مأمون، عظمت رو به زوال
اختلاف امین ومأمون
هارون در سالهای پایانی عمر خویش سخت در اندیشه اختلاف این دو برادر بود.به روایت، دینوری، هارون از زبان موسی بن جعفرـ ع ـ پیشگویی خاصی در بارهاختلاف این دو برادر شنیده بود. به دلیل همین نگرانی زمانی که به خراسانمیرفت، بار دیگر برای مأمون از همه شخصیتهای لشکری وکشوری بیعتگرفت، تا مبادا امین مشکلی برای او ایجاد کند. این تأکیدهای هارون، بعدها به نفعمأمون تمام شد. زیرا بسیاری از کسانی که وفادار به اصل بیعت بودند، حاضر بهاطاعت از امین در مخالفت با مأمون نشدند.
حتی پیش از آن که هارون بمیرد، امین در پی جذب شخصیتهای مهم از جملهفضل بن ربیع وزیر هارون برای خلع مأمون بود. اندکی پس از مرگ هارون، فعالیتجدیتر شد. اما از آن جا که مأمون در مرو وامین در بغداد بود، دایره اختلاف بهآرامی گسترد. فضل بن ربیع در کنار امین و علیه مأمون تلاش میکرد، ور فضل بنسهل، دستیار مأمون در جهت عکس وی میکوشید. روشن بود که تخلف از سویامین است ووی نمیبایست بر اساس اصول پذیرفته شده در بیعت، تلاشی درجهت مقدم داشتن فرزندش موسی بر مأمون ودر نهایت خلع برادرش از خلافتصورت دهد. امین تلاش فراوانی کرد تا مسأله را به آرامی تمام کند؛ اما مأمون کهمشاوران قدرتمندی داشت واز حمایت خراسانیان هم برخوردار بود، از پذیرفتنخواست امین سر باز زد. از سال 195 رسما نام مأمون از خطبهها وسکهها حذفونام موسی فرزند امین جای آن نشست.
به موازات دو وزیر، که از قضا نام هر دو فضل بود، دو فرمانده نظامی از دو سویرو در روی هم قرار گرفتند: یکی علی بن عیسی بن ماهان بود که میبایست از سویامین به خراسان رفته آن ناحیه را تصرف کند؛ دیگری، طاهر بن حسین معروف بهذوالیمینین بود که میبایست راه را بر وی سد میکرد.
آشکار بود که منطقه عراق وایران یک بار دیگر رو در روی هم قرار میگرفتند.بعدها، سنیان افراطی، امین را خلیفهای مطلوب که جانبدار اهل سنت بود، معرفیکردند ومأمون را فردی منحرف واهل بدعت؛ زیرا از معتزلیان دفاع میکرد.صورت دیگر قضیه، عربی وعجمی بودن ماجراست. البته تأکید بر این مسأله بهعنوان محور تعیین کننده چندان صحیح نیست؛ اما به هر روی نقشی در ایناختلاف دارد که قابل چشمپوشی نیست.
دو سپاه در نزدیکی ری با یکدیگر درگیر شدند؛ در حالی که شمار سپاه طاهربسیار اندک بود. مقاومت آنها سپاه بغداد را درهم شکست. علی بن عیسی که فریادسر داده از سپاهش میخواست که مقاومت کنند، با تیر یکی از سپاهیان خراسانکشته و سرش جدا شد. بدین ترتیب کار سپاه بغداد تمام شد. در بیتوجهی امین بهکار لشکر همین بس که نوشتهاند که وقتی خبر شکست علی بن عیسی رسید درحال ماهیگیری بود. بدون توجه به خبر کسی که خبر آورده بود، گفت: ساکت باش!من هنوز یک ماهی نگرفتهام!
درگیری بعدی در همدان بود که بار دیگر سپاه بغداد شکست خورد. پس از اینشکستها بود که به مشورت فضل بن سهل، مأمون در سال 196 اعلان خلافت کرد. بهتدریج طاهر بر بخشهایی از عراق از جمله واسط ومدائن تسلط یافت. محاصرهبغداد در سال 197 آغاز شد وطاهر در سال بعد توانست بغداد را به تصرف خوددرآورده وامین را به قتل برساند. مأمون از سال 198 خلیفه رسمی شد ومدتبیست سال خلافت کرد.
یکی از مهمترین آثار این تحوّل، افزایش نقش خراسان در تحولات جهان اسلامبود. زمانی که مأمون به شام رفت، فردی از شامیان مکرر نزد وی آمده میگفت:همان طور که به عجم خراسان نظر داری به عرب شام هم نظری بیفکن! روی کارآمدن مأمون، موجب گردید سلسله طاهریان به عنوان نخستین سلسله نیمه مستقلکارش را در خراسان آغاز کند، و این از نتایج این تحول به حسابمیآید.
در این زمان تأکید بر نژاد ایرانی در برابر عرب چندان مفهومی ندارد. مهم آن بودکه جمعیت ساکن در خراسان که ترکیبی از عرب وعجم بود، به نوعی احساسجدایی از بغداد را داشت. درست همانطور که زبان پهلوی به مرور به فارسیدری، تبدیل شد و ترکیبی از فارسی وعربی به وجود آمد، نژادی ترکیبی از اعرابساکن در خراسان وایرانیان کهن پدید آمد که احساس استقلال داشته وبه تدریجایرانی نامیدهشد.
نخستین اقدام مأمون پس از رسیدن به خلافت، دعوت از امام رض-ع- است. دراینجا مناسب است در باره شخصیت آن حضرت وبرخورد مأمون با وی سخنگفته، سپس تحولات دوره مأمون را پی گیریم.
امام رضا(ع)
امام علی بن موسی الرض-ع- در ذی قعده سال 148 در مدینه به دنیا آمد وروز پایانیماه صفر سال 203 هجری در سناباد طوس که بعدها نامش مشهد علی بن موسیالرضا وبه اختصار مشهد، شهرت یافت، رحلت کرد. آن حضرت تا سال 201هجرت در مدینه زندگی میکرد. پس از آن به درخواست مأمون در رمضان آن سالبه مرو آمد وسالهای آخر عمر خویش را در خراسان گذراند.
