معرفی وبلاگ
با سلام امیدوارم مطالب این وبلاگ مورد استفاده شما قرار گرفته باشد. باآرزوی موفقیت برای تمامی انسانها التماس دعا (عکس متعلق شهید محمد علی شاهچراغی دانشجوی رشته فیزیک می باشد.)
صفحه ها
دسته
هستی برای ما
خدمات
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 684366
تعداد نوشته ها : 130
تعداد نظرات : 30
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

 

ادبیات‌ فارسی‌ در قرن‌ هشتم‌ هجری‌

 

بارها اشاره‌ کرده‌ایم‌ که‌ ادبیات‌ فارسی‌، از ابتدای‌ رشد زبان‌ دری‌، قرن‌ به‌ قرن‌، رو به‌باروری‌ و توسعه‌ بود و به‌ رغم‌ دشواری‌هایی‌ که‌ به‌ دلیل‌ هجوم‌ ترکان‌ ومغولان‌برای‌ زبان‌ فارسی‌ به‌ وجود آمد، سیر پیشرفت‌ خود را در هر دو زمینه‌ نظم‌ و نثردنبال‌ کرد. همچنین‌ اشاره‌ کردیم‌ که‌ ادب‌ پارسی‌ در زادگاه‌ خود، خراسان‌، روییدوبالید و به‌ تدریج‌ به‌ سایر نقاط‌ ایران‌، به‌ ویژه‌ در عراق  عجم‌ و فارس‌ رَحْل‌ِ اقامت‌افکند. این‌ زمان‌، اصفهان‌ تا کرمان‌ و فارس‌، زیستگاه‌ شاعران‌ فراوان‌ بود وفارس‌ باداشتن‌ سعدی‌ و حافظ‌ بر تمامی‌ جهان‌ ادب‌ِ فارسی‌، فخر می‌فروخت‌.

نفوذ افکار و اندیشه‌های‌ شاعران‌ بر فرهنگ‌ عامه‌، چنان‌ گسترده‌ است‌ که‌شناخت‌ دامنه‌ آن‌ دشوار و تقریبا دست‌ نایافتنی‌ است‌. بسیاری‌ از اشعار این‌ شاعران‌،در فرهنگ‌ عامه‌ مردم‌، به‌ صورت‌ ضرب‌المَثَل‌ درآمده‌ و برخی‌ از نوشته‌های‌ آنان‌،در حکم‌ کتاب‌ درسی‌ برای‌ اطفال‌ و دانش‌پژوهان‌، مطرح‌ بوده‌ است‌. شگفت‌ آن‌ که‌در این‌ روزگار، یعنی‌ قرن‌ هشتم‌ و نهم‌، تأثیر دو گروه‌ عارفان‌ صوفی‌مسلک‌وشاعران‌ که‌ آنان‌ نیز متأثر از تصوف‌اند، بیش‌ از عالمان‌ و فقیهان‌ بوده‌ است‌.بنابراین‌سزاوار است‌ تا در این‌ بخش‌، به‌ معرفی‌ شماری‌ اندک‌، اما مؤثر از این‌شاعران‌ بپردازیم‌.

بسیاری‌ از شاعران‌ این‌ دوره‌، در کَنَف‌ حمایت‌ مظفریان‌ درآمدند که‌ نسبت‌ به‌دیگر امرای‌ محلی‌ از نظر سیاسی‌ پایدارتر بودند و از نظر فرهنگی‌، آمادگی‌ بیشتری‌برای‌ حمایت‌ از شاعران‌ داشت‌. البته‌ و صد البته‌ کمتر دولتی‌ در سرزمین‌ پهناورایران‌ بود که‌ از داشتن‌ چندین‌ شاعر خوش‌سخن‌ بی‌بهره‌ باشد. حتی‌ سربداران‌ که‌ به‌لحاظ‌ ویژگی‌های‌ خاص‌ اجتماعی‌ خود، چندان‌ به‌ این‌ امور نمی‌پرداختند، از نعمت‌وجود شاعری‌ توانا با نام‌ ابن‌یمین‌ فریُومَدی‌ برخوردار بودند.

 

عُبید زاکانی‌

یکی‌ از شعرای‌ بنام‌ ایران‌ که‌ در طنزسرایی‌ مقام‌ نخست‌ را دارد، عبیدالله‌ زاکانی‌است‌ که‌ در حوالی‌ سال‌های‌ آغازین‌ قرن‌ هشتم‌ پا به‌ عرصه‌ وجود نهاده‌ است‌. وی‌در اصل‌، قزوینی‌ و از خاندان‌ زاکانیان‌ این‌ شهر است‌ که‌ نژاد آنان‌ به‌ قبیله‌ بنی‌خَفاجه‌،از اعراب‌ مهاجر می‌رسد. عبید به‌ رغم‌ آن‌ که‌ قزوینی‌ بود، به‌ شیراز رفت‌ و درخدمت‌ خان‌ اینجو، به‌ ویژه‌ شاه‌ شیخ‌ اسحاق  (حکومت‌ 742 ـ 754) مقتول‌ به‌ سال‌758 درآمد.

پس‌ از آن‌ که‌ مبارزالدین‌ محمد مظفری‌ به‌ فارس‌ حمله‌ کرده‌ شیخ‌ اسحاق  را ازشیراز فراری‌ داد و سپس‌ او را کشت‌، عبید فارس‌ را به‌ قصد بغداد ترک‌ کرد. عبید که‌سخت‌ به‌ شیخ‌ اسحاق  علاقه‌مند بود و صدها بیت‌ شعر در ستایش‌ او سروده‌ بود، بامشاهده‌ وضعیتی‌ که‌ برای‌ شیخ‌ اسحاق  از ناحیه‌ مظفریان‌ به‌ وجود آمد، سخت‌ ازمبارزالدین‌ مظفری‌ اظهار تنفر کرد. بسیاری‌ برآنند که‌ مثنوی‌ موش‌ و گربه‌ عبید،ناظر به‌ جنگ‌ میان‌ شیخ‌ اسحاق  به‌ عنوان‌ سپاه‌ موشان‌ از فارس‌، با سپاه‌ مبارزالدین‌ به‌عنوان‌ سپاه‌ گربه‌ از سوی‌ کرمان‌، است‌. مقصود از گربه‌ عابد نیز مبارزالدین‌ محمداست‌ که‌ در ریاکاری‌ و توبه‌ و اظهار دینداری‌ شهرتی‌ یافته‌، آن‌ را با قتل‌ و غارت‌قرین‌ کرده‌ بود. در این‌ نبرد، موش‌ها شکست‌ خوردند و گربه‌ عابد پیروز شد. وی‌در شعری‌ که‌ در عبرت‌ گرفتن‌ از عاقبت‌ امیر شیخ‌ اسحاق  سروده‌، با وصف‌ عظمت‌کاخ‌ و ایوان‌ وی‌، از این‌ که‌ در نهایت‌ جُغْد در آن‌ آشیانه‌ کرده‌ است‌، خواننده‌ را به‌عبرت‌ وا می‌دارد:

