معرفی وبلاگ
با سلام امیدوارم مطالب این وبلاگ مورد استفاده شما قرار گرفته باشد. باآرزوی موفقیت برای تمامی انسانها التماس دعا (عکس متعلق شهید محمد علی شاهچراغی دانشجوی رشته فیزیک می باشد.)
صفحه ها
دسته
هستی برای ما
خدمات
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 696217
تعداد نوشته ها : 130
تعداد نظرات : 30
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

 

فشار مشرکان‌ مکه‌، زمینه‌ هجرت‌ به‌ مدینه‌

زندگی‌ در شعب‌ ابوطالب‌

در سال‌ هفتم‌ بعثت‌، قریش‌ که‌ شاهد گسترش‌ هرچه‌ بیشتر شمار مسلمانان‌ بود،مصمم‌ شد بر فشارها ومحدودیت‌های‌ خود بیفزاید. به‌ همین‌ جهت‌، دهها نفر ازسران‌ قریش‌ گرد آمدند وقراردادی‌ را امضا کردند. آنان‌ پیمان‌ بستند تا همگی‌ پیوندخود را با بنی‌هاشم‌ قطع‌ کنند، به‌ گونه‌ای‌ که‌ هیچ‌ نوع‌ رابطه‌ خانوادگی‌ وتجاری‌ میان‌آنان‌ نباشد، مگر آن‌که‌ بنی‌هاشم‌ اجازه‌ دهند تا مشرکان‌ پیامبرـص‌ـ را بکشند.

فلسفه‌ این‌ اقدام‌ بر این‌ اساس‌ بود که‌ بت‌پرستان‌ مکه‌ در هر اقدامی‌ بر ضد پیامبر،می‌بایست‌ بنی‌هاشم‌ را راضی‌ می‌کردند. زیرا نمی‌توانستند بدون‌ رضایت‌ آنان‌،پیامبرـص‌ـ را بکُشند. امضای‌ این‌ قرارداد بنی‌ هاشم‌ را تحت‌ فشار قرار می‌داد تا ازحمایت‌ پیامبرـص‌ـ دست‌ بردارند. گفته‌ شده‌ محل‌ امضای‌ این‌ قرارداد در عَقَبه‌، درانتهای‌ مِنی‌ بود؛ جایی‌ که‌ پیامبرـص‌ـ چند سال‌ بعد نخستین‌ ودومین‌ بیعت‌ خود را باانصار در آن‌ نقطه‌ انجام‌ داد.

بنی‌ هاشم‌ در برابر این‌ پیمان‌ ایستادگی‌ کرده‌ حاضر به‌ پذیرش‌ خواست‌ پلیدمشرکان‌ نشد. از این‌ رو باید تن‌ به‌ نوعی‌ محدودیت‌ می‌داد. نتیجه‌ آن‌ شد که‌ بنی‌هاشم‌ باید در شِعْب‌ ابوطالب‌ که‌ محل‌ زندگی‌ بنی‌هاشم‌ بوده‌ ودر ضمن‌ محل‌ تولدخود پیامبرـص‌ـ بود، بماند واز آن‌جا خارج‌ نشود. تنها دراین‌ صورت‌ بود که‌می‌توانستند از پیامبرـص‌ـ دفاع‌ کنند.

بنی‌هاشم‌ سه‌ سال‌ تمام‌ را با صبوری‌ در شعب‌ زندگی‌ کردند. در این‌ سه‌ سال‌که‌ از سال‌ هفتم‌ تا دهم‌ بعثت‌ بود، با مشکلات‌ بی‌شماری‌ روبرو بودند. آنچه‌ ازدارایی‌ خدیجه‌ باقی‌ بود ونیز اندوخته‌های‌ دیگران‌، همه‌ از میان‌ رفت‌. با این‌ حال‌این‌ مقدار، هزینه‌ سنگین‌ زندگی‌ آنان‌ را تأمین‌ نمی‌کرد. آنان‌ با فقر وناداری‌ روبه‌روشدند، اما مقاومت‌ کردند. بت‌ پرستان‌ قریش‌، نه‌ خرید وفروشی‌ با بنی‌ هاشم‌ داشتندونه‌ اجازه‌ می‌دادند تا دیگر اعراب‌ بدین‌ کار مبادرت‌ ورزند. مسلمانان‌ نیز جز درماه‌های‌ حرام‌ از شعب‌ خارج‌ نمی‌شدند؛ مگر به‌طور مخفیانه‌ که‌ تنها برای‌ تهیه‌برخی‌ از نیازمندی‌های‌ خود به‌ بازار می‌آمدند.

