خلافت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
بیعت مردم با امام علی(ع)
پس از گذشت 25 سال از رحلت پیامبرـصـ، امام علیـعـ زمام امور جامعه اسلامی رابه دست گرفت. امام در آغاز سال سی وشش هجری به طور رسمی کار خلافت راآغاز کرد. او بدون آنکه در انتظار خلافت باشد وبدون آنکه از لحاظ سیاسی اقدامعاملان قتل خلیفه سوم را تأیید کند، مواجه با هجوم مردم برای بیعت شد. جمعیتبسیاری به خانه امام علیـعـ هجوم آوردند تا به عنوان خلیفه با وی بیعت کنند. امامبعدها درباره آن روز چنین فرمود:
دستم را گشودید، بازش داشتم، آن را کشیدید، نگاهش داشتم، آنگاه بر من هجومآوردید، همچون شتران تشنه که در روز آب خوردن به آبگیرهای خود درآیند؛چندان که بند کفش باز شد وردا افتاد وناتوان پایمال گردید. خشنودی مردم دربیعت من بدانجا رسید که خردسال شادمان شد وسالخورده لرزان لرزانبدانجا روان، بیمار برای بیعت خود را سرپا میداشت ودخترکها سربرهنه]بدان سوی[ میدویدند.
امام علیـعـ در آغاز درخواست مردم را برای بیعت رد کرد. این خودداری ازپذیرفتن امر خلافت، میتوانست به چند دلیل باشد:
1 . امام احساس میکرد با مردمی روبه روست که در مدت بیست وپنج سال بهدور از تربیت دقیق اسلامی وبا به دست آوردن غنایم بیشمار از مسیر درستمنحرف شدهاند. اشرافیت جدیدی میان آنها پدید آمده است که کار تربیت را دشوارمیکند. در چنین شرایطی امام مصحلت را در آن میدید تا در پی تربیت شیعیانخالص خویش باشد. با این دید، بازگرداندن جامعه به شکل نخستِ آن محال به نظرمیرسید.
2 . از سوی دیگر اگر قرار بود امام درخواست مردم را بپذیرد، آن حضرت درموضعی بود که نمیبایست با سرعت خلافت را قبول کند. شرایط به گونهای بود کهامام نیز شروطی را مطرح کرده بر اساس آنها خلافت را بپذیرد. مهمترین شرط اینبود که آنها تعهد کنند که همه دستورات آن حضرت را بپذیرند وبه آنها عمل کنندوتا پایان کار بایستند. در روزهای آخر که مردم نافرمانی میکردند، حضرتفرمود:
شما نزد من آمدید، من گفتم سخنی دارم اگر بپذیرید من نیز دعوت شما را قبولخواهم کرد. شما تعهد کردید تا هر آنچه را من گفتم قبول کنید.
امام در پی اجرای دقیق سنّت رسول اللهـصـ وعدالت اسلامی بود. او میدانست کهتحمّل این روش برای مردم کار دشواری است وابتدا باید تعهد لازم را در آنان بهوجود آورد.
3 . سرعت امام در پذیرش بیعت مردم، او را متهم میکرد که خود در اندیشهحکومت بوده واحیانا در تحریک مردم علیه عثمان نقشی داشته است. آن حضرتابتدا نپذیرفت وحتی بعد از اصرار مردم، حاضر نشد در خانه خود با آنان بیعت کند.آن حضرت فرمود بیعت با او نمیتواند مخفیانه صورت گیرد، وتنها باید در مسجدودر حضور همه مردم باشد. پس از آن بود که در مسجد مهاجران و انصار حاضر درمدینه با ایشان بیعت کردند. برخی از افراد خاندان بنیامیه که پدران واقوامشان درجنگهای صدر اسلام توسط امام به هلاکت رسیده بودند، از بیعت خودداریکردند. آنان عبارت بودند از مروان بن حکم، سعید بن عاص وولید بن عقبه.
در نهایت، امام خلافت را پذیرفت وفرمود آنچه حجت را بر وی تمام کرده،حضور یکپارچه مردم است که وی را ملزم میکند تا در صحنه بماند وخلافت راعهدهدار شود.
جامعه اسلامی ومشکلات امام
امام در شرایطی خلافت را عهدهدار شد که جامعه اسلامی گرفتار مشکلات فراوانیبود. کشور پهناور اسلامی که از خراسان تا مراکش وسعت داشت، در ابعاد دینی،اخلاقی، اجتماعی وسیاسی واداری، نیازمند برنامه، اصلاح، تربیت وساماندهیمجدد بود. در درازای بیست وپنج سال دوران، سه خلیفه نخست، بدون توجه بهتربیت فرهنگی ودینی مردم، مهمترین هدف، فتوحات وگسترش قلمرووجغرافیایی وحکومتی بود. البته فکر اسلامی وشعائر دینی در اصل نیرومندوجاذبه خاص خود را داشت. اما عوارضِ جانبیِ این فتوحات، مسائلی بود کهنمیتوانست ونمیبایست مورد غفلت قرار میگرفت. این عوارضِ منفیوواکنشهایی که در مقابل آن صورت گرفت، در جریان شورش مردم وقتل خلیفهسوم، خود را نشان داد وآشکار شد که یکدستی جامعه اسلامی که در زمان رسولخداـصـ وجود داشت، دستخوش دگرگونی شده واختلافنفاق وریا وبه طورکلی ضعف ایمان مذهبی میان مردم گسترش یافته است. اکنون انقلاب زدگی نیز کهبه نوعی آرامش جامعه را برهم زده بود، بر مشکلات پیشین افزون شد و روحیهسرکشی و شورش در بسیاری پدید آمده که آرام کردن آن هم نیاز به زمان داشت.
