معرفی وبلاگ
با سلام امیدوارم مطالب این وبلاگ مورد استفاده شما قرار گرفته باشد. باآرزوی موفقیت برای تمامی انسانها التماس دعا (عکس متعلق شهید محمد علی شاهچراغی دانشجوی رشته فیزیک می باشد.)
صفحه ها
دسته
هستی برای ما
خدمات
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 696218
تعداد نوشته ها : 130
تعداد نظرات : 30
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

ولى اگر چیزى را بر اولاد صغیر خودوقف کند و به قصد این که آن چیز ملک آنان شود, از طرف آنان نگهدارى نماید,وقف صحیح است .
(مـسـالـه 2690) اگر مسجدى را وقف کنند, بعد از آن که یک نفر در آن مسجد نمازخواند, وقف درست مى شود.
(مساله 2691) کسى که مال خود را وقف مى کند, باید مکلف وعاقل و با قصد واختیار باشد, و شرعا بتواند در مال خود تصرف کند, بنابراین سفیهى که مال خود رادر کارهاى بیهوده مصرف مى کند, چون حق ندارد در مال خود تصرف نماید, اگرچیزى را وقف کند صحیح نیست .
و همچنین است محجور نسبت به اموالى که به حکم حاکم شرع از تصرف در آنها منع شده است .
(مـسـاله 2692) اگر مالى را براى کسانى که به دنیا نیامده اند وقف کند, درست نیست , ولى اگر بـراى زنـدگـان و بعد از آنان براى کسانى که بعدا بدنیا مى آیند وقف نماید.
مثلا چیزى را بر اولاد خود وقف کند که بعد از آنان وقف نوه هاى او باشد, وهر دسته اى بعد از دسته دیگر از وقف استفاده کنند, صحیح است .
(مـساله 2693) اگر چیزى را بر خودش وقف کند مثل این که دکانى را وقف کند که عایدى آن را بـعـد از مرگ او خرج مقبره اش نمایند, صحیح نیست .
ولى اگر مالى را برفقرا وقف کند و خودش فقیر شود, مى تواند از منافع وقف استفاده نماید.
(مـسـالـه 2694) اگـر بـراى چیزى که وقف کرده متولى معین کند, باید مطابق قرارداداو رفتار نمایند.
و اگر معین نکند, چنانچه بر افراد مخصوصى مثلا بر اولاد خودوقف کرده باشد وآنان بالغ بـاشـنـد, اختیار با خود آنان است , و اگر بالغ نباشند,اختیار با ولى ایشان است , و براى استفاده از وقف اجازه حاکم شرع لازم نیست .
(مـسـاله 2695) اگر ملکى را مثلا بر فقرا یا سادات وقف کند, یا وقف کند که منافع آن به مصرف خیرات برسد, در صورتى که براى آن ملک متولى معین نکرده باشد,اختیار آن با حاکم شرع است .
(مساله 2696) اگر ملکى را بر افراد مخصوصى مثلا بر اولاد خود وقف کند, که هرطبقه اى بعد از طـبـقـه دیگر از آن استفاده کنند, چنانچه متولى ملک آن را اجاره دهد وبمیرد, احتیاط لازم آن اسـت که مستاجر از متولى بعد نیز اجاره کند.
ولى اگر متولى نداشته باشد, و یک طبقه از کسانى کـه ملک بر آنان وقف شده , آن را اجاره دهند ودر بین مدت اجاره بمیرند, اجاره باطل مى شود.
و در صـورتـى که مستاجر مال الاجاره تمام مدت را داده باشد, مال الاجاره از زمان مردنشان تا آخر مدت اجاره ازمال آنان گرفته مى شود.
(مساله 2697) اگر ملک وقف خراب شود, از وقف بودن بیرون نمى رود.

(مـساله 2698) ملکى که مقدارى از آن وقف است , و مقدارى از آن وقف نیست اگرتقسیم نشده باشد, حاکم شرع یا متولى وقف مى تواند با نظر خبره سهم وقف راجدا کند.
(مساله 2699) اگر متولى وقف خیانت کند و عایدات آن را به مصرفى که معین شده نرساند, حاکم شرع باید شخص امینى را بدو ضمیمه نماید که مانع از خیانتش گردد و در صورتیکه ممکن نباشد بجاى او متولى امینى معین نماید.
(مـساله 2700) فرشى را که براى حسینیه وقف کرده اند, نمى شود براى نماز به مسجد ببرند, اگر چه آن مسجد نزدیک حسینیه باشد.
(مساله 2701) اگر ملکى را براى تعمیر مسجدى وقف نمایند, چنانچه آن مسجداحتیاج به تعمیر نـدارد, و انتظار هم نمى رود که تا مدتى احتیاج به تعمیر پیدا کند,مى توانند عایدات آن ملک را به مصرف مسجدى که احتیاج به تعمیرات داردبرسانند.
(مساله 2702) اگر ملکى را وقف کند که عایدى آن را خرج تعمیر مسجد نمایند, وبه امام جماعت و بـه کـسى که در آن مسجد اذان مى گوید بدهند, در صورتى که بدانند یا اطمینان داشته باشند که براى هر یک چه مقدار معین کرده , باید همانطورمصرف کنند, و اگر یقین یا اطمینان نداشته بـاشـنـد, بـایـد اول , مـسـجـد را تعمیر کنند واگر چیزى زیاد آمد, امام جماعت وکسى که اذان مى گوید در تقسیم آن با یکدیگرمصالحه کنند.