پس‌ از تحمل‌ سه‌ سال‌ رنج‌ ومشقت‌، خداوند به‌ پیامبرش‌ مژده‌ داد که‌ قراردادبسته‌ شده‌ میان‌ مشرکان‌، توسط‌ موریانه‌ خورده‌ شده‌ وجز نام‌ خدا ـ باسمک‌ اللهم‌ـچیزی‌ از آن‌ باقی‌ نمانده‌ است‌. بسیاری‌ از قریش‌، به‌ دلایل‌ خویشاوندانه‌ وگاه‌خیرخواهانه‌، از محاصره‌ بنی‌هاشم‌ ناراضی‌ بودند ومیل‌ داشتند قرارداد را از میان‌ببرند. از این‌ رو، اتحاد ویکپارچگی‌ قریش‌ از هم‌ گسست‌. در نتیجه‌، با از میان‌ رفتن‌قرارداد وتوافق‌ مشرکان‌، بنی‌هاشم‌ از محدویت‌ زندگی‌ در شعب‌ رهایی‌ یافتند.شکست‌ سیاست‌ قریش‌ در این‌ ماجرا، تجربه‌ دیگری‌ از ناکامی‌های‌ قریش‌ در برابراسلام‌ بود که‌ خداوند پیروزی‌ آن‌ را تعهد کرده‌ بود.

 

تشدید آزار قریش‌

مشرکان‌ در آزار پیامبرـص‌ـ واصحاب‌ وی‌ تلاش‌ فراوانی‌ می‌کردند. گرچه‌ آنان‌نمی‌توانستند پیامبرـص‌ـ را زندانی‌ کرده‌ وشکنجه‌ کنند، اما به‌ شیوه‌های‌ دیگری‌ به‌ایشان‌ آزار می‌رساندند. ابولهب‌ عموی‌ پیامبرـص‌ـ با همسرش‌ در این‌ آزار واذیت‌هابیشترین‌ سهم‌ را داشتند.

مشرکان‌، پیامبرـص‌ـ وآیات‌ الهی‌ را به‌ استهزا وتمسخر می‌گرفتند. آنان‌ همچنین‌مسلمانان‌ فقیر وتهیدست‌ را مسخره‌ می‌کردند. پیامبرـص‌ـ می‌کوشید تا با خواندن‌آیات‌ قرآن‌، رفتار جنون‌ آمیزشان‌ را پاسخی‌ معقول‌ دهد. وی‌ از اصحاب‌ خودمی‌خواست‌ تا به‌ بت‌ها دشنام‌ ندهند، چرا که‌ مشرکان‌ نیز به‌ خداوند دشنام‌ می‌دادند.

نضر بن‌ حارث‌ یکی‌ از مشرکان‌، قصه‌های‌ کهن‌ ایرانی‌ را در مکه‌ بر مردم‌می‌خواند ومی‌گفت‌ که‌ قصه‌هایش‌ از داستان‌های‌ قرآن‌ زیباتر است‌! او می‌کوشید تابا سخنان‌ بیهوده‌، مردم‌ را از راه‌ خداوند دور کند. وی‌ می‌گفت‌: «قرآن‌ چیزی‌ جزداستان‌های‌ پیشینیان‌نیست‌».

