معرفی وبلاگ
با سلام امیدوارم مطالب این وبلاگ مورد استفاده شما قرار گرفته باشد. باآرزوی موفقیت برای تمامی انسانها التماس دعا (عکس متعلق شهید محمد علی شاهچراغی دانشجوی رشته فیزیک می باشد.)
صفحه ها
دسته
هستی برای ما
خدمات
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 696251
تعداد نوشته ها : 130
تعداد نظرات : 30
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

اسلام‌ رو در رو با مشرکان‌

پیامبر وتبلیغ‌ دین‌

دعوت‌ اسلامی‌ بر پایه‌ عقل‌ واستدلال‌ بود. قرآن‌ ورسول‌ خداـص‌ـ از مردم‌می‌خواستند تا در باره‌ افکار واندیشه‌های‌ خود تأمل‌ کنند وآنچه‌ را که‌ عقل‌ وبرهان‌تأیید می‌کند بپذیرند. بر این‌ اساس‌، پیامبرـص‌ـ به‌ تبلیغ‌ رسالت‌ خود پرداخت‌.خداوند به‌ رسولش‌ می‌فرماید:

ای‌ پیامبر! ما تو را فرستادیم‌ تا شاهد ومژده‌ دهنده‌ وبیم‌ دهنده‌ باشی‌. ومردم‌ را به‌فرمان‌ خدا به‌ سوی‌ او بخوانی‌چراغی‌ تابناک‌ باشی‌.(احزاب‌ / 45 ـ 46)

خداوند در سوره‌ زمر ـ که‌ از سوره‌های‌ مکی‌ است‌ ـ مردم‌ را به‌ شنیدن‌ اقوال‌ گوناگون‌وانتخاب‌ بهترین‌ آنها فرا خواند:

پس‌ بندگان‌ مرا بشارت‌ ده‌؛ آن‌ کسانی‌ که‌ به‌ سخن‌ گوش‌ می‌دهند واز بهترین‌ آن‌پیروی‌ می‌کنند. ایشانند کسانی‌ که‌ خدا هدایتشان‌ کرده‌ واینان‌ خردمندانند. (زمر/ 18)

رسول‌ خداـص‌ـ میان‌ کاروان‌هایی‌ که‌ برای‌ زیارت‌ کعبه‌ وبت‌ها به‌ مکه‌ می‌آمدندمی‌گشت‌ وکاروانیان‌ را به‌ اسلام‌ دعوت‌ می‌کرد. در طی‌ ماه‌های‌ حرام‌ (ذی‌ قعده‌، ذی‌حجّه‌، محرّم‌ ورجب‌) که‌ اعراب‌ از هر سو برای‌ زیارت‌ وتجارت‌ به‌ مکه‌ می‌آمدند،جمعیت‌ انبوهی‌ در مکه‌ حضور می‌یافت‌. دراین‌ زمان‌، پیامبرـص‌ـ به‌ میان‌ افراد قبایل‌می‌رفت‌ وآنان‌ را به‌ اسلام‌ دعوت‌ می‌کرد. او به‌ رغم‌ دشمنی‌ اشراف‌ قریش‌، به‌ ویژه‌عمویش‌ ابولهب‌، با مسافران‌ تماس‌ می‌گرفت‌، آیات‌ الهی‌ را بر آنان‌ می‌خواند ومعارف‌ توحیدی‌ اسلام‌ را برایشان‌ تبیین‌ می‌کرد. آن‌ حضرت‌، یک‌ بار به‌ طایف‌ رفت‌تا مردمان‌ قبیله‌ ثقیف‌ را که‌ در آن‌ جا مقیم‌ بودند، به‌ اسلام‌ فرا خواند، اما بامخالفت‌آنان‌ روبرو شد. این‌ قبیل‌ فعالیت‌ها در نهایت‌ سبب‌ گسترش‌ اسلام‌ به‌خارج‌ از مکه‌ شد.

خواهیم‌ دید که‌ نخستین‌ مسلمانان‌ یثرب‌، از همین‌ طریق‌ با رسول‌ خداـص‌ـ آشناشده‌ در ایام‌ حج‌ با آن‌ حضرت‌ بیعت‌ کردند.

 

پیامبر وتبلیغ‌ مرحله‌ای‌ دین‌

دعوت‌ به‌ معارف‌ توحیدی‌ وتربیت‌ دینی‌ مردم‌ امری‌ نبود که‌ بتوان‌ یکباره‌ وبا یک‌فرمان‌ عملی‌ کرد. تربیت‌ دینی‌، امری‌ تدریجی‌ ومرحله‌ای‌ بود؛ هم‌ در جهت‌ از بین‌بردن‌ آثار شرک‌ وهم‌ در راه‌ جایگزین‌ کردن‌ مفاهیم‌ جدید. اقدام‌ به‌ تبلیغ‌ مرحله‌ای‌،سیاستی‌ بود که‌ رسول‌ خداـص‌ـ در بیان‌ مفاهیم‌ ومعارف‌ اسلامی‌ به‌ کار گرفت‌. اسلام‌آموزش‌ مفاهیم‌ خود را از مسایل‌ اعتقادی‌ آغاز کرد. زیرا در قدم‌ نخست‌، می‌بایست‌باورهای‌ شرک‌ آلود را از بین‌ برد تا بتوان‌ توحید را جایگزین‌ آن‌ کرد. مسایل‌اعتقادی‌ بر محور توحید، نبوّت‌ ومعاد بود.