در این شرایطِ بحرانی با آمدن امام علیـعـ انتظارات زیادی در جامعه میان مردموجود داشت. آنها به چشم یک مصلح به امام مینگریستند وطبعا باید خودشاندشواریهای زیادی را در راه اصلاح متحمل میشدند.
امام فردی وفادار به سیره پیامبرـصـ بوده وهدف اصلیش اجرای احکاماسلامی، بازگرداندن عدالت اسلامی واز میان بردن فاصلههای ناروای طبقاتی بود.ایشان در همان آغاز اعلام کرد:
آنچه به ناحق از بیت المال بیرون رفته، حتی اگر در مهر زنان نیز رفته باشد، به بیتالمال باز خواهد گرداند. کسانی را که به ناحق در اوج قرار گرفتهاند پایین آوردهوآنان را که خرد شدهاند، بالا خواهد برد.
اشرافیت جدیدی که به دنبال فتوحات وکسب غنایم به وجود آمده بود، مانع مهمّیبر سر راه امام به شمار میآمد. از سوی دیگر، مشکل حکومت شام نیز که بیش ازپانزده سال معاویه پسر ابوسفیان بر آن حکومت کرده بود، بسیار جدی بود. برایهمه روشن بود که امام، معاویه را بر نخواهد تافت، ومعاویه نیز نه تنها حاضر بهکنارهگیری نیست، بلکه مدعی خلافت هم هست.
از دید امام، مشکل مهم، انحراف دینی جامعه بود؛ بهطوری که امام در یکی ازنخستین خطبههای خود، جامعه خویش را مانند جامعهای دانست که پیامبرـصـ درآن مبعوث شده بود. آن حضرت همچنین فرمود:
در طول سالها، دین در دست مشتی اشرار اسیر بوده که آن را وسیله دنیاخواهیخود قرار داده بودند وبه هوی و هوس خود در آن رفتار میکردند.
امام علیـ عـ در خطبه دیگری فرمود:
شما اسلام را رها کرده وجز اسم ورسم آن چیزی بر جای نگذاشتهاید. شمابستگیتان را به اسلام قطع کرده حدود آن را تعطیل نموده واحکام آن رامیراندهاید.
آمیختگی نژادی نیز مشکل دیگری بود که با آن برخورد معقولی که مطابق اصولاسلام میباشد، صورت نگرفته بود. تعداد زیادی ایرانی ورومی ونیز سایر نژادهادر داخل کشور اسلامی بودند که با اعراب آمیخته شده بودند. شکستی که آنان درجنگ متحمل شدند سبب تضعیف موقعیت این نژادها گشته ورفتار برتریطلبانهعربها موجب تحقیر آنها شده بود.
اقدامات اصلاحی امام(ع)
پیش از این برخی از مشکلاتی را که بر سر راه امام علی بن ابی طالبـعـ قرار داشتبرشمردیم. اکنون به بیان اقدامات اصلاحی امام در برابر این مشکلات میپردازیم.
محور اقدامات امام را میتوان در دو جهت بررسی کرد:
الف) اقدامات اصلاحی، از قبیل کارهای فرهنگی، سیاسی واجتماعی.
ب) اقدامات نظامی، همچون جنگ با ناکثین، قاسطین ومارقین.
ابتدا به بیان تلاشهای اصلاحی میپردازیم.
مهمترین اقدام فرهنگی امام را باید تلاش در راه تهذیب جامعه از دنیاگراییورفاهطلبی دانست. خطبههای فراوانی که از آن امام بزرگوار باقی مانده، گویای اینحقیقت است. آن حضرت بیشترین همّت خود را در سخن گفتن برای مردم، درترویج تقوا، مذمّت دنیا، اندیشه توشهاندوزی برای آخرت ونشان دادن بیوفاییدنیا، اختصاص میدادند. به علاوه امام میکوشید دین را تبیین دقیقی کرده سنّتنبوی را که به مرور زمان متروک شده بود، احیا کند. امام در یکی از خطبههایشمیفرمود:
من پرچم ایمان را میان شما استوار ساختم وشما را بر حلال وحرام خدا آگاهنمودم وبا تحقق عدالت، لباس عافیت را بر شما پوشاندم وبا گفتار وکرداردرست را میان شما ترویج کردم وارزشهای اخلاقی را با رفتارم بر شما آشکارساختم.
در اصل، امام مهمترین انحراف را در آن جامعه، انحراف دینی واخلاقی میدیدومیکوشید تا انحرافهای دینی را اصلاح کند. آن حضرت رسالت اصلی امام رابیان حقائق دینی وحفظ اصالت دین میدانست، نه راضی کردن مردم به هر قیمت.
امام علیـعـ در عمل، تلاش میکرد تا برای رسیدن به اهداف خود، تنها از ابزارووسایل مشروع بهره گیرد. از این رو در فعالیتهای سیاسی خویش حاضر نبود بابهرهگیری از ظلم وزورگویی واستفاده از حکام فاسقی که بعضاً از زمان گذشته برسر کار مانده بودند، کار خویش را سامان داده کشور اسلامی را اداره کند.
هنگامی که برخی پیشنهاد کردند تا وی از افراد پست اما قدرتمند استفاده کندوپولی به آنان بدهد تا آرام شوند، میفرمود: «آیا من پیروزی را با ستم به دستآورم؟» به همین دلیل بود که اشرافیت جدید نه تنها وی را نپذیرفت، بلکه کوشید تاوی را از پایدر آورد.