احکام وصیت

(مساله 2703) وصیت آن است که انسان سفارش کند بعد از مرگش براى اوکارهایى انجام دهند, یـا بـگـویـد: بعد از مرگش چیزى از مال او ملک کسى باشد, یااین که چیزى از مال او را به کسى تملیک , یا صرف در خیرات ومبرات کنند, یا براى اولاد خود و کسانى که اختیار آنان با او است قیم و سرپرست معین کند وکسى را که به او وصیت مى کنند, وصى مى گویند.
(مساله 2704) کسى که نمى تواند حرف بزند, اگر با اشاره مقصود خود را بفهماند,براى هر کارى مـى تواند وصیت کند, ولى کسى که مى تواند حرف بزند, بنابر احتیاطاکتفا به اشاره یا نوشته نکند اگرچه صحت آن در صورتیکه مقصودش مثل کلامش ازآن فهمیده شود بعید نیست .
(مـسـالـه 2705) اگر نوشته اى به امضا یا مهر میت ببینند, چنانچه مقصود او رابفهماند, و معلوم باشد که براى آنکه وصیتش باشد نوشته , باید به آن عمل کنندبلکه اگر بدانند مقصودش یادداشت و نـوشـتـن و چیزهایى بوده است براى اینکه بعدا مطابق آن وصیت کند, بعید نیست براى وصیت کافى باشد.
(مـساله 2706) کسى که وصیت مى کند باید عاقل باشد, و از روى اختیار وصیت کند, و باید سفیه نـبـاشـد یـعـنى : مال خود را در کارهاى بیهوده مصرف نکند, ولى بالغ ‌بودن شرط صحت وصیت نـیـسـت , و هـمـیـن قـدر که وصیت کننده ده سال داشته باشد و راه هاى خیر و کارهاى نیک را بشناسد, مى تواند به کارهاى خیر براى ارحامش وصیت کند.
(مـساله 2707) کسى که از روى عمد به قصد خودکشى , مثلا زخمى به خود زده , یاسمى خورده است که بواسطه آن , یقین یا گمان به مردن او پیدا مى شود, اگر وصیت کند که مقدارى از مال او را به مصرفى برسانند, صحیح نیست .
(مـسـاله 2708) در وصیت تملیکیه قبول موصى له معتبر است , پس اگر شخصى وصیت کند که چیزى به کسى بدهند, در صورتى آن کس آن چیز را مالک مى شودکه وصیت را قبول کند, و لازم نـیـسـت قبول بعد از موت وصیت کننده باشد, بلکه اگرپیش از موت او هم باشد کفایت مى کند, بلى اگر قبول پیش از موت وصیت کننده باشد, به مجرد قبول آن چیز را مالک نمى شود, بلکه بعد از مـوت وصیت کننده بدون حاجت به قبول دیگر مالک مى شود, و اگر قبول بعد از موت باشد به مجردقبول آن چیز را مالک مى شود.
(مساله 2709) وقتى انسان نشانه هاى مرگ را در خود دید, باید فورا امانتهاى مردم را به صاحبانش بـرگـرداند و اگر به مردم بدهکار است , و موقع دادن آن بدهى رسیده ,باید بدهد, و اگر خودش نمى تواند بدهد, یا موقع دادن بدهى او نرسیده , بایدوصیت کند, و بر وصیت شاهد بگیرد, ولى اگر بدهى او معلوم باشد, و اطمینان دارد که ورثه مى پردازند, وصیت کردن لازم نیست .
(مـساله 2710) کسى که نشانه هاى مرگ را در خود مى بیند, اگر خمس و زکات ومظالم بدهکار است , باید فورا بدهد, و اگر نمى تواند بدهد, چنانچه از خودش مال دارد, یا احتمال مى دهد کسى آنها را ادا نماید, باید وصیت کند.
و همچنین است اگر حج بر او واجب باشد.
(مساله 2711) کسى که نشانه هاى مرگ را در خود مى بیند, اگر نماز و روزه قضادارد, باید وصیت کند که از مال خودش براى آنها اجیر بگیرند, بلکه اگر مال نداشته باشد, ولى احتمال بدهد کسى بدون آن که چیزى بگیرد آنها را انجام مى دهد, بازهم واجب است وصیت نماید, و اگر قضاى نماز و روزه او بـه تـفصیلى که در مساله1399 گفته شد, بر پسر بزرگترش واجب مى باشد, باید به او اطلاع دهد, یا وصیت کند که براى او بجا آورند.
(مساله 2712) کسى که نشانه هاى مرگ را در خود مى بیند, اگر مالى پیش کسى دارد, یا در جایى پـنـهـان کرده است که ورثه نمى دانند, چنانچه بواسطه ندانستن حقشان از بین برود, باید به آنان اطلاع دهد, و لازم نیست براى بچه هاى صغیر خودقیم و سرپرست معین کند, ولى در صورتى که بدون قیم مالشان از بین مى رود, یاخودشان ضایع مى شوند, باید براى آنان قیم امینى معین نماید.
(مساله 2713) وصى باید مسلمان و عاقل باشد و اگر منفرد است بالغ باشد و درامورى که مربوط به غیر موصى است و یا مربوط به تکالیفى است که شرعا بعهده دارد مورد اطمینان باشد.
(مساله 2714) اگر کسى چند وصى براى خود معین کند, چنانچه اجازه داده باشدکه هر کدام به تـنـهـایـى به وصیت عمل کنند, لازم نیست در انجام وصیت از یکدیگراجازه بگیرند, و اگر اجازه نداده باشد, چه گفته باشد که همه باهم به وصیت عمل کنند, یا نگفته باشد, باید با نظر یکدیگر به وصـیـت عـمـل نمایند, و اگر حاضر نشوندکه با یکدیگر به وصیت عمل کنند, حاکم شرع آنان را مجبور مى کند و اگر اطاعت نکنند, بجاى آنان دیگران را معین مى نماید.
(مـساله 2715) اگر انسان از وصیت خود برگردد, مثلا بگوید: ثلث مالش را به کسى بدهند, بعد بگوید: به او ندهند, وصیت باطل مى شود, و اگر وصیت خود را تغییر دهد,مثل آن که قیمى براى بـچه هاى خود معین کند, بعد دیگرى را بجاى او قیم نماید,وصیت اولش باطل مى شود, و باید به وصیت دوم او عمل نمایند.
(مـساله 2716) اگر کارى کند که معلوم شود از وصیت خود برگشته , مثلا خانه اى راکه وصیت کرده به کسى بدهند, بفروشد, یا دیگرى را براى فروش آن وکیل نمایدوصیت باطل مى شود.
(مساله 2717) اگر وصیت کند چیز معینى را به کسى بدهند, بعد وصیت کند که نصف همان را به دیگرى بدهند, باید آن چیز را دو قسمت کنند, و به هر کدام از آن دو نفر یک قسمت آن را بدهند.
(مساله 2718) اگر کسى در مرضى که به آن مرض مى میرد, مقدارى از مالش را به کسى ببخشد, و وصـیـت کـنـد که بعد از مردن او هم مقدارى به کس دیگر بدهند,آنچه بخشیده از اصل خارج مـى شود, و آنچه وصیت کرده اگر بیشتر از ثلث نباشد,یا اگر بیشتر است وورثه اجازه بدهند, به وصیت او عمل مى شود, و اگر آنچه وصیت کرده بیشتر از ثلث باشد, و ورثه هم اجازه ندهند, باید به مقدار ثلث ترکه اوبه وصیتش عمل شود.
(مساله 2719) اگر وصیت کند که ثلث مال او را نفروشند, و عایدى آن را به مصرفى برسانند, باید مطابق گفته او عمل نمایند.
(مـسـالـه 2720) اگـر در مرضى که به آن مرض مى میرد, بگوید: مقدارى به کسى بدهکار است , چنانچه متهم باشد که براى ضرر زدن به ورثه گفته است , بایدمقدارى را که معین کرده از ثلث او بدهند, و اگر متهم نباشد, و کسى هم منکر گفته اونشود باید از اصل مالش بدهند.
(مـسـالـه 2721) کسى را که انسان وصیت مى کند که چیزى به او بدهند, اگرچه درحال وصیت وجود نداشته باشد, اگر پس از مرگ وصیت کننده وجود پیدا کند بایدآن چیز را به او بدهند پس اگـر وصـیـت کند به بچه اى که فلان زن به او حامله شودچیزى بدهند اگر آن بچه پس از مرگ موصى موجود شد باید آن چیز را به او بدهندولى اگر وصیت کند که بعد از مرگش چیزى از مال او ملک کسى باشد و آن کس موجود نباشد وصیت صحیح نیست .
(مـساله 2722) اگر انسان بفهمد کسى او را وصى کرده , چنانچه به اطلاع وصیت کننده برساند, کـه بـراى انـجام وصیت او حاضر نیست , لازم نیست بعد از مردن او به وصیت عمل کند.
ولى اگر پـیـش از مردن او نفهمد که او را وصى کرده , یا بفهمد و به او اطلاع ندهد که براى عمل کردن به وصـیت حاضر نیست , در صورتى که مشقت نداشته باشد, باید وصیت او را بنابر احتیاط لازم انجام دهـد و نـیـز اگـر وصى پیش ازمرگ موصى , موقعى ملتفت شود که موصى بواسطه شدت مرض نتواند به دیگرى وصیت کند, بنابر احتیاط لازم باید وصیت را قبول نماید.
(مـسـاله 2723) اگر کسى که وصیت کرده بمیرد و در وصیتش نگفته باشد که وصى کارهائى را کـه به او سفارش شده خودش انجام دهد و از وصیت هم بحسب عرف چنین چیزى استفاده نشود وصى مى تواند دیگرى را براى انجام کارهاى میت وکیل کند, درغیر این صورت باید خودش انجام دهد و نمى تواند به دیگرى واگذار کند.
(مساله 2724) اگر کسى دو نفر را وصى کند, که با هم به وصیت او عمل کنند,چنانچه یکى از آن دو بـمـیرد, یا دیوانه , یا کافر شود, حاکم شرع یک نفر دیگر رابجاى او معین مى کند, و اگر هر دو بـمـیـرنـد, یا دیوانه , یا کافر شوند, چنانچه معلوم باشد که میت در نظر داشته , دو نفر کارهایش را انـجـام دهـند, حاکم شرع , دو نفر رابجاى آنها معین میکند و اگر معلوم نباشد که نظر به دو نفر داشـتـه تـعیین یک نفر کافى است بلکه بعید نیست که در صورت اولى هم در صورتى که یک نفر بتواند کار دونفر را انجام دهد تعیین یک نفر کافى باشد.
(مـسـاله 2725) اگر وصى نتواند به تنهایى کارهاى میت را انجام دهد, حاکم شرع براى کمک او یک نفر دیگر را معین مى کند.
(مساله 2726) اگر مقدارى از مال میت در دست وصى تلف شود, چنانچه درنگهدارى آن کوتاهى وتعدى نکرده ضامن نیست , و اگر کوتاهى کرده و یا تعدى نموده , مثلا میت وصیت کرده است که فـلان مـقدار به فقراى فلان شهر بده , و او مال را به شهر دیگرى برده و در راه از بین رفته , ضامن اسـت , بـلـکه اگر در بین راه هم تلف نشود, و به فقراى شهرى دهد که مورد وصیت نبوده ضامن است .
(مساله 2727) هرگاه انسان کسى را وصى کند, وبگوید که اگر آن کس بمیرد, فلانى وصى باشد, بعد از آن که وصى اول مرد, وصى دوم باید کارهاى میت را انجام دهد.
(مساله 2728) حجى که بر میت واجب است و بدهکارى و حقوقى که مثل خمس و زکات و مظالم ادا کـردن آنـهـا واجـب مـى باشد, باید از اصل مال میت داده شود, اگرچه میت براى آنها وصیت نکرده باشد.
(مساله 2729) اگر مال میت از بدهى وحج واجب , و حقوقى که مثل خمس وزکات و مظالم بر او واجـب است زیاد بیاید, چنانچه وصیت کرده باشد که ثلث یامقدارى از ثلث را به مصرفى برسانند, باید به وصیت او عمل کنند, و اگر وصیت نکرده باشد, آنچه مى ماند مال ورثه است .
(مساله 2730) اگر مصرفى را که میت معین کرده , از ثلث مال او بیشتر باشد,وصیت او در بیشتر از ثـلـث در صـورتـى صحیح است که ورثه حرفى بزنند, یا کارى کنند که معلوم شود عملى شدن وصیت را اجازه داده اند, و تنها راضى بودن آنان کافى نیست , و اگر مدتى بعد از مردن او هم اجازه بدهند, صحیح است .
(مـساله 2731) اگر مصرفى را که میت معین کرده , از ثلث مال او بیشتر باشد, وپیش از مردن او ورثه اجازه بدهند که وصیت او عملى شود, بعد از مردن اونمى توانند از اجازه خود برگردند.
(مساله 2732) اگر وصیت کند که از ثلث او خمس و زکات یا بدهى دیگر او را بدهند,و براى نماز و روزه او اجـیـر بـگیرند, و کار مستحبى هم مثل اطعام به فقرا انجام دهند,باید اول بدهى او را از ثـلـث بـدهند, و اگر چیزى زیاد آمد براى نماز و روزه او اجیربگیرند, و اگر از آن هم زیاد آمد به مصرف کار مستحبى که معین کرده برسانند, و چنانچه ثلث مال او فقط به اندازه بدهى او باشد, و ورثـه هـم اجـازه نـدهـنـد کـه بیشتر از ثلث مال ,مصرف شود, وصیت براى نماز وروزه وکارهاى مستحبى باطل است .
(مـسـالـه 2733) اگر وصیت کند که بدهى او را بدهند, و براى نماز و روزه او اجیربگیرند, و کار مـسـتحبى هم انجام دهند.
چنانچه وصیت نکرده باشد که اینها را ازثلث بدهند, باید بدهى او را از اصـل مـال بـدهند, و اگر چیزى زیاد آمد, ثلث آن را به مصرف نماز وروزه وکارهاى مستحبى که مـعین کرده برسانند, و در صورتى که ثلث کافى نباشد, پس اگر ورثه اجازه بدهند, باید وصیت او عـملى شود و اگر اجازه ندهند, باید نماز وروزه را از ثلث بدهند, و اگر چیزى زیاد آمد به مصرف کارمستحبى که معین کرده برسانند.
(مـسـاله 2734) اگر کسى بگوید که میت وصیت کرده فلان مبلغ به من بدهند,چنانچه دو مرد عادل گفته او را تصدیق کنند, یا قسم بخورد و یک مرد عادل هم گفته او را تصدیق نماید, یا یک مرد عادل و دو زن عادله یا چهار زن عادله به گفته اوشهادت دهند, باید مقدارى را که مى گوید بـه او بـدهـند, و اگر یک زن عادله شهادت دهد, در یک چهارم چیزى را که مطالبه مى کند به او بـدهند, و اگر دو زن عادله شهادت دهند, نصف آن را و اگر سه زن عادله شهادت دهند, باید سه چـهـارم آن رابـه او بـدهـنـد, و نیز اگر دو مرد کافر ذمى که در دین خود عادل باشند, گفته او راتـصـدیـق کـنند, در صورتى که میت ناچار بوده است که وصیت کند, و مرد و زن عادلى هم در موقع وصیت نبوده , باید چیزى را که مطالبه مى کند به او بدهند.
(مـسـاله 2735) اگر کسى بگوید من وصى میتم , که مال او را به مصرفى برسانم , یامیت مرا قیم بـچه هاى خود قرار داده , در صورتى باید حرف او را قبول کرد که دومرد عادل گفته او را تصدیق نمایند.
(مـسـالـه 2736) اگر وصیت کند چیزى از مال او براى کسى باشد و آن کس پیش ازآن که قبول کـنـد یـا رد نماید بمیرد, تا وقتى ورثه او وصیت را رد نکرده اند, مى توانندآن چیز را قبول نمایند, ولى این در صورتى است که وصیت کننده از وصیت خودبرنگردد وگر نه حقى به آن چیز ندارند.