ایوان‌ و قصر و جنّت‌ و فردوس‌ برفراشت‌در وی‌ نشست‌ شاد و قدح‌ شادمان‌ گرفت‌

هر بنده‌ای‌ که‌ بر درِ او جایگاه‌ یافت‌خود را امیر خسرو صاحبقران‌ گرفت‌

اکنون‌ بدان‌ رسید که‌ بر جای‌ عندلیب‌زاغ‌ سیه‌دل‌ آمد و در او مکان‌ گرفت‌

قصری‌ که‌ برد فرخی‌ از فرّ او همای‌سگ‌ بچه‌ کرد در وی‌ و جغد آشیان‌ گرفت‌

البته‌ عبید پس‌ از مدتی‌ آوارگی‌، زمانی‌ که‌ سلطنت‌ شاه‌ شجاع‌ استقرار یافت‌، درست‌مانند آنچه‌ در باره‌ حافظ‌ خواهیم‌ دید، به‌ دربار وی‌ روی‌ آورد و به‌ ستایش‌اوپرداخت‌. عبید در سال‌ 771 یا 772 در فارس‌ درگذشت‌.

آنچه‌ عبید را از دیگر شاعران‌ این‌ دوران‌، ممتاز می‌کند، آثار منظوم‌ و منثور او درطنز است‌ که‌ در تمام‌ تاریخ‌ شعر و ادب‌ فارسی‌، هیچ‌گاه‌ اعتبار خود را از دست‌ نداده‌است‌. این‌ طنزگویی‌، گاه‌ تا آن‌ اندازه‌ رکیک‌ می‌شود که‌ کمتر شاعری‌ در تمام‌روزگاران‌ ایران‌، گستاخی‌ آن‌ را دارد که‌ در این‌ وادی‌ قدم‌ بگذارد.

مجموعه‌ای‌ از آثار منظوم‌ و منثور عبید، تحت‌ عنوان‌ کلیات‌ عبید تدوین‌ شده‌ که‌از هر جهت‌ برای‌ شناخت‌ اندیشه‌ها و افکار او قابل‌ توجه‌ است‌.

یکی‌ از مهم‌ترین‌ آثار منظوم‌ او، منظومه‌ موش‌ و گربه‌ است‌ که‌ قرن‌ها متن‌ درسی‌مکتب‌ خانه‌ها بوده‌ و همان‌ گونه‌ که‌ اشاره‌ شد، داستان‌ نزاع‌ اینجویان‌ را با مظفریان‌ که‌از کرمان‌ برآمدند، به‌ صورت‌ کنایی‌ در آن‌ آورده‌ است‌.

ای‌ خردمند عاقل‌ و داناقصه‌ موش‌ و گربه‌ برخوانا

از قضای‌ فلک‌ یکی‌ گربه‌بود چون‌ اژدها به‌ کرمانا...

گربه‌های‌ براق  شیرْ شکاراز صفاهان‌ و یزد و کرمانا

لشکر موش‌ها ز راه‌ کویرلشکر گربه‌ از کُهستانا

در بیابان‌ فارس‌ هر دو سپاه‌رزم‌ دادند چون‌ دلیرانا

جنگ‌ مغلوبه‌ شد در آن‌ وادی‌هر طرف‌ رستمانه‌ جنگانا

آن‌ قدر موش‌ و گربه‌ کشته‌ شدندکه‌ نیاید حساب‌ آسانا

این‌ مثنوی‌ یکی‌ از یادگارهای‌ زیبای‌ عبید در ادبیات‌ فارسی‌ است‌. مثنوی‌ عُشّاق نامه‌او نیز که‌ آن‌ را به‌ نام‌ شیخ‌ اسحاق  سرود، از شهرت‌ خاصی‌ در میان‌ مثنوی‌های‌ مشابه‌در ادبیات‌ فارسی‌ برخوردار است‌.

همچنین‌ رساله‌ کوتاه‌ او با عنوان‌ اخلاق  الاشراف‌ به‌ صورت‌ طنز، با ستایش‌ ازاخلاق  پست‌ به‌ عنوان‌ اخلاِق  حاکم‌ بر جامعه‌، اثری‌ منثور از عبید است‌. وی‌ در آن‌رساله‌ کوشیده‌ است‌ تا اخلاق  فاسد آن‌ روزگار را برملا کند و نشان‌ دهد که‌ چگونه‌مردمان‌ سِفْله‌ و پست‌، با داشتن‌ خصلت‌های‌ ناپسند، به‌ بهترین‌ موقعیت‌ها دست‌می‌یابند. برای‌ مثال‌، پس‌ از آن‌ که‌ با استفاده‌ از دانش‌ اخلاق ، تعریف‌ عدالت‌ را به‌دست‌ داده‌، آن‌ را از فضائل‌ اربعه‌ شمرده‌اند و بنای‌ امور معاش‌ و معاد بر آن‌ نهاده‌اند،به‌ طنز در باره‌ عقیده‌ اصحاب‌ خود در این‌ باره‌، بنای‌ بدگویی‌ از عدالت‌ و ستایش‌ ازظلم‌ را می‌گذارد و می‌نویسد که‌ عقیده‌ اصحاب‌ ما این‌ است‌ که‌ ]مردم‌[:

تا از کسی‌ نترسند، فرمان‌ آن‌ کس‌ نبرند و همه‌ یکسان‌ باشند و بنای‌ کارها خلل‌پذیرد و نظام‌ امور گسسته‌ شود. آن‌ کس‌ که‌ حاشا عدل‌ بورزد و کسی‌ را نزند و نکشدو مصادره‌ نکند و خود را مست‌ نسازد و بر زیردستان‌ عربده‌ و غضب‌ نکند،مردمان‌ از او نترسند و رعیت‌ فرمان‌ ملوک‌ نبرند، فرزندان‌ و غلامان‌ سخن‌ پدران‌ومخدومان‌ نشوند، مصالح‌ بلاد و عباد متلاشی‌ گردد. و از بهر این‌ معنا گفته‌اند:«پادشاهان‌ از پی‌ یک‌ مصلحت‌ صد خون‌ کنند».