امام به ویژه در رعایت عدالت میان قبایل ونژادهای مختلف از عرب وعجم،اصرار داشت. زمانی که خواهرش امهانی را همان اندازه از بیتالمال داد که به کنیزاو، مورد اعتراض وی قرار گرفت. امام بدو فرمود: «وی در کتاب خدا آیهای که نشاندهد فرزندان اسماعیل ـ یعنی اعراب ـ بر فرزندان اسحاق برتری دارند،نیافتهاست.»
تحقیری که در حق سایر نژادها در دوران گذشته روا شده بود، از دید امامتبعیضی ظالمانه بود. آن حضرت کوشید موقعیت آنها را در ردیف مسلمانان عربقرار دهد وتنها تقوا را به عنوان ملاک در ارجگزاری به مردم بکار بندد. در آن زمان بهایرانیان و رومیان «موالی» ویا «حمراء» گفته میشد. حمراء به معنای سرخ رویان ـ یابه عبارتی سفید رویان ـ بود که از اعراب به خاطر تیرگی پوست متمایز بودند.جذب آنان از طرف امام سبب شد تا برخی از سران قبایل عرب در عراق به اماماعتراض کنند. اما امام حاضر به دور کردن آنان از خود نشد ودر برابر اعتراضاشراف عرب مقاومت کرد.
برخی از اصحاب پیامبرـصـ نیز که پیش از آن، بر دیگران ترجیح داشته وسهمبیشتری، از بیتالمال میگرفتند، در برابر روش عادلانه امام مقاومت کردند. آنان کهبه شیوههای بر جای مانده از پیش عادت داشتند، روش گذشتگان را به رخ اماممیکشیدند واز وی میخواستند همانند آنها عمل کند. امام در پاسخ میفرمود: «آیااو باید به سنّت رسولاللهـصـ عمل کند یا دیگران؟» طبعا آنها پاسخی برای اینپرسشنداشتند.
اصرار امام در رعایت دقیق اصول برگرفته از قرآن وسنّت سبب شد تا مخالفان،مطمئن شوند که با دست روی دست گذاشتن کاری از پیش نخواهند برد وباید هرچه زودتر حکومت علوی را با مشکلات جدّی روبهرو کنند.
نبرد با ناکِثین(پیمانشکنان)
امام علی بن ابی طالبـعـ در حدیثی میفرمود: رسول اللهـصـ به من دستور داد تا باسه گروه به جنگ بپردازم. ناکثین یا پیمانشکنان، قاسطین یا ظالمین، مارقین یا کسانیکه از دین خارج شدهاند.
در روزهای نخست خلافت امام در مدینه، کسانی انتظار داشتند، مقام ومنصبیبه آنان داده شود. طلحه وزبیر از این افراد بودند. آنان با دیدن وضعیت جدیداحساس کردند نمیتوانند امام را برای رسیدن به مقاصد خود فریب دهند. از این روبه بهانه انجام عمره راهی مکه شدند تا مقدمات فتنه را بر ضد امام را آماده سازند.
طلحه وزبیر توانستند عایشه همسر پیامبرـصـ را نیز که در مکه بود، با خودموافق سازند وبه بهانه خونخواهی عثمان شورشی بر پا کنند. در حالی که طلحهوعایشه نقش زیادی در تحریک مردم بر ضد خلیفه سوم داشتند، امام علیـعـ رامتهم میکردند که عثمان را به قتل رسانده است. آنان پس از اندکی تأمل در رفتن بهشام یا عراق، راه دوم را برگزیدند وهمراه جمعیتی از هواداران خود راهی بصرهشدند. در این شهر با رفتار ناجوانمردانه، خود حاکم امام را از شهر بیرون کرده اموالبیتالمال را میان خود وهمراهان تقسیم کردند. آنها گفتند که تنها به زور با علیـعـبیعت کرده واکنون به دلیل خونخواهی عثمان به این شهر آمدهاند!
امام برای جلوگیری از تجاوز ناکثین، از مدینه راهی عراق گردید. آن حضرت درنزدیکی بصره مستقر شده وفرزندش حسنـعـ وعمار یاسر را به کوفه فرستاد تامردم آن شهر را بر ضد پیمان شکنان بسیج کنند. به دنبال آن تعداد زیادی از مردمکوفه به یاری امام شتافتند.
دو سپاه در سال 36 در دو منطقهای در نزدیکی بصره رو در روی هم قرارگرفتند. از آن جا که امام هیچ گونه تمایلی به جنگ میان مسلمانان نداشت، کوشیدشورشیان را قانع کند تا به بیعت گذشته خویش وفادار باشند وکتاب خدا را به عنوانحَکَم بپذیرند. اما هوای نفس شورشیان، مانع از پذیرش حق شد. آنان نخستین اقدامنظامی را با تیراندازی به سوی اصحاب امام آغاز کردند وبدین ترتیب جنگ آغازشد.
نااستواری اصحاب جمل ـنامگذاری جمل برای این جنگ به دلیل سوار شدنعایشه بر یک شتر بود که گروهی از مردم بصره گرد آن حلقه زده بودندـ بیهدفیرهبران ودر واقع دنیاطلبی آنها، سبب شکست سریع آنها شد. زبیر پس از گریختناز معرکه، به دست مردی کشته شد. مروانبن حکم نیز که خود حامی اصحاب جملبود، در آخرین لحظهها، طلحه را که از نظر او قاتل حقیقی عثمان بود به قتل رساندوبه شام رفت. پس از جنگ جمل، امام علیـعـ دستور داد عایشه را با احترام بهخانهاش در مکه بفرستند. بدین ترتیب غائله جمل پایان گرفت.
در ماه رجب سال 36 هجری امام بعد از مدتی که در بصره ماند، راهی کوفه شد.