با شهادت امام کاظم-ع- رهبری جامعه شیعه بر عهده امام رض-ع- قرار گرفت. دراین زمان، مشکل اساسی شیعیان، بحث رهبری ومسأله مهدویت بود. طی سالها،امامان بشارت به ظهور مهدی اهل بیت را داده بودند. پس از شهادت امام کاظم-ع-برخی از شیعیان به مهدویت امام کاظم-ع- گرویدند واعلام کردند که آن حضرتنمرده وهنوز امام آنهاست. دست کم یکی از دلایل این اقدام از سوی برخی ازشیعیان بنام، آن بود که برای حفظ اموالی که در اختیارشان بود، چنین باوری رامطرح کردند. به این طایفه، واقفه یعنی کسانی که بر امامت ایشان توقف کردندمیگویند. این مشکل برای سالها میان شیعیان وجود داشت، اما به تدریج اکثریتقریب به اتفاق شیعه، به امامت امامان بعدی گرویدند.
این زمان که اواخر قرن دوم هجری بود، که فرهنگ ومعارف شیعی به صورتروشنی تبیین شده بود. از این رو، انحرافات جزیی، تأثیری در اصل تشیّع نداشت.از زمان امام باقر-ع-به بعد ونیز توسط امام صادق-ع- وامام کاظم-ع- شمار فراوانی ازشیعیان چنان پرورش یافتند که هر کدام اسطوانهای در فقه وکلام شیعی به حسابمیآمدند.
زندگی امام رض-ع- دو بخش است: نخست رهبری شیعیان در بعد فکریوسیاسی؛ دوم درگیر شدن آن حضرت در ماجرای ولایتعهدی. ابتدا نگاهی بهمسأله ولایت عهدی خواهیم داشت.
زمانی که هارون مرد، قرار بود ابتدا امین وسپس مأمون به خلافت برسد. در آنزمان مأمون در خراسان بود. به تدریج میان دو برادر اختلاف افتاد ودر نهایت، درجنگی که در گرفت، در سال 193 امین کشته شد. مأمون که متکی به عربهاوایرانیان مقیم ایران بود، مرکز حکومت را در مرو قرار داد. درست در همین سالهاشورشهایی از سوی علویان به وقوع پیوست. پس از گذشت چند سال مأمون، دراندیشه استفاده از امام رض-ع- برآمد. به همین دلیل یکی از فرماندهان خود را بهمدینه فرستاد تا آن حضرت را به مرو بیاورد. آن شخص به مدینه آمد و از آنحضرت خواست تا همراه وی به مرو برود. امام نپذیرفت. ولی اندک اندک روشنشد که وی مجبور است تا به مرو برود. آن حضرت بدون آن که خانواده خویش راهمراه بردارد، عازم ایران شد. از مدینه به بصره، پس از آن به اهواز، ارجان ـبهبهانفعلی ـ شیراز، ابرقوه، فراشاه، یزد، خوانق رباط پشت بادام، قدمگاه، نیشابور،طوس، سرخس عبور کرده و به مرو که مرکز خلافت بود، رسید. امروزه در بسیاریاز این شهرها، آثاری وجود دارد که شیعیان و دوستداران اهل بیت(ع) آنها را بهیادگار از محل اقامت موقت امام در شهر خود، ساختهاند. در روستاهاییمانند فراشاه و خرانق، کتیبههایی از قرن ششم هجری در این باره برجای مانده است. مأموندر آغاز از وی خواست تا منصب خلافت را بپذیرد! امام رض-ع- که هدف اصلیمأمون را از این اقدام میدانست، تسلیم خواست وی نگردید. مأمون گفت کهدستکم باید مقام ولایتعهدی را بپذیرد. زمانی که خواهش مأمون به اجبار تبدیل شد،امام آن را پذیرفت. هدف اصلی مأمون از این اقدام چه بود؟ مأمون چندین هدف ازاین اقدام داشت که خود به برخی از نزدیکانش، دلایل آن را چنین برشمرد:
این مرد کارهای خود را از ما پنهان کرده، مردم را به امامت خود میخواند. ما اورا بدین جهت ولیعهد قرار دادیم که مردم را به خدمت ما خوانده به سلطنتوخلافت ما اعتراف نماید. دیگر آن که فریفتگانش بدانند که او آنچنان که ادّعامیکند نیست واین امر (خلافت) شایسته ماست نه او. همچنین ترسیدیم اگر اورا به حال خود بگذاریم، در کار ما شکافی به وجود آورد که نتوانیم آن را پر کنیمواقدامی علیه ما بکند که تاب مقاومتش را نداشته باشیم.
زمانی که برخورد امام رض-ع- از سر درایت وعقل، او را از کارش پشیمان کرد وبهاهدافش نرسید، قصد جان امام را کرد وآن حضرت را به شهادت رساند. مأمون درادامه همان سخن بالا گفته است:
اکنون که در کار او مرتکب خطا شده وخود را با بزرگ کردن او در لبه پرتگاه قراردادهایم، نباید در کار وی سهل انگاری کنیم؛ بدین جهت باید کم کم از شخصیّتوعظمت او بکاهیم تا او را پیش مردم بصورتی درآوریم که از نظر آنها شایستگیخلافت را نداشته باشد، سپس درباره او چنان چاره اندیشی کنیم که از خطرات اوکه ممکن بود متوجه ما شود جلوگیری کرده باشیم.
از این دو عبارت، اهداف مأمون به دست میآید. مأمون در اندیشه کشاندن امام بهصحنه سیاست عباسی بود. امام هم با عدم پذیرش خواستهای او ونشان دادن اینکه ولایتعهدی او تحمیلی است، اجازه نداد مأمون به اهدافش دست یابد. افزونبر این، امام رض-ع- شرط کرد که در هیچ گونه عزل ونصبی مداخله نکند. این امر، بهمردم میفهماند که امام، از سیاست عباسی منزوی وبرکنار است.
یک بار هم که به اصرار مأمون، امامت نماز عید را پذیرفت، به سیره نبوی رفتارکرده از اشرافیگری پرهیز نمود. پس از آن جمعیت زیادی فراهم آمدند ومأمون ازترس آن که این اقدام دشواریهای بیشتری برای حکومت او فراهم کند، امام را ازمیانه راه بازگرداند.