با همه‌ این‌ امتیازات‌، نمی‌توان‌ از جسارت‌ و گستاخی‌ عبید، در بکار بردن‌ الفاظ‌رکیک‌ و زشت‌ و ناهنجار در بسیاری‌ از اشعار و عباراتش‌ چشم‌ پوشید. افراط‌گری‌وی‌ در متهم‌ کردن‌ قشرهای‌ مختلف‌ جامعه‌ که‌ برای‌ هر کدام‌ طنزی‌ ساخته‌، در عین‌حال‌ که‌ برخی‌ از واقعیات‌ اجتماعی‌ را نشان‌ می‌دهد، برخاسته‌ از فضای‌ طنزی‌ است‌که‌ به‌ طور معمول‌، مسائل‌ را خارج‌ از حد طبیعی‌اش‌ مطرح‌ می‌کند و بنابراین‌ نباید،آن‌ نوشته‌ها را مبنای‌ یک‌ تحلیل‌ از اوضاع‌ آن‌ زمان‌ قرار داد.

 

خواجوی‌ کرمانی‌

محمود بن‌ علی‌ مُرشدی‌ کرمانی‌ معروف‌ به‌ خواجوی‌ کرمانی‌ (698 ـ 750) یکی‌ ازشاعران‌ برجسته‌ و غزل‌سرایان‌ بنام‌ در زبان‌ فارسی‌ است‌. وی‌ پس‌ از گذراندن‌ دوران‌کودکی‌ در کرمان‌، به‌ سفر پرداخت‌ و طی‌ سال‌ها به‌ حجاز و شام‌ و بیت‌ المقدس‌وبغداد و... سفر رفت‌. وی‌ در سال‌ 736 به‌ ایران‌ بازگشت‌ و زمانی‌ که‌ اوضاع‌ راآشفته‌دید به‌ کرمان‌ رفت‌ و مدتی‌ را نیز در فارس‌ گذراند. این‌ زمان‌، دولت‌ اینجوقدرت‌ را به‌ دست‌ داشت‌ و اندک‌ اندک‌ پای‌ مبارزالدین‌ محمد نیز به‌ صحنه‌ سیاست‌فارس‌ بازمی‌شد. خواجو پس‌ از شصت‌ و دو سال‌ زندگی‌، به‌ سال‌ 750 هجری‌ درشیراز بدرود حیات‌ گفت‌ که‌ تاکنون‌ مزارش‌ در نزدیکی‌ دروازه‌ قرآن‌ این‌ شهربرجای‌ مانده‌است‌.

بسیاری‌ از اشعار وی‌ در ستایش‌ امیران‌ و وزیران‌، از آن‌ جمله‌ خواجه‌ غیاث‌الدین‌ محمد فرزند رشیدالدین‌ فضل‌الله‌، وزیر سلطان‌ ابوسعید بود. خواجه‌ تاج‌الدین‌ احمد عراقی‌، وزیرِ مبارزالدین‌ و نیز شمس‌الدین‌ محمود صائن‌ قاضی‌ که‌ اوهم‌ وزیر مبارزالدین‌ محمد بود، از ستودگان‌ اویند. تاج‌الدین‌ در روزگار خودِخواجو دستور داد تا دیوان‌ وی‌ را فراهم‌ آوردند. خواجو از سلطان‌ ابوسعید، شاه‌مسعود اینجو، شاه‌ شیخ‌ ابواسحاق  و شیخ‌ حسن‌ ایلکانی‌ و بسیاری‌ دیگر نیز ستایش‌کرده‌ است‌. حجم‌ اشعار ستایش‌آمیز او در باره‌ امیران‌ و شاهان‌ بسیار گسترده‌ است‌.این‌ کاری‌ است‌ که‌ بیشتر شاعران‌ کرده‌اند و معاش‌ خویش‌ را تضمین‌ نموده‌اند.

وی‌ اشعاری‌ هم‌ در ستایش‌ شیخ‌ و مراد خود مرشدالدین‌ شیخ‌ ابواسحاق کازرونی‌ و شیخ‌ امین‌الدین‌ سروده‌ که‌ ارادت‌ و اخلاص‌ کامل‌ به‌ آنان‌ داشته‌ و افکارصوفیانه‌ خویش‌ را که‌ باطن‌ اشعار اوست‌، از آنان‌ وام‌ گرفته‌ است‌.

خواجو مدتی‌ را در فارس‌ به‌ سر برد و در آنجا بود که‌ حافظ‌ با او ارتباط‌ یافت‌ و ازوی‌ تأثیر پذیرفت‌. غزل‌سرایی‌ بی‌مانند حافظ‌ متأثر از غزل‌سرایی‌ خواجوی‌ کرمانی‌است‌. حافظ‌ می‌گوید:

استاد سخن‌ سعدی‌، نزد همه‌ کس‌ امادارد سخن‌ حافظ‌، طرز سخن‌ خواجو

ناگفته‌ آشکار است‌ که‌ خواجو نیز در غزل‌سرایی‌ خود، سخت‌ متأثر از سعدی‌ بوده‌است‌. دیوان‌ خواجه‌ مشتمل‌ بر دو بخش‌ صنایع‌ الکمال‌ و بدایع‌ الجمال‌ است‌ که‌ به‌لحاظ‌ مضمون‌، قسمت‌ دوم‌ را که‌ در دوران‌ پختگی‌ او سروده‌ شده‌ است‌، بسیار برتراز قسمت‌ نخست‌ می‌دانند. در این‌ دیوان‌، افزون‌ بر قصاید فراوان‌ که‌ در ستایش‌ این‌و آن‌ و برخی‌ هم‌ در باب‌ توحید یا وصف‌ پیامبر صلی‌الله‌ علیه‌ و اله‌ است‌، غزلیات‌ورباعیات‌ فراوانی‌ وجود دارد که‌ جمع‌ آنها بالغ‌ بر پانزده‌ هزار بیت‌ است‌.

به‌ علاوه‌، وی‌ مثنوی‌های‌ مستقلی‌ نیز دارد که‌ برخی‌ از آنها عبارتند از: سام‌ نامه‌،همای‌ و همایون‌، گل‌ و نوروز، روضه‌ الانوار، کمال‌ نامه‌ و گوهر نامه‌. در بسیاری‌ از این‌منظومه‌ها، وی‌ افکار و اندیشه‌های‌ عارفانه‌ خود را عرضه‌ کرده‌ است‌.