انتخاب کوفه برای حکومت وخلافت دلایل مختلفی داشت. از جمله آن که امامآگاه بود که تنها در عراق میتواند لشکری که بتواند در برابر شام بایستد فراهم کند.به علاوه خالی کردن عراق خطر مهمی را در برداشت؛ زیرا معاویه میتوانست بهراحتی آن را به تصرف درآورد. در آن صورت امام در حجاز دست به هیچ اقدامینمیتوانست بزند.
امام در کوفه استقرار یافت. آنگاه از تمامی مردم خواست تا در مسجد کوفهاجتماع کنند. پس از اجتماع مردم فرمود: هر کسی از اصحاب پیامبرـصـ که خودناظر رویداد غدیر یعنی نصب علیـعـ به امامت مردم بوده از جای برخاستهوشهادت به درستی آن دهد. در آن جمع، شمار زیادی برخاسته وبر درستی آنرویداد گواهی دادند. این جریان در گسترش تشیع در کوفه بسیار مؤثر بوده است.
فتنه قاسطین
حزب اموی با روی کار آمدن خلیفه سوم، به ویژه در شام ـکه معاویه حتی قبل ازخلیفه سوم نیز در آن جا فرمانروایی داشتـ تقویت گردید. این حزب از دورهجاهلیت با بنیهاشم دشمنی داشت واکنون نیز مسایل جدید، اختلاف آنها را بیشترکرده بود. این حزب از روی طغیان وظلم، علیه خلیفه مشروع مسلمانان که تمامیمهاجر وانصار با او بیعت کرده بودند، شورش کرد. از این رو آنها را قاسطین، یعنیظالمین نامیدند. بهانه آنان نیز خونخواهی عثمان بود. آن هم از کسی کهکوچکترین تقصیر وتأثیری در آن جریان نداشت.
امام علیـعـ که امویان را بیش از دیگران میشناخت وآگاهی کاملی از عدمصداقت آنان در پذیرش اسلام در جریان فتح مکه داشت، مصمم به مقابله جدّی بامعاویه شد. نخست از وی خواست دست از تجاوز بردارد؛ اما معاویه با بهانههایپوچ، از تسلیم شدن خودداری کرد. او سعی نمود برای خود طرفداران ونیروهاییگرد آورد. از جمله عمرو بن عاص را که زمانی حاکم مصر بود، به سوی خود خواند.عمرو عاص از سوی خلیفه سوم معزول شده بود وحتی تحریکاتی بر ضد ویکرده وبعد از آن گوشهنشین شده بود. معاویه که وی را میشناخت از او خواست تابا وی همکاری کند وقول داد، در صورت پیروزی، بار دیگر مصر را در اختیار اوخواهد گذاشت. عمرو بن عاص نیز به گفته خود دین خویش را در برابر گرفتن دنیافروخت وبه معاویه ملحق شد. معاویه در صدد جذب کسان دیگری نیز از اصحابپیامبرـصـ بود که موفق نشد. گفتهاند تنها یک نفر از انصار به
نام نعمان فرزند بشیر از وی حمایت میکرد. این در حالی بود که جمع کثیری ازاصحاب پیامبرـصـ جانب امام علیـعـ را داشتند.
امام سپاهی را عازم منطقهای کرد که صفین نام داشت. این منطقه در شمال غربیفرات واقع بود. اصرار معاویه بر شورش سبب شد تا امام بر اساس وظیفه الهیخویش او را سرکوب کند. امام علیـعـ میفرمود من یا باید با معاویه بجنگم یا بهآنچه محمدـصـ آورده کافر شوم. آن حضرت در حالی که معاویه را بقایای احزاب ـکفار شرکت کننده در جنگ احزاب وسایر جنگها ـ مینامید، از سپاهش خواستتا به سمت آنها یورش برند.
دو طرف در صفین طی چندین ماه در طول سالهای 37 و38 هجری رو در رویهم قرار گرفتند، در حالی که درگیری اصلی تنها در چند روز بود. در این جنگ شمارزیادی از دو طرف کشته شدند وامام علیـعـ بسیاری از یاران صمیمی خویش را ازدست داد که از مهمترین آنها عمّار فرزند یاسر، صحابی بزرگ رسولاللهـصـ بود.پیامبرـصـ در سخنی بدو فرمود: «تو به دست یک فرقه تجاوزگر کشته خواهی شد.»این سخن را بسیاری در عراق وشام شنیده بودند. زمانی که هنوز شهید نشده بود،معاویه میگفت: او به سوی ما خواهد آمد. وقتی به شهادت رسید معاویه گفت: آنکسی او را کشت که وی را به میدان جنگ آورد! امام علیـعـ که این سخن را شنیدفرمود: «بنابراین حمزه عموی پیامبرـصـ نیز که در احد به شهادت رسید، به دستپیامبر کشته شد؛ زیرا او حمزه را به میدان جنگ آورده بود.»
پایداری یاران خاص امام به ویژه مالک اشتر، آثار شکست را بر چهره سپاهدشمن آشکار ساخت. اما آخرین لحظهها حیله عمرو بن عاص ومعاویه، مانعپیروزی سپاه امامـعـ گردید.
ماجرای حَکَمیت
در آخرین ساعاتی که تنها یک نفس از دشمن باقی بود وپیشگامان سپاه امام در قلبلشکر معاویه آنان را چون برگ بر زمین میریختند، معاویه به مشاورت عمرو بنعاص اعلام کرد تا قرآنها را بر سر نیزه کرده ومردم عراق را به حَکمیّت قرآندعوت کنند. آنها گفتند: کشتار از دو طرف کافی است وباید برای حل اختلافات،قرآن را حَکَم قرار داد. این در حالی بود که امام علیـعـ در ابتدا آنان را به کتابخداوسنّت رسول وجلوگیری از خونریزی دعوت کرده بود؛ اما آنها نپذیرفته بودند.