زمانی نیز که مأمون مجلسی برای ولایت عهدی ترتیب داد، امام ضمن سخنانی،بر این اصل اساسی شیعی تکیه کرد که حکومت حق اهل بیت-ع- است ودیگران ـکه شامل اجداد وپدر مأمون نیز میشد ـ بر اهل بیت ظلم کرده وحکومت را غصبکردهاند. امام در آن محفل فرمود:
سپاس خدای را که آنچه مردم از ما تباه کرده بودند، حفظ فرمود وقدر ومنزلت مارا که پایین برده بودند، بالا برد. هشتاد سال بر بالای چوبهای کفر ما را لعنونفرین کردند، فضایل ما را کتمان نمودند وپولهایی در دروغ بستن به ما هزینهشد وخداوند، جز بلندی یاد ما وآشکار شدن فضل ما را نخواست.
همه این اقدامات سبب شد تا مأمون از کار خود پشیمان شده امام را به شهادتبرساند. جالب است که امام خانواده خود را از مدینه به مرو نیاورده بود. این حرکتتنها برای آن بود تا نشان دهد امیدی به خلافت خود ندارد.
در طول مدتی که امام در مرو بود، مأمون جلسات علمی متعددی تشکیل داد.این جلسات در برابر عالمان سایر ادیان وهم در برابر کسانی بود که امامت امامعلی-ع- را نمیپذیرفتند. گفته شده است که هدف مأمون آن بود که امام را که نزدشیعیان بزرگترین عالم واندیشمند شناخته میشد، شکست دهد. آنچه از اینمباحثات مانده، سرافرازی امام را نشان میدهد که باید خشم مأمون رابرانگیختهباشد.
یکی از اهداف مهم مأمون آن بود که با آمدن امام رض-ع- به مرو، بتواند علاقهمردم را به علویان، به سمت امام ـ که اکنون ولی عهد او بود ـ سوق داده وقدم مهمیبه نفع دولت خود بردارد. پس از شهادت امام رض-ع- وی در ظاهر میکوشید تاعلویان را در اطراف خود داشته باشد واجازه ندهد در این سوی وآن سوی مملکتدست به قیام بزنند.
در کنار آن، تبلیغات مسمومی علیه علویان راه افتاد که بی تردید دولت عباسیدر آن نقش داشت. به عنوان نمونه، میان مردم شایع شده بود که علویان، مسلمانان رابرده خود میدانند! زمانی همین سخنان به امام رسید وآن حضرت بهشدّت آن راتکذیب کرد.
بعد دیگر زندگی امام رض-ع- رهبری شیعیان بود. در درجه نخست، امام در تماممدتی که در مدینه وپس از آن در مرو بودند، به کار ترویج اندیشههای شیعه مشغولبودند. این کار، با پاسخگویی به نامههای شیعیان انجام میشد که اکنون حجم زیادیاز آنها برجای مانده است. سخنان طولانی امام در باب امامت که از بهترین کلماتیاست که از امامان در تعریف امامت برجای مانده، گویای همین اقدام امام است.مهمتر از اینها، اقدام امام در نیشابور، در متصل کردن دو اصل توحید وولایت بهیکدیگر است، آنجا که حضرت، سخن خداوند را به نقل از پیامبرـصـ آوردند کهکلمه لااله الا الله حِصْنی فمَن دخل حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی؛ آنگاه پذیرش امامت خودرا شرط آن ذکر کردند. این قبیل برخوردها حرکتی قوی در استحکام بخشیدن بهنفوذ شیعه در آن نواحی بوده است. تاریخ گواه است که تشیّع در خراسان ریشهعمیقی یافته واین میتواند از رهگذر اقدامات امام وپس از آن اصحاب امامان درآن ناحیه بود.
اقدام دیگر امام، مقابله با افراطی ها وتندروها بود. غالیان شیعه، باورهاینادرستی را به نام عقائد شیعه مطرح میکردند. احادیثی هم از سوی دشمنانِ داناونادان شیعه انتشار مییافت که در نهایت به ضرر شیعه تمام میشد. امام در برابراین قبیل انحرافات، ایستادگی کرده در نامهها وبرخوردها، شیعیان خود را ارشادمیفرمودند.
پراکندگی شیعیان در عراق وایران وسایر نواحی دنیای اسلام، سبب شده بود تابرخی از آنها تحت تأثیر اندیشههای کلامی نادرست قرار گیرند. شیعیانی بودند کهبه همین دلیل به جبر گرویده بودند. امام رض-ع- در برابر این انحرافات هم، کلماتروشنگرانهای دارند.
بدین ترتیب، به رغم آن که امام در سال 203 به شهادت رسید، میراث علمیبزرگی از آن حضرت برجای ماند که همواره فراراه دلباختگان مکتب اهل بیت ـ علیهمالسلام ـ وهر انسان هوشمندی است.
مأمون ودوران وی
مأمون که با کمک فضل بن سهل بر سر کار آمده بود، موفق شد پس از کشتن برادرشامین، واز میان بردن فضل بن سهل وامام رض-ع- راه را برای خلافت خویش هموارکند. وی که احساس میکرد خراسان از مرکزیت دنیای اسلام به دور است ودر عینحال میبایست موافقت خاندان عباسی را در بغداد به دست آورد، در سال 204هجری به بغداد منتقل شد. پیش از آمدن وی، شورش ابراهیم بن مهدی عباسی آرامشده بود. شورش وی به دلیل گرایش مأمون به علویان واصولا دوری از بغداد،نوعی فرصتطلبی برای دفاع از عربیت بود. ابراهیم بن مهدی، در سال 210 ،هنگامی که در حال گریز با لباس زنانه بود، در بغداد دستگیر وزندانی شد.
مأمون افزون بر آن که فضل وامام رض-ع- را از سر راه برداشته بود، پذیرفت تالباس سبز را ـ که پس از ولایت عهدی امام رض-ع- باب کرده بود ـ از تن درآوردهلباس مشکی که لباس عباسیان بود واز زمان سوگواری مردم برای یحیی بن زید درسال 127 یا ابراهیم امام بود، بر تن کند. این مسأله رضایت کامل هواداران عباسیان رافراهم کرد.