در بخش‌ بدایع‌ الجمال‌ او، ابتدا قصیده‌ای‌ در «نعت‌ رسول‌ الثقلین‌» آمده‌ که‌ برخی‌از ابیات‌ آن‌ چنین‌ است‌:

الحمدلله‌ الذی‌ خلق‌ السماوات‌ العلی‌اوحی‌ الی‌ من‌ لاح‌َ من‌ آیاته‌ نورالهدی‌

آن‌ درّ بحر کان‌ فکان‌، خوانده‌ یتیمش‌ آسمان‌نابوده‌ مثلش‌ در جهان‌ ،درّ یتیمی‌ پربها

شمع‌ شبستان‌ِ فلک‌، سروِ گلستان‌ ملک‌مردودِ راهش‌ قَدْ هَلَک‌، مقبول‌ رایش‌ قَدْ نَجا

زو کاخ‌ بدعت‌ْ منهدم‌، صبح‌ِ رسالت‌ مبتسم‌شمشاد قدّ فَاسْتَقِم‌، خورشید روی‌ وَالضُّحی‌

هرصبحدم‌ کاندر چمن‌، گردد چوزلف‌ یارِ من‌گیسوی‌ ریحان‌ پرشِکَن‌ از جنبش‌ باد صبا

دریاب‌ کافتادم‌ ز ره‌، شد نامه‌ و نامم‌ سیه‌پشتم‌ شد از بار گنه‌، چون‌ قامت‌ گردون‌ دوتا

بادا هزاران‌ آفرین‌، بر جانت‌ از جان‌ آفرین‌مگذار خواجو را چنین‌، محبوس‌ این‌ محنت‌سرا

خواجو در ادامه‌ قصیده‌ بالا، قصیده‌ای‌ هم‌ در وصف‌ امامان‌ علیهم‌السلام‌ دارد که‌ درآن‌، از یک‌ یک‌ امامان‌ یاد می‌کند؛ در عین‌ حال‌، یادآور می‌شود که‌ عقیده‌اش‌ چون‌رافضیان‌ نیست‌ که‌ از ابوبکر، یا به‌ قول‌ وی‌ «عتیق‌» بدگویی‌ کند:

من‌ رافضی‌ نیم‌ که‌ کنم‌ پشت‌ بر عتیق‌یا خارجی‌ که‌ روی‌ بتابم‌ ز مرتضی‌

لیکن‌ اگر به‌ کعبه‌ کنم‌ سجده‌ یا به‌ دِیْرباشد مرا به‌ عترت‌ِ پیغمبر اقتدا

یا رب‌ به‌ حق‌ آن‌ چمن‌ آرای‌ لَوْ کَشَف‌کو بود سرو خوش‌ْنَظَرِ باغ‌ لافَتی‌

یا رب‌ به‌ حق‌ خُلْق‌ِ حَسَن‌ کز شمامه‌اش‌بوئی‌ است‌ در نسیم‌ روان‌ پرور صبا

یا رب‌ به‌ حق‌ آن‌ گل‌ سیراب‌ تشنه‌لب‌کو را نصیبه‌ کرب‌ و بلا شد به‌ کربلا

یا رب‌ به‌ حق‌ آن‌ علی‌ عالی‌ آستان‌کو بود در ممالک‌ توحید پادشا

یا رب‌ به‌ حق‌ خازن‌ گنجینه‌ هدی‌باقر که‌ بود مخزن‌ اسرار اهتدا

یا رب‌ به‌ حق‌ جعفر صادق  که‌ آفتاب‌باشد چو صبح‌ بر نَفَس‌ِ صدق  او گوا

یا رب‌ به‌ حق‌ موسی‌ کاظم‌ که‌ چون‌ کلیم‌بودی‌ به‌ طُور قرب‌ شب‌ و روز در دعا

یا رب‌ به‌ حق‌ آن‌ علی‌ موسوی‌ گهرکو را نهند خسرو معموره‌ رضا

یا رب‌ به‌ حق‌ آن‌ تقی‌ متّقی‌ که‌ اواقطاب‌ هفت‌ صومعه‌ را بود مقتدا

یا رب‌ به‌ حق‌ شمع‌ سراپرده‌ تقی‌یعنی‌ علی‌ نقی‌ صدف‌ گوهر تُقا

یا رب‌ به‌ حق‌ شکّر شیرین‌ عسکری‌کو بود طوطی‌ شکرستان‌ اتّقا

یا رب‌ به‌ حق‌ مهدی‌ هادی‌ که‌ چرخ‌ راباشد به‌ آستانه‌ مرفوعش‌ التجا

کاین‌ خسته‌ را که‌ بسته‌ بند طبیعتست‌آزاد کن‌ ز محنت‌ این‌ چار اژدها

وجود این‌ شعر در دیوان‌ خواجوی‌ کرمانی‌، نشان‌گر آن‌ است‌ که‌ در این‌ دوران‌،سنیان‌ ایرانی‌، به‌ امامان‌ علیهم‌السلام‌ سخت‌ علاقه‌مند بوده‌ و فاصله‌ چندانی‌ تا تشیّع‌ِامامی‌ نداشته‌اند. وی‌ در قصیده‌ای‌ دیگر که‌ آن‌ را به‌ ستایش‌ امام‌ امیرمؤمنان‌علیه‌السلام‌ اختصاص‌ داده‌، در نهایت‌ِ زیبایی‌، از فضایل‌ آن‌ حضرت‌ و خلوص‌اعتقاد خویش‌ نسبت‌ به‌ آن‌ امام‌ یاد کرده‌ است‌:

ای‌بس‌ که‌ هفت‌کشور گردون‌ به‌یک‌ نفس‌مردان‌ راه‌ او به‌ قدم‌ در نوشته‌اند

اشعار من‌ که‌ مادح‌ اولاد حیدرم‌هم‌ بحر مشق‌ کرده‌ و هم‌ بر نوشته‌اند

شادم‌ بدین‌ که‌ بر صفحات‌ عقیدتم‌شرح‌ خلوص‌ آن‌ شه‌ صفدر نوشته‌اند

 