مردم عراق که طبیعتی زودباور وعجول داشتند، فریب خورده از امام علیـعـخواستند جنگ را متوقف کند. امام نپذیرفت؛ اما آنها اصرار کرده واطراف امام راگرفتند. آنان به امام گفتند: اگر دستور بازگشتِ مالک را به وی ندهد، او را خواهندکشت. امام نیز بهناچار پذیرفت. حضرت بعدها فرمود: «من تاکنون گمان میکردماین حاکمانند که بر مردم ستم میکنند، اکنون دانستم که گاه مردم بر حکام خودستممیکنند.»
قرار شد تا مدتی جنگ متوقف باشد. سپس دو نفر از دو طرف برگزیده شوند تادرباره اختلاف میان آنها با ملاحظه قرآن نظر دهند. معاویه، عمرو بن عاص رافرستاد. امام مالک اشتر یا عبدالله بن عباس را برگزید؛ اما مردم عراق وبرخی ازرؤسای قبایل نپذیرفتند وابو موسی اشعری را که اساساً با امام موافق نبود، بر آنحضرت تحمیل کردند. این دو نفر در محلی دور از منطقه جنگ در رمضان سال 38هجرت با یکدیگر ملاقات کردند وپس از مدتی مذاکره به این نتیجه رسیدند که هرکدام به طور رسمی عزل موکّل خود را اعلام کرده از مردم بخواهند شخص دیگریرا تعیین کنند. عمرو از ابوموسی خواست ابتدا بر منبر رفته از طرف خود،موکّلشرا عزل کند. ابوموسی چنین کرد. سپس عمرو بر منبر رفت وگفت:همان گونه کهابوموسی، علیـعـ را عزل کرد، من معاویه را به خلافتمینشانم!
ابوموسی از این اقدام عمرو برآشفت وجنگ لفظی میان آنان درگرفت. جالبآن که از اساس قرار نبود آنها در باره خلافت تصمیمی بگیرند، بلکه مسأله بر سرخونخواهی عثمان بود. اما بدون توجه به این مسأله وبدون آن که حتی به یک آیهقرآن استناد کنند، چنین تصمیم نابخردانهای را گرفتند. معاویه تا آن زمان خودراامیر مینامید، اما پس از آن خود را خلیفه خواند. مردم شام نیز کهمردمیمطیعبودندـبرعکس مردم عراقـ وی را به راحتی پذیرفتند. مردم عراقنیز دستخالی ودر حالی که از کرده خویش پشیمان بودند، از میدان جنگبازگشتند.
پیدایش خوارج
در راه بازگشت از صفین، گروهی از سپاه عراق با بهانه قرار دادن این مسأله کهحَکَمیّتِ رجال در دین پدید آمده، یعنی مردان در دین خدا دخالت کردهاند، واینکه حکمیت مزبور با شعار لاحُکْمَ اِلاّ لِلّه متضاد است ـ چه این شعار، حکم دادن رامنحصرا در اختیار خداوند میگذارد ـ امام را تکفیر کرده گفتند: به سبب پذیرشحکمیّت کافر شده وباید توبه کند وبار دیگر برای جنگ با معاویه عازم شام شود!امام علیـعـ وقعی به سخنان نامربوط آنان نگذاشته راهی کوفه شد. اما آنان از هماننیمه راه، مسیر خود را از سپاه امام جدا کردند.
این دسته، اندکی بعد عنوان خوارج یافتند. زیرا بر خلیفه رسمی جامعهمسلمانان خروج کرده بودند. این عنوان میتواند اشاره به خروج آنها از دین باشد؛درست همانطور که مارقین به معنای کسانی است که از دین خارج شدهاند.
پیدایش خوارج بر اساس یک سابقه تاریخی بود. شکلگیری آرا واندیشههایمختلف پس از رحلت پیامبرـصـ بدین سو در زمینههای فقهی وعقیدتی از یکطرف، وپیدایش دستهها وگروههای سیاسی واقتصادی مختلف از طرف دیگر، راهرا برای انشعابات فرقهای در داخل جامعه اسلامی فراهم کرده بود. تحولاتسیاسی ونظامی سالهای پس از قتل عثمان نیز دامنه اختلافات در بطن جامعهمسلمانان را گسترش داده بود. با توجه به این زمینهها، عواملی که مستقیماً درپیدایش خوارج نقش داشتند، عبارت بودند از:
1 . پشیمانی وندامت به خاطر ترک جنگ با معاویه ونیز احساس حقارت دربرابر مردم شام ودست خالی بازگشتن از جنگی که در آغاز پیروزی ایشان حتمی بود.
2 . شبهاتی نیز در برخی از مسایل فقهی برای خوارج پیش آمده بود. اعتقاد امامدر مورد غنایم جنگی صفین وجمل آن بود که سپاه وی حق گرفتن اموال شخصیمردم مسلمان را ندارند. خوارج میگفتند چگونه ریختن خون آنها حلال است، اماگرفتن مالشان حرام. این مسأله تا حدود زیادی مربوط بدان بود که آنها در فتوحاتغنایم زیادی میبردند واکنون باید جنگی را برپا کنند که هیچ ثمره مادی برای آناننداشت.
3 . گذشت که آنها حکمیت را نادرست دانستند وگفتند در حالی که حکموحکومت از آن خداست، چرا باید حَکَمیتِ ابوموسی اشعری وعمرو بن عاصپذیرفته شود؟
4 . آنها هم چنین اظهار میکردند که چرا امام در عهدی که میان خود ومعاویهنوشته، عنوان امیرالمؤمنین را که لقب خلیفه وقت است از خود حذف کرده است.امام در برابر این شبهات پاسخهای محکمی داشت.