نوبت‌ تبیین‌ تکالیف‌ ودستورات‌ دینی‌، در مرحله‌ بعد قرار داشت‌. از میان‌ احکام‌اسلامی‌ تنها نماز در دوران‌ مکه‌ بر مسلمانان‌ واجب‌ شده‌ واین‌ به‌ دلیل‌ نقش‌ محوری‌آن‌ در پاسداری‌ از انسان‌ در برابر گناه‌ واستحکام‌ پیوند انسان‌ وخدا بود. درسوره‌های‌ مکی‌، بیشتر مسائل‌ اعتقادی‌ وفکری‌ آمده‌ است‌. در این‌ سوره‌ها، افزون‌بر کلیات‌ اعتقادی‌، داستان‌های‌ پیامبران‌ که‌ مشتمل‌ بر نکات‌ فکری‌ وبینشی‌ اسلام‌وادیان‌ الهی‌ ونصایح‌ دینی‌ وعبرت‌های‌ تاریخی‌ است‌، مطرح‌ شده‌است‌.

گفتنی‌ است‌: گرچه‌ احکام‌ شرعی‌ در مرحله‌ نخست‌ واجب‌ نشد، اما بخشی‌ ازدستورات‌ اخلاقی‌ اسلام‌ که‌ با فطرت‌ انسانها به‌طور طبیعی‌ سازگار است‌، در همان‌مکه‌ به‌ مسلمانان‌ توصیه‌ شد. اسلام‌ مردم‌ را به‌ پرهیز از فواحش‌ یا کارهای‌ زشت‌ودوری‌ از گناه‌ فرا خواند. مقصود از کارهای‌ زشت‌، کارهایی‌ بود که‌ همه‌ انسان‌ها برنادرستی‌ آنها هماهنگ‌ بودند.

در آیات‌ِ مکی‌، مردم‌ به‌ این‌ قبیل‌ کارها توصیه‌ شده‌اند: نهی‌ از کشتن‌ یکدیگر؛رعایت‌ عدالت‌؛ نخورندن‌ مال‌ یتیم‌ ورعایت‌ عهد وپیمان‌ با خدا.(انعام‌ / 151 ـ 153)فراخوانی‌ مردم‌ به‌ ارزش‌های‌ اخلاقی‌ واصول‌ کلی‌ انسانی‌ در آن‌ جامعه‌ فاسدجاهلی‌، می‌توانست‌ نور امید به‌ آینده‌ای‌ نیک‌ را در دل‌ مستضعفان‌ بتاباند وآنان‌ را به‌سوی‌ اسلام‌ هدایت‌ کند.

 

اشراف‌ مشرک‌ منحرف‌ کننده‌ مستضعفان‌

ساکنان‌ شهر مکه‌ که‌ از گروش‌ به‌ اسلام‌ دوری‌ کرده‌ با آن‌ به‌ مخالفت‌ برخاستند، دوگروه‌ بودند: نخست‌ کسانی‌ که‌ رهبری‌ فکری‌ جامعه‌ مکه‌ را در امور فکری‌، سیاسی‌واجتماعی‌ عهده‌دار بودند وقرآن‌ از آنان‌ به‌ عنوان‌ مَلاَ یاد می‌کند. اینان‌ اشراف‌قریش‌ بوده‌ ونفوذ قابل‌ ملاحظه‌ای‌ میان‌ مردم‌ داشتند. دوم‌ توده‌ مردم‌ بودند که‌ ازنظر اقتصادی‌ وفکری‌، در حدّ تصمیم‌گیری‌ نبوده‌ از گروه‌ نخست‌ پیروی‌ می‌کردند.این‌ گروه‌، شامل‌ افراد معمولی‌ قبیله‌ قریش‌، همپیمانان‌ قریش‌ در مکه‌، وبردگان‌ وکنیزکانی‌ می‌شد که‌ وابسته‌ به‌ قریش‌ بودند. خداوند در قرآن‌، گروه‌ نخست‌ رامستکبران‌ وگروه‌ دوم‌ را مستضعفان‌ می‌نامد. گروه‌ دوم‌ در بینش‌ قرآنی‌، کسانی‌هستند که‌ به‌ دست‌ گروه‌ نخست‌ منحرف‌ شده‌ وگرفتار فتنه‌ آنها شده‌اند. مستضعفان‌در روز قیامت‌، در حالی‌ که‌ در جهنم‌اند، مستکبران‌ را چنین‌ سرزنش‌ می‌کنند:

اگر شما نبودید، ما ایمان‌ آورده‌ بودیم‌. (در آن‌ وقت‌) مستکبران‌ به‌ مستضعفان‌پاسخ‌ می‌دهند: آیا پس‌ از آن‌ که‌ شما را به‌ راه‌ هدایت‌ فراخواندند، ما شما رابازداشتیم‌؟ نه‌، شما خود گناهکار بودید ومستضعفان‌ گویند: نه‌، شما شب‌ وروزحیلت‌ می‌کردید؛ آنگاه‌ که‌ به‌ ما دستور می‌دادید که‌ به‌ خدای‌ یکتا کافر شویم‌.(سبأ/ 30 ـ 32)

بدین‌ ترتیب‌ اشراف‌ بت‌پرست‌ وسران‌ قریش‌ عامل‌ گمراهی‌ توده‌های‌ عرب‌ بودند؛گرچه‌ از نگاه‌ قرآن‌، این‌ امر سبب‌ سلب‌ مسؤولیت‌ از مستضعفان‌ نمی‌شود. خداونددر جای‌ دیگری‌ از قرآن‌ در برابر این‌ توجیه‌ مستضعفان‌ که‌ استضعاف‌ خود را درمحیط‌ تحت‌ سلطه‌ اشراف‌، مطرح‌ می‌کنند می‌فرماید:

آیا زمین‌ خداوند آن‌ قدر وسعت‌ نداشت‌ تا در آن‌ هجرت‌ کنید؟(نساء/97)

 

ستیز اشراف‌ بت‌پرست‌ با اسلام‌

نکاتی‌ در قرآن‌ ونیز اخبار تاریخی‌ در باره‌ علل‌ مخالفت‌ وستیز اشراف‌ قریش‌ بااسلام‌ آمده‌ است‌ که‌ می‌تواند در دو بخش‌ «عوامل‌ اجتماعی‌» و«عوامل‌ فکری‌» ازآنها یاد کرد.

 

الف‌ : عوامل‌ اجتماعی‌

از آن‌ جا که‌ نظام‌ فکری‌ شرک‌، هیچ‌ گونه‌ چهارچوب‌ استدلالی‌ نداشت‌، پای‌بندی‌ مشرکان‌ بدان‌، بیشتر ناشی‌ از مسایل‌ اجتماعی‌ وروانی‌ بود. به‌ همین‌ دلیل‌،پیش‌ از آن‌ که‌ از عوامل‌ فکری‌ یاد کنیم‌، باید از عوامل‌ اجتماعی‌ سخن‌ بگوییم‌. دراین‌ زمینه‌ از چند نکته‌ می‌توان‌ یاد کرد.

 

1 ـ حق‌ در انحصار اشراف‌ بت‌پرست‌!

اشرافیت‌ خصلت‌ها وویژگی‌های‌ خاص‌ خود را دارد. یکی‌ از این‌ خصلت‌ها آن‌است‌ که‌ به‌ گونه‌ طبیعی‌ برای‌ خویش‌ حقوقی‌ را می‌شناسد که‌ تنها ویژه‌ اوست‌ودیگران‌ از آن‌ محرومند. اشراف‌، خود را از دیگران‌ برتر دانسته‌ وآنها را، در برابرخود که‌ «شریف‌»اند، «وضیع‌»، یعنی‌ پست‌ می‌شمرند. در چنین‌ شرایطی‌، آن‌ان‌ درک‌وفهم‌ خود را ملاک‌ درستی‌ ونادرستی‌ افکاراندیشه‌ها گرفته‌ برای‌ فکر دیگران‌ارزشی‌ قایل‌ نمی‌شوند. از آن‌ جا که‌ آنان‌ خود را از دیگران‌ بالاتر می‌بینند، خویشتن‌را محق‌تر وراست‌روتر از دیگران‌ می‌پندارند.

اشرافیت‌ موجود در مکه‌ که‌ محصول‌ اندیشه‌های‌ شرک‌ آلود، تعصّبات‌ قبیله‌ای‌وموقعیت‌ ویژه‌ اقتصادی‌ واجتماعی‌ مکه‌ بود، از این‌ قاعده‌ برکنار نبود؛ اشراف‌ براین‌ باور بودند که‌ باورهای‌ آنان‌ حق‌ وآنچه‌ را که‌ اسلام‌ عرضه‌ کرده‌ ناحق‌ است‌. دلیل‌آن‌ نیز همین‌ است‌ که‌ آنان‌ بالاتر وبه‌ تصور خودشان‌ حق‌دارترند. این‌ برتری‌ طلبی‌،همان‌ است‌ که‌ قرآن‌ آن‌ را استکبار می‌نامد. خداوند در باره‌ مستکبران‌ می‌فرماید:

چون‌ به‌ آنان‌ گفته‌ می‌شد جز خدای‌ یکتا، خدایی‌ نیست‌، تکبّر می‌کردند.(صافات‌/ 35)

بنابراین‌ شنیدن‌ جمله‌ «لا اله‌ الاالله‌» که‌ شعار اصلی‌ رسول‌ خداـص‌ـ بود، برتری‌ طلبی‌اشراف‌ را تحریک‌ کرده‌ آنان‌ را به‌ کِبرْوَرزی‌ وستیز با اسلام‌ می‌کشاند.