سلمان‌ ساوِجی‌

خواجه‌ سلمان‌ بن‌ محمد ساوجی‌ (حدود 709 ـ 778)، از خاندانی‌ بزرگ‌، در شهرساوه‌ به‌ دنیا آمد. وی‌ از همان‌ آغاز جوانی‌ به‌ سرودن‌ شعر پرداخت‌ و از جمله‌غیاث‌الدین‌ محمد، وزیر سلطان‌ ابوسعید را ستایش‌ کرد. بعدها، در تبریز، درروزگار شیخ‌ حسن‌ جلایری‌ ایلکانی‌ که‌ از سال‌ 740 به‌ آن‌ سو، به‌ استقلال‌، حکومت‌کرد، به‌ دربار وی‌ وارد شد و به‌ مدح‌ و ستایش‌ او پرداخت‌. او همراه‌ سلطان‌ِ یاد شده‌وهمسرش‌، دلشاد خاتون‌ که‌ سخت‌ حامی‌ سلمان‌ بود، به‌ بغداد رفت‌ و در آنجاخوش‌ درخشید. وی‌ پس‌ از درگذشت‌ شیخ‌ حسن‌ جلایری‌ در سال‌ 757، به‌ سلطان‌اویس‌ ایلکانی‌ (757 ـ 776) پیوست‌ و سلطان‌ نیز که‌ زمانی‌ شاگردی‌ سلمان‌ را کرده‌بود، سخت‌ به‌ وی‌ احترام‌ می‌گذاشت‌. سلمان‌ پس‌ از درگذشت‌ اویس‌، مدتی‌ را هم‌در خدمت‌ سلطان‌ حسین‌ ایلکانی‌ فرزند اویس‌ بود که‌ دولتش‌ با اندکی‌ تزلزل‌ تا سال‌784 ادامه‌ یافت‌.

سلمان‌ ساوجی‌ با همه‌ محبوبیتی‌ که‌ نزد سلطان‌ اویس‌ و پسرش‌ حسین‌ داشت‌،بدان‌ دلیل‌ که‌ در مدت‌ کوتاه‌ تسلط‌ شاه‌ شجاع‌ بر تبریز وی‌ را ستایش‌ کرده‌ بود، بابازگشت‌ سلطان‌ حسین‌، مورد خشم‌ وی‌ قرار گرفت‌ و به‌ اجبار، تن‌ به‌ انزوا داد. وی‌در صفر سال‌ 778 درگذشت‌، در حالی‌ که‌ در بیشتر ایام‌ عمر، در فراوانی‌ نعمت‌، بابهره‌مندی‌ از صله‌ها و بخشش‌های‌ سلاطین‌ و وزیران‌، زندگی‌ را به‌ شادی‌ و رفاه‌ طی‌کرده‌ بود.

سلمان‌ ساوجی‌ یکی‌ از زبردست‌ترین‌ شاعران‌ این‌ روزگار و قصیده‌سرای‌ نمونه‌آن‌ دوران‌ است‌ که‌ هنرش‌ در غزل‌سرایی‌، سبب‌ رشد و بالندگی‌ آن‌ در ادبیات‌ فارسی‌شده‌ است‌؛ شخصیتی‌ که‌ حافظ‌ در باره‌اش‌ می‌گوید:

سرآمد فضلای‌ زمانه‌ دانی‌ که‌ کیست‌جمال‌ ملت‌ و دین‌ خواجه‌ جهان‌ سلمان‌

حافظ‌ از آن‌ روی‌ این‌ عقیده‌ را دارد که‌ خود سخت‌ وامدار اشعار نغز و پرمعنای‌خواجه‌ سلمان‌ بوده‌ است‌. محققان‌ نوشته‌اند که‌ برخی‌ از غزل‌های‌ حافظ‌ و سلمان‌چنان‌ شباهتی‌ به‌ هم‌ دارد که‌ ناخواسته‌، شماری‌ از غزل‌های‌ سلمان‌ در برخی‌ ازنسخه‌های‌ دیوان‌ حافظ‌ وارد شده‌ است‌.

سلمان‌ ساوجی‌ افزون‌ بر دیوانی‌ که‌ مشتمل‌ بر قصاید و غزلیات‌ فراوان‌ است‌،مثنوی‌ جمشید و خورشید و فراق نامه‌ را نیز سروده‌ است‌.

سلمان‌ را از جهتی‌ آخرین‌ قصیده‌گوی‌ زبان‌ فارسی‌ در شکل‌ کهن‌ آن‌ دانسته‌اند.در اصل‌، پس‌ از رواج‌ تصوف‌ در جریان‌ حمله‌ مغول‌، غزل‌ جای‌ قصیده‌، به‌ویژه‌ نوع‌مدحی‌ و ستایشی‌ آن‌ را گرفت‌. بیشتر قصاید خواجه‌ سلمان‌، درباره‌ خاندان‌جلایری‌، به‌ویژه‌ سلطان‌ اویس‌ و همسرش‌ دلشاد خاتون‌ است‌؛ اما گاه‌ و بیگاه‌ دروصف‌ دیگران‌ و از جمله‌ شماری‌ از بزرگان‌ دین‌ نیز قصایدی‌ دارد. خواجه‌قصیده‌ای‌ در مصیبت‌ کربلا دارد که‌ محتمل‌ است‌ آن‌ را در ضمن‌ سفر به‌ کربلا وزیارت‌مرقد پاک‌ آن‌ امام‌ همام‌ علیه‌السلام‌ سروده‌ باشد. وی‌ در این‌ قصیده‌ چنین‌ می‌سراید:

خاک‌ خون‌ آغشته‌ لب‌ تشنگان‌ کربلاست‌آخر ای‌چشم‌ بلابین‌، جوی‌ خون‌بارت‌ کجاست‌

جز به‌ چشم‌ و چهره‌ مسپر خاک‌ این‌ ره‌، کان‌ همه‌نرگس‌ چشم‌ و گل‌ رخسار آل‌ مصطفاست‌

ای‌ دل‌ بی‌صبر من‌! آرام‌ گیر اینجا دمی‌کاندر اینجا منزل‌ آرام‌ جان‌ مرتضاست‌

این‌ سواد خوابگاه‌ قرّه‌ العین‌ علی‌ است‌وین‌ حریم‌ بارگاه‌ کعبه‌ عزّ و علاست‌

در حق‌ باب‌ شما آمد عَلِی‌ٌّ بابُهاهرکجافصلی‌دراین‌ باب‌است‌، درباب‌ شماست‌

جوهر آب‌ فرات‌ از خون‌ پاکان‌ گشت‌ لعل‌این‌زمان‌ آن‌آب‌ خونین‌ همچنان‌ درچشم‌ ماست‌