در مورد اشکال دوم، یعنی غنایم جنگی، امام میفرمود: اگر بنا باشد از غنایمجنگی واسرا سهمی ببرید، عایشه همسر پیامبرـصـ سهم کدام یک باشد؟ این پاسخآنان را شرمسار کرد. روشن است که دستهای از مسلمانان شورش کردهاند وبایدآنها را آرام کرد؛ هر چند عدهای کشته شوند. اما حرمت آنها واز جمله اموالشخصی آنان باید حفظ شود.
در باره اشکال سوم، یعنی مسأله حکمیت، امام میفرمود: پیامبرـصـ در جنگ بایهودیان بنیقریظه حکمیت سعد بن معاذ را پذیرفت. البته امام اضافه میکرد کهابوموسی به او تحمیل شده است. به علاوه، این دو قرار نبوده در مسأله خلافتاظهارنظر کنند، بلکه مسأله اصلی در درگیری شام وعراق، خونخواهی عثمان بوده است.
درباره شعار لاحکم الا لله میفرمود: «این سخن حقی است که باطل از آن ارادهمیشود. حکم از آن خداست، اما بر جامعه انسانی باید، انسانی حکومت کند. جامعهنیاز به امام دارد، چه عادل باشد، چه فاسق وروشن است که نمیتواند بدون حاکمباشد.» در حقیقت این خود مردم عراق واز جمله همین خوارج بودند که حکمیترا بر امام تحمیل کردند وهرچه امام اصرار کرد که فریب معاویه را نخورند، از وینپذیرفتند.
درباره اشکال چهارم میفرمود که پیامبرـصـ در صلح حدیبیه که با مشرکان مکهامضا کرد لقب رسول اللهـصـ را به درخواست مشرکان حذفکرد، واین حذفعادی بود چون قرار بود، قرارنامهای نوشته شود که هر دو طرف بپذیرند.
جنگ با مارقین
با توضیحات امام، شمار مارقین از دوازده هزار نفر به چهارهزار نفر تقلیل یافت.امام علیـعـ به آنها میفرمود: تا زمانی که دست به سلاح نبرند، میتوانند در جماعتمسلمان حاضر باشند. اما خوارج که مخالفان خود را کافر میدانستند، یکی ازاصحاب پیامبرـصـ به نام خبّاب بن ارت را کشتند. امام کسی را فرستاد تا ببیند چراچنین کردند؛ خوارج او را نیز کشتند. امام که آماده رفتن به شام برای جنگ با معاویهبود، تصمیم گرفت ابتدا غائله خوارج را فرو نشاند، تا بتواند با اطمینان کوفه راترککند.
سستی خوارج واستواری امام آشکار بود. امام فرمود: «از آنها کمتر از ده نفرنجات نخواهند یافت واز شما کمتر از ده نفر کشته خواهند شد.» جنگ در سال 39هجری در محلی به نام نهروان رخ داد وآن چنان که امام پیشبینی کرده بود خاتمهیافت. در جنگ نهروان امام فرمود: «مجروحان را نکشند؛ دنبال فراریان نروندودست به اموال شخصی آنها نزنند.» این حکم را در مورد جمل وصفین نیز اعلامشده بود.
بخشی از ویژگیهای خوارج را میتوان چنین برشمرد:
1 . تظاهر شدید به دینداری ومقدسمآبی؛
2 . تأویلات وتفسیرهای ناروا در امور دین؛ آنها مخالفان خود را کافر دانسته دراین باره حتی دست به کشتن کودکان، پیران وزنان نیز میزدند.
3 . خوارج بهطور معمول به دور از تربیت دینی بوده از قشرهای بادیهنشین وبهدور از فرهنگ به شمار میآمدند؛
4 . خوارج افرادی سختگیر ومتعصب بودند وبر آرای خویش پافشاریفراوان کرده وبرای آن جان خویش را به راحتی فدا میکردند. آنها در دوران اموی بهعنوان یک جبهه مخالف مطرح بوده جنگهای طولانی با بنیامیه داشتند. امامعلیـعـ پس از ماجرای نهروان فرمود: «پس از وی شیعیان نباید با خوارج بجنگند،بلکه باید با امویان نبرد کنند. زیرا بنیامیه آگاهانه در راهی باطل قدم گذاشته وبههدف رسیدهاند؛ در حالی که خوارج ناآگاهانه قدم در راه باطل نهاده وچیزی بهدست نیاوردهاند.»
خوارج برای نخستین بار شبهات جدی دینی را مطرح کردند وبحث ایمانوکفر را واین را که دقیقا چه کسی مؤمن وچه کسی کافر است میان مسلمانان عنوانکردند. بعدها دنیای اسلام همیشه درگیر این مسأله بود که چگونه میتوان کسی کهشهادتین را گفته متهم به کفر کرده به اصطلاح او را تکفیر کرد.
آشوبگریهای معاویه
معاویه با این توطئه، خود را طرف پیروز جنگ میدانست واین باور، او ومردم شامرا بر آن داشت تا بر اقدامات خود در رسیدن به پیروزی بیفزایند. آنها از هروسیلهای، حتی کشتار مردم بیدفاع، دریغ نکردند.
مالک اشتر که دست راست امام علیـعـ بود ودر این وقت حساس به عنوان امیرمصر تعیین شده بود، در نیمه راه به وسیله ایادی معاویه به شهادت رسید. امام درمرگ وی گریست وفرمود: بر مثل چون تویی باید گریست. معاویه نیز گفت: علیـعـدو دست داشت، یکی عمار که در صفین قطع کردیم ودیگری مالک.