هرگاه‌ که‌ مشرکان‌ از ایستادگی‌ پیامبرـص‌ـ به‌ ستوه‌ می‌آمدند، اندیشه‌ مصالحه‌ رامطرح‌ می‌کردند. آنها قصد داشتند مانع‌ پیشرفت‌ پیامبرـص‌ـ گردند. اما پیامبرـص‌ـ به‌فرمان‌ خداوند، به‌ هیچ‌ نوع‌ سازشی‌ با مشرکان‌ تن‌ نداد. در خواست‌ مشرکان‌ این‌ بودتا به‌ باورهای‌ نادرست‌ وابلهانه‌ آنان‌ در باره‌ بت‌ها احترام‌ گذاشته‌ شود واین‌ از سوی‌پیامبرـص‌ـ پذیرفتنی‌ نبود.

یک‌ بار نیز ابلهی‌، خاک‌ بر سر وروی‌ پیامبرـص‌ـ ریخت‌. وقتی‌ پیامبرـص‌ـ به‌ خانه‌آمد، دخترش‌ فاطمه‌ـس‌ـ با گریه‌ صورت‌ حضرت‌ را می‌شست‌. پیامبرـص‌ـ به‌ اودلگرمی‌ داد وفرمود که‌ خداوند از پدرت‌ حراست‌ خواهد کرد. همین‌ رفتار مادرانه‌حضرت‌ فاطمه‌ بود که‌ پیامبرـص‌ـ او را ام‌ ابیها ـ دختری‌ که‌ برای‌ پدرش‌ مادری‌می‌کند ـ نامید.

مشرکان‌ به‌ ویژه‌ در آزار روحی‌ پیامبرـص‌ـ سخت‌ کوشیدند. آنان‌ پیامبر رادروغ‌گو، دیوانه‌، شاعر وساحر خواندند؛ اما صلابت‌ ودرایت‌ پیامبرـص‌ـ تمامی‌ این‌نسبت‌های‌ ناروا را پاسخ‌ گفت‌. خداوند نیز تسکین‌ وآرامش‌ را بر دل‌ وروح‌ وی‌فرو می‌فرستاد.

 

وفات‌ ابوطالب‌ وخدیجه‌

بیش‌ از دو ماه‌ از پایان‌ یافتن‌ رهایی‌ بنی‌هاشم‌ از محدویت‌ نگذشته‌ بود که‌ در ماه‌رمضان‌ سال‌ دهم‌ بعثت‌، ابوطالب‌ رحلت‌ کرد. سه‌ روز پس‌ از آن‌، خدیجه‌ هم‌ از دنیارفت‌. این‌ دو حادثه‌ پیامبرـص‌ـ را در اندوه‌ فراوانی‌ فروبرد. ابوطالب‌ در آن‌ زمان‌ بیش‌از هشتاد سال‌ سن‌ داشت‌. وی‌ از هشت‌ سالگی‌ پیامبرـص‌ـ کفالت‌ وی‌ را بر عهده‌داشت‌ وچونان‌ پدری‌ مهربان‌ از او سرپرستی‌ کرده‌ بود. او از همان‌ آغاز علنی‌ شدن‌دعوت‌ پیامبرـص‌ـ وشروع‌ آزار مشرکان‌، از حامیان‌ واقعی‌ پیامبرـص‌ـ بود. پس‌ ازاسلام‌ آوردن‌ امام‌ علی‌ـع‌ـ، از جعفر، فرزند دیگرش‌ خواست‌ تا به‌ رسول‌ خداـص‌ـایمان‌ آورد. وی‌ همان‌ گونه‌ که‌ گذشت‌، خود نیز در پنهانی‌ ایمان‌ آورد تا به‌ آسانی‌بتواند میان‌مشرکان‌ از پیامبرـص‌ـ دفاع‌ کند. اشعار فراوانی‌ از وی‌ باقی‌ مانده‌که‌حمایت‌ او از پیامبرـص‌ـ واعتقاد بی‌شائبه‌اش‌ را به‌ اسلام‌ نشان‌می‌دهد. در شعب‌ابوطالب‌، گاه‌ خودش‌ وگاه‌ فرزندش‌ امام‌ علی‌ـع‌ـ از پیامبرـص‌ـ حراست‌ می‌کردند، تامبادا مشرکان‌ بر ضد جان‌ آن‌ حضرت‌ توطئه‌ کنند.