احکام ارث

(مساله 2737) کسانى که بواسطه خویشى ارث مى برند سه دسته هستند: دسـته اول - پدر و مادر و اولاد میت است , و با نبودن اولاد, اولاد اولاد هر چه پایین روند, هر کدام آنان که به میت نزدیکتر است ارث مى برد, و تا یک نفر از این دسته هست دسته دوم ارث نمى برند.
دسته دوم - جد, یعنى : پدر بزرگ و جده یعنى : مادر بزرگ , و خواهر و برادر است وبا نبودن برادر و خـواهـر اولاد ایـشـان , هر کدام آنان که به میت نزدیکتر است ارث مى برد, و تا یک نفر از این دسته هست دسته سوم ارث نمى برند.
دسـته سوم - عمو و عمه و دایى و خاله و اولاد آنان است , و تا یک نفر از عموها وعمه ها و دایى ها و خـالـه هاى میت زنده اند, اولاد آنان ارث نمى برند, ولى اگر میت عموى پدرى و پسر عموى پدر و مادرى داشته باشد, ارث به پسر عموى پدر ومادرى مى رسد, و عموى پدرى ارث نمى برد.
(مساله 2738) اگر عمو و عمه و دایى و خاله خود میت , و اولاد آنان و اولاد اولادآنان نباشند, عمو و عـمـه و دایى و خاله پدر و مادر میت ارث مى برند, و اگر اینان نباشند, اولادشان ارث مى برند, و اگـر ایـنـان هم نباشند, عمو و عمه و دایى و خاله جد و جده میت , و اگر اینان نباشند, اولادشان ارث مى برند.
(مساله 2739) زن و شوهر به تفصیلى که در مسائل 2779 تا 2788 گفته مى شود,از یکدیگر ارث مى برند.
ارث دسته اول (مـسـاله 2740) اگر وارث میت فقط یک نفر از دسته اول باشد, مثلا پدر یا مادر یایک پسر یا یک دخـتـر بـاشـد, هـمه مال میت به او مى رسد, و اگر چند پسر یا چنددختر باشند, همه مال بطور مـساوى بین آنان قسمت مى شود, و اگر یک پسر و یک دختر باشد مال را سه قسمت مى کنند, دو قـسـمـت را پـسر و یک قسمت را دخترمى برد, و اگر چند پسر وچند دختر باشند, مال را طورى قسمت مى کنند که هرپسرى دو برابر دختر ببرد.
(مساله 2741) اگر وارث میت فقط پدر و مادر او باشند, مال سه قسمت مى شود,دو قسمت آن را پـدر, و یـک قسمت را مادر مى برد.
ولى اگر میت دو برادر, یا چهارخواهر, یا یک برادر ودو خواهر هـم داشته باشد که همه آنان پدرى باشند یعنى : پدرآنان با پدر میت یکى باشد, خواه مادرشان هم با مادر میت یکى باشد یا نه , اگر چه تا میت پدر و مادر دارد, اینان ارث نمى برند, اما بواسطه بودن اینان مادر شش یک مال را مى برد, و بقیه را به پدر مى دهند.
(مـسـالـه 2742) اگر وارث میت فقط پدر و مادر و یک دختر باشد, چنانچه میت دوبرادر و چهار خواهر, یا یک برادر ودو خواهر پدرى نداشته باشد, مال را پنج قسمت مى کنند, پدر و مادر, هر کدام یک قسمت , و دختر سه قسمت آن را مى برد .
و اگر دو برادر یا چهار خواهر, یا یک برادر ودو خواهر پـدرى داشـتـه بـاشـد, مال راشش قسمت مى کنند, پدر و مادر, هر کدام یک قسمت , و دختر سه قسمت مى برد, و یک قسمت با قیمانده را چهار قسمت مى کنند, یک قسمت را به پدر و سه قسمت را بـه دختر مى دهند مثلا اگر مال را 24 قسمت کنند, 15 قسمت آن را به دختر, و 5 قسمت آن را به پدر, و 4 قسمت آن را به مادر مى دهند.
(مساله 2743) اگر وارث میت فقط پدر و مادر و یک پسر باشد, مال را شش قسمت مى کنند, پدر و مادر هرکدام یک قسمت , و پسر چهار قسمت آن را مى برد,و اگر چند پسر یا چند دختر باشند آن چـهـار قسمت را بطور مساوى بین خودشان قسمت مى کنند, و اگر پسر و دختر باشند, آن چهار قسمت را طورى تقسیم مى کنندکه هر پسرى دو برابر دختر ببرد.
(مـسـالـه 2744) اگـر وارث میت فقط پدر ویک پسر, یا مادر ویک پسر باشد, مال را شش قسمت مى کنند, یک قسمت آن را پدر یا مادر, و پنج قسمت را پسر مى برد.
(مساله 2745) اگر وارث میت فقط پدر, یا مادر, با پسر ودختر باشد, مال را شش قسمت مى کنند, یک قسمت آن را پدر, یا مادر مى برد, و بقیه را طورى قسمت مى کنند که هر پسرى دو برابر دختر ببرد.
(مـساله 2746) اگر وارث میت فقط پدر ویک دختر, یا مادر ویک دختر باشد, مال را چهار قسمت مى کنند, یک قسمت آن را پدر یا مادر, و بقیه را دختر مى برد .
(مساله 2747) اگر وارث میت فقط پدر و چند دختر, یا مادر و چند دختر باشد,مال را پنج قسمت مـى کنند, یک قسمت را پدر یا مادر مى برد, و چهار قسمت رادختران بطور مساوى بین خودشان قسمت مى کنند.
(مـسـالـه 2748) اگر میت اولاد نداشته باشد, نوه پسرى او اگر چه دختر باشد سهم پسرمیت را مـى بـرد, و نوه دخترى او اگر چه پسر باشد, سهم دختر میت را مى برد, مثلا اگرمیت یک پسر از دخـتـر خـود, و یک دختر از پسرش داشته باشد, مال را سه قسمت مى کنند, یک قسمت را به پسر دختر ودو قسمت را به دختر پسر مى دهند.
ارث دسته دوم (مـسـاله 2749) دسته دوم از کسانى که بواسطه خویشى ارث مى برند, جد یعنى پدر بزرگ و جده یـعـنـى : مـادر بزرگ وبرادر وخواهر میت است , و اگر برادر و خواهرنداشته باشد, اولادشان ارث مى برند.
(مـسـاله 2750) اگر وارث میت فقط یک برادر, یا یک خواهر باشد, همه مال به اومى رسد, و اگر چـنـد بـرادر پـدر و مـادرى , یا چند خواهر پدر و مادرى باشد, مال بطورمساوى بین آنان قسمت مـى شـود, و اگـر برادر و خواهر پدر و مادرى با هم باشند, هربرادرى دو برابر خواهر مى برد, مثلا اگـر دو بـرادر و یـک خـواهـر پـدر و مادرى دارد,مال را پنج قسمت مى کنند, هریک از برادران دوقسمت , و خواهر یک قسمت آن رامى برد.
(مـسـاله 2751) اگر میت برادر وخواهر پدر و مادرى دارد, برادر وخواهر پدرى که از مادر با میت جدا هستند ارث نمى برند, و اگر برادر وخواهر پدر و مادرى ندارد ,چنانچه فقط یک خواهر یا یک برادر پدرى داشته باشد, همه مال به او مى رسد, واگر چند برادر یا چند خواهر پدرى داشته باشد, مـال بـطـور مـساوى بین آنان قسمت مى شود, و اگر هم برادر وهم خواهر پدرى داشته باشد, هر برادرى دو برابر خواهرمى برد.
(مساله 2752) اگر وارث میت فقط یک خواهر, یا یک برادر مادرى باشد, همه مال به او مى رسد.
و اگـر چـنـد بـرادر مـادرى , یـا چند خواهر مادرى , یا چند برادر و خواهرمادرى باشند, مال بطور مساوى بین آنان قسمت مى شود.
(مـسـالـه 2753) اگـر میت برادر وخواهر پدر و مادرى , و برادر و خواهر پدرى , و یک برادر یا یک خـواهر مادرى داشته باشد, برادر وخواهر پدرى ارث نمى برند, و مال راشش قسمت مى کنند, یک قسمت آن را به برادر یا خواهر مادرى , و بقیه را به برادروخواهر پدر و مادرى مى دهند, و هر برادر دو برابر خواهر مى برد.
(مساله 2754) اگر میت برادر وخواهر پدر و مادرى , و برادر و خواهر پدرى و برادرو خواهر مادرى داشته باشد, برادر وخواهر پدرى ارث نمى برد, و مال را سه قسمت مى کنند, یک قسمت آن را برادر وخـواهـر مـادرى بـطـور مساوى بین خودشان قسمت مى کنند, و بقیه را به برادر و خواهر پدر و مادرى مى دهند, و هر برادر دوبرابر خواهر مى برد.
(مساله 2755) اگر وارث میت فقط برادر و خواهر پدرى , و یک برادر مادرى , یایک خواهر مادرى بـاشـد, مـال را شش قسمت مى کنند, یک قسمت آن را برادر یاخواهر مادرى مى برد, و بقیه را به برادر وخواهر پدرى مى دهند, و هر برادر دو برابرخواهر مى برد.
(مساله 2756) اگر وارث میت فقط برادر و خواهر پدرى , و چند برادر و خواهرمادرى باشد, مال را سـه قـسـمت مى کنند, یک قسمت آن را برادر وخواهر مادرى بطور مساوى بین خودشان قسمت مى کنند, و بقیه را به برادر و خواهر پدرى مى دهند, و هر برادر دو برابر خواهر مى برد.
(مـسـالـه 2757) اگـر وارث میت فقط برادر وخواهر وزن او باشد, زن ارث خود را به تفصیلى که گـفـتـه مـى شـود مى برد, و خواهر و برادر بطورى که در مسائل گذشته گفته شدارث خود را مـى بـرنـد.
و نیز اگر زنى بمیرد, و وارث او فقط خواهر وبرادر و شوهر او باشد, شوهر نصف مال را مـى برد, و خواهر و برادر بطورى که در مسائل پیش گفته شد, ارث خود را مى برند.
ولى براى آن کـه زن یـا شـوهر ارث مى برد, از سهم برادر و خواهر مادرى چیزى کم نمى شود, و از سهم برادر و خواهر پدر و مادرى یا پدرى کم مى شود, مثلا اگروارث میت شوهر وبرادر وخواهر مادرى و برادر وخـواهر پدر و مادرى او باشد, نصف مال به شوهر مى رسد, و یک قسمت از سه قسمت اصل مال را بـه برادر وخواهر مادرى مى دهند, و آنچه مى ماند مال برادر و خواهر پدر و مادرى است , پس اگر هـمـه مـال اوشـش تـومـان باشد, سه تومان به شوهر, و دو تومان به برادر و خواهر مادرى , و یک تومان به برادر و خواهر پدر و مادرى مى دهند.
(مـسـالـه 2758) اگر میت خواهر و برادر نداشته باشد, سهم ارث آنان را به اولادشان مى دهند, و سهم برادرزاده و خواهرزاده مادرى بطور مساوى بین آنان قسمت مى شود, و از سهمى که به برادر زاده و خواهرزاده پدرى , یا پدر و مادرى مى رسد,هر پسرى دو برابر دختر مى برد.
(مـساله 2759) اگر وارث میت فقط یک جد یا یک جده است , چه پدرى باشد یامادرى , همه مال به او مى رسد و با بودن جد میت , پدر جد او ارث نمى برد.
(مـسـالـه 2760) اگر وارث میت فقط جد و جده پدرى باشد, مال سه قسمت مى شود, دو قسمت راجد و یک قسمت را جده مى برد و اگر جد و جده مادرى باشد مال را بطور مساوى بین خودشان قسمت مى کنند.
(مـسـاله 2761) اگر وارث میت فقط یک جد یا جده پدرى و یک جد یا جده مادرى باشد مال سه قسمت مى شود, دو قسمت را جد یا جده پدرى ویک قسمت را جدیا جده مادرى مى برد.
(مـسـالـه 2762) اگـر وارث مـیـت جـد و جده پدرى و جد و جده مادرى باشند مال سه قسمت مـى شـود, یـک قـسمت آن را جد و جده مادرى بطور مساوى بین خودشان قسمت مى کنند و دو قسمت آن را به جد و جده پدرى مى دهند و جد دوبرابر جده مى برد.
(مساله 2763) اگر وارث میت فقط زن , جد و جده پدرى و جد و جده مادرى اوباشد زن ارث خود را بـه تـفـصـیـلـى که گفته مى شود مى برد و یک قسمت از سه قسمت اصل مال را به جد و جده مـادرى مـى دهـنـد که بطور مساوى بین خودشان قسمت مى کنند و بقیه را به جد و جده پدرى مى دهند و جد دو برابر جده مى برد.
و اگروارث میت شوهر و جد و جده باشند, شوهر نصف مال را مى برد و جد و جده به دستورى که در مسائل گذشته گفته شد ارث خود را مى برند.
ارث دسته سوم (مساله 2764) دسته سوم , عمو و عمه و دایى و خاله و اولاد آنان است به تفصیلى که گفته شد که اگر از طبقه اول و دوم کسى نباشد, اینها ارث مى برند.
(مـساله 2765) اگر وارث میت فقط یک عمو یا یک عمه است , چه پدر و مادرى باشد یعنى : با پدر میت از یک پدر و مادر باشد, یا پدرى باشد یا مادرى همه مال به او مى رسد و اگر چند عمو یا چند عـمـه بـاشـند و همه پدر و مادرى , یا همه پدرى یاهمه مادرى باشند, مال بطور مساوى بین آنان قـسمت مى شود.
و اگر عمو و عمه هردو باشند و همه پدر و مادرى , یا همه پدرى باشند, عمو دو بـرابـر عمه مى برد مثلااگر وارث میت دو عمو ویک عمه باشند, مال را پنج قسمت مى کنند, یک قسمت رابه عمه مى دهند وچهار قسمت را عموها بطور مساوى بین خودشان قسمت مى کنند.
(مـساله 2766) اگر وارث میت فقط عمو و عمه مادرى باشند مال بطور مساوى بین آنان قسمت مى شود ولى احتیاط اینستکه در مازاد بر ثلث عمه رضایت عمو راجلب کند.
(مساله 2767) اگر وارث میت عمو و عمه باشد بعضى پدرى وبعضى مادرى وبعضى پدر و مادرى بـاشـنـد, عـمو و عمه پدرى , ارث نمى برند, پس اگر میت یک عمو یا یک عمه مادرى دارد مال را شـش قـسـمت مى کنند, یک قسمت را به عمو یاعمه مادرى وبقیه را به عمو و عمه پدر و مادرى مى دهند, و عموى پدر و مادرى دوبرابر عمه پدر و مادرى مى برد و اگر هم عمو وهم عمه مادرى دارد, مـال را سـه قـسـمـت مى کنند دو قسمت را به عمو و عمه پدر و مادرى مى دهند و عمو دو بـرابـرعـمـه میبرد ویک قسمت را به عمو و عمه مادرى مى دهند که بطور مساوى بین خودشان قسمت مى کنند واحتیاط آن است که در تقسیم با یکدیگر مصالحه کنند.
(مـساله 2768) اگر وارث میت فقط یک دایى , یا یک خاله باشد, همه مال به اومى رسد و اگر هم دایـى وهـم خـالـه باشد وهمه پدر و مادرى , یا پدرى , یا مادرى باشند, مال بطور مساوى بین آنان قسمت مى شود واحتیاط آن است که در تقسیم بایکدیگر مصالحه کنند.
(مـساله 2769) اگر وارث میت فقط یک دایى , یا یک خاله مادرى , و دایى و خاله پدرى و مادرى و دایـى و خـالـه پدرى باشند, دایى و خاله پدرى ارث نمى برند, و مال راشش قسمت مى کنند, یک قـسـمت را به دایى یا خاله مادرى و بقیه را به دایى وخاله پدرومادرى مى دهند واحتیاط آن است که در تقسیم بایکدیگر مصالحه کنند.
(مـسـاله 2770) اگر وارث میت فقط دایى و خاله پدرى و دایى و خاله مادرى و دایى وخاله پدر و مـادرى بـاشـند, دایى و خاله پدرى ارث نمى برند و باید مال را سه قسمت کنند, یک قسمت آن را دایى و خاله مادرى بطور مساوى بین خودشان قسمت نمایندوبقیه را به دایى و خاله پدر و مادرى بدهند واحتیاط آن است که در تقسیم آن با یکدیگرمصالحه کنند و مراعات این احتیاط در صورت اولى نیز خوب است .
(مـساله 2771) اگر وارث میت یک دایى یایک خاله ویک عمو یا یک عمه باشند مال را سه قسمت مى کنند, یک قسمت را دایى یا خاله و بقیه را عمو یا عمه مى برد.
(مساله 2772) اگر وارث میت یک دایى یا یک خاله و عمو و عمه باشند, چنانچه عمو و عمه پدر و مـادرى یا پدرى باشند, مال را سه قسمت مى کنند, یک قسمت رادایى یا خاله مى برد و از بقیه دو قسمت به عمو و یک قسمت به عمه مى دهند,بنابراین اگر مال را نه قسمت کنند, سه قسمت آن را به دایى یا خاله و چهار قسمت را به عمو و دو قسمت را به عمه مى دهند.
(مساله 2773) اگر وارث میت یک دایى یا یک خاله و یک عمو یا یک عمه مادرى و عمو و عمه پدر و مادرى یا پدرى باشند, مال را سه قسمت مى کنند یک قسمت آن را به دایى یا خاله مى دهند و دو قـسمت باقیمانده را شش قسمت مى کنند, یک قسمت را به عمو یا عمه مادرى و بقیه را به عمو و عـمـه پـدر و مادرى یا پدرى مى دهند, و عمو دو برابر عمه مى برد, بنابراین اگر مال را نه قسمت کـنـند, سه قسمت را به دایى یا خاله و یک قسمت را به عمو یا عمه مادرى و پنج قسمت دیگررا به عمو و عمه پدر و مادرى یا پدرى مى دهند.
(مـسـالـه 2774) اگـر وارث مـیـت یک دایى یا یک خاله و عمو و عمه مادرى و عمو وعمه پدر و مـادرى یـا پدرى باشند, مال را سه قسمت مى کنند یک قسمت را دایى یاخاله مى برد ودو قسمت بـاقـیـمـانـده را سـه سهم مى کنند, یک سهم آن را بطور مساوى بین عمو و عمه مادرى قسمت مـى کنند و دو سهم دیگر را بین عمو و عمه پدر ومادرى یا پدرى قسمت مى نمایند و عمو دو برابر عـمـه مـى بـرد بنابراین اگر مال را نه قسمت کنند, سه قسمت آن سهم خاله یا دایى و دو قسمت سهم عمو و عمه مادرى و چهار قسمت سهم عمو و عمه پدر و مادرى یا پدرى مى باشد.
(مساله 2775) اگر وارث میت چند دایى وچند خاله باشند که همه پدر و مادرى یاپدرى یا مادرى بـاشند و عمو و عمه هم داشته باشد, مال سه سهم مى شود, دوسهم آن را بدستورى که در مساله پیش گفته شد, عمو و عمه بین خودشان قسمت مى کنند و یک سهم آن را دایى ها و خاله ها بطور مساوى بین خودشان قسمت مى نمایند.
(مساله 2776) اگر وارث میت , دایى یا خاله مادرى و چند دایى و خاله پدر ومادرى یا پدرى و عمو و عـمه باشند, مال سه سهم مى شود, دو سهم آن رابدستورى که سابقا گفته شد عمو و عمه بین خـودشـان قـسمت مى کنند, پس اگرمیت یک دایى یا یک خاله مادرى دارد یک سهم دیگر آن را شش قسمت مى کنند,یک قسمت را به دایى یا خاله مادرى مى دهند و بقیه را به دایى و خاله پدر و مـادرى یـا پـدرى مى دهند که بنابر احتیاط در تقسیم آن با هم مصالحه مى کنند و اگر چنددایى مـادرى یـا چـند خاله مادرى یا هم دایى مادرى و هم خاله مادرى دارد آن یک سهم را سه قسمت مـى کـنند یک قسمت را دایى ها و خاله هاى مادرى بطور مساوى بین خودشان قسمت مى کنند و بقیه را به دایى و خاله پدر و مادرى یا پدرى مى دهند که بنابر احتیاط در تقسیم آن با هم مصالحه مى کنند.
(مـسـالـه 2777) اگـر مـیـت عمو و عمه و دایى و خاله نداشته باشد, مقدارى که به عمو و عمه مى رسد, به اولاد آنان و مقدارى که به دایى و خاله مى رسد, به اولادآنان داده مى شود.
(مـسـاله 2778) اگر وارث میت عمو و عمه و دایى و خاله پدر و عمو و عمه و دایى و خاله مادر او باشند, مال سه سهم مى شود, یک سهم آن را عمو و عمه و دایى وخاله مادر میت بطور مساوى بین خودشان قسمت مى کنند و دو سهم دیگر آن راسه قسمت مى کنند یک قسمت را دایى و خاله پدر میت بطور مساوى بین خودشان قسمت مى نمایند و دو قسمت دیگر آن را به عمو و عمه پدر میت مى دهند و عمودو برابر عمه مى برد.
ارث زن و شوهر (مـسـالـه 2779) اگـر زنـى بمیرد و اولاد نداشته باشد, نصف مال را شوهر او و بقیه راورثه دیگر مى برند و اگر از آن شوهر یا از شوهر دیگر اولاد داشته باشد, چهار یک مال را شوهر و بقیه را ورثه دیگر مى برند.
(مـسـالـه 2780) اگـر مـردى بمیرد و اولاد نداشته باشد چهار یک مال را زن وبقیه را ورثه دیگر مـى بـرند و اگر از آن زن یا از زن دیگر اولاد داشته باشد, هشت یک مال را زن وبقیه را ورثه دیگر مى برند, وزنى که از میت فرزند ندارد از زمین خانه ارث نمى برد, نه از خودزمین ونه از قیمت آن ولى از قیمت هوایى آن ارث مى برد.
چنانکه از سایر ترکه میت ارث مى برد.
اما زنى که از میت فرزند دارد, از همه اموال او ارث مى برد.
(مـسـالـه 2781) اگر زن بخواهد در چیزهایى که از آنها ارث نمى برد, مانند زمین خانه مسکونى تـصـرف کند, باید از ورثه دیگر اجازه بگیرد.
و نیز احتیاط مستحب آن است که ورثه تا سهم زن را نـداده انـد, در چـیزهایى که زن از قیمت آنها ارث مى برد,مانند بنا و درخت بدون اجازه او تصرف نکنند.
وچنانچه پیش از دادن سهم زن ,اینها را بفروشند, معامله صحیح است و محتاج به اجازه زن نیست .
(مساله 2782) اگر بخواهند بنا و درخت و مانند آن را قیمت نمایند, باید حساب کنند که اگر آنها بدون اجاره در زمین بمانند تا از بین بروند, چقدر ارزش دارند وسهم زن را از آن قیمت بدهند.
(مساله 2783) زنى که فرزندش پسر است با زنى که فرزندش دختر یا خنثى است در حکم مساوى هستند.
(مساله 2784) اگر میت بیش از یک زن داشته باشد, چنانچه اولاد نداشته باشد,چهار یک مال , و اگـر اولاد داشـتـه باشد, هشت یک مال بشرحى که گفته شد, بطورمساوى بین زنان او قسمت مى شود, اگر چه شوهر با هیچ یک از آنان یا بعض آنان نزدیکى نکرده باشد, ولى اگر در مرضى که بـه آن مـرض از دنـیـا رفته , زنى را عقد کرده و با او نزدیکى نکرده است , آن زن از او ارث نمى برد وحق مهر هم ندارد.
و اگر در آن مرض به مرض یا علت دیگر بمیرد احتیاط آن است که زن با سایر ورثه در مهر وارث مصالحه نمایند و زن احتیاطا عده وفات نگاه بدارد.
(مـسـاله 2785) اگر زن در حال مرض , شوهر کند و به همان مرض بمیرد, شوهرش اگر چه با او نزدیکى نکرده باشد, از او ارث مى برد.
(مـساله 2786) اگر زن را به ترتیبى که در احکام طلاق گفته شد, طلاق رجعى بدهند و در بین عـده بمیرد, شوهرش از او ارث مى برد و نیز اگر شوهر دربین عده زن بمیرد زن از او ارث مى برد.
ولـى اگـر بـعد از گذشتن عده رجعى یا در عده طلاق بائن یکى از آنان بمیرد, دیگرى از او ارث نمى برد.
(مـسـالـه 2787) اگـر شـوهر در حال مرض عیالش را طلاق دهد وپیش از گذشتن دوازده ماه هلالى بمیرد, زن با سه شرط از او ارث مى برد.
اول - آن که در این مدت شوهر دیگر نکرده باشد.
دوم - بـواسـطه بى میلى به شوهر, مالى به او نداده باشد که به طلاق دادن راضى شود.
بلکه اگر چیزى هم به شوهر ندهد ولى طلاق به تقاضاى زن باشد, باز هم ارث بردنش اشکال دارد.
سوم - شوهر, در مرضى که در آن مرض زن را طلاق داده , بواسطه آن مرض بمیردپس اگر از آن مـرض خوب شود و بجهت دیگرى از دنیا برود, زن از او ارث نمى برد.
و اگر از آن مرض خوب نشد لکن به مرض دیگر از دنیا رفت بنابر احتیاط لازم زن باسایر ورثه مصالحه نمایند.
(مساله 2788) لباسى که مرد براى پوشیدن زن خود گرفته , اگر چه زن آن راپوشیده باشد, بعد از مردن شوهر, جز مال شوهر است .
مسائل متفرقه ارث