متنفذترین خاندان در تمام این دوره، خاندان طاهریان بود که حتی پس ازدرگذشت طاهر، عبدالله فرزند وی وتا سالها بعد نوادگان طاهر، در خراسان وبغدادقدرت قابل توجهی داشتند. بعدها در باره طاهریان بیشتر سخن خواهیمگفت.
مأمون هم کمابیش با شورشهای مختلفی روبرو بود. از جمله مردم قم در سال210 بر عمال وی شوریده خلافت مأمون را انکار کردند. با توجه به تشیع مردم قم،میتوان گفت که آنها به جز ظلمی که از ناحیه عمال خلیفه بر مردم روا میشد، ازاساس، مأمون را به عنوان دشمن تشیّع واقعی میشناختهاند. سپاه مأمون به قمتاخت وافزون بر قتل وغارت، برج وباروی شهر را هم ویران کرد. در سال 217هجری بار دیگر جعفر بن داود قمی در قم بر مأمون شورید. مأمون شخصی از خودقمیها را با نام علی بن عیسی قمی با سپاهی به سوی او فرستاد تا آن که وی را به قتلرساند.
شورشهایی دیگری هم به طور مکرر در یمن ومصر بر ضد وی صورتمیگرفت. در این مناطق، به ویژه در مصر، نزاعهای قبایلی وجانبداری برخی از آنهااز عباسیان ورودر رویی دیگر قبایل، منجر به این شورشها میشد.
مأمون به دلیل گرایشهای فکری ـ فلسفی به عنوان خلیفهای دانشمند در منابعتاریخی خودنمایی کرده است. طبعا نسبت به سایر خلفای عباسی، وی از دانشبیشتری برخوردار بود ومجالس علمی فراوانی در دربار خود برگزار میکرد. ویدر بعد مذهبی، یک معتزلی بود. در آن زمان، معتزلیان بغداد، گرایشی هم به اینامیرالمؤمنین-ع- داشتند وبه همین دلیل منابع اهل سنت، مأمون را شیعه دانستهاند.نسبت تشیع به مأمون، به این معنا نیست که وی شیعه امامی یا حتی زیدی است؛ تنهابه این معناست که وی مقام علی بن ابیطالب را از مقام سایر خلفا بالاتر میدانست.چنین باوری در نگاهِ اهل سنتِ متعصب، به معنای تشیّع تلقی میشد. ابن اثیر نوشتهاست که مأمون از سال 212 رسما اعلام کرد که علی بن ابیطالب، افضل از تمامیصحابه وبهترین مردم پس از رسول خداست.
مأمون برای ترویج عقائد معتزلی خود فردی سخت گیر بود ودر آخرین سالحکومت خود، یعنی 218 دستور داد تا علمای بلاد را فراهم آورده آنها را مجبورکنند تا به سخن معتزلیان در باره مخلوق بودن قرآن اعتراف کنند. وی در همین سالبیمار شد وپس از چندی درگذشت.
پس از مأمون برادرش معتصم برجای وی نشست وسیاستهای فکریوفرهنگی او را ادامه داد. یکی از مهمترین تحولات سیاسی در دوره وی سرکوبیشورش بزرگی است که در شمال غرب ایران توسط بابک خرمدین رخ داد.
شورش بابک خرّمدین
خرّمدینیه گرایشی دینی ـ سیاسی است که ریشه در اندیشههای مزدکی وبه طورکلی اندیشههای کهن ایرانی دارد. از نظر سیاسی، هدفش سرنگونی دولت مسلمانانبا تکیه بر اقوام محلی است که تا اواخر قرن دوم هنوز به اسلام گرایشی نداشتهونگران سلطه اعراب بر سرزمینهای خود بودند.
گرایشی با نام خرّمیه یا خرّمدینیه در دوران اموی وعباسی وجود داشت وبهنوعی با برخی از جنبشهایی که به نام ابومسلم در دوره عباسی برپا شد، پیوندخورده است. ما به برخی از این جنبشها که بهطور کلی در جهت احیایاندیشههای ایرانی در برابر اسلام وقدرت اعراب بود، اشاره کردیم.
حرکت بابک یکی از پایدارترین این جنبشها در منطقه آذربایجان ایران استکه دامنه آن تا بخشهای مرکزی ایران گسترش یافت. در باره بابک آگاهی خاصی دردست نیست، اما در نقلهایی آمده است که وی فرزند فاطمه دختر ابومسلمخراسانی است که درستی آن قابل اثبات نیست. این نقل باید برای اثبات امتدادتاریخی موجود میان جنبشهایی که به نام ابومسلم انجام میشده، ساخته شدهباشد.
شخصی با نام جاویدان بن شهرک که میباید زرتشتی باشد، بابک را بزرگوتربیت کرد. پس از مرگ جاویدان، بابک با همسر او ازدواج نمود. او گفت که روحجاویدان در او حلول کرده است. اعتقاد به تناسخ ارواح در عقائد طوایف مختلفوابسته به نحله ابومسلمیه وخرمدینیه رایج بوده است.
حرکت بابک میان حرکتهای مشابه، حرکتی نسبتا پایدار بود که برای یکی ـ دو دههبه درازا کشید. دلیل آن صرف نظر از زیرکی بابک، به دلیل صعب العبور بودن منطقهانتخاب شده وپیوند آن با نواحی ارمنستان ونیز گستردگی نفوذ آن در اقوام محلیبود. استفاده از قلعههای مهم که یکی از مهمترین آنها قلعه بذّ بود، در این مقاومت راطولانی کرد.
برای اولین بار در حوادث سال 201 از حضور بابک در قلعه بذّ یاد شدهونخستین درگیریها میان سپاه بغداد وبابک در سالهای 204 تا 210 هجریگزارش شده است. در نوع این جنگها سپاه بغداد گرفتار شکست میشد. در سال214 محمد بن حُمَیْد طوسی یک از فرماندهان مأمون در جنگ سختی که با بابکداشت، کشته شد.