خدیجه‌ نیز همسر وفاداری‌ بود که‌ تمام‌ دارایی‌ خود را در راه‌ اسلام‌ انفاق‌ کرد. اویاور تنهایی‌های‌ پیامبرـص‌ـ بود. زمانی‌ که‌ پیامبرـص‌ـ در خارج‌ از منزل‌ مورد حمله‌سفیهان‌ قریش‌ قرار می‌گرفت‌، مهر ومحبت‌ ودلداری‌ خدیجه‌ در خانه‌ او را آرام‌می‌کرد. سال‌ دهم‌ بعثت‌، به‌ مناسبت‌ رحلت‌ این‌ دو بزرگوار سال‌ اندوه‌ یا عام‌ الحزن‌نامیده‌ شد. این‌ مسأله‌ شدّت‌ علاقه‌ پیامبرـص‌ـ را به‌ آن‌ دو یار نشان‌ می‌داد.

 

سفر به‌ طائف‌

با از دست‌ دادن‌ حمایت‌ ابوطالب‌، پیامبرـص‌ـ مجبور شد کمتر در مکه‌ ومیان‌ قریش‌آشکار شود. او تصمیم‌ گرفت‌ تا برای‌ دوری‌ از قریش‌ ونیز برای‌ ابلاغ‌ رسالت‌ خودبه‌ شهر طائف‌ برود. این‌ شهر که‌ در فاصله‌ یک‌ صد کیلومتری‌ مکه‌ قرار دارد، از مناطق‌خوش‌ آب‌ وهوای‌ حجاز بوده‌ ومحل‌ زندگی‌ قبیله‌ ثقیف‌ است‌.

پیامبرـص‌ـ به‌ مدت‌ ده‌ روز وبر اساس‌ آنچه‌ برخی‌ مورخان‌ گفته‌اند یک‌ ماه‌ درطائف‌ ماند. او با بیشتر مردم‌ سخن‌ گفت‌، اما کسی‌ دعوت‌ وی‌ را نپذیرفت‌. حتی‌مردم‌ طائف‌ غلامان‌ خود را در پی‌ پیامبرـص‌ـ فرستادند تا وی‌ را سنگ‌باران‌ کرده‌ ازشهر بیرون‌ کنند.

مردم‌ طائف‌ به‌ دلیل‌ پیوند اقتصادی‌ ودینی‌ با مکه‌ وقریش‌، به‌ شدت‌ تحت‌ نفوذآنها بودند وقراردادهایی‌ نیز با یکدیگر داشتند. بسیاری‌ از قبایل‌ دیگر نیز با این‌مشکل‌ مواجه‌ بودند ولذا تا زمانی‌ که‌ مکه‌ فتح‌ شد وقریش‌ شکست‌ خورد، این‌ گونه‌قبایل‌، جرأت‌ ایمان‌ آوردن‌ نداشتند. پیامبرـص‌ـ چند روزی‌ نیز نزد قبیله‌ بنی‌ صَعْصَعه‌رفته‌ وآنان‌ را به‌ پذیرش‌ اسلام‌ فرا خواند.

 

پیامبر(ص‌) ومسافران‌ مکه‌

شهر مکه‌ چون‌ مرکزیت‌ تجاری‌ وعبادی‌ داشت‌، هر ساله‌ شمار زیادی‌ از عرب‌هابرای‌ زیارت‌ کعبه‌ وبت‌ها ونیز تجارت‌، راهی‌ این‌ شهر می‌شدند. این‌ وضعیت‌فرصت‌ مناسبی‌ برای‌ تبلیغ‌ اسلام‌ به‌ وجود می‌آورد.