(مساله 2789) اگر مردى بمیرد وغیر از قرآن وانگشتر وشمشیر ولباسى را که پوشیده , مال داشته باشد این چهار چیز مال پسر بزرگتر است و اگر غیر از اینها مالى نداشته باشد اینها مال همه ورثه اسـت و اگـر مـیـت از ایـن چهار چیز بیشتر از یکى دارد, مثلا دو قرآن یا دوانگشتر دارد, احتیاط واجب آن است که پسر بزرگ در آنها باورثه دیگر مصالحه کند.
(مـسـاله 2790) اگر پسر بزرگ میت بیش از یکى باشد مثلا از دو زن او در یک وقت دو پسر بدنیا آمده باشند, باید لباس وقرآن وانگشتر وشمشیر میت را بطور مساوى بین خودشان قسمت کنند.
(مـسـالـه 2791) اگر میت قرض داشته باشد, چنانچه قرضش به اندازه مال او یازیادتر باشد, باید چـهـار چـیزى هم که مال پسر بزرگتر است و در مساله پیش گفته شدبه قرض او بدهند و اگر قـرضـش کمتر از مال او باشد, باید از آن چهار چیزى هم که به پسر بزرگتر مى رسد, به نسبت به قرض او بدهند, مثلا اگر همه دارایى او شصت تومان است و به مقدار بیست تومان آن از چیزهایى است که مال پسر بزرگتر است وسى تومان هم قرض دارد, پسر بزرگ باید به مقدار ده تومان از آن چهار چیز را بابت قرض میت بدهد.
(مساله 2792) مسلمان از کافر ارث مى برد ولى کافر اگرچه پدر یا پسر میت باشد ازمسلمان ارث نمى برد.
(مـساله 2793) اگر کسى یکى از خویشان خود را عمدا وبناحق بکشد, از او ارث نمى برد ولى اگر از روى خـطـا بـاشـد مـثل آن که سنگ را به هوا بیندازد واتفاقا به یکى از خویشان او بخورد و اورا بکشد از او ارث مى برد ولى ارث بردن او از دیه قتل که بعدا گفته مى شود محل اشکال است .
(مـساله 2794) هرگاه بخواهند ارث را تقسیم کنند, براى بچه اى که در شکم است که اگر زنده بـدنـیا بیاید ارث مى برد, اگر احتمال بدهند دو بچه است سهم دو پسر راکنار مى گذارند و اگر احتمال بدهند بیشتر است مثلا احتمال بدهند که زن به سه بچه حامله باشد, سهم سه پسر را کنار مـى گـذارنـد, وچـنانچه مثلا یک پسر یا یک دختربدنیا آمد, زیادى را ورثه بین خودشان تقسیم مى کنند.