یا امام‌المتقین‌! ما مُفْلِسان‌ طاعتیم‌یک‌ قبولت‌ صد چو ما را تا ابد برگ‌ ونواست‌

یا شفیع‌ المذنبین‌! در خشکسال‌ رحمتیم‌ز ابر احسان‌ تو ما را چشم‌ باران‌ِ عطاست‌

یا امام‌المسلمین‌! از ما عنایت‌ وام‌گیرخود تو می‌دانی‌ که‌ سلمان‌ بنده‌ آل‌عباست‌

نسبت‌ من‌ با شما اکنون‌ دراین‌ ابیات‌ نیست‌مصطفی‌ فرمود سلمان‌ هم‌ زاهل‌ بیت‌ ماست‌

یا اباعبداله‌! از لطف‌ تو حاجات‌ همه‌چون‌ روا شد حاجت‌ ما گر برآید هم‌ رواست‌

البته‌ نباید این‌ اشعار را دلیل‌ بر تشیع‌ سلمان‌ بدانیم‌، چه‌، وی‌ ارادت‌ خود را به‌ تسنن‌در موارد مختلف‌ نشان‌ داده‌ و از جمله‌، از سلطان‌ اویس‌ با تعبیر «ناشر عدل‌ عُمَر» یادکرده‌ است‌. چنان‌ که‌ در بخش‌ ترکیبات‌ دیوانش‌، اشعاری‌ هم‌ در باره‌ چهار خلیفه‌دارد. در همان‌ بخش‌ ترکیبات‌، ترکیب‌ بند زیبایی‌ با عنوان‌ دُرِّ لافتی‌ اشعاری‌ نغز درفضایل‌ امیرمؤمنان‌ علیه‌السلام‌ دارد که‌ آن‌ را نیز باید هنگام‌ زیارت‌ مرقد مطهر آن‌حضرت‌ سروده‌ باشد. برخی‌ از این‌ ابیات‌ از این‌ قرار است‌:

طاق  محراب‌ تو رشک‌ قاب‌ قوسین‌ آمده‌نور ماه‌ قبّه‌ات‌ یاقوت‌ او أدنی‌ شده‌

آفتاب‌ کبریا دریای‌ درّ لافتی‌فخر آل‌مصطفی‌ مخصوص‌ نص‌ هل‌ أتی‌

ختم‌ شد بر تو ولایت‌ چون‌ نبوت‌ بر رسول‌شیر یزدان‌ ابن‌ عم‌ مصطفی‌ زوج‌ بتول‌

 

این‌ منم‌ از بعد چندین‌ التماس‌ از لطف‌ حق‌ملکتی‌ زیباتر از ملک‌ سلیمان‌ یافته‌

این‌ منم‌ در بارگاه‌ مقتدای‌ جن‌ و انس‌با قصور و عجز خود را منقبت‌ خوان‌ یافته‌

این‌ منم‌ بر آستان‌ فخر آل‌مصطفی‌رتبت‌ حسّانی‌ و مقدار سلمان‌ یافته‌

در ادامه‌ همین‌ اشعار، خواجه‌ سلمان‌ ساوجی‌ خود را مدّاح‌ اهل‌ بیت‌ خوانده‌ و به‌ آن‌افتخار می‌کند.

 

دولت‌ پایدار حافظ‌ شیرازی‌

ستاره‌ درخشان‌ و همیشه‌ جاویدِ آسمان‌ِ ادبیات‌ِ فارسی‌، خواجه‌ شمس‌الدین‌ محمدحافظ‌ شیرازی‌ مشهور به‌ لسان‌ الغیب‌ (726 ـ 792) طی‌ هفت‌ قرن‌ پس‌ از خود، سایه‌اندیشه‌ و غزل‌های‌ عرفانی‌اش‌، نه‌ تنها بر سر ایرانیان‌، که‌ بر سر بسیاری‌ از ادب‌دوستان‌ عالم‌، گسترده‌ شده‌ است‌. این‌ نفوذ آنچنان‌ گسترده‌ و فراگیر است‌ که‌ بسیاری‌از ابیات‌ وتک‌مصرع‌های‌ حافظ‌ همانند سعدی‌، به‌ صورت‌ مَثَل‌ سائر ورایج‌ درفارسی‌ درآمده‌ و دیوانش‌ زینت‌ بخش‌ خانه‌ بسیاری‌ از پارسی‌زبانان‌ در اقصا نقاط‌ عالم‌ است‌.

نوشته‌اند که‌ اجداد حافظ‌ از مردم‌ کوهپایه‌ اصفهان‌ بوده‌اند که‌ به‌ احتمال‌ دردوران‌ اتابکان‌ فارس‌ به‌ شیراز آمده‌اند. خواجه‌ شیرازی‌ به‌ سال‌ 726 در این‌ شهر به‌دنیا آمد و به‌ جز سفری‌ کوتاه‌، تا به‌ آخر، شیراز را به‌ عنوان‌ موطن‌ اصلی‌ خود حفظ‌کرد. وی‌ پس‌ از اندک‌ زمانی‌ کار در یک‌ نانوایی‌، روی‌ به‌ مکتب‌ خانه‌ نهادوآموزش‌های‌ اصلی‌ خود را که‌ حفظ‌ قرآن‌ و فراگیری‌ علوم‌ ادبی‌ و دینی‌ بود، درهمان‌ شیراز به‌ سامان‌ رساند. در این‌ میان‌، بیش‌ از هرچیز به‌ دانش‌ تفسیر قرآن‌علاقه‌مند بوده‌ و در عین‌ حال‌، از تحصیل‌ دانش‌ کلام‌ نیز غفلت‌ نکرد. وی‌ در میان‌تفاسیر مختلف‌ قرآنی‌، سخت‌ به‌ تفسیر کَشّاف‌ که‌ از بهترین‌ تفاسیر ادبی‌ قرآن‌ و برمذاق  معتزله‌ بود، علاقه‌ داشت‌. حافظ‌ به‌ رغم‌ آن‌ که‌ از لحاظ‌ کلامی‌، تحت‌ تأثیراندیشه‌های‌ اشاعره‌ قرار داشت‌، درونی‌ترین‌ لایه‌های‌ اندیشه‌اش‌، از آموزه‌های‌صوفیانه‌ قوام‌ یافته‌ بود.