پیامبرـص‌ـ از همان‌ آغاز به‌ طور پراکنده‌ با این‌ مسافران‌ سخن‌ می‌گفت‌؛ زیرا درسال‌های‌ نخستین‌ اسلام‌ بیشترین‌ وقت‌ وی‌ صرف‌ هدایت‌ قریش‌ وسایر اهالی‌ مکه‌بود. با این‌ حال‌ رفت‌ وآمد به‌ مکه‌ خبر ظهور اسلام‌ را به‌ دورترین‌ نقاط‌ جزیره‌العرب‌ برده‌ بود. بسیاری‌ از بادیه‌ نشینانی‌ که‌ دارای‌ درونی‌ صاف‌ وپاک‌ بودند، پس‌از شنیدن‌ همین‌ اخبار راهی‌ مکه‌ شده‌ اسلام‌ را پذیرفتند.

در چند سال‌ پایانی‌ اقامت‌ مسلمانان‌ در مکه‌، پیامبرـص‌ـ حرکت‌ جدیدی‌ را آغازکرد. ایشان‌ که‌ از تبلیغ‌ میان‌ قریش‌ ناامید شده‌ بود، در پی‌ آن‌ بود تا راهی‌ جدید برای‌نفوذ اسلام‌ در جزیره‌ العرب‌ بیابد. روزهایی‌ که‌ بازار مکه‌ برپا بود، نزد رؤسای‌ قبایل‌ودیگر مسافران‌ می‌رفت‌ وبا آنان‌ در باره‌ اسلام‌ سخن‌ می‌گفت‌. این‌ حرکت‌ جدیدبسیار مؤثر واقع‌ شد وبا پذیرش‌ اسلام‌ توسط‌ برخی‌ مسافران‌ برای‌ نخستین‌ بار،اسلام‌ به‌ یثرب‌ ونقاط‌ دیگر راه‌ یافت‌. در مقابل‌، مشرکان‌ نیز می‌کوشیدند تا آثار این‌حرکت‌ تبلیغی‌ پیامبرـص‌ـ را خنثا کنند. آنان‌ از مسافران‌ می‌خواستند تا وقت‌ طواف‌،پنبه‌ در گوش‌هایشان‌ بگذارند تا قرآن‌ خواندن‌ پیامبرـص‌ـ را نشنوند. خود نیزسروصدا برپا می‌کردند تا کسی‌ نتواند آیات‌ خداوند را بشنود.

با این‌ حال‌ کسانی‌ نصیحت‌ قریش‌ را نشنیده‌ گرفته‌ ونزد پیامبرـص‌ـ می‌آمدند.طفیل‌ بن‌ عمرو از آن‌ جمله‌ بود. او به‌ قریش‌ گفت‌ که‌ خود عقل‌ دارد ومی‌توانددرستی‌ ونادرستی‌ سخن‌ پیامبرـص‌ـ را تشخیص‌ دهد. زمانی‌ که‌ نزد پیامبرـص‌ـ آمد،پس‌ از شنیدن‌ آیات‌ الهی‌، مسلمان‌ شد.

بدین‌ ترتیب‌ باید سه‌ سال‌ آخر حضور در مکه‌ را بعد از دوره‌ای‌ خاموش‌وساکت‌، دوران‌ شکوفایی‌ مجدد اسلام‌ ونفوذ آن‌ به‌ داخل‌ قبایل‌ بدانیم‌ واین‌رهاورد شیوه‌ جدید پیامبرـص‌ـ بود.