 

2 ـ دنیاپرستی‌ اشراف‌

اشراف‌ قریش‌ برتری‌ خویش‌ را در گرو فزون‌ طلبی‌ ودنیا پرستی‌ وبه‌ سخن‌ دیگر،ثروت‌ وقدرت‌ می‌دیدند. آنان‌ با چنین‌ روحیه‌ای‌ پرورش‌ یافته‌ وکمترین‌ اعتقادی‌ به‌آخرت‌ ومحاسبه‌ اعمال‌ وکردار نداشتند. در برابر، اسلام‌ دنیا را مقدمه‌ آخرت‌دانسته‌ ومردمان‌ را به‌ این‌ اصل‌ مهم‌ فرا می‌خواند. خداوند به‌ مردم‌ فرمود:

بدانید که‌ زندگی‌ این‌ جهانی‌ بازیچه‌ است‌ وبیهودگی‌ وآرایش‌ وفخر فروشی‌وافزون‌ جویی‌ در اموال‌ واولاد. همانند بارانی‌ به‌ وقت‌ است‌ که‌ روییدنیهایش‌کافران‌ را به‌ شگفت‌ افکند؛ سپس‌ پژمرده‌ می‌شود وبینی‌ که‌ زرد و خاشاک‌ شده‌است‌.(حدید / 20)

و همچنین‌ می‌فرماید:

وای‌ بر هر غیبت‌ کننده‌ عیب‌جویی‌، آن‌ که‌ مالی‌ فراهم‌ آورد وحساب‌ آن‌ نگه‌داشت‌، می‌پندارد که‌ دارایی‌اش‌ جاویدانش‌ گرداند.(همزه‌ / 2 ـ 4)

اشراف‌ تحمل‌ چنین‌ توصیه‌هایی‌ را نداشتند. لذا خداوند فرمود:

تحمّل‌ آنچه‌ بدان‌ دعوت‌ می‌کنید بر مشرکان‌ دشوار است‌.(شوری‌ / 13)

 

3 ـ اشراف‌ در برابر مساوات‌ جویی‌ اسلام‌

برتری‌ طلبی‌ اشراف‌، آنها را در برابر دینی‌ قرار می‌داد که‌ معیار فضیلت‌ را تقوامی‌دانست‌ ومال‌ وفرزند فراوان‌ را معیار برتری‌ نمی‌دانست‌. دین‌ اسلام‌ نه‌ تنهااشراف‌ را با افراد عادی‌ قبیله‌ برابر می‌دانست‌ بلکه‌ با بردگان‌ وکنیزکان‌ یکسان‌می‌شمرد. این‌ دعوت‌ برای‌ اشراف‌، قابل‌ تحمل‌ نبود. آنان‌ نه‌ تنها خود را از پیروان‌رسول‌ خداـص‌ـ بالاتر می‌دیدند بلکه‌ خود را از پیامبرـص‌ـ نیز برتر می‌شمردند.شکایت‌ وشکوه‌ آنان‌ به‌ خدا این‌ بود که‌ چرا به‌ جای‌ محمد:

این‌ قرآن‌ بر مردی‌ از بزرگمردان‌ آن‌ دوقریه‌ (مکه‌ وطائف‌) نازل‌ نشده‌است‌؟(زخرف‌ / 31)

آنان‌، همچنین‌ با اشاره‌ به‌ مسلمانان‌ فرودست‌ می‌گفتند:

آیا از میان‌ ما (تنها) اینان‌ بودند که‌ خدا به‌ آنان‌ نعمت‌ داد؟ آیا خدا به‌ سپاسگزاران‌داناتر نیست‌.؟ (انعام‌ / 53)

این‌ شکوه‌ نشان‌ داد که‌ روحیه‌ استکباری‌ آنان‌ تا بدان‌ پایه‌ رسیده‌ است‌ که‌ بر خدا نیزاعتراض‌ می‌کنند. روشن‌ است‌ که‌ خداوند همه‌ انسان‌ها را، صرف‌ نظر از نژاد، رنگ‌وثروت‌ دنیایی‌ برابر می‌داند وتنها ایمان‌ وتقوا را ملاک‌ برتری‌ می‌شناسد.

 

4 ـ منفعت‌طلبی‌ از رهگذر شرک‌

اصرار مشرکان‌ به‌ ویژه‌ اشراف‌ بر حفظ‌ بت‌ پرستی‌ ونظام‌ کهن‌، جنبه‌ مادّی‌ ومالی‌داشت‌. اشراف‌ مکه‌ ونقاط‌ دیگر، در پرتو شرک‌ وبت‌ پرستی‌، سروری‌ خویش‌ را برعرب‌ حفظ‌ می‌کردند. اگر این‌ باورها از میان‌ می‌رفت‌ ونظام‌ جاهلی‌ دست‌خوش‌دگرگونی‌ می‌شد، امنیت‌ وثبات‌ جامعه‌ جاهلی‌ از میان‌ می‌رفت‌. در آن‌ صورت‌،اشراف‌ِ تاجر پیشه‌ قریش‌، کارشان‌ به‌ کسادی‌ می‌گرایید، ثروتشان‌ از دست‌ می‌رفت‌وروشن‌ نبود چه‌ زمانی‌ پس‌ از درهم‌ ریختن‌ نظام‌ کهن‌، نظام‌ جدیدی‌ شکل‌ می‌گیرد.در آن‌ صورت‌، روشن‌ نبود که‌ آیا آنان‌ در نظام‌ جدید جایی‌ خواهند داشت‌ یا نه‌؟