احکام حدى که براى بعضى از گناهان معین شده است

(مـساله 2795) اگر کسى با یکى از محارم خود که مثل مادر وخواهر با او نسبت دارند زنا کند, به حکم حاکم شرع باید او را بکشند.
و همچنین است اگر مرد کافر بازن مسلمان زنا کند.
و در اخبار بسیار وارد شده است که انجام دادن یکى از حدهاباعث مى شود که مردم کار نامشروع نکنند ودنیا وآخرت آنان را حفظ مى کند ومنفعتش براى آنان بیشتر است از این که چهل روز باران ببارد.
(مـسـاله 2796) اگر مرد مسلمان آزادى با غیر محارم خود زنا کند, بدون اکراه زن ,باید او را صد تـازیانه بزنند وچنانچه سه مرتبه زنا کند و در هر دفعه صد تازیانه اش بزنند, در دفعه چهارم باید او را بکشند و اگر زن را اکراه نماید, باید آن مرد رابکشند.
(مساله 2797) اگر کسى که زن عقد دائمى یا کنیز مملوک دارد, و در حالى که بالغ وعاقل و آزاد بـوده بـا او نـزدیـکى کرده , وهر وقت هم بخواهد مى تواند با او نزدیکى کند, اگر با زنى که بالغه و عـاقـله است زنا کند, باید او را سنگسار نمایند بلکه بعیدنیست جمع بین صد تازیانه که اول بزنند وسـنـگسار نمودن که بعد از تازیانه باشد واگر زن داشته باشد وتاکنون با او نزدیکى نکرده باشد, بـاید علاوه بر صد تازیانه سراو را بتراشند و از شهرى که این عمل را در آن مرتکب شده تا یک سال بیرون کنند.
(مساله 2798) اگر مرد مکلف عاقلى با مکلف عاقل دیگر لواط کند, اگر هر دو به این عمل راضى بـاشـنـد باید هر دوى آنان را بکشند و اگر یکى مکره باشد و از ترس جانش مرتکب شده او را نباید کـشت وحاکم شرع مى تواند لواط کننده را با شمشیربکشد, یا زنده به آتش بسوزاند, یا دست وپاى او را بـبندد و از جاى بلندى به زیراندازد و با شرایطى که در مساله 2796 گفته شد او را سنگسار نماید.
(مـسـالـه 2799) اگر یک نفر کسى دیگر را امر کند که بناحق کسى را بکشد, درصورتى که قاتل وکـسى که به او دستور داده , هر دو مکلف و عاقل باشند, قاتل راباید کشت و کسى را که امر کرده باید حبس کرد تا بمیرد.
(مـسـالـه 2800) اگر فرزندى , پدر یا مادر را عمدا بکشد, باید او را بکشند, ولى اگرپدرى فرزند خـود را عمدا بکشد, باید بدستورى که در احکام دیه گفته مى شود دیه بدهد وهر قدر حاکم شرع صلاح مى داند او را تعزیر نماید.
(مساله 2801) هرگاه کسى پسرى را از روى شهوت ببوسد, حاکم شرع از سى تانود و نه تازیانه هر قـدر صـلاح مـى داند به او مى زند, وروایت شده است که خداوندعالم دهانه اى از آتش به دهان او مـى زنـد و مـلائکه آسمان وزمین وملائکه رحمت وغضب براو لعنت مى کنند وجهنم براى او مهیا خواهد بود.
ولى اگر توبه کند توبه اوقبول مى شود.
(مـساله 2802) اگر کسى مرد و زن را براى زنا یا دو نفر را براى لواط بهم برساند,باید هفتاد وپنج تـازیـانـه به او بزنند و اگر مرد باشد علاوه بر هفتاد وپنج تازیانه ازمحلى که در آن محل اینکار را کرده بیرونش کنند.
(مـساله 2803) اگر کسى بخواهد با زنى زنا کند, یا با پسرى لواط نماید وبدون آن که او را بکشند جلو گیرى از او ممکن نباشد, کشتن او جایز است .
(مـساله 2804) اگر شخص بالغ عاقل به مرد یا زن مسلمانى که بالغ و عاقل و آزاداست و علنا زنا کار نباشد نسبت زنا یا لواط بدهد, یا ولد الزنا بگوید, باید هشتادتازیانه از روى لباس به او بزنند.
(مـسـاله 2805) کسى که مکلف وعاقل است اگر از روى اختیار شراب بخورد دردفعه اول ودوم بـایـد اگر مرد باشد تمام بدنش را غیر از عورت برهنه کنند وهشتاد تازیانه به او بزنند و در دفعه سوم یا چهارم باید او را بکشند وزن را نباید برهنه کنند.
(مـساله 2806) کسى که مکلف وعاقل است اگر چهار نخود ونیم طلاى سکه دار یاچیز دیگرى را کـه بـه این مقدار ارزش دارد بدزدد چنانچه شرایطى را که در شرع براى آن معین شده دارا باشد.
در دفعه اول باید چهار انگشت دست راست او را از بیخ ‌ببرند وکف دست و شست او را بگذارند و در دفعه دوم بنابر احتیاط باید پاى چپ او را از وسط قدم ببرند و در دفعه سوم باید او را حبس کنند تا بمیرد و چنانچه مال دارد از مال خودش و اگر ندارد از بیت المال بدهند و در صورتیکه در زندان دزدى کند, باید او را بکشند.

احکام دیه

(مساله 2807) اگر شخص بالغ و عاقل عمدا و به ناحق مسلمانى را بکشد, ولى کشته مى تواند قاتل را عـفـو کـند یا با رعایت شرایط قصاص در قاتل و مقتول او رابکشد یا با مصالحه طرفین مالى که بمقدار دیه یا کمتر یا بیشتر از آن باشد از اوبگیرد.
اما اگر از روى خطا یا شبه عمد بکشد مثلا براى حیوانى تیر بیندازد و اشتباهاکسى را بکشد یا کسى را به چیزى که نوعا نمى کشد بزند و به آن زدن کشته شود دراین دو صورت ولى کشته حق ندارد او را بکشد اما مى تواند دیه بگیرد.
(مـساله 2808) دیه کشتن مرد مسلمان آزاد یکى از شش چیز است به این تفصیل که در قتل شبه عـمد:اول - سى نفر شتر داخل در سال سوم و سى نفر داخل در سال چهارم و چهل نفر داخل سال شـشم شده و حمل داشته باشند.
دوم - دویست گاو.
سوم - هزار گوسفند.
چهارم - دویست حله وهـر حـلـه دو پـارچـه است و احتیاطاین است اگر یافت شود از نوع یمنى آن باشد.
پنجم - هزار مثقال شرعى طلا که هرمثقال آن 18 نخود سکه دار است .
ششم - ده هزار درهم که هر درهمى 6 / 12نخود نقره سکه دار است .
و در قتل خطا بیست نفر شتر داخل در سال دوم و بیست نفر شتر نر و سى نفر شتر ماده داخل در سال سوم و سى نفر که داخل در سال چهارم شده باشند و در پنج مورد ذکر شده دیگر تفاوت ندارند و در همه اینها دیه زن مسلمان آزاد نصف هر یک است .
و در قتل عمد مـصـالـحـه طـرفـین بمقدار دیه یا کمتریا بیشتر چنانچه در مساله قبل بیان شد جایز است و در مـواردى که در قتل عمدحکم قصاص نیست دیه قتل عمد نیز چنانچه گفته شد شش چیز است فقط در شترصد شترى است که داخل در سال ششم شده باشد.
(مساله 2809) دیه چند چیز مثل دیه کشتن است که مقدار آن در مساله پیش گفته شد: اول - آن کـه دو چـشم کسى را کور کند, یا چهار پلک چشم او را از بین ببرد و اگر یک چشم او را کور کند, باید نصف دیه کشتن را بدهد.
دوم - دو گـوش کـسى را ببرد یا کارى کند که هر دو گوش او کر شود و امید خوب شدن در آن نباشد و اگر یک گوش او را ببرد یا کر کند, باید نصف دیه کشتن را بدهدو اگر نرمه گوش او را ببرد, باید ثلث دیه کشتن را بدهد.
سوم - تمام بینى یا نرمه بینى کسى را ببرد.
چـهـارم - زبان کسى را که لال نیست از بیخ ببرد و اگر مقدارى از آن را ببرد باید به نسبت نقص حروف بیست وهشتگانه دیه بدهد که اگر یک حرف نتواند بگوید یک بیست وهشتم دیه و اگر دو حـرف نـتواند دو بیست وهشتم , و اگر تمام زبان کسى که لال باشد ببرد, ثلث دیه را باید بدهد و اگـر مـقدارى از زبان لال را ببرد, باید به نسبت نقص زبان دیه بدهد, یعنى در نصف نصف ثلث , و در ربع ثلث دیه را بدهد.
پـنـجـم - تمام دندانهاى کسى را از بین ببرد ودیه هر کدام از دوازده دندان جلوى دهان که شش عـدد بـالا و شـش عـدد پایین مى باشد, پنجاه مثقال شرعى طلا است وهر مثقال شرعى 18 نخود اسـت و اگـر یـکى از شانزده دندان عقب را که هشت عددآنها بالا وهشت عدد پایین است از بین بـبرد باید بیست وپنج مثقال شرعى طلابدهد و اگر زن باشد تا به مقدارى که به ثلث دیه نرسد با دیه مرد مساوى است و درصورتى که به ثلث برسد دیه دندانهاى او نصف دیه مرد است .
شـشـم - هـر دو دسـت کـسى را از بند جداکند و اگر یک دست را از بند جدا کند, بایدنصف دیه کـشـتـن مـثل او را بدهد.
هفتم - ده انگشت کسى را ببرد و در دیه هر انگشت دو قول است : قول ارجـح ایـنستکه دیه هر انگشت ده یک دیه کشتن است و قول دیگراینستکه دیه انگشت ابهام ثلث دیه دست و دیه سایر انگشتها هر کدام یک ششم آن است و احتیاط رعایت تفاوت بین دو قول است کـه در دیـه ابهام به قول دوم و در سایرانگشتان بقول اول عمل شود و بهرحال دیه در زن اگر به ثـلث برسد نصف دیه مرد است و اگر بخواهند به احتیاط عمل کنند.
تفاوت بین دو قول را نسبت به رسیدن به ثلث بنابرهر دو قول ملاحظه نمایند.
هشتم - پشت کسى را طورى بشکند که نتواند بنشیند ودیگر درست نشود.
نهم - هر دو پستان زنى را ببرد و اگر یکى از آنها را ببرد باید نصف دیه کشتن رابدهد.
دهـم - هـر دو پـاى کسى را تا مفصل , یا همه ده انگشت پا را ببرد ودیه هر انگشت پامثل دیه آن از انگشت دست است .
یازدهم - تخم هاى مردى را از بین ببرد.
دوازدهم - طورى به کسى آسیب برساند که عقل او از بین برود.
سیزدهم - به کسى صدمه اى بزند که عقلش زایل شود.
چهاردهم - آنکه پشت کسى را طورى بشکند که دیگر درست نشود و اگر به کسى صدمه بزند که دیـگـر بـوى خوب وبد را نفهمد و یا به کسى صدمه اى بزند که منى ازاو خارج نشود, بنابر احتیاط واجب دیه کامله بدهد.
(مساله 2810) اگر انسان کسى را عمدا و بناحق بکشد و ولى مقتول عفو کند یا دیه از او بگیرد باید دو مـاه روزه بگیرد و شصت فقیر را سیر کند و یک بنده آزاد نماید واگر او را بکشند احتیاط لازم آن اسـت کـه کبار از ورثه کفاره را بنحوى که ذکر شد ازسهم الارث خود بدهند ولى اگر اشتباها بـکشد عاقله یعنى قوم وخویش پدرى قاتل مانند پدر و عمو وبرادر بلکه پسران واجداد پدرى قاتل بـطـورى کـه در کتب مفصله بیان شده باید دیه او را بدهند و خود قاتل یک بنده آزاد کند و اگر نتواند بنده آزادکند, دو ماه روزه بگیرد و اگر این را هم نتواند, شصت فقیر را سیر کند.
(مـسـالـه 2811) کسى که سوار حیوان است , اگر کارى کند که آن حیوان به کسى آسیب برساند, ضـامن است و نیز اگر دیگرى کارى کند که حیوان به سوار خود یابکس دیگر صدمه بزند, ضامن مى باشد.
(مساله 2812) اگر انسان کارى کند که زن حامله سقط کند وسقط شده محکوم به اسلام وحریت بـاشد چنانچه چیزى که سقط شده نطفه باشد, دیه اش بیست مثقال شرعى طلاى سکه دار است , کـه هـر مثقال آن 18 نخود مى باشد.
و اگر علقه یعنى خون بسته باشد, چهل مثقال .
و اگر مضغه یـعـنى پاره گوشت باشد, شصت مثقال .
واگر استخوان شده باشد, هشتاد مثقال .
و اگر گوشت آورده ولـى هـنـوز روح در اودمیده نشده , صد مثقال .
و اگر روح در او دمیده شده , چنانچه پسر بـاشـد, دیـه اوهـزار مـثـقال و اگر دختر باشد, دیه او پانصد مثقال شرعى طلا است و در جمیع این فروع اگر بجاى یک دینار طلا ده درهم بدهد کافى است .
(مـسـاله 2813) اگر زن حامله کارى کند که بچه اش سقط شود, باید دیه آن را به تفصیلى که در مساله پیش گفته شد به وارث بچه بدهد وبه خود زن چیزى از آن نمى رسد.
(مساله 2814) اگر کسى زن حامله را بکشد, باید دیه زن وبچه را بدهد.
(مـسـالـه 2815) اگـر پـوسـت سر یا صورت مردى را پاره کند, باید یک شتر به او بدهدو اگر به گوشت برسد وقدرى از آن را هم ببرد, باید دو شتر بدهد.
و اگر خیلى ازگوشت را پاره کند, باید سـه شـتـر بدهد.
و اگر به پرده نازک استخوان برسد, چهار شترو اگر استخوان نمایان شود, پنج شـتـر و اگـر استخوان بشکند, ده شتر و اگر بعضى ازریزه هاى استخوان از جاى خود بیرون آید, پانزده شتر.
و اگر به پرده مغز سر برسد,باید سى وسه شتر بدهد.
(مـسـاله 2816) اگر بصورت کسى سیلى یا چیز دیگر بزند بطوریکه صورت او سرخ ‌شود, باید یک مثقال ونیم شرعى طلاى سکه دار که هر مثقالى 18 نخود است بدهد و اگر کبود شود, سه مثقال و اگر سیاه شود باید شش مثقال شرعى طلا بدهدولى اگر جاى دیگر بدن کسى را بواسطه زدن , سرخ یا کبود یا سیاه کند, باید نصف آنچه را که گفته شد بدهد.
(مـسـاله 2817) اگر به حیوان حلال گوشت یا حرام گوشت که ملک او باشد کسى زخم بزند یا چیزى از بدن آن را ببرد باید تفاوت قیمت سالم و معیوب آن را به صاحبش بدهد.
(مـسـالـه 2818) اگـرانـسـان سگ شکارى کسى را بکشد, باید بیست و یک مثقال معمولى نقره سـکـه دار بـه او بدهد.
و اگر سگى که نگهدارى خانه را مى کند یا سگ گله کسى را تلف نماید, و قـیـمـت آن از ده مـثقال ونیم نقره سکه دار کمتر باشد بنابراحتیاط همین مقدار را بدهد و اگر سـگى که پاسبانى زراعت را مى کند بکشد وقیمتش از نه من ونیم وسه سیر وچهارده مثقال ونیم گـندم که تقریبا 29 کیلو و75 گرم مى شود کمتر باشد همین مقدار را بنابر احتیاط بدهد و اگر قـیـمـت سگهاى نوع دوم وسوم و چهارم بیشتر از مقادیر مذکوره در مازاد بر این مقادیر هم بنابر احتیاطمصالحه نمایند بلکه در سگ شکارى نیز سزاوار است مراعات این احتیاطبشود.
(مساله 2819) اگر حیوان , زراعت یا مال کسى را از بین ببرد, چنانچه صاحب حیوان در نگهدارى آن کوتاهى کرده باشد, باید مقدارى را که ضرر زده به صاحب مال یا زراعت بدهد.
(مساله 2820) اگر بچه یکى از گناهان کبیره را انجام دهد, ولى یا دیگرى به اذن ولى او مى تواند بقدرى که ادب شود و دیه واجب نشود او را بزند.
(مـسـالـه 2821) اگـر کسى بچه اى را طورى بزند که دیه واجب شود, دیه مال طفل است و اگر مرده , باید به ورثه او بدهد وچنانچه مثلا پدر بچه بقدرى او را بزند که بمیرد دیه او را ورثه دیگرش مى برند و به خود پدر از دیه چیزى نمى رسد.
(مـسـالـه 2822) دیه اعضا و جراحات وارده بر زن تا به مقدار ثلث دیه مرد نرسیده بامرد مساوى است و به مقدار ثلث دیه مرد که رسید دیه زن نصف دیه مرد است .