 

نتایج‌ دعوت‌ در دوره‌ مکه‌

سیزده‌ سال‌ دعوت‌ِ مکیان‌، سبب‌ شد تا شماری‌ از آنان‌ اسلام‌ را بپذیرند. مانع‌ عمده‌بر سر راه‌ دعوت‌ اسلامی‌، اشراف‌ قریش‌ بودند؛ کسانی‌ که‌ سخت‌ در برابر اسلام‌ایستادند وبه‌ هر کوششی‌ برای‌ محدود کردن‌ اسلام‌ دست‌ زدند. بعدها در یثرب‌، به‌دلیل‌ آن‌که‌ چنین‌ طبقه‌ای‌ از اشراف‌ وجود نداشت‌، اسلام‌ به‌ سرعت‌ رشد کرد وبامانع‌ عمده‌ای‌ روبه‌رو نشد. مخالفت‌ اشراف‌ با دعوت‌ اسلامی‌ در قرآن‌ انعکاس‌یافته‌ ودر آیات‌ زیادی‌ از نقش‌ منفی‌ «ملا» و«مترفین‌» سخن‌ گفته‌ شده‌ است‌.

اسلام‌ با وجود همه‌ این‌ مخالفت‌ها وبه‌ رغم‌ آن‌ که‌ در مکه‌ پیروز نشد، اماپایه‌های‌ شرک‌ را متزلزل‌ کرد وثبات‌ دینی‌ جامعه‌ جاهلی‌ را از بین‌ برد. مردمی‌ که‌ هرصبح‌ وشام‌ با دعوت‌ جدید روبه‌رو بودند، حتی‌ اگر به‌ آن‌ نمی‌گرویدند،نمی‌توانستند بر باورهای‌ شرک‌ آلودشان‌ استوار بمانند. بت‌ پرستی‌ هم‌ دارای‌ نظام‌فکری‌ استواری‌ نبود که‌ بتواند در برابر اسلام‌ مقاومت‌ زیادی‌ بکند.

در این‌ دوره‌، افزون‌ بر آن‌که‌ نظام‌ فکری‌ وارزشی‌ جاهلی‌ در معرض‌ تردید قرارگرفت‌، نظام‌ قبیله‌ای‌ نیز تا اندازه‌ای‌ دچار درهم‌ ریختگی‌ شد. مسلمانان‌ هر کدام‌ ازقبیله‌ای‌ بودند. آنان‌ با پذیرش‌ اسلام‌، از یک‌ سو پیوند قبیله‌ای‌ خود را تضعیف‌کردند، واز سوی‌ دیگر ارتباط‌ تازه‌ای‌ بر اساس‌ اسلام‌ با برادران‌ مسلمان‌ خود به‌وجود آوردند.

در این‌ دوران‌، رسول‌ خداـص‌ـ به‌ تربیت‌ نیرو پرداخت‌. نیروهایی‌ که‌ می‌بایست‌به‌ عنوان‌ ذخیره‌ اسلام‌ بمانند وپس‌ از ایجاد دولت‌ وحکومت‌، به‌ رسول‌ خدا(ص‌)کمک‌ کنند.

رسول‌ خداـص‌ـ در این‌ سیزده‌ سال‌، با سیاست‌ مسالمت‌ آمیز خود، دشمن‌ را تااندازه‌ای‌ از اقدامات‌ خشن‌ باز داشت‌. آن‌ حضرت‌ به‌ هیچ‌ روی‌ برخورد انتقام‌جویانه‌ نکرد وبه‌ یاران‌ خود سفارش‌ نمود تا همه‌ دشواری‌ها را تحمل‌ کنند، اماعکس‌العمل‌ تندی‌ از خود بروز ندهند. این‌ اقدام‌، گرچه‌ برای‌ برخی‌ مسلمانان‌سخت‌ بود، آثار پرباری‌ داشت‌.

یکی‌ از این‌ آثار آن‌ بود که‌ جوّ مکه‌ کمتر دچار تشنج‌ شد ورسول‌ خداـص‌ـتوانست‌ به‌ تبلیغ‌ اسلام‌ بپردازد. یک‌ اقدام‌ ناشیانه‌ نظامی‌ یا شبه‌ نظامی‌، اشراف‌قریش‌ را بیش‌ از پیش‌ تحریک‌ می‌کرد وبه‌ اقدامات‌ سرکوبگرانه‌ وا می‌داشت‌.رسول‌ خداـص‌ـ به‌ رغم‌ مشکلات‌، توانست‌ شمار زیادی‌ را مسلمان‌ کند، امانتوانست‌ بر مکه‌ پیروز شود. این‌ کاری‌ بود که‌ هشت‌ سال‌ پس‌ از هجرت‌، درفتح‌مکه‌ رخ‌ داد.