معاویه پس از آن کوشید تا تمام مناطقی را که حاکمان امام بر آن حکومتمیراندند ناامن کند. به همین دلیل سپاهی به مصر فرستاد. این سپاه پس از تسلط برمصر، حاکم امام را که محمد فرزند ابوبکر بود به دلیل حمایتش از علیـعـ بهفجیعترین وضع به قتل رساندند. سپاهی به سرکردگی بُسر بن ارطاه به یمن رفتوشمار زیادی از شیعیان علی بن ابیطالب را کشت ودو فرزند حاکم یمن ـ عبیداللهبن عباس ـ را سر برید. عبیدالله حضرمی نیز به بصره آمد وشهر را بر حاکم آنشوراند. تنها با اعزام سپاه از کوفه این شورش فرو نشست.
مانند این حملات به بسیاری از نقاط عراق وحجاز صورت گرفت. معاویه درپی آن بود تا با این اقدامات موقعیت امام را سست کرده اعتماد مردم را از وی سلبکند. طبعا این اقدامات نمیتوانست بیتأثیر باشد.
شهادت امیرمؤمنان(ع)
پس از فرونشاندن فتنه مارقین، امام در پی تدارک حمله دیگری به شام بود. اماهرچه فریاد بر سر مردم عراق کشید وآنان را از تسلط آینده امویان بیم داد، کسی بهخود نجنبید. تنها معدودی از یاران خالص امام چون عَدیّ بن حاتم، حُجْر بن عدیوقیس بن سعد با افرادی از قبیله خود، دعوت امام را اجابت کردند. اما شهادت امام دراین شرایط، امید شیعیان را برای نابودی معاویه به یأس مبدّل ساخت.
عبدالرحمن بن ملجم که از قبیله بنیمراد واز خوارج بود، واز معرکه نهروان جانبه سلامت برده بود، در نوزدهم رمضان سال 40 هجری در صبحگاهی امام رامجروح ساخت. امام در حالی که به نماز ایستاده ودر حال خواندن سوره انبیابود،پس از خواندن یازده آیه، با شمشیر ابن ملجم مجروح گردید. سه روز بعد، دربیست ویکم رمضان به فیض عظمای شهادت نائل آمد. پیامبرـصـ به او خبر دادهبود که وی به دست شقیترین مردم به شهادت خواهد رسید.
بنا به قضاوت بسیاری از گزارشگران، امام زاهدترین مردم ودر عین حالپرکارترین مردم در فعالیتهای اقتصادی بود. عبدالله بن عباس میگوید: هیچرئیسی را ندیده که با او قابل مقایسه باشد. سیاست در نظر امام حیلهگری نبودوکاملا به اصولی که از آموزگارش رسول خداـصـ فرا گرفته بود، پایبند بود.
حسن بصری از دانشمندان معروف اسلامی، در وصف آن حضرت گفت:
«او راه را به مردم نشان داد وزمانی که در دین کج اندیشی راه یافت آن را مستقیمکرد.»
پربارترین احادیث پیامبرـصـ از طریق امام روایت شده واین همان میراثی استکه در تشیّع تجلی یافته ومرام ومذهب تشیع را شکل دادهاست.
خلافت امام حسن (ع) وتوطئههای معاویه
مردم عراق که تلفیقی از قبایل مختلف عربی بودند، مردمانی دمدمی مزاج بودهتصمیمهای ناشیانه وغیرعاقلانه آنها به دلیل سرعت در تصمیمگیری، ضرباتبیشماری بر آنان وارد کرد. نمونه آن تصمیم بر تحمیل حکمیت بر امام ونیزشورش سریع آنها در برابر پذیرش این حکمیت بود. این برخوردها تحت تأثیراشراف قبایل بود که هر کدام برای نشان دادن سهم بیشتر خود در تحولات، در امورسیاسی مداخلهمیکردند.
در این میان، در آنچه بر سر مردم عراق آمد، کسی جز خود آنان مقصر نبود. تااین زمان اوضاع عراق نیز بسیار دگرگون شده بود. بعد از سه جنگ داخلی،اختلافها میان مردم عراق توسعه یافته بود. در جنگ جمل، میام مردم بصره وکوفهشکاف افتاد. در صفین اکثر خانوادهها داغدار شده حاصلی از جنگ برنگرفته بودند.در نهروان میان خود مردم کوفه اختلاف افتاد وکسان زیادی از خوارج کشته شدند.این حوادث انسجام ویکپارچگی مردم عراق را در برابر شام از میان برد. پیدایشخوارج نیز از لحاظ دینی شبهاتی را در جامعه پراکنده بود.
معاویه که شرایط را آماده میدید، جاسوسانی را به عراق فرستاد تا سران قبایل رابا تطمیع وادار کند تا جانب او را بگیرند. این جاسوسان وظیفه داشتند بر اختلافاتدامن زده مردم عراق را از حمله به شام برحذر دارند.
امام حسنـعـ نخستین ثمره ازدواج امام علیـعـ وفاطمه زهراـسـ بود. اینفرزند، سخت مورد علاقه پیامبرـعـ بود وآن حضرت، آشکارا محبّت خود را نسبتبدو ابراز میکردند. امام حسنـعـ در دوران پدر، در جنگهای سه گانه جمل، صفینونهروان شرکت داشت. امام علیـعـ فرزندشان را به جانشینی خود انتخاب کردندومردم کوفه پس از شهادت امام علیـعـ با فرزند ایشان بیعتکردند.