مسائل متفرقه

(مـسـالـه 2823) اگـر ریشه درخت همسایه در ملک انسان بیاید, مى تواند از آن جلوگیرى کند وچنانچه ضررى هم از ریشه درخت به او برسد, مى تواند از صاحب درخت بگیرد.
(مساله 2824) جهیزیه اى که پدر به دختر مى دهد, اگر مثلا بواسطه صلح یابخشش ملک او کرده باشد, نمى تواند از او پس بگیرد و اگر ملک او نکرده باشد,پس گرفتن آن اشکال ندارد.
(مـسـالـه 2825) اگـر کـسى بمیرد, ورثه بالغ او مى توانند از سهم خودشان خرج عزادارى میت نمایند, ولى از سهم صغیر نمى شود چیزى برداشت .
(مـسـالـه 2826) اگـر انـسان غیبت مسلمانى را بکند, اگر مفسده اى پیدا نشود و آن مسلمان از شـنـیـدن این حرف اذیت نمى شود خوب است از آن مسلمان خواهش کند که او را حلال نماید.
و چـنانچه ممکن نباشد, براى او از خدا طلب آمرزش کند واگر بواسطه غیبتى که کرده توهینى به آن مسلمان شده , در صورتى که ممکن است ,باید آن توهین را بر طرف نماید.
(مـسـالـه 2827) انسان نمى تواند بدون اذن حاکم شرع از مال کسى که مى داندخمس نمى دهد, خمس را بردارد و به حاکم شرع برساند.
(مـساله 2828) آوازى که مخصوص مجالس لهو و بازیگرى است , غنا و حرام مى باشد, اگر نوحه یا روضـه یا قرآن را هم با غنا بخوانند حرام است ولى اگر آن را باصداى خوب بخوانند که غنا نباشد اشکال ندارد.
(مساله 2829) کشتن حیوانى که اذیت مى رساند ومال کسى نیست , اشکال ندارد.
(مساله 2830) جوایزى که بانکها براى تشویق صاحبان حساب قرض الحسنه مى دهند حلال است .
(مـسـالـه 2831) اگر چیزى را به صنعتگرى بدهند که درست کند و صاحب آن نیاید آن را ببرد, چـنـانـچـه صنعتگر جستجو کند واز پیدا کردن صاحب آن ناامید شود, باید آن را به نیت صاحبش صـدقـه بدهد ومى تواند به مقدار مزد کارى که انجام داده از آن برداردوبنابر احتیاط براى صدقه دادن ومزد برداشتن از حاکم شرع هم اذن بگیرد.
(مـسـالـه 2832) سینه زدن در کوچه و بازار با این که زنان عبور مى کنند, در صورتیکه سینه زن پـیـراهن پوشیده باشد اشکال ندارد.
و نیز اگر جلوى جمعیت عزادار بیرق ومانند آن ببرند, مانعى ندارد ولى باید استعمال آلات لهو نشود.
(مساله 2833) تعزیه و شبیه خوانى اگر مشتمل بر آلات لهو از قبیل طبل و شیپور وصنج نباشد و اشعار دروغ و غنا نخوانند و مرد لباس زن نپوشد, اشکال ندارد.
ولى سزاوار است که به تعزیه خوانى تنها اکتفا نکنند ومجالس روضه که درآنها علاوه برذکر مصائب حضرت خامس آل عبا(ع ), معارف وعقاید اسلامى وتفسیر آیات واحادیث واحکام شرعیه بیان مى شود نیز تشکیل دهند.
(مـسـاله 2834) گذاشتن دندان طلا ودندانى که روکش طلا دارد, براى زن مانعى ندارد وبراى مرد اگر زینت حساب شود جایز نیست .
(مساله 2835) حرام است انسان استمنا کند یعنى : باخود کارى کند که منى از اوبیرون آید.
(مـساله 2836) تراشیدن ریش وماشین کردن آن اگر مثل تراشیدن باشد حرام است ودر این حکم تـمام مردم یکسانند و حکم خدا بواسطه مسخره مردم تغییر نمى کندپس کسى هم که اول تکلیف اوست , یا اگر ریش نتراشد مردم او را مسخره مى کنند,چنانچه ریش بتراشد یا طورى ماشین کند که مثل تراشیدن ریش باشد حرام مى باشد.
(مساله 2837) مستحب بلکه احوط است که ولى بچه پیش از آن که بچه بالغ شود اورا ختنه نماید و اگر او را ختنه نکند, بعد از بالغ شدن بر خود بچه واجب است .
(مـسـالـه 2838) سـرکشیدن ونگاه کردن به خانه مردم بى اجازه صاحب خانه حرام است خواه از بالاى بام یا از روزنه و مانند آن باشد.
(مـساله 2839) اگر پدر و مادر فقیر باشند ونتوانند کاسبى کنند, و فرزند آنان بتواند,باید خرجى آنان را بدهد.
(مـساله 2840) اگر کسى فقیر باشد ونتواند کاسبى کند, پدر او باید خرجى او رابدهد.
و اگر پدر ندارد, یا نمى تواند خرجى او را بدهد, چنانچه فرزندى هم نداشته باشد که بتواند خرجى او را بدهد, جـد پدرى او باید خرجى او را بدهد و اگر جدپدرى ندارد, یا نمى تواند خرجى او را بدهد, مادرش بـایـد خـرجى او را بدهد و اگرمادر هم ندارد یا نمى تواند خرجى او را بدهد, باید مادر پدر, و مادر مادر, وپدرمادر با هم خرجى او را بدهند, و اگر مادر پدر و مادر مادر ندارد یا نمى توانندخرجى او را بدهند, پدر مادر اگر مى تواند, باید خرجى او را بدهد.
(مساله 2841) دیوارى که مال دو نفر است , هیچ کدام آنان حق ندارد, بدون اذن شریک دیگر آن را بـسازد, یا سر تیر یا پایه عمارت خود را روى آن دیوار بگذارد یامیخ به دیوار بکوبد ولى کارهایى که مـعـلـوم است شریک راضى است یا آن کارهاتصرف شمرده نشود مانند تکیه دادن به دیوار ولباس انداختن روى آن اشکال ندارد.
(مساله 2842) عکاسى ونقاشى صورت , مکروه است .
(مـسـالـه 2843) درخت میوه اى که شاخه آن از دیوار باغ بیرون آمده , اگر انسان نداند صاحبش راضى است , نمى تواند از میوه آن بچیند و اگر میوه آن روى زمین هم ریخته باشد, نمى تواند آن را بردارد.
(مـساله 2844) کسى که مدتى خمس نمى داده ودر آن مدت املاکى خریدارى نموده وآن املاک تـرقـى قـیمت پیدا کرده , اگر خرید آنها براى تجارت بوده , براى اداى خمس , باید قیمت فعلى را حـسـاب کـنـد و اگر براى تجارت نبوده چنانچه معامله را به ذمه انجام داده و پولى که به عنوان قـیمت آن ملک پرداخته خمس به آن تعلق گرفته بوده در این صورت باید خمس قیمت خرید را بـپـردازد, و اگر معامله رابعین آن پول واقع ساخته , در صورتى که حاکم شرع آن معامله را امضا کـنـد خـمس قیمت یوم الادا واجب است و نیز اگر قیمت ملک را از ربح سال خرید ملک پرداخته بـاشـد بـایـد خمس قیمت فعلى را بپردازد خواه معامله را بذمه انجام داده باشد و یا به عین ربح و هـمچنین است حکم اگر ملک را نسیه خریده باشد و قیمت آن را از ربح بین سال پرداخت نموده باشد که در این صورت هم قیمت فعلى ملک حساب مى شود.
(مـسـاله 2845) کسى که مدتى خمس نمى داده و در آن مدت اثاث خانه و لوازم زندگى خریده , اگـر مـى دانـد که آنها را در سال حصول فایده از فایده همان سال خریدارى نموده , خمس به آنها تعلق نمى گیرد و اگر نمى داند احوط مصالحه باحاکم شرع است هر چند این احتیاط لازم نیست .
(مـساله 2846) انتفاع بردن از خون در غیر خوردن و نیز فروختن آن براى انتفاع حلال جایز است , پـس آنـچه اکنون متعارف است که خون را مى فروشند براى استفاده مریض ها ومجروحین اشکال ندارد و لکن کسى که مى خواهد خون خود رابه دیگرى بدهد احتیاط آن است که پول را در مقابل اجـازه خـون گـرفتن از او بگیرد,و این احتیاط حتى الامکان ترک نشود, لکن اگر گرفتن خون براى صاحب آن ضررداشته باشد اشکال دارد و اگر ضرر زیاد باشد جایز نیست .
(مـساله 2847) تلقیح نطفه مرد به عیال خودش مانعى ندارد و اولاد ملحق به طرفین هستند واز پدر و مادر ارث مى برند وتلقیح نطفه اجنبى به اجنبیه حرام است .
(مساله 2848) تشریح مرده مسلمان حرام است اگر چه براى یاد گرفتن باشد وقطع اعضا آن دیه دارد ولى تشریح مرده غیر مسلمان جایز است ودیه ندارد.
(مـسـاله 2849) اگر جزئى از اجزا میته به ظاهر بدن انسان زنده وصل شود چنانچه حیات در آن حلول کند, جز بدن او محسوب است , و قبل از حلول حیات چون مضطر است در حمل آن , در حال نماز احکام ضرورت بر آن جارى است .
(مـسـالـه 2850) اگر جزئى از حیوان نجس العین را به بدن انسان زنده وصل کنند درصورتیکه بیمار مضطر به چنین عملى باشد مانعى ندارد وبعد از حلول حیات درآن , جز بدن انسان محسوب مى شود وطاهر است .