آنان‌ می‌دانستند که‌ در صورت‌ تحقق‌ اسلام‌ اصیل‌، اشراف‌ در نظام‌ جدیدجایگاهی‌ نخواهند داشت‌؛ مگر آن‌که‌ ماهیت‌ خویش‌ را ـ حتی‌ به‌ ظاهر ـ دگرگون‌کنند. آیا اشراف‌ توانایی‌ چنین‌ تحوّلی‌ را در خود به‌ صورت‌ عادی‌ داشتند؟ البته‌ درآن‌ شرایط‌ نداشتند ولزومی‌ هم‌ بر این‌ کار نمی‌دیدند؛ چون‌ تصور نمی‌کردند اسلام‌پیروز شود. بنابراین‌ تنها یک‌ راه‌ در برابر آنان‌ بود وآن‌ ستیز با اسلام‌ بود.

 

5 ـ رقابت‌های‌ طایفه‌ای‌

عامل‌ اجتماعی‌ دیگر مربوط‌ به‌ مناسبات‌ درونی‌ طوایف‌ قریش‌ بود. طوایف‌مختلف‌ قریش‌ به‌ ویژه‌ سه‌ طائفه‌ بنی‌ هاشم‌، بنی‌امیه‌ وبنی‌ مخزوم‌، رقیب‌ یکدیگر به‌شمار می‌آمدند. برخاستن‌ نور نبوّت‌ از جبین‌ فرزند عبدالله‌، طوایف‌ دیگر را بر آن‌داشت‌ تا به‌ ستیز با رقیب‌ خویش‌ بپردازند. ابوجهل‌ رئیس‌ بنی‌ مخزوم‌ می‌گفت‌:

ما وفرزندان‌ عبدمناف‌ در «شرف‌» با یکدیگر رقیب‌ والبته‌ برابر بودیم‌. آنان‌ به‌زایران‌ مکه‌ طعام‌ دادند، ما نیز چنین‌ کردیم‌؛ آنان‌ بذل‌ وبخشش‌ کردند، ما نیز چنین‌کردیم‌، تا آن‌که‌ برابر شدیم‌. ناگاه‌ بنی‌هاشم‌ گفتند: برما وحی‌ نازل‌ می‌شود! ماچگونه‌ به‌ چنین‌ چیزی‌ دست‌ می‌یافتیم‌؟ به‌ خدا سوگند که‌ هرگز به‌ او ایمان‌نیاورده‌ تصدیقش‌ نمی‌کنیم‌.

بدین‌ ترتیب‌ روشن‌ می‌شود که‌ رقابت‌ ابوجهل‌ با بنی‌هاشم‌ آنان‌ را به‌ ستیز با اسلام‌واداشته‌ است‌. همین‌ مسأله‌ در باره‌ خاندان‌ امیّه‌ هم‌ صادق‌ بود. رقابت‌ پایدار این‌طایفه‌ با بنی‌هاشم‌، حتی‌ پس‌ از آن‌که‌ مسلمان‌ شدند، شاهدی‌ بر رقابت‌ِ ستیزه‌برانگیز این‌ طوایف‌ در درون‌ قریش‌ است‌.

 

6 ـ تعصّب‌ قبیله‌ای‌

از دیگر عوامل‌ بازدارنده‌ مشرکان‌ در گرویدن‌ به‌ اسلام‌، پای‌بندی‌ به‌ سنت‌های‌قبیله‌ای‌ وپیروی‌ از اجداد وبزرگان‌ بود. نظام‌ قبیله‌ای‌ در پی‌ حفظ‌ «هویت‌ قبیله‌»است‌ وحفظ‌ هویت‌ قبیله‌، حفظ‌ پیوندهای‌ خویشی‌، ارزش‌های‌ قبیله‌ای‌ وخاطرات‌اجدادبزرگان‌ قبیله‌ است‌. فرهنگ‌، دین‌، آداب‌ ورسوم‌ وهر چیزی‌ که‌ از این‌ طریق‌ به‌دست‌ آید، باید پاسداری‌ شود. اگر به‌ کناری‌ گذاشته‌ شود، اجداد وبزرگان‌ نفی‌شده‌اند؛ چنین‌ برخوردی‌ نفی‌ گذشته‌ وبه‌ معنای‌ از دست‌ دادن‌ داشت‌های‌ قبیله‌است‌. خداوند در قرآن‌ پیروی‌ مشرکان‌ را از آبا واجدادشان‌، سبب‌ گمراهیشان‌می‌داند. چنان‌که‌ از آن‌ سوی‌، بت‌ پرستان‌، رسول‌ خداـص‌ـ را متهم‌ می‌کردند که‌ به‌پدران‌ آنان‌ نسبت‌ گمراهی‌ داده‌ است‌. آگاه‌ کردن‌ مردم‌ از این‌ مسأله‌ وبازداشتنشان‌ ازیک‌ سنّت‌ اجتماعی‌ کهنه‌، بسیار دشوار بود ونیاز به‌ زمان‌ داشت‌.