زمانی که این بیعت صورت گرفت، شهر کوفه دچار ضربه سختی شده بود. ابتداجمل وبعد از آن صفین ودر انتها نهروان. در هر یک از این جنگها، شماری ازمردم این شهر کشته شده بودند. اختلافِ آخر که میان خود مردم شهر کوفه بود بیشاز هر چیز روحیه مردم را تضعیف کرده بود. مردم کوفه، که بیشتر قبیلهایمیاندیشیدند، تحت تأثیر اشراف خود، از جنگ با معاویه رویگردان بودند. اینمسأله سبب شد که امام حسنـعـ از پشتوانه محکمی در برابر شام برخوردار نباشد.
زمانی که امام بر مسند خلافت نشست، مهمترین مسألهاش برخورد با معاویهبود. روشن بود که دیر یا زود معاویه با سپاه خود به سوی عراق میآمد. امام نیزروحیه تسلیمناپذیری پدر را داشت. اما روشن بود که چنین موضعی، تنها باحمایت مردم، امکان تحقق عملی داشت.
امام سپاهی را که شمارشان دوازده هزار تن بود، آماده کرد وبه سوی مرزهایشام فرستاد. از آن سوی معاویه نیز با سپاه عظیمی در منطقه مستقر شد. معاویه،افزون بر آماده کردن سپاه، سخت در پی فریب دادن اشراف کوفه بود. وی به هروسیله کوشید تا سران قبایل را از حمایت امام حسنـعـ بازدارد. وی توانستعبیدالله بن عباس فرمانده سپاه امام را به سوی خود جذب کند وپس از آن، دو سومسپاه عراق را تسلیم مطامع مادی خود سازد. این ضربهای بود که امکان جبران آنوجود نداشت.
زمانی که این خبر به امام حسنـعـ رسید، احساس کرد که با اتکا به چنینمردمی نمیتواند علیه شام اقدام نظامی داشته باشد. برپایی جنگ با این شمار ناچیزباقی مانده، به هیچ روی به مصلحت نبود. این انتخابی بود که خود مردم عراق کردهبودند. حضرت تصمیم گرفت تا با شرایطی از خلافت کنارهگیری کند. این وضعیتیتحمیلی بود که امام چارهای جز پذیرش آن نداشت.
پس از گذشت شش ماه از خلافت امام، در سال 41 هجری، قراردادی میان امامومعاویه به امضا رسید که متن آن مشتمل بر چندین اصل بود. آن اصول که نگرشامام را نسبت به خلافت ومسائل آینده نشان میداد، اینها بود:
این مصالحهای است که میان حسن بن علی بن ابیطالب(ع) ومعاویه بنابیسفیان میافتد. بر آن قرار با او صلح میکند وامر خلافت به او وا میگذارد که:
چون وفات او نزدیک رسد، هیچ کس را به ولیعهدی نصب نکند وکار خلافت بهشورا گذارد تا مسلمانان کسی را که صلاح دانند، نصب کنند.
شرط دیگر آن است که مسلمانان علی العموم از او ایمن باشند؛ هم به دستوهم به زُفان ]زبان[. و با کافه خلایق زندگانی نیکو کند.
شرط سیوم آن است که شیعیان، متعلقان ومتصلان علی بن ابیطالب هر کجاباشند از او ایمن باشند وبه هیچ کس از ایشان اندک وبسیار تعلقی نسازدوتعرضی نرساند.
بر این جمله عهد کرد وپذیرفت معاویه بن ابیسفیان حجّت ومیثاق خدای تعالیبر خویش گرفت وقبول کرد که بر این عهد وشرط وفا کند وهیچ مکر وکید بکارنگیرد. حسن بن علی (ع) وبرادر او حسین(ع) وهیچ کس را از فرزندان وزنانوخویشان ومتصلان ایشان واهل بیت سید المرسلین را در سِرّ وعلانیه در حقایشان بدی نکند ونفرماید وایشان را در کل احوال هر کجا در اقطار دنیا باشند،ایمن دارد ونترساند. والسلام.
امام حسنـعـ در فرمایشات فراوانی، علت صلح را حفظ جان شیعیانِ اندکِ باقیمانده دانستند. آن حضرت فرمودند که قصد تحمیل خواستههایشان را بر مردمندارند واین آنها هستند که ذلّت را بر عزّت ترجیح دادهاند. آن حضرت، عامل اصلیکنارهگیری خود را عدم حمایت مردم وسستی آنها در جنگ با معاویه اعلام کردند.
پس از آن امام، از کوفه راهی مدینه شدند وتا سال 49 هجری در آن شهر به سربردند. در این زمان، معاویه که در پی موروثی کردن خلافت بود، با توطئهای، همسرامام حسن را که جعده دختر اشعث بن قیس بود، فریب داد واو را بر آن داشت تا امامرا با زهر به شهادت برساند.
معاویه به هیچ کدام از شرایط وفادار نماند. او پس از وارد شدن به کوفه، بر سرمنبر شهر اعلام کرد که تمامی آنچه را که در مصالحه با امام نوشته زیر پا نهاده است.وی به کتاب خدا وسنّت رسول خداـصـ عمل نکرد، خلافت را به سلطنت تبدیلکرد؛ فرزند فاسد خود یزید را به جانشینی خود برگزید؛ بسیاری از شیعیان عراق رابه وسیله عمالش آزار داد وامنیت را از آنان سلب کرد وبدین ترتیب چهره واقعیمعاویه برای مسلمانان آشکار گردید.
شگفت آن که تا به امروز، کسانی از مسلمانان، معاویه را تنها به این دلیل کهصحابی پیامبرـصـ بوده، دوست میدارند!