سرقفلى

(مـساله 2851) کسى که ملکى را اجاره مى کند ودر هنگام اجاره در ضمن عقد لازم با مالک شرط مـى کند که پس از انقضا مدت اجاره باز هم ملک را به او یا هر کس اومعین میکند اجاره بدهد و یا بـه غـیر آنها اجاره ندهد اقوى صحت این شرط است وبر مالک تکلیفا واجب است که بر طبق شرط عـمـل کـند وچنانچه عمل نکندمعصیت کرده , بنابراین اگر بخواهد به دیگرى اجاره دهد باید با اجـازه ورضـایـت مـسـتاجر اول باشد و در این صورت مستاجر اول مى تواند وجهى از مالک بگیرد ورضایت دهد که به دیگرى اجاره داده شود یا از دیگرى وجهى بگیرد و او را معین نماید و نیز مالک مـى تـوانـد مـوقـعى که مى خواهد ملکى را اجاره دهد با مستاجر قراربگذارد که این ملک را اجاره مـى دهـم مـثـلا به مدت دو سال به مال الاجاره یکصدهزار تومان نقد وماهى یکصد تومان و آنچه بـعـنوان سر قفلى گرفته مى شود چنانچه بنحوى که ذکر شد انجام گیرد بى اشکال است .
و جایز نـیـسـت مـسـتـاجـر بـه استنادبعض قوانین غیر مشروعه پس از انقضا مدت اجاره از تخلیه ملک خوددارى کند وچنانچه خوددارى کند غاصب و ضامن است .
(مـساله 2852) اگر کسى از پول خمس داده شده سرقفلى ملکى را بخرد چنانچه بخواهد در آخر سـال آن را بـفـروشـد, مـازاد را باید جز منافع سال به حساب آورد, واگر از منافع بین سال براى تجارت , سرقفلى را خریده باشد مانند منافع دیگر تجارى است که باید در آخر سال حق سرقفلى را قـیمت کرده و خمس آن را پرداخت کند,قیمت آن زیاد شده باشد یا کم , ولى اگر براى کسب در آن محل خریده چون سرقفلى عین خارجى نیست و ترقى قیمت آن در صورتیکه براى کسب در آن مـحـل خـریده در نظر عرف ربح حساب نمى شود تا نفروخته خمس همان مقدار که خریده واجب اسـت وترقى قیمت آن خمس ندارد, بلى هر وقت آن را فروخت زیادى قیمت جز منافع همان سال است .

چک و سفته

(مساله 2853) آنچه در این زمان مرسوم است که چک یا سفته اى مثلا بمبلغ سه هزار تومان بمدت معین به بانک یا به شخص دیگر واگذار مى کنند بمبلغ کمتر,مادامى که قرض و استقراض نباشد, بلکه فروش ما فى الذمه باشد عیبى نداردبشرط آن که اگر ما فى الذمه مکیل وموزون باشد بمثل خودش فروخته نشود ونیزبشرط آن که چک یا سفته بى مورد و صورى نباشد.
(مـسـالـه 2854) خرید وفروش چک وسفته صورى که در این زمان معمول شده باطل است و راه صـحیح و شرعى آن این است که دهنده چک یا سفته وکالت دهدبه فروشنده که مبلغ مکتوب در سـفـته را به بانک مثلا در عهده من بفروش و مبلغ ‌ماخوذ در قبال آن را براى خودت قرض بردار, لکن در موقع پرداخت وجه به بانک این زیادى را از باب ابرا ذمه دهنده سفته تبرعا بپردازد و اگر آن مبلغ را بخود دهنده سفته پرداخت کند, باید زیادى را بذل کند و نیز دهنده سفته نمى تواند در ابـتـدازیادى را با قرض گیرنده در ضمن قرض دادن شرط نماید ولى اگر بگوید من به تووکالت مى دهم که مثلا هزار تومان در عهده من به بانک بفروشى به نهصد تومان ونهصد تومان را بعنوان قـرض الحسنه بردارى , لکن چون این وکالت مستلزم یکصدتومان ضرر من است , وکالت را بشرط آن مـى دهـم کـه ضـرر مـرا تو متحمل شوى و درموقع پرداخت وجه به بانک ذمه مرا برى نمایى , صـحیح است و باید این وکالت را بااین شرط در ضمن عقد خارج لازم قرار دهند که بعدا حق الزام داشته باشد.

بیمه

(مـسـالـه 2855) اگـر شخصى با شرکتى قرارداد کند که هر سال مبلغى بدون عوض بدهد و در مـقابل شرط کند که اگر آسیبى به تجارتخانه یا ماشین یا منزل یا وجودخودش برسد, آن شرکت خـسارت او را جبران , یا آسیب را بر طرف , یا مرض رامعالجه نماید, عمل به این قرار داد با رضایت طـرفـیـن اشـکـال ندارد و در صورت عدم رضایت واجبار, گیرنده وجه ضامن است , بلى اگر در ضـمـن عـقـد صلح چنین شرطى بنمایند صحت چنین صلحى با این شرط بعید نیست و الزام آور است .
(مـسـالـه 2856) ازدواج مسلم یا مسلمه با بهایى جایز نیست و اگر عقد بین آنها واقع شود باطل است , چه زن باشد و چه مرد, و جدا شدن آنها واجب است و برمسلمانان لازم است آنها را جدا کنند و مـحتاج به طلاق نیست , لکن اگر زن نمى دانسته که مرد بهایى است یا مساله را نمى دانسته که نباید به بهایى شوهر کند,بعد از جدایى از او باید عده وطى به شبهه که عده طلاق است نگهدارد.
(مساله 2857) کسب کردن بقدر ما یحتاج خود و عیال واجب النفقه در صورت تمکن واجب است , بلکه به جهت ادا دین هم بنابر احتیاط واجب مى باشد.
(مـسـالـه 2858) بـر هـر مسلمانى واجب است مسلمان دیگرى را که نزدیک است ازگرسنگى یا تشنگى بمیرد, نان و آب داده و او را از مرگ نجات دهد.

امر به معروف و نهى از منکر

(مساله 2859) امر به معروف و نهى از منکر, یکى از تعالیم مهمه اسلامى است که حیثیت و شرافت و بـقـا عزت و ترقى و تعالى مسلمانان , و اجراى احکام و جلوگیرى از فحشا و فساد وتامین امنیت اجتماعى , به آن وابسته است .
(مساله 2860) اگر معروف , واجب باشد و انسان ملتفت شود که شخصى آن راترک مى کند امر به آن - با شرایطى که بعدا ذکر مى شود - واجب است .
(مساله 2861) معروف اگر مستحب باشد امر به آن مستحب است و چون منکرعبارت است از فعل قـبیح حرام , نهى از آن واجب است و وجوب , در هر دو,وجوب کفایى است و به فعل دیگرى , ساق ط مى شود.
شرایط امر به معروف و نهى از منکر (مساله 2862) شرایط امر به معروف و نهى از منکر پنج چیز است : اول - آن کـه آمـر ونـاهى , معروف و منکر را بشناسد ویقین داشته باشد به وجوب معروف وحرمت منکر, وایمن باشد از اشتباه خودش .
دوم - آن که احتمال بدهد که امر و نهى او تاثیر داشته باشد, پس اگر احتمال عقلایى ندهد که امر و نهى او اثر دارد, وجوب آن ساقط مى شود.
سـوم - آن کـه کسى که واجب را ترک نموده و یا فعل حرام را بجا آورده , اصرار به آن داشته باشد, پس اگر بداند که مرتدع شده و بعد مرتکب نمى شود ساقط مى شود.
چـهارم - آن که واجب بودن معروف و حرام بودن منکر در حق فاعل , منجز و ثابت باشد و در ترک واجب وفعل حرام عذرى نداشته باشد, پس اگر فاعل معتقد باشدبه مباح بودن فعل حرامى و یا به جـواز ترک واجبى در این صورت امر به معروف ونهى از منکر, ساقط مى شود.
وهمینطور است در هـر مـوردى کـه تـارک واجب و فاعل حرام عذر داشته باشد.
بلى از راه تنبیه غافل و ارشاد جاهل , تنبیه و ارشاد, لازم است .
پـنـجـم - آن که در امر و نهى او مفسده و ضررى نباشد, پس با احتمال عقلایى به ضرر و مفسده , ساقط مى شود.
درجات امر به معروف و نهى از منکر (مـسـالـه 2863) لازمـه ایـمان به خداوند متعال وایمان به انبیا عظام صلوات اللّه علیهم اجمعین وایمان به احکام الهى آن است که شخص مومن , قلبا از منکر ومعصیت خداوند متعال , منزجر باشد ومنکر را قلبا انکار کند.
(مـسـاله 2864) چون مقصود از امر به معروف و نهى از منکر آن است که مرتکب فعل حرام وترک واجـب , ایـن عـمل را ترک کند پس اگر به مجرد اظهار کراهت از این عمل - ولو به اعراض و ترک معاشرت و مراوده - مرتکب , مرتدع مى شود و ترک مى کند, کافى است در ادا وظیفه امر به معروف و نـهى از منکر و حاجت به امر و نهى علاوه نیست واین , درجه اول از امر به معروف و نهى از منکر است .
(مـسـاله 2865) درجه دوم از امر به معروف و نهى از منکر آن است که اگر مرتکب منکر, با اظهار کـراهـت , ترک معصیت نکرد با حسن خلق و کلام حسن او را امر به ترک منکر نماید و مصالح ترک مـنکر و فعل معروف و مفاسد عکس آن را بیان کند تامرتکب , متنبه شود و ترک معصیت بنماید, و اگر به همین مقدار مرتکب , متنبه شدو معصیت را ترک کرد ادا وظیفه شده است .
(مـسـالـه 2866) درجه سوم از امر به معروف و نهى از منکر آن است که اگر معصیت کار, به زبان خوش و کلام حسن , ترک معصیت نکرد با غلظت وکلام خشن و تعییر وسرزنش , امر و نهى کند با مراعات ترتیب درجات زبرى و خشونت .
(مـسـالـه 2867) درجه چهارم از امر به معروف و نهى از منکر آن است که معصیت کار, از درجات مـذکـوره , تـرک معصیت نکند ومصر باشد در این صورت اگر بداند به زدن , ترک مى کند و یا اقلا احـتـمـال عقلایى باشد که زدن , موثر است و از ضرر به جان ومال وعرض خود یا مسلمان دیگرى ایـمـن بـاشد واجب است زدن به مقدارى که ترک معصیت کند بشرط آن که منجر به جرح و قتل نشود.
(مـساله 2868) اگر شخص با اهل معصیت , محشور باشد و بتواند به ترک معصیت , از معصیت آنها جـلوگیرى نماید, بهترین طریقه امر به معروف و نهى ازمنکر است مثلا اگر رفیق انسان بخواهد غیبت کند انسان از استماع , معذرت بخواهد و بگوید من از خدا مى ترسم غیبت کنم و اگر در بین تـارک الـصـلاه هـا بـاشـدمـراقب خواندن نماز باشد یا بین روزه خورها مراقب روزه باشد تا آنها به همین خواندن نماز و گرفتن روزه , تشویق شوند و نماز بخوانند و روزه بگیرند, بهترین اقسام نهى از منکر وامر به معروف را انجام داده است .
(مـساله 2869) بجاى آوردن معروف و ترک نمودن منکر, بر هر مسلمان , واجب است و لکن آنانکه امر و نهى مى کنند باید در عمل به معروف و ترک منکر, بردیگران , پیشقدم باشند زیرا عمل , شرط تاثیر گفتار است .
(مـسـالـه 2870) وجوب امر به معروف و نهى از منکر, در باره مکلف , نسبت به اهل خودش تاکید بـیشتر دارد پس اگر انسان ببیند که اهل خودش از واجبات , تهاون مى ورزد, مثلا نماز نمى خواند یـا اگـر بـخـوانـد داراى قرائت صحیح نیست یا وضوى صحیح نمى گیرد یا آن که با بدن ولباس نجس , نماز مى خواند در این صورت لازم است به ترتیبى که گفته شد, آنها را امر و نهى کند.