ماجرای بابک در دوران مأمون خاتمه نیافت ودر دوران معتصم عباسی،بیشترین شدّت را یافت. در واقع در طول سالهای 217 تا 220 قدرت خرمدینان روبه فزونی رفت ودامنه آن تا اصفهان وری وهمدان کشیده شد. این بار معتصم فردیایرانی را که افشین نام داشت، مأمور سرکوبی بابک کرد. وی در هفت فرسنگی قلعهبذ که پایگاه اصلی بابک بود فرود آمد. پس از آن از سال 220 تا 222 طی درگیریهاوجنگهایی وی را به عقب راند. او با حمایتهای انسانی ومالی بغداد طی ماههاتوانست راههای صعب العبور را پاکسازی کرده بابک را به عقب براند. بابک که اینبار نتوانسته بود در برابر سپاه بغداد بایستد، به ارمنستان گریخت. در آنجا سهل بنسنباط ارمنی وی را اسیر کرد وبه افشین تحویل داد. بابک را در سال 222 به سامرابردند ودر آنجا کشتند.
بعد از کشته شدن بابک، آیین خرمی برای چند قرن میان مردمان برخی از مناطقدور افتاده از شهرهای مرکزی، حد فاصل آذربایجان واصفهان وجود داشته است.یعقوبی از برخی از روستاهای بزرگ اطراف اصفهان مانند رویدشت وبراآن یادکرده که خرمدینان در آن جا حضور داشتهاند.
مازیار حاکم طبرستان در سال 224 بر خلیفه شورید. عبدالله بن طاهر حاکمخراسان سپاهیانی به سوی وی فرستاد که پس از چندی وی را اسیر کردند. او دربغداد به روابط صمیمانه خود با افشین اعتراف کرد وگفت که وی را به مقاومتتحریک میکرده است. به دنبال افشای این روابط مازیار وافشین نیز (در سال 126)کشتهشدند.
معتصم در سال 227 پس از هشت سال وهشت ماه خلافت درگذشتوفرزندش واثق به عنوان خلیفه با مردم بیعت کرد. وی در سال 232 درگذشتومتوکل عباسی فرزند دیگر معتصم به جای او نشست.
امام جواد(ع)
امام محمدبن علیبن موسی الرض-ع- نهمین امام شیعه، در سال 195 هجری به دنیاآمد ودر آخر ذی قعده سال 220 هجری به شهادت رسید ودر کنار قبر جدبزرگوارش امام کاظم-ع- مدفون شد. امام جواد-ع- در سال 203 هجری در سن نهسالگی به امامت رسید. این مطلب که تا آن زمان میان امامان، مانند نداشت، سببتردید در برخی از شیعیان شد. آنها در صدد امتحان امام بر آمدند وآن حضرت باپاسخ گفتن به پرسشهای دشوار آنان، تردیدشان را برطرف کرد. سابقه نبوتحضرت عیسی-ع- که در کودکی به نبوت رسیده بود، دلیل مهمی در رفع تردید آنانبود.
زندگی امام در مدینه گذشت؛ زیرا امام رض-ع- افراد خانواده خود را از مدینه بهمرو نیاورد. در روایات شیعه آمده است که آن حضرت، به دور از چشمان مردم درکفن ودفن پدر حاضر شد.
مأمون که در پی دفع اتهام خود از به شهادت رساندن امام رض-ع- ونیز محمددیباج فرزند امام صادق-ع- ـ که در گرگان ودر کنار مأمون درگذشت ـ بود، کوشید تاحضرت جواد-ع- را به بغداد آورده ودختر خود را به عقد وی درآورد. مأموندخترش امفضل را به عقد آن حضرت درآورد. این مسأله سبب اعتراض عباسیانشد. آنها در جریان ولایت عهدی پدرش نیز با مأمون به مخالفت برخاسته بودند.این ازدواج در سال 215 هجری رخ داد؛ یعنی زمانی که امام در بیست سالگی بسرمیبردند.
گفته شده است که مأمون برای اثبات عقل وعلم امام به عباسیان، مجلسمناظرهای با حضور قاضی القضاه خود یحیی بن اکثم ترتیب داد که ضمن آن امام بروی غلبه کرد. پس از آن امام به مدینه بازگشت.
مأمون در سال 218 درگذشت ومعتصم عباسی به خلافت رسید. این زمان،امفضل در خانه امام جواد-ع- بود. معتصم، در سال 220 هجری از آن حضرتخواست تا به بغداد بیاید. هدف وی میتوانست مراقبت از امام وارتباط آنحضرت با شیعیان باشد. به علاوه، در آن جا توطئه قتل امام نیز سادهتر بود. منابعزیادی شهادت میدهند که امام با توطئه معتصم به شهادت رسیده ودر بخشی نقلها،ام فضل همسر امام عامل این اقدام معرفی شده است. امفضل پس از شهادت امامجواد-ع- به دربار معتصم رفت.
امام جواد-ع- در سن بیست وپنج سالگی، زمانی که بسیار جوان بود، به شهادترسید. در این مدت، تاریخ به جز برخوردهای آن حضرت با برخی از دانشمنداندربار مأمون ومناظراتی که در مسائل فقهی وتاریخی بوده، گزارشی به دست ندادهاست. آشکار است که جامعه بزرگ شیعه، در این دوره از موهبت امامت آن حضرتبرخوردار بوده وافزون بر ارسال حقوق مالی خود به آن حضرت که در کار سروسامان دادن امور شیعیان مصرف میشد، پاسخ پرسشهای خود را هم از آنحضرت میگرفت. در جمع، نزدیک به دویست وبیست روایت که عمده آنها فقهیاست از آن حضرت برجای مانده که باید بخشی از ارشادات امام باشد. این احادیثدر کتابهای شیعه محفوظ مانده ودر فقه مورد استفاده قرار گرفته است. درکتابهای رجال، نزدیک به یک صد وسی تن به عنوان راوی احادیث امام معرفیشدهاند.
از مشکلات مهم امام در این دوره، واقفه بودند که انشعابی در مذهب تشیع بهشمار میآمدند. امام سخت در برابر این انحراف ایستاد. فرقههای انشعابی دیگرمانند زیدیه ونیز افراطیها، همچنان قوی بودند. در باره نوع این فرقهها، امامبرخورد کرده ودر احادیث ایشان، روشنگریهایی آمده است. امام، ابوالخطاب،رهبر غالیان افراطی را فردی کافر خواند واو را به دلیل داشتن عقائدی که امامان راصفات خدایی میداد، مورد لعنت قرار داد.