پیمان‌ مردم‌ یثرب‌ با پیامبرـص‌ـ شهر یثرب‌ از ابتدای‌ بعثت‌، ندای‌ اسلام‌ را شنیده‌ بود. برای‌ نخستین‌ بار دو نفر ازساکنانش‌ در سال‌ دهم‌ بعثت‌ ایمان‌ آورده‌ بودند. در سال‌ یازدهم‌ بعثت‌، در پی‌سیاست‌ تبلیغی‌ جدید پیامبرـص‌ـ شش‌ نفر از اهالی‌ یثرب‌ مسلمان‌ شدند. این‌ اولین‌نفوذ جدّی‌ اسلام‌ در یثرب‌ بود.

دو قبیله‌ اوس‌ وخزرج‌ ساکنان‌ اصلی‌ شهر یثرب‌ بودند. آنان‌ پس‌ از سال‌هادرگیری‌، در پی‌ مصالحه‌ با یکدیگر بودند واسلام‌، وحدت‌ میان‌ آنان‌ را تضمین‌می‌کرد. افزون‌ بر آنها، یهودیان‌ ساکن‌ این‌ شهر، پیش‌ از این‌، خبر ظهور پیامبر جدیدرا داده‌ بودند؛ گرچه‌ خود به‌ این‌ بهانه‌ که‌ پیامبر جدید از نژاد بنی‌ اسرائیل‌ نبود،دعوت‌ او را نپذیرفتند!

در سال‌ دوازده‌ بعثت‌، دوازده‌ نفر از مردم‌ یثرب‌ به‌ مکه‌ آمدند. آنان‌ در محلی‌ به‌نام‌ عَقَبه‌ با پیامبرـص‌ـ بیعت‌ کردند. این‌ بیعت‌ را پیمان‌ عَقَبه‌ اول‌ می‌نامند. محل‌ این‌بیعت‌، در انتهای‌ سرزمین‌ مِنی‌، در جایی‌ است‌ که‌ مسجد بیعت‌ در آن‌ جا بنا شده‌ وقرنهاست‌ که‌ مورد توجه‌ مسلمانان‌ است‌. آنان‌ در این‌ بیعت‌، وفاداری‌ خویش‌ را به‌اسلام‌ وفرامانهای‌ آن‌ اعلام‌ کردند. زمانی‌ که‌ به‌ یثرب‌ بازگشتند، پیامبرـص‌ـ یکی‌ ازیاران‌ دانای‌ خود به‌ نام‌ مُصعَب‌ بن‌ عُمَیر را همراهشان‌ فرستاد تا به‌ آنان‌ قرآن‌ بیاموزدواسلام‌ را تعلیم‌ دهد. بر اثر کوشش‌های‌ این‌ صحابی‌ فداکار، شمار زیادی‌ از مردم‌یثرب‌ اسلام‌ را پذیرفتند.

در سال‌ سیزدهم‌ بعثت‌، شمار بیشتری‌ از مردم‌ یثرب‌ به‌ مکه‌ آمدند وبا پیامبرـص‌ـبیعت‌ کردند. این‌ بیعت‌ را پیمان‌ عَقَبه‌ دوم‌ می‌نامند. مسلمانان‌ یثرب‌، در این‌ نوبت‌،آمادگی‌ خود را برای‌ هجرت‌ پیامبرـص‌ـ واصحابش‌ به‌ شهرشان‌ مطرح‌ کرده‌ وگفتند:«در صورت‌ هجرت‌ چون‌ عزیزان‌ خود از وی‌ دفاع‌ خواهند کرد.» پیامبرـص‌ـ از میان‌آنان‌ دوازده‌ نفر را با عنوان‌ نقیب‌ برگزید تا هر کدام‌ سرپرستی‌ گروهی‌ را بر عهده‌بگیرند. این‌ پیمان‌ها وبیعت‌ها دور از چشم‌ قریش‌ وپنهانی‌ صورت‌ می‌گرفت‌.