 

ب‌) عوامل‌ فکری‌

در کنار عوامل‌ اجتماعی‌ که‌ مانع‌ از اسلام‌ آوردن‌ اشراف‌ وبزرگان‌ مکه‌ می‌شد،مسایلی‌ مطرح‌ بود که‌ به‌ نحوی‌ با اندیشه‌ وفکر پیوند داشت‌. برخی‌ از این‌ نکات‌،بهانه‌هایی‌ بود که‌ مشرکان‌ از آنها به‌ عنوان‌ پوششی‌ برای‌ مخالفت‌های‌ کینه‌ توزانه‌خود بر ضد اسلام‌، استفاده‌ می‌کردند. در این‌جا نیز به‌ دو مورد اشاره‌ می‌کنیم‌:

 

1 ـ انسان‌ بودن‌ محمد (ص‌)

یکی‌ از بهانه‌های‌ فکری‌ بت‌ پرستان‌ در مخالفت‌ با اسلام‌ ونپذیرفتن‌ آن‌، این‌ بود که‌چرا فرستاده‌ خدا از جنس‌ آدمیان‌ است‌. آنان‌ بر این‌ باور بودند که‌ اگر قرار است‌خداوند فرستاده‌ای‌ به‌ سوی‌ بشر بفرستد، نباید از جنس‌ آدمیان‌ باشد. شاید به‌ این‌دلیل‌ که‌ بشر نمی‌تواند با خداوند تماس‌ برقرار کند! به‌ سخن‌ دیگر، به‌ دیده‌ آنان‌،فرستاده‌ خداوند می‌بایست‌ از جنس‌ کسی‌ باشد که‌ او را فرستاده‌ است‌. آنان‌ بارهااین‌ نکته‌  را ابراز می‌کردند تا جایی‌ که‌ خداوند فرمود:

هیچ‌ چیز مردم‌ را از ایمان‌ آوردن‌، آنگاه‌ که‌ هدایتشان‌ می‌کردند باز نداشت‌ مگراین‌که‌ می‌گفتند: آیا خدا انسانی‌ را به‌ رسالت‌ می‌فرستد؟ (اسراء / 94)

شگفتی‌ مشرکان‌ از این‌ بود:

چیست‌ این‌ پیامبر را که‌ غذا می‌خورد ودر بازارها راه‌ می‌رود؟ چرا فرشته‌ای‌ با اوفرود نمی‌آید تا با او بیم‌ دهنده‌ باشد. (فرقان‌ / 8)

به‌ نظر می‌رسد که‌ باور مسیحیان‌ در باره‌ مسیح‌ـع‌ـ که‌ وی‌ را فرزند خدا می‌دانستند،سبب‌ زایش‌ چنین‌ باوری‌ میان‌ عرب‌ها شده‌ بود. بت‌پرستان‌ می‌گفتند:

چرا فرشتگان‌ بر ما نازل‌ نمی‌شوند؟ یا، چرا پروردگار خود را نمی‌بینیم‌؟ (فرقان‌/ 20)

خداوند این‌ سخن‌ آنان‌ را ناشی‌ از روحیه‌ استکباریشان‌ دانسته‌ به‌ دنبال‌ آن‌ فرمود:

به‌ راستی‌ که‌ خود را بزرگ‌ شمردند وطغیان‌ کردند، طغیانی‌ بزرگ‌.

و در جای‌ دیگر فرمود:

واگر ما فرشتگان‌ را بر آنها نازل‌ کرده‌ بودیم‌ ومردگان‌ با ایشان‌ سخن‌ می‌گفتند...باز هم‌ ایمان‌ نمی‌آوردند. (انعام‌ / 111)

اسلام‌ برای‌ نفی‌ هر گونه‌ تصور خداگرایانه‌ نسبت‌ به‌ رسولش‌، مکرر بر بشر بودن‌ آن‌حضرت‌ اصرار کرده‌ ومردم‌ را از غلوّ در دین‌ پرهیز داده‌ است‌.

 

2 ـ تفکر حسّی‌ به‌ جای‌ تفکر عقلانی‌

مشرکان‌ با وجود قرآن‌ که‌ برترین‌ معجزه‌ رسول‌ خداـص‌ـ بود، خواستار انجام‌کارهای‌ خارق‌ العاده‌ بودند. آنان‌ انجام‌ این‌ اعمال‌ را به‌ عنوان‌ دلیلی‌ بر درستی‌رسالت‌ آن‌ حضرت‌ درخواست‌ می‌کردند. کارهای‌ درخواستی‌ آنها نشان‌ از سیطره‌تفکر حس‌گرایانه‌ در آنها دارد، در حالی‌ که‌ قرآن‌ بر آن‌ بود تا تفکر عقلانی‌ را تقویت‌کند. اعجاز قرآن‌ ودرک‌ آن‌ بر پایه‌ احیای‌ تفکر عقلانی‌ بود، تفکری‌ که‌ پایه‌ اصلی‌تمدن‌ اسلامی‌ را که‌ تمدنی‌ «معقول‌» بود تشکیل‌ می‌داد. درخواست‌های‌ مشرکان‌ نه‌تنها «حسی‌» بود، بلکه‌ «سودجویانه‌» نیز بود. مشرکان‌ می‌گفتند:

چرا از آسمان‌ گنجی‌ برایش‌ افکنده‌ نشود؟ چرا او را باغی‌ نیست‌ که‌ از آن‌ بخورد؟وستمکاران‌ گفتند:شما ازمردم‌ جادو شده‌ای‌ پیروی‌ می‌کنید... بزرگ‌ وبزرگواراست‌ آن‌ کسی‌ که‌ اگر خواهد بهتر از آن‌ به‌ تو ارزانی‌ دارد؛ باغ‌هایی‌ که‌ در آنها، نهرهاجاری‌ باشد وبرایت‌ قصرها پدید آورد.(فرقان‌ / 8، 10)

و نیز می‌گفتند:

به‌ تو ایمان‌ نمی‌آوریم‌ تا برای‌ ما از زمین‌ چشمه‌ای‌ روان‌ سازی‌؛ یا تو را باغی‌ باشداز درختان‌ خرما وانگور که‌ در خلالش‌ نهرها جاری‌ گردانی‌ یا چنان‌ که‌ گفته‌ای‌(وعده‌ عذاب‌) آسمان‌ را پاره‌پاره‌ بر سر ما افکنی‌، یا خدا یا فرشتگان‌ را پیش‌ ماحاضر آری‌؛ یا تو را خانه‌ای‌ از طلا باشد، یا به‌ آسمان‌ بالا روی‌!(اسراء / 90 ـ 93)

پاسخ‌ خداوند آن‌ بود که‌ برای‌ اثبات‌ رسالت‌، قرآن‌ به‌ تنهایی‌ کفایت‌ می‌کند:

و گفتند: چرا از جانب‌ پروردگارش‌ آیاتی‌ (معجزاتی‌) بر او نازل‌ نمی‌شود؟ بگو:جز این‌ نیست‌ که‌ آیات‌ در نزد خداست‌ وجز این‌ نیست‌ که‌ من‌ بیم‌ دهنده‌ای‌ آشکارهستم‌؛ آیا آنان‌ را بسنده‌ نیست‌ که‌ بر تو کتاب‌ فرستاده‌ایم‌ وبر آنها خوانده‌ می‌شود.در این‌ کتاب‌ برای‌ مؤمنان‌ رحمت‌ واندرز است‌.(عنکبوت‌ / 50 ـ 51)

راه‌های‌ مبارزه‌ اشراف‌ با اسلام‌

از زمانی‌ که‌ مشرکان‌ عرب‌ دریافتند اسلام‌ مهم‌ترین‌ خطر برای‌ کیان‌ جاهلی‌آنهاست‌، کوشیدند تا به‌ هر صورت‌ با آن‌ مبارزه‌ کنند. آنان‌ با سه‌ عنصر مهم‌ که‌ درنهضت‌ دینی‌ جدید، مهم‌ترین‌ نقش‌ را دارا بودند، برخورد کردند: نخست‌ آنها«پیامبرـص‌ـ»، دوم‌ «قرآن‌» وسوم‌ «مسلمانان‌» بودند.

 

الف‌: برخورد با پیامبرـص‌ـ

اولین‌ اقدام‌ بت‌پرستان‌ در برابر رسول‌ خداـص‌ـ کشاندن‌ آن‌ حضرت‌ به‌ نوعی‌«سازش‌» ووادار کردن‌ آن‌ حضرت‌ به‌ تغییر موضع‌ خود از «تهاجم‌» بر ضد شرک‌، به‌برخورد «مسالمت‌ جویانه‌» بود. آنان‌ از پیامبرـص‌ـ خواستند تا با گرفتن‌ امتیازات‌مالی‌، خانوادگی‌ وقبیله‌ای‌، دست‌ از دعوت‌ خویش‌ بردارد.

تلاش‌ دیگر آنها کشاندن‌ پیامبرـص‌ـ به‌ سمت‌ نوعی‌ «سازش‌ عبادی‌» بود. بدین‌معنا که‌ یک‌ سال‌ او خدایان‌ آنها را بپرستد، یک‌ سال‌ آنان‌ خدای‌ واحد او را. خداوندسوره‌ «کافرون‌» را در رد این‌ درخواست‌ نازل‌ کرد. در جای‌ دیگر از قرآن‌ خداوندخطاب‌ به‌ پیامبرش‌ فرمود:

نزدیک‌ بود تو را از آنچه‌ بر تو وحی‌ کرده‌ بودیم‌ منحرف‌ سازند تا چیز دیگری‌ جزآن‌ را به‌ دروغ‌ به‌ ما نسبت‌ دهی‌، آنگاه‌ با تو دوستی‌ کنند! واگر نه‌ آن‌ بود که‌ پایداریت‌داده‌ بودیم‌، نزدیک‌ بود اندکی‌ به‌ آنان‌ میل‌ کنی‌، آنگاه‌ تو را دو چندان‌ در آخرت‌عذاب‌ می‌کردیم‌ وبرای‌ خود در برابر ما یاوری‌ نمی‌یافتی‌.(اسراء 73 ـ 74)