میان اصحاب امام، شمار زیادی از شیعیانِ مقیم ایران هستند. پیوند این شیعیان باامام جواد-ع- در ادامه پیوند آنها با امامان پیشین است. اما این زمان، شمار آنها فزونییافته ودر خراسان، همدان وبه ویژه شهر قم، جمعیت قابل توجهی را به خوداختصاص دادهاند. آشنایی با این افراد نشان میدهد که باورهای شیعه، از همانقرون نخست اسلامی در ایران نفوذ کرده است.
متوکل عباسی
متوکل عباسی که نام اصلیش جعفر بود، دهمین خلیفه عباسی است. در روزگار ویاوضاع عباسیان با گذشته تفاوت بسیار کرد. یکی از این تفاوتها نفوذ غلامان ترک دردستگاه خلافت بود که از زمان معتصم آغاز شده بود. غلامان ترک که به صورتاسیر وبرده کار خدمتگذاری دربار را انجام میدادند، اندک اندک قدرتی یافته ودرتصمیمات سیاسی دربار وارد شدند. میتوان گفت که آنها به نوعی جای ایرانیانی راکه روزگاری در دوران هارون ومأمون کار مشاورت ومصاحبت خلفای عباسی راعهدهدار بودند، گرفتند. گرچه ایرانیان بیشتر شخصیت فکری داشتند وترکانشخصیت نظامی، اما به هر روی نقش مهمی در تحولات جاری این دوره داشتند.اشناس نام ترک از طرف معتصم حکومت مصر یافت وآن چنان قدرتی داشت که ناموی در کنار نام خلیفه در خطبه نماز جمعه ونیز بر روی سکهها میآمد. شاید دستکم یکی از دلایل نفوذ ترکان در این دوره آن بود که مادر خود معتصم که نامش ماردهبود، در اصل ترکی از اهالی سغد بود.
معتصم که با اعتراض مردم بغداد نسبت به رفتار بد ترکان مواجه بود، شهر سامرا یابه تعبیر درستتر سُرّ مَن رَأی ـ هر کسی آن را ببیند مسرور شود ـ را تأسیس کردوآن را مرکز خلافت خود قرار داد. خلفای پس از وی هم تا سال 280 هجری درسامرا استقرارداشتند. پس از تأسیس بغداد توسط منصور، این دومین شهری بودکه عباسیان در عراق بنا کردند. پیش از آنها، حجاج شهر واسط را تأسیس کرده بود.
متوکل از جهت دیگری هم با سه خلیفه پیش از خود متفاوت وبا آنها سختدشمنی داشت. مأمون، برادرش معتصم وواثق به اندیشههای معتزلی علاقهمندبودند. از میان آنها مأمون کمابیش علائق شیعی هم داشت. اما متوکل تحت تأثیرسنیان افراطی بود ودر روزگار وی اهل حدیث که سنیان متعصبی بودند کاملا بروی چیره شدند. شاید همین امر سبب شد تا متوکل در سال 136 به تخریب مرقدامام حسین-ع- دست یازد. رئیس پلیس وی اعلام کرد که پس از سه روز، هر کس رابر سر قبر امام یافتند دستگیر وزندانی خواهند کرد. سپس، آن ناحیه را آب انداختهوکِشت کردند. وی آشکارا در مجالس لهو ولعب خود به امام علی-ع- توهینمیکرد. همنشینان متوکل برخی از سنیان ناصبی مانند علی بن جَهْم، عمر بن فرحوعبدالله بن محمد هاشمی بودند. آنها او را از دوستی با علویان پرهیز داده، علیهآنان تحریک میکردند. یک بار شاعری که اشعاری در مذمّت شیعه سرودهوحقانیت عباسیان را ـ در برابر علویان ـ در جانشینی پیامبرـصـ در اشعارش آوردهبود، حکم امارت بحرین ویمامه را همراه با هدایای بسیاری دریافت کرد.
وی نسبت به مسأله خلق قرآن که عقیده به آن را مأمون ومعتصم الزامی کردهبودند، موضعگیری کرد وجانب علمایی چون احمد بن حنبل را که رئیس طایفهاهل حدیث بود گرفت. شگفت آن که وی به رغم رفتار بد با مردم، علویان وبهویژهدشمنیاش با علی بن ابیطالب-ع- وتخریب مرقد امام حسین-ع-، تنها به آن دلیل کهاز اهل حدیث دفاع کرده، مورد ستایش واقع شده است. وی در مجالس لهو ولعبوشرب مسکرات هم گوی سبقت را از دیگران ربوده بود.
متوکل به سال 247 هجری به دست شماری از ترکانی که در دربارش بودند بهقتل رسید وفرزندش منتصر به جای وی نشست. ترکان که در این زمان بیشترینقدرت را داشتند، با تحریک منتصر عباسی، دو فرزند دیگر متوکل، معتز ومؤید رااز ولایتعهدی خلع کردند. این زمان اوج قدرت ترکان در دربار عباسی است. بههمین دلیل این دوران از خلافت عباسی را عصر ترکی مینامند.
امام هادی(ع)
حضرت علی بن محمد ملقب به هادی-ع- دهمین امام شیعیان، در سال 214 هجریبه دنیا آمد وبه سال 254 هجری به شهادت رسید. آن حضرت تا سال 233 هجری درمدینه بود واز آن سال به بعد، به سامرا برده شد وتا پایان عمر در آن شهر زیر نظرحکومت زندگی میکرد.
امامت امام هادی-ع- نیز، مانند پدرش، از دورانی که ایشان هنوز کودکی بیشنبود، آغاز شد. این بار جامعه شیعه به راحتی امامت آن حضرت را پذیرفت؛ زیرا کهبا توجه به تجربه پیشین، مشکل مزبور حل شده بود. افزون بر آن، تصریح امامجواد-ع- به امامت فرزندش در هنگام خروج از مدینه به بغداد، هر گونه شبههای رااز میان برد.
امام هادی-ع- در دوران چندین خلیفه، امامت شیعیان را عهدهدار بود. در بیشتراین دوران، متوکل عباسی (خلافت از 232 تا 247) در مسند خلافت بود.