مسائل اجتماعى اسلام

(مساله 2871) تحصیل اعتقاد به اصول دین ومبانى اسلام بر هر مسلمان , واجب است .
(مساله 2872) یاد گرفتن و یاد دادن علوم و صنایعى که مورد احتیاج عموم است وهمچنین علوم و صـنـایعى که سبب قوت و شوکت جامعه مسلمین , و برترى قواى دفاعى آنها بر کفار مى شود, بر هـمه واجب موکد است به وجوب کفایى و بایدمسلمانان بنحوى قوى شوند که قطع طمع کفار را از بلاد و نوامیس و اعراض واموال و معادن و ثروت خود بنمایند.
(مـسـالـه 2873) از مهمترین مطالب اسلامى , توجه به وضع تعلیم و تربیت فرزندان و مراقبت در حسن ترقى و تکامل علمى و تربیتى آنها است .
(مساله 2874) فرستادن فرزندان به دبستانها و دبیرستانها و کودکستانهایى که اسلامیت و امانت و عـلاقه مندى موسس و معلمان آنها به سنن اسلامى محرز وشناخته نشده و معرض انحراف فکر و عقیده و فساد اخلاق باشد, جایز نیست .
(مساله 2875) کفار حق ندارند در بلاد اسلام , مدرسه دایر کنند وتعلیم و تربیت اطفال مسلمانان را عـهـده دار شـونـد, و جـایـز نـیـست مسلمانان فرزندان خود را به مدارس و کودکستانهاى آنها بفرستند.
(مـسـالـه 2876) تـاسـیس مدارس مختلط بصورتى که سنن اسلامى در ارتباط با بانوان و مردان رعایت نشود اعم از ابتدایى و عالى و تدریس در آن مدارس و همکارى باآنها و فرستادن فرزندان به آن مـدارس و مـدارسـى کـه در بـرنـامه هاى تعلیماتى آنهاتعلیم کارهاى حرام مثل خواندن غنا و نواختن آلات موسیقى باشد جایز نیست وباید مدارس و مراکز تعلیم و تربیت و همه موسسات کار و عـمـل مـسـلمانان مثل کل جامعه آنها شخصیت اسلامى و تعهد به رعایت مقررات اسلامى داشته باشند.

(مـسـالـه 2877) بـر مـسـلـمـانان واجب است در صورتى که در کشورى باشند که درمدارس و دانـشـگـاه ها و دانشکده هاى علوم و صنایع مورد احتیاج عموم , آداب وسنن واحکام اسلام رعایت نـمـى شـود ویابمقدار کافى مدارس اسلامى وجود ندارد,خودشان مستقیما به تاسیس این گونه مـدارس و دانـشگاه ها بر اساس تعالیم مقدسه اسلام و اجراى برنامه هاى دینى , اقدام نمایند ومهما امـکـن طـورى ترتیب بدهند که از تمام طبقات هر کس استعدادش بیشتر است بتواند به تحصیل ادامه دهد.
(مـساله 2878) دانش آموزان و دانشجوها در هر رشته اى از علوم مباحه اگرغرضشان از تحصیل , خدمت به جامعه و ازدیاد عظمت اسلام ورفع حاجت مسلمانان از بیگانگان باشد, اجر وثواب بسیار دارند.
(مـسـاله 2879) حضور در کلاس درسى که استاد آن , فساد عقیده داشته باشد و درضمن درس , بطور ضمنى , علیه اسلام تبلیغ مى کند, جایز نیست .
(مـسـاله 2880) خرید وفروش اجناس وامتعه بیگانگانى که با مسلمانان , در حال جنگ هستند در صـورتـى که سبب قوت آنها و ضعف مسلمانان شود, جز در موارداضطرار و ضرورت , مثل معالجه بـیـمـار وامـثـال آن , جـایز نیست باید مسلمانان درمسائل مالى و اقتصادى مخصوصا روابط کلى همیشه , قوت مسلمین و رفع حاجاتشان را از کفار رعایت نمایند.
(مـسـاله 2881) بر تجار و بازرگانان مسلمان , واجب است - به وجوب کفایى - که از رخنه کردن بـیـگـانگان داخلى و خارجى در امور تجارت و صنایع و موسسات بازرگانى با همکارى و مشورت یـکـدیگر و تاسیس شرکتهاى مشابه , جلوگیرى نمایند و نگذارند فرق ضاله و بیگانه زمامدار امور اقتصادى مسلمین شوند و به هروسیله اى ممکن است ایادى آنها را قطع نمایند.
(مـسـالـه 2882) هـمکارى و شرکت با موسسات فرهنگى بیگانگان و فرق ضاله که ازعوامل مهم استعماروتضعیف مسلمین وتقویت کفار بوده وهست جایز نیست .
(مـسـاله 2883) شرکت در مجالس ومحافل اهل بدع وفرق ضاله , حرام است مگربراى کسانى که اطلاع کامل و مهارت در رد آنها بخواهند باطل آنها را آشکار وشبهات آنها را رد نمایند.
(مساله 2884) عمل به برنامه هایى که برخلاف شعائر و دستورات و احکام شرع مقدس اسلام باشد حرام است وبر هر مسلمانى خوددارى و جلوگیرى از عمل به آن , واجب است .
(مـسـالـه 2885) سـازش با بیگانگان , علیه منافع مسلمانان واتکا به آنها و همدستى باآنها همه از گناهان بزرگ ومعاصى کبیره است .
(مـسـالـه 2886) ساختن وبناى اماکن فساد وخانه هاى گناه و رفتن در آن خانه ها و اماکن ,حرام است و همچنین اجاره دادن منازل , براى اینگونه محرمات , حرام است .
(مساله 2887) کسب مال باید از راه حلال ومشروع باشد و از راه هاى حرام , مثل قمار و دزدى و ربا وغنا و مسابقه هاى جدیده محرمه , حرام است .
(مـساله 2888) از چیزهایى که احترام بسیار دارد, جان و مال و آبروى مسلمان است که هیچ کس بدون حکم شرع , حق تجاوز به آنها را ندارد.
(مساله 2889) خانه افراد مسلمین محترم است و بدون اذن صاحبش ورود در آن ,جایز نیست بلکه سر کشیدن به خانه غیر, از بالاى بام , یا شکاف دیوار یا روزنه در,جایز نیست .
(مـساله 2890) خرید و فروش و کمک به مطبوعات ونشریات و روزنامه و مجلات گمراه کننده و خواندن آنها حرام است مگر براى اطلاع بر مفاسد ورفع آن در صورت تمکن , براى کسانى که واقعا اهلیت و شایستگى رفع آن را دارند.
(مساله 2891) اعانت وکمک وهمکارى با نشریات صحیح و مورد اعتماد, ازوظایف مهمه است و از امورى است که سبب تعمیم و توسعه معارف و تبلیغات اسلامى مى شود.
(مـسـالـه 2892) اعـانت ظلمه وکسانى که با دین و احکام دین , ضدیت ومعاندت دارندوهمراهى نمودن با آنها در ظلم وستم , تجاوز به حریم دین و حرام است .
(مساله 2893) بر مسلمانان لازم است که حقوق وروابط اجتماعى خود را طبق احکام اسلام , مرتب و منظم کنند و از بدع و سنتهاى بیگانگان , جدا پرهیز نمایند.
(مـسـاله 2894) هر مسلمانى باید سعى کند روش ورفتار واخلاق او, طبق تعالیم اخلاقى و فقهى اسلام باشد تا هم خودش سعادتمند گردد وهم بر آبروى جامعه اسلامى بیفزاید.
(مساله 2895) کسانى که متدین وملتزم به احکام اسلام نیستند واهل نماز و روزه ووظایف شرعیه نمى باشند لیاقت عهده دارى مشاغل اجتماعى اسلامى ومناصب عمومى را ندارند و اگر عهده دار شوند, غاصب ومتجاوز به حقوق عمومى شناخته مى شوند.
(مـسـالـه 2896) وظـیـفـه هـر مـسـلـمـان اسـت کـه در بهبودى امور وضع معاش واقتصادى مسلمانان اهتمام نماید که (من اصبح ولم یهتم بامور المسلمین , فلیس بمسلم ).
(مساله 2897) مسلمانان باید در بین خودشان با گذشت , و همکار یکدیگر باشندو نسبت به کفار سخت و از دادن هر گونه اختیار وسلطه به آنها نسبت به امورمسلمین , اجتناب نمایند.
(مـسـالـه 2898) حسن سلوک و رفتار مسلمان با بیگانه و مسلمان , باید بر اساس تعالیم اسلام در نهایت اعتدال و خیرخواهى براى همه خلق باشد.
(مساله 2899) مسافرت به بلاد کفار ونقاطى که انسان در آن نقاط نمى تواندوظایف اسلامى خود را انجام دهد جز در موارد ضرورت وارشاد آنها, جایز نیست .
(مساله 2900) غصب اموال مردم , حرام است وحتى در دانه وهسته اى از مال کسى بدون رضایت او نمى توان تصرف کرد.
(مـسـالـه 2901) ربـا دادن و ربـا گـرفتن وهر گونه معاملات ربوى , چه طرف , شخصى باشد, یا موسسات , از قبیل بانکها وسایر شرکتها, حرام است .
(مـساله 2902) چون اقتصاد و تجارت جامعه مسلمانان در حدى امروزه وابسته به بانکها است , در هر کشورى از کشورها که وضع بانکها با تعالیم اقتصادى اسلامى تطبیق ندارد, مسلمانان متمکن با هـمکارى یکدیگر موسسات قرض الحسنه اسلامى تاسیس کنند تا اقتصاد مسلمانان از خطراتى که ربا دارد مصون بماند.
(مـساله 2903) مسلمانان باید در تجارت و معامله و کلیه مناسبات و روابط فیمابین خود وبیگانه , دسـتـورات اسلام را از هر جهت , رعایت کنند و از غش و کم فروشى وخیانت واجحاف , خوددارى نمایند.
(مـسـالـه 2904) مسلمانان باید فراگیرى عقاید و احکام دینى به اشخاصى که صلاحیت علمى و اخـلاقـى آنـها محرز است مراجعه نمایند و مواظب باشند که درمعرض اضلال بعض فرق که گاه حتى به عنوانهاى به ظاهر مقبول بندگان خدا راگمراه میکنند قرار ندهند.
(مـسـالـه 2905) تصرف ودخالت در امور اوقاف مجهول التولیه و (غیب و قصر )و مدارس دینى و کتابخانه هاى موقوفه و سایر موقوفاتى که متولى منصوص نداردبراى غیر مجتهد جامع الشرایط یا ماذون از طرف او جایز نیست .
(مـسـالـه 2906) هـر مـسلمانى باید استقلال جامعه مسلمانان و اعلا کلمه اسلام وقوت و قدرت مسلمین را در برابر کفار از اهم مقاصد دانسته و جریان امور را زیر نظرداشته باشد.
(مـسـالـه 2907) مـسـلـمان اگر بتواند جامعه ومملکت را در مسیر اجراى احکام اسلام قرار دهد واحـکـام اسـلام را اجرا سازد, باید اقدام کند و واجب است با کسانى که این نیت را دارند, همکارى وتشریک مساعى نماید.
(مساله 2908) همکارى مردها بازنهاى اجنبیه وبیگانه در امور تجارى و ادارى بنحوى که به تقلید از بـیـگـانگان مرسوم شده که از محرمات , پرهیز نمى کنند ومراعات احکام شرعیه را نمى نمایند, جایز نیست .
(مـساله 2909) هیچ کس حق ندارد در مقدار قضاوت به استناد قانونى , غیر ازقانون اسلام خواه از امور جزایى باشد یا حقوقى , کسى را محکوم یا حاکم سازد.
(مساله 2910) هیچ فرد مسلمانى نمى تواند بعنوان دستور مافوق , فرمان غیرشرعى او را اجرا نماید و او را در جـلـو گیرى از شعائر اسلام وغصب حقوق وآزادى هاى مشروعه وکارهاى ضد اسلامى , کمک و یارى نماید.
(مـساله 2911) جعل قوانین خلاف شرع و اجبار مردم بر عمل به آن و کمک به اجرا کنندگان این قوانین , حرام است .
(مـسـالـه 2912) مبارزه با نفوذ اقتصادى وفکرى وسیاسى بیگانگان , در بلاد اسلام ,بر هر مسلمان واجب است وکمک کردن به آن حرام است .
(مساله 2913) سلب آزادى هاى مشروعه مردم وتحکم واستبداد بر امور آنها,جایز نیست .
(مـسـالـه 2914) سـاخـتـن مـجسمه و خضوع در مقابل آن , حرام است و نیایش واحترام در برابر مجسمه ها و نصب آنها در معابر و میادین , حرام است .
(مـسـالـه 2915) اعانت ظلمه و کسانى که با دین و احکام دین , ضدیت و معاندت دارند, تجاوز به حریم دین وحرام است .
(مـسـاله 2916) پوشیدن لباس مخصوص به مردها بر زنها, ولباس مخصوص به زنهابر مردها حرام است .
(مساله 2917) استخدام کفار اعم از ذمى و غیر ذمى در ادارات و سازمانهایى که باید بر جریان امور, نظارت و یا امور دفاعى کشور اسلام را تحت نظر داشته باشند,جایز نیست و پاسبان وافسر وقاضى ومتصدیان مشاغل دیگر از این قبیل , همه بایدمسلمان باشند.


دسته ها : فرهنگی
هشتم 6 1386 8:22
X