زمانی‌ که‌ خدا ورسول‌ درخواست‌های‌ سازشکارانه‌ آنان‌ را رد کردند، بت‌پرستان‌دست‌ به‌ شدت‌ عمل‌ زدند. مهم‌ترین‌ سیاست‌ آنان‌ خانه‌ نشین‌ کردن‌ ومنزوی‌ساختن‌ رسول‌ خداـص‌ـ بود. متهم‌ کردن‌ آن‌ حضرت‌ به‌ سحر ودادن‌ نسبت‌ دیوانگی‌در جهت‌ بی‌ اعتبار کردن‌ شخصیت‌ آن‌ حضرت‌ وپراکندن‌ مردمان‌ از اطراف‌ او، ازدیگر اقدام‌های‌ آنان‌ بود. آزار واذیت‌های‌ جسمی‌ نیز به‌ دست‌ برخی‌ از نزدیکان‌رسول‌ خداـص‌ـ همچون‌ ابولهب‌ انجام‌ می‌شد. افزون‌ بر اینها، مشرکان‌ می‌کوشیدندتا مردمان‌ ساده‌دل‌ را علیه‌ آن‌ حضرت‌ برانگیزند. آنان‌ به‌ مردم‌ می‌گفتند: «این‌ شخص‌میان‌ ما اختلاف‌ افکنده‌ وپدران‌ ما را گمراه‌ می‌داند».

 

ب‌ : برخورد با قرآن‌

گفتیم‌ که‌ قرآن‌ سهم‌ زیادی‌ در جذب‌ مردم‌ به‌ اسلام‌ داشت‌. بت‌ پرستان‌ کوشیدندتااعتبار قرآن‌ را از میان‌ ببرند. آنان‌ ضمن‌ اتهام‌های‌ خود قرآن‌ را«شعر»نامیدندوپیامبرـص‌ـ را «شاعر». وخداوند هر دو نسبت‌ را تکذیب‌کرد.(یس‌/ 69)

اتهام‌ دیگر آنان‌ این‌ بود که‌ قرآن‌ داستان‌های‌ اقوام‌ کهن‌ است‌ که‌ «اهل‌ کتاب‌» آنهارا به‌ رسول‌ خداـص‌ـ آموزش‌ داده‌اند. آنان‌، همچنین‌ آیات‌ قرآنی‌ را همانند دعاهای‌کاهنان‌ دانستند. خداوند این‌ نسبت‌ را هم‌ تکذیب‌ کرد.(الحاقه‌ / 42) مشرکان‌می‌کوشیدند تا مردم‌ را از شنیدن‌ آیات‌ قرآنی‌ بازدارند. افزون‌ بر اینها، با ساختن‌کلمات‌ سجع‌ گونه‌ مضحک‌، به‌ استهزای‌ آیات‌ قرآنی‌ می‌پرداختند. تلاش‌ مشرکان‌ثروتمند قریش‌، سبب‌ قریب‌ شماری‌ از مستضعفان‌ مکه‌ شد وپیشرفت‌ اسلام‌ را دراین‌ شهر با کندی‌ روبرو کرد.

 

ج‌ : برخورد با مسلمانان‌

مشکل‌ دیگر مشرکان‌ بت‌ پرست‌، روی‌ آوردن‌ شماری‌ از مکیان‌ به‌ اسلام‌ بود. آنان‌تلاش‌ زیادی‌ برای‌ بازداشتن‌ آنها از گروش‌ به‌ دین‌ جدید کردند. افراد سرشناس‌ هرطایفه‌، مردمان‌ طایفه‌ خود را بر آن‌ می‌داشتند تا از پیامبرـص‌ـ فاصله‌ بگیرند. طبیعی‌است‌ که‌ در یک‌ جامعه‌ قبیله‌ای‌، سران‌ قبیله‌ تا چه‌ اندازه‌ در افراد قبیله‌ خود نفوذدارند. کسانی‌ از میان‌ بردگان‌ وافراد بی‌ سرپناه‌ که‌ به‌ اسلام‌ می‌گرویدند، با آزارهای‌جسمی‌ سختی‌ روبرو بودند. مشرکان‌ با به‌ شهادت‌ رساندن‌ تنی‌ چند از مسلمانان‌،جوّ رعب‌وحشت‌ را میان‌ مستضعفان‌ مکه‌ به‌ وجود آوردند. کسانی‌ که‌ از افراد قبیله‌ایمان‌ می‌آورند، تحت‌ فشار قرار گرفته‌ واز امتیازهای‌ فراوانی‌ محروم‌ می‌شدند.خداوند در قرآن‌ از زبان‌ برخی‌ از مردم‌ نقل‌ کرده‌ که‌ می‌گفتند:

اگر از کیش‌ تو پیروی‌ کنیم‌ ما را از سرزمینمان‌ بیرون‌ اندازند.(قصص‌ / 57)

 

 


دسته ها : تاریخ
جهاردهم 4 1388 22:59
X