 

توطئه‌ دارالندوه‌

پس‌ از بیعت‌ عقبه‌ دوم‌، مسلمانان‌ به‌ دستور پیامبرـص‌ـ، به‌ تدریج‌ وپنهانی‌ مکه‌ را به‌سوی‌ مدینه‌ ترک‌ کردند. قریش‌ با شنیدن‌ خبر مهاجرت‌ آنان‌، احساس‌ خطر کرد؛چرا که‌ به‌ زودی‌ مدینه‌ به‌ صورت‌ پایگاه‌ مستحکمی‌ در برابر آنان‌ درمی‌آمد.

به‌ همین‌ جهت‌ سران‌ قریش‌ در دارالندوه‌ اجتماع‌ کردند تا در این‌ باره‌ به‌ مشورت‌بپردازند. دارالندوه‌، محلی‌ بود که‌ قُصی‌ّ بن‌ کلاب‌ (یکی‌ از اجداد پیامبر)ـص‌ـ آن‌ راساخته‌ بود تا قریش‌ در امور مهم‌ خود در آن‌ جا به‌ مشورت‌ بپردازند. قریش‌،شخص‌ پیامبرـص‌ـ را کانون‌ خطر می‌دانست‌ ومصمم‌ شد تا او را از سر راه‌ بردارد.

پس‌ از مشورت‌، سه‌ راه‌حل‌ را در پیش‌رو داشتند: زندانی‌ کردن‌، تبعید کردن‌وکشتن‌ پیامبر. آنان‌ راه‌ سوم‌ را برگزیدند. زیرا دو راه‌ نخست‌ نمی‌توانست‌ این‌ خطررا به‌ طور اساسی‌ از میان‌ بردارد. مشکل‌ اصلی‌ که‌ تا آن‌ زمان‌ مانع‌ اقدام‌ آنها درکشتن‌پیامبرـص‌ـ بود، دفاع‌ سرسختانه‌ بنی‌هاشم‌ از آن‌ حضرت‌ بود. خاندان‌های‌قریش‌مایل‌ نبودند تا به‌ صورت‌ تک‌، با قتل‌ پیامبرـص‌ـ خود را با بنی‌هاشم‌ درگیر کنند.

این‌ بار تصمیم‌ گرفتند جمعی‌ از قریشیان‌، از تمامی‌ خاندان‌های‌ قریش‌، بر سرپیامبرـص‌ـ رفته‌ او را بکشند. در این‌ صورت‌ هیچ‌ خاندان‌ خاصی‌ در برابر بنی‌هاشم‌قرار نمی‌رفت‌ وبنی‌هاشم‌ مجبور می‌شد ساکت‌ بماند وبه‌ خونبها راضی‌ شود. آنان‌جمعی‌ از جنگجویان‌ عشیره‌های‌ مختلف‌ قریش‌ را جمع‌ کردند وشمشیرهایی‌ به‌دست‌ آنان‌ سپردند تا شبانه‌ بر بستر پیامبرـص‌ـ ریخته‌ وی‌ را بکشند. اما زمانی‌ که‌ بربالای‌ بستر رسیدند، به‌ جای‌ پیامبرـص‌ـ پسر عمویش‌، علی‌ بن‌ ابی‌ طالب‌ـع‌ـ رادیدند. او مردانه‌ این‌ ایثار را کرده‌ بود تا قریش‌ را در غفلت‌ نگاه‌ دارد به‌طوری‌ که‌گمان‌ کنند پیامبرـص‌ـ در بستر خود آرمیده‌ است‌.

 


دسته ها : تاریخ
بیست و پنجم 4 1388 19:42
X