نخستین برخورد متوکل با امام هادی-ع- آن بود که در همان آغاز دورانخلافتش، یعنی سال 233 حضرت را از مدینه به سامرا آورد. آن زمان، سامرا، بهجای بغداد، مرکز خلافت عباسی بود. هدف وی، تحت نظر گرفتن امام ورفتوشد شیعیان با آن حضرت بود. متوکل مانند خلفای پیشین، خطر شورشهایعلویان را به خوبی احساس میکرد وبا آوردن امام به سامرا، بنای جلوگیری از قیامشیعیان را داشت. البته متوکل، با حفظ ظاهر، کوشید تا محترمانه امام را به سامرابیاورد. در آنجا هم، با احترام به وی ونگاهداری او در مجموعه دربار، سیاستی رامانند آنچه مأمون نسبت به امام رض-ع- داشت، در حدّی ضعیفتر، در پیش گرفت.متوکل ودرباریان در ظاهر به امام احترام میگذاشتند؛ اما به واقع مراقب رفتارامامبودند به طوری که شیعیان نمیتوانستند به آسانی با آن حضرت ارتباطیبرقرارکنند.
به رغم احترام صوری، گاه وبیگاه متوکل دستور بازرسی منزل امام را میداد. دراین میان، ارتباط شیعیان با امام به صورت مخفی برقرار بود وطبعا خبرهای تحریککنندهای به متوکل میرسید. اما هر بار، در منزل امام، چیزی که شاهد فعالیت نظامیبرضد حکومت باشد یافت نمیشد. یک بار، نیمه شب که به خانه امام ریختند؛ امامرا بر سجاده و در حال خواندن قرآن دیدند. در همان حال، حضرت را نزد متوکل کهدر مجلس بزمش بود آوردند. امام اشعاری را در برابر زمزمه کردند که متوکل را بهاضطراب انداخت. این اشعار در باره عاقبت دنیامدارانی بود که گمان مرگ نمیبرندوبر آنند که همیشه در این دنیا پایدارند:
بر بلندای کوهها شب را به سحر آوردند، در حالی که مردان چیره ونیرومندی ازآنان پاسداری میکردند، ولی آن قله کوهها برایشان سودی نبخشید.
از پناهگاههایشان پایین کشیده شدند ودر زیر خاک سیاه قرار گرفتند وچه بدجایی را برای رحل اقامت برگزیدند.
پس از آن که در قبرهای خود قرار گرفتند، فریادزنی بر آنها بانک زد: کجا رفت آنبازوبندها، کو آن تاجها،کجاست آن زر وزیورها.
کجا رفت آن چهرهها که با ناز ونعمت پرورش یافته ومقابل آنها پردههایگرانبهای نازک آویخته بودند.
هنگامی که این سؤال از آنها میشود، قبرهایشان از طرف آنها جواب میدهد: آنچهرهها هماکنون محل آمدشد کِرمهای لاشخوار شدهاند.
عمرهای دراز، خوردند وآشامیدند واکنون پس از آن همه عیش ونوش، خودخوراک کِرمها شدهاند.
متوکل چند روز پیش از آن که کشته شود، دستور قتل امام را صادر کرده بود. اماپیشاز آن که این دستور اجرا شود، خود در بسترش کشته شد وامام از توطئه اورهایی یافت.
در این دوران، مذهب تشیع سخت گسترده شده از نظر علمی، دانشمندانوراویان فراوانی در اختیار داشت. برخی از شیعیان، در دستگاه حکومت نفوذ کردهودر لحظههای دشوار به یاری شیعیان میپرداختند.
شمار راوایانی که احادیثی از امام هادی-ع- روایت کردهاند، به بیش از یک صدوهشتاد نفر میرسد. افزون بر آن، تحت نظر بودن امام، سبب شد تا بیشتر تماسهااز طریق نامه باشد.
مهمترین نظام ارتباطی برای شیعیان، نظام وکالت بود. شیعیان برجسته ومحدثوفقیه در هر شهر، از سوی امام به عنوان وکیل برگزیده میشدند ورسالت حلوفصل مسائل میان شیعیان با امام را به انجام میرساندند. این امور در دو قسمتعلمی و مالی بود. افراد به دستور امام حقوق مالی خود را به وکلا پرداخت میکردندوآنها، یا اموال مزبور را به وکلای اصلی امام در بغداد وسامرا تحویل میداند ویابهاجازه ایشان به مصرف میرساندند. ارسال پرسشها وگرفتن پاسخ هم بر عهدهوکلا بود.
وکلای امامان در بغداد، کوفه، قم، نیشابور، یمن ومصر مستقر بودند. در اینزمان، شیعیان فراوانی از مناطق مختلف ایران با ائمه در ارتباط بوده ووکلای آنحضرت در برخی از نقاط حضور داشتهاند.
بخشی از میراث علمی امام هادی-ع- روایاتی است که در مسائل کلامی واردشده وبهویژه در اصلاح اندیشههای کلامی شیعه است. بخش دیگری از میراثعلمی آن امام، در زمینه دعا وراز ونیاز با خداوند است. ادعیه فراوانی از آن حضرتدر کتابهای دعا وارد شده که افزون بر نیایش با خدا، مشتمل بر معارف الهیوشناخت حقیقت توحید نیز هست. در واقع، دعاها، به نوعی متون دینشناسیعرفانی واعتقادی شیعه نیز هستند.
از اهداف دیگر دعا، ایجاد پیوند میان مردم واهل بیت-ع- است؛ شاهد این مطلبآن است که در دعاها صلوات بر محمد وآل محمد فراوان تکرار شده است.همچنین در ضمن دعاها، به تبیین مقام والای اهل بیت-ع- نیز پرداخته شده وبرمکتب اهل بیت-ع- به عنوان مکتب ناب واصیل تکیه شده است.
باید در زندگی آن امام، به این نکته هم تصریح کرد که دشواریِ افراطیها، در ایندوره همچنان ادامه داشت ومبارزه امام با آنها بسیار جدّی بود. در این باره، روایاتواخبار مختلفی برجای مانده است.
امام حسن عسکری(ع)
امام حسن بن علی عسکری-ع- یازدهمین امام شیعیان، در سال 232 هجری به دنیاآمد ودر هشتم ربیع الاول سال 260 رحلت کرد. آن حضرت پس از رحلت پدر، درسال 254، عهدهدار امامت شد ودر سن بیست وهشت سالگی رحلتکرد.
زمانی که متوکل عباسی، امام هادی-ع- را به سامرا آورد، خانواده آن حضرت نیزهمراه وی بودند. در تمام این مدت، امام عسکری-ع- نیز در سامرا بود وهمچنان تارحلت در همین شهر زندگی میکرد. آن حضرت در این مدت تحت نظر حکومتبوده وبه ایشان توصیه شده بود که همچون افراد تبعید شده، حضور مداوم خود رابه اطلاع حکومت برساند. افزون بر آن، بر وی بود تا هر دوشنبه وپنجشنبه دردارالخلافه حاضر شود.
ارتباط شیعیان با امام، بیشتر در میانه راه ویا از طریق خادمان ایشان صورتمیگرفت. به شیعیان، توصیه شده بود که به صورت آشکار با امام تماسی نداشتهباشند. امام به دلیل موقعیت خانوادگی وعلمی خود، مورد احترام و علاقه مردمبودند. با این حال، این مانع از آن نبود که حکومت مزاحم ایشان نشود. یک بار درسال 256 در زمان مهتدی وبار دیگر در زمان معتز (به احتمال در سال 258) امامعسکری-ع- زندانی شدند. خبر دیگر حاکی است که امام در سال 259 هجری نیز درزندان بوده است.
اشاره کردیم که در این دوره، نظام وکالت، شیعیان بلاد مختلف را با امام مرتبطکرده بود. در برخی شهرها، عالمان برجستهای بودند که خود هادی مردم بودهمشکلات فکری آنها را حل میکردند. در این زمان، یکی از شناختهشدهترینچهرهها، فضل بن شاذان نیشابوری بود که مقام ارجمندی میان اصحاب ائمهوعلمای شیعه داشت. شیعیان مشکلات علمی خود را به کمک آنها حل میکردندودر صورتی که نیاز به نظر امام بود، وکلای حضرت در هر منطقه آماده بودند تا ازراههایی که میشناختند، نظر امام را جویا شوند.
یکی از وکلای امام در ایران، علی بن مهزیار اهوازی بود که خود از محدثان بنامشیعه است. امام، به طور معمول، ضمن نامهای به شیعیان، وکیل خویش را معرفیمیکرد واگر کسی از وکلا، مرتکب خطایی میشد، شخص دیگری را بهجای ویمعین میکردند.
از نتایج نظام وکالت، انسجام میان شیعیان بود که پراکندگی آنها در شهرها،انحراف آنها را در پی داشت. شیعیان از دو سوی در معرض انحراف بودند. نخستخارج شدن از مذهب شیعه ودیگر گرایش به افراطیگری که در دوران امامان آخر،فعالتر از پیش عمل میکرد. قرار گرفتن شیعیان در مدار نظام وکالت، عامل مهمیبرای جلوگیری از انحراف آنها بود.
آنچه در باره وکلای امامان-ع- موجب تعجبِ آمیخته با تأسف عمیق شده، آن کهگاه وبیگاه میان وکلا، افرادی یافت میشدند که در مقابل اموالی که شیعیان به آنهامیسپردند تا به امام برسانند، دچار وسوسه شده دست به خیانت میزدند، وبههمین سبب از طرف امام مورد لعن وسرزنش قرار گرفته وطرد میشدند. این امر تابدانجا رسید که برخی از وکلا پس از رحلت امام، وفات او را انکار میکردند تا آن رابهانه قرار داده واز پرداخت پولهایی که نزد آنها جمع شده بود به امام بعدی طفرهروند. اصولاً میتوان همین پیشامدها را یکی از علل مهم پیدایش فرقههای انشعابیمیان شیعیان دانست.
از نظر فقهی وحدیثی، این زمان، تألیفات زیادی از اصحاب امامان-ع- در دستبود که هر کدام مشتمل بر احادیثی در زمینههای کلام، فقه، تفسیر وسیره نبوی بود.این کتابها را اصل مینامیدند. کتابهای مفصل حدیثی در قرن چهارم، مانند کافیکلینی وآثار شیخ صدوق، با استفاده از این اصلها که در حدود چهارصد عدد بودهنگاشته شده است. درست در همین زمان، مؤلفان برجستهای در قم زندگیمیکردند که آثار فراوانی در علوم مذهبی، ادبی، تاریخی ودائره المعارفی داشتند.این نشانگر قوت علمی جامعه شیعه در قرن سوم هجری است.
کتاب تفسیری از امام عسکری-ع- برجای مانده که مشتمل بر روایات فراوانی ازآن حضرت در تفسیر آیات قرآنی میباشد. این افزون بر روایات فقهی است.
امامت امام زمان (ع) وآغاز غیبت صغرا
پس از رحلت امام عسکری-ع- دوران امامت امام زمان-ع- وبهطور کلی غیبت صغراآغاز میشود. پیش از آن، از سوی پیامبرـصـ وامامان-ع- فراوان خبر از ظهور قائمداده شده بود. خبری که سبب آن شده بود که بسیاری از نااهلان، خود را همان قائم یامهدی معرفی کنند. برخی از شیعیان، به دلیل وجود این گونه اخبار، به غیبت برخیاز امامان پیشین معتقد شده وآنها را مهدی آینده دانستند. این بار، فرزند کوچک امامعسکری-ع- که وی را به بسیاری از شیعیان نشان داده بودند، به عنوان امام شیعیانمعرفی شد. این اعتقاد به رغم دشواریهایی که در جامعه شیعه ایجاد کرد، مورد قبولقرار گرفت ودر شمار عقاید رسمی شیعه امامی درآمد.
اعتقاد به مهدویت جزو باورهای رسمی مسلمانان بوده وهر فرقهای به گونه بهمهدی اعتقاد دارد. باور شیعه، آن است که فرزند امام یازدهم، همان مهدی است کهخداوند بشارت ظهور او را داده وقرار است تا با ظهور خود، زمین را از عدل ودادپر کند.