هستند؟

پاسخ‌ به‌ این‌ پرسش‌ متفاوت‌ بود. از دید نژادگرایی‌، هر قومی‌، خود را برتر ازدیگری‌ می‌دید و استدلال‌هایی‌ در این‌ باره‌ ارائه‌ می‌داد. ایرانی‌ها، به‌ گذشته‌ خویش‌افتخار می‌کردند و اعراب‌ هم‌ می‌کوشیدند تا به‌ نوعی‌، گذشته‌ای‌ برای‌ خود دست‌ وپا کرده‌ و با افزون‌ کردن‌ اسلام‌ بر آن‌، موقعیت‌ برتری‌ برای‌ خود نشان‌ دهند.

کار این‌ جدال‌ بالا گرفت‌. عرب‌ها با داشتن‌ حاکمیت‌، دست‌ بالا را داشتند وایرانی‌ها باید به‌ نوعی‌ در برابر آنها، مقاومت‌ می‌کردند.

مشکلی‌ که‌ برای‌ ایرانی‌ها وجود داشت‌ آن‌ بود که‌ در افتخار به‌ گذشته‌، به‌ ناچار،متهم‌ به‌ دفاع‌ از آیین‌ زرتشتی‌ و زندقه‌گرایی‌ می‌شدند. دفاع‌ از برتری‌ نژادی‌ ایرانی‌،یک‌ لازمه‌ دیگر هم‌ داشت‌ و آن‌ عیب‌ جویی‌ از طرف‌ مقابل‌ بود. آنها علاوه‌ بر این‌ که‌در مدح‌ خویش‌ سخن‌ می‌گفتند، از نژاد عرب‌، به‌ بدی‌ یاد کرده‌ فهرستی‌ ازعیب‌هایی‌ آنها را می‌نگاشتند. همین‌ مسأله‌ برای‌ اعراب‌ِ برتری‌ طلب‌ نسبت‌ به‌عجم‌ها مطرح‌ بود.

از آن‌ جا که‌ حاکمیت‌ در دست‌ اعراب‌ بود، جریان‌ مخالف‌ را به‌ عنوان‌ جریان‌الحادی‌ و زندقه‌ معرفی‌ می‌کردند. شعوبیه‌ نام‌ گروهی‌ بود که‌ در اثبات‌ برتری‌ عجم‌ برعرب‌ سخن‌ می‌گفتند. آنها که‌ با انصاف‌تر بودند، در تساوی‌ دو نژاد سخن‌ می‌گفتندو البته‌ از سوی‌ مخالفان‌ِ عرب‌ خود، باز به‌ شعوبی‌گری‌ متهم‌ می‌شدند.

این‌ نزاع‌، به‌ نگارش‌ کتاب‌ها و رساله‌های‌ فراوانی‌ انجامید. دهها اثر در اثبات‌مَشْرب‌ِ فکری‌ِ شعوبی‌ نگاشته‌ شد؛ درست‌ همان‌ طور که‌ دهها کتاب‌ و رساله‌ در ردّتفکر شعوبی‌ به‌ نگارش‌ درآمد. همه‌ این‌ آثار به‌ زبان‌ عربی‌ نوشته‌ شده‌ و بخش‌ عمده‌آنها از میان‌ رفته‌ است‌.

به‌ تدریج‌ در دولت‌ عباسی‌، نفوذ ایرانی‌ها بیشتر شد، و این‌ بار با استفاده‌ ازموقعیت‌ اداری‌ و فرهنگی‌ و ادبی‌ خود، در برابر اعراب‌ ایستادند. اندک‌ اندک‌، ترکان‌نیز در جامعه‌ جدید نفوذی‌ یافتند و نزاع‌ تازه‌ای‌ آغاز شد. به‌ مرور که‌ همه‌ نژادها به‌نوعی‌ در مجموعه‌ تمدن‌ اسلامی‌ سهیم‌ شدند، و از سوی‌ دیگر، فرهنگ‌ اسلامی‌ درمیان‌ مردم‌ راسخ‌تر شد، جنگ‌ شعوبی‌گری‌، به‌ مقدار زیادی‌ از میان‌ رفت‌. در قرن‌دوم‌ و سوم‌، جریان‌ فرهنگی‌ شعوبیه‌، یکی‌ از جریان‌های‌ قوی‌ دنیای‌ اسلام‌ بویژه‌ درعراق‌است‌.

 کتاب ایران اسلامی


دسته ها : تاریخ
بیست و دوم 5 1387 23:22
X