حافظ‌، آموخته‌های‌ ادبی‌ خود را در  عربی‌ و فارسی‌، با مطالعات‌ گسترده‌ای‌ که‌در آثار ادبی‌، به‌ویژه‌ دیوان‌های‌ شاعران‌ بنام‌ داشت‌، درهم‌ آمیخت‌ و در خدمت‌قدرت‌ِ سرایندگی‌ خود درآورد. اشاره‌، استقبال‌ و پاسخ‌گویی‌ وی‌ به‌ بسیاری‌ ازشاه‌بیت‌های‌ شاعران‌ بزرگی‌ چون‌ مولوی‌ و سعدی‌ و اوحدی‌ و خواجوی‌ کرمانی‌،نشانگر اُنْس‌ِ روزانه‌ این‌ شاعر با دیوان‌های‌ آنان‌ است‌. وی‌ به‌ویژه‌ تحت‌ تأثیر عمیق‌خواجوی‌ کرمانی‌ است‌ که‌ سال‌های‌ چندی‌ را هم‌ در شیراز بوده‌ و حافظ‌ با وی‌ حشرو نشر داشته‌ است‌. همین‌ گونه‌ تأثیر را از سلمان‌ ساوجی‌ هم‌ گرفته‌ است‌. البته‌ این‌تأثیرپذیری‌ها، از ارزش‌ کار حافظ‌ که‌ فردی‌ مبتکر و نوآور است‌، نمی‌کاهد.

 

حافظ‌ و امیران‌ِ آن‌ روزگار

حافظ‌ زندگی‌ خویش‌ را در دو دولت‌ اینجویان‌ و مظفریان‌ سپری‌ کرد. دولت‌ اینجو،حاصل‌ تلاش‌ شرف‌الدین‌ محمود اینجو است‌ که‌ پس‌ از اتابکان‌ِ فارس‌ و یک‌ دوره‌سلطه‌ مستقیم‌ مغولان‌ بر فارس‌، در سال‌ 703 هجری‌ قدرت‌ را در فارس‌ به‌ دست‌آورد ودو فرزندش‌، مسعود شاه‌ و شاه‌ شیخ‌ ابواسحاق  پس‌ از وی‌ تا سال‌ 754حکومت‌ را به‌ دست‌ داشتند. مبارزالدین‌ محمد، با کشتن‌ شاه‌ شیخ‌ ابواسحاق  به‌ سال‌758 دولت‌ اینجویان‌ را برانداخت‌ و دولت‌ مظفری‌ را افزون‌ بر یزد و کرمان‌، برفارس‌ و اصفهان‌ نیز حاکم‌ کرد. گذشت‌ که‌ این‌ دولت‌ تا سال‌ 795 که‌ فارس‌ به‌ دست‌تیمور افتاد، بر پا بود. بنابر این‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ حافظ‌، به‌ جز دورانی‌ در روزگار شیخ‌ابواسحاق ، حتی‌ زمانی‌ که‌ شاه‌ شجاع‌ با قدرت‌ بر فارس‌ حکمرانی‌ می‌کرد، پیاپی‌ناظر جنگ‌ها وبرادرکشی‌ها بوده‌ است‌. او در اشعار خود بارها به‌ این‌ وضعیت‌نابسامان‌ اشاره‌ کرده‌ است‌:

زانقلاب‌ زمانه‌ عجب‌ مدار که‌ چرخ‌از این‌ فسانه‌ هزاران‌ هزارها دارد

با این‌ حال‌، خواجه‌ شمس‌الدین‌ حافظ‌، شاعر فرهیخته‌ همه‌ اعصار، بیش‌ از همه‌ به‌شیخ‌ ابواسحاق  و شاه‌ شجاع‌ علاقه‌مند و در ارتباط‌ بوده‌ و در بسیاری‌ از اشعار خودبه‌ اشاره‌ یا به‌ صراحت‌، از آنان‌ یاد کرده‌ است‌.

دوران‌ جوانی‌ وی‌، به‌ روزگار شیخ‌ ابواسحاق  سپری‌ شد که‌ سخت‌ به‌ وی‌علاقه‌مند بود وحتی‌ پس‌ از مرگ‌ ابواسحاق ، در ابیاتی‌ که‌ سرود، علاقه‌ خویش‌ را نشان‌ داد:

بلبل‌ و سرو و سمن‌، یاسمن‌ و لاله‌ و گل‌هست‌ تاریخ‌ وفات‌ شه‌ مشکین‌ کاکل‌

خسرو روی‌ زمین‌ غوث‌ زمان‌ بواسحاق که‌ به‌ مه‌ طلعت‌ او نازد و خندد برگل‌

وی‌ در اشعار دیگری‌ از شیراز به‌ عنوان‌ فیرزوه‌ بواسحاقی‌ یاد کرده‌ که‌ البته‌ زودگذر بوده‌ است‌:

راستی‌ خاتم‌ فیروزه‌ بواسحاقی‌خوش‌ درخشید ولی‌ دولت‌ مستعجل‌ بود

دیدی‌ آن‌ قهقهه‌ کبک‌ خرامان‌ حافظ‌که‌ ز سرپنجه‌ شاهین‌ قضا غافل‌ بود

عشق‌ او به‌ شاه‌ شیخ‌ ابواسحاق  و نیز دلایل‌ دیگر، سبب‌ تنفر وی‌ از مبارزالدین‌محمد شد که‌ البته‌، به‌ دلیل‌ علاقه‌ او به‌ شاه‌ شجاع‌ فرزند مبارزالدین‌، چندان‌نمی‌توانست‌ از پدرش‌ به‌ بدی‌ یاد کند. با این‌ همه‌ از آن‌ روی‌ که‌ مبارزالدین‌، قاتل‌ِمحبوب‌ وممدوح‌ وی‌ شاه‌ شیخ‌ اسحاق  اینجو بود و هم‌ از آن‌ رو که‌ تعصب‌ مذهبی‌سختگیرانه‌ای‌ داشته‌، به‌ محتسب‌ شهرت‌ یافته‌ بود. وی‌ در ابیاتی‌ با اشاره‌ به‌جهانگیری‌های‌ مبارزالدین‌ محمد، به‌ طعنه‌ از کور شدن‌ او توسط‌ فرزندش‌ شاه‌شجاع‌ یاد کرده‌ است‌:

شاه‌ غازی‌ خسرو گیتی‌ پناه‌آن‌ که‌ از شمشیر او خون‌ می‌چکید

سروران‌ را بی‌سبب‌ می‌کرد حبس‌گَردنان‌ ]سروران‌[ را بی‌گنه‌ سر می‌برید

عاقبت‌ شیراز و تبریز و عراق چون‌ مسخّر کرد، وقتش‌ در رسید

آن‌ که‌ روشن‌ بُد جهان‌ بینش‌ بدومیل‌ در چشم‌ جهان‌ بینش‌ کشید

وی‌ از برخی‌ دیگر از امیران‌ و وزیران‌ هم‌ یاد و آنان‌ را ستایش‌ کرده‌ است‌. در میان‌آنها، شاه‌ شجاع‌، به‌ دلیل‌ سلطنت‌ طولانی‌اش‌ بر فارس‌ و علاقه‌اش‌ به‌ مسائل‌ ادبی‌وداشتن‌ قریحه‌ شاعری‌، با حافظ‌ رفاقت‌ و دوستی‌ بیشتری‌ داشته‌ و حافظ‌ نیز دربسیاری‌ از موارد وی‌ را ستایش‌ کرده‌ است‌:

سحر ز هاتف‌ غیبم‌ رسید مژده‌ به‌ گوش‌که‌ دور شاه‌ شجاع‌ است‌ مِی‌ دلیر بنوش‌

نوشته‌اند که‌ وی‌ به‌ آزادی‌خواهی‌ و به‌ عبارتی‌ به‌ بی‌بند و باری‌ شاه‌ شجاع‌ بیشتر دل‌خوش‌ داشت‌ تا به‌ مبارزالدین‌ محمدِ مُحْتَسِب‌ِ سَخْتگیر را. مصرع‌ آخر بیت‌ بالا،شاید اشارتی‌ به‌ همین‌ مسأله‌ باشد و نیز این‌ بیت‌:

در عهد پادشاه‌ خطابخش‌ جرم‌ پوش‌حافظ‌ قرابه‌ کش‌ شد و مفتی‌ پیاله‌ نوش‌

سخن‌ از سبک‌ شاعری‌ و اندیشه‌های‌ بلند و در عین‌ حال‌، گسترده‌ و گاه‌ به‌ ظاهرمتناقض‌ در شعر حافظ‌، در این‌ مختصر نمی‌گنجد. تنها به‌ دو بحث‌ کوتاه‌ در باره‌ وی‌اکتفا کرده‌، تفصیل‌ بحث‌ را به‌ متخصصان‌ و ادیبان‌ وا می‌گذاریم‌.

 

حافظ‌ و مفاهیم‌ صوفیانه‌

آنچه‌ که‌ بیش‌ از هرچیز در اشعار وی‌ حضور دارد، اندیشه‌های‌ عارفانه‌ و صوفیانه‌است‌ که‌ آن‌ زمان‌، در تمامی‌ زوایای‌ زندگی‌ مردم‌ حضور داشته‌ است‌. ادبیات‌صوفیانه‌، به‌ لحاظ‌ وابستگی‌اش‌ به‌ احساس‌، با شعر، پیوندی‌ عمیق‌ دارد و به‌ این‌ترتیب‌، حافظ‌ که‌ سخت‌ متأثر از اندیشه‌های‌ عارفانه‌ است‌، بخش‌ عمده‌ قدرت‌ ادبی‌خود را در خدمت‌ مفاهیم‌ صوفیانه‌ درآورده‌ است‌. سنت‌ شاعری‌ در ایران‌، در زمینه‌غزل‌، همواره‌ مالامال‌ از استعاره‌ها و کنایه‌های‌ بوده‌ است‌ که‌ به‌ دلایل‌ مختلف‌ پدیدآمده‌ و این‌ زمان‌، سراسر ادبیات‌ شاعرانه‌ فارسی‌ را در حوزه‌ غزل‌، فراگرفته‌ بود.

گذشته‌ تصوف‌ را بارها در این‌ کتاب‌، مورد توجه‌ قرار داده‌ایم‌. از یک‌ طرف‌ برمعرفت‌ لَدُنّی‌ و درونی‌ تکیه‌ دارد و از معارف‌ بیرونی‌ و اکتسابی‌ می‌پرهیزد. از سوی‌دیگر با فقه‌ و شریعت‌ میانه‌ چندانی‌ ندارد و به‌ دنبال‌ تهذیب‌ و تصفیه‌ و تجلیه‌وتحلیه‌ درونی‌ِ نفس‌ است‌. و باز از سوی‌ دیگر، به‌ محبت‌ و عشق‌ روی‌ می‌آوردومی‌کوشد تا از عقل‌ و فلسفه‌ فاصله‌ بگیرد. در این‌ فضا، عارف‌ باید برای‌ تفهیم‌ این‌مفاهیم‌، به‌ ویژه‌ عشق‌، از کلماتی‌ که‌ در عالم‌ ماده‌ ساخته‌ شده‌ بهره‌ برد؛ یعنی‌ برای‌تفهیم‌ عشق‌ حقیقی‌ و مجرد، از کلماتی‌ استفاده‌ کند که‌ در عشق‌ مجازی‌ و مادی‌ بکاربرده‌ شده‌ و برای‌ همگان‌ قابل‌ فهم‌ است‌.

در این‌ حال‌، فضایی‌ برای‌ صوفی‌، آن‌ هم‌ صوفی‌ِ شاعر پدید می‌آید که‌ می‌بایست‌ابتدا در قالب‌ احساس‌ محض‌ عاشقانه‌ و سپس‌ با بهره‌گیری‌ از کنایات‌ و اشارات‌،مخالفان‌ خود را مورد طعنه‌ قرار دهد و راه‌ خویش‌ را به‌ سمت‌ اهداف‌ تبیین‌ شده‌بپیماید. در چنین‌ فضایی‌، به‌ تعبیرهایی‌ از قبیل‌ جام‌ جم‌، جلوه‌ شاهد، میکده‌،خرابات‌، ساقی‌، نقش‌ رخ‌، عکس‌ می‌، آینه‌ جام‌ و دهها تعبیر دیگر بر می‌خوریم‌ که‌هر کدام‌ به‌ نوعی‌ می‌کوشد تا سلوک‌ عاشقانه‌ عارف‌ را نشان‌ دهد. حافظ‌ بیشترین‌بهره‌ را از این‌ زبان‌ برده‌ و هیچ‌ کس‌ مانند او، با این‌ مهارت‌ و زیبای‌ مفاهیم‌ مزبور رابرای‌ بیان‌ دریافت‌های‌ عارفانه‌ خود، بکار نگرفته‌ است‌.

محققان‌ ثابت‌ کرده‌اند که‌ در فرهنگ‌ حافظ‌، به‌ مانند بسیاری‌ از شاعران‌ عارف‌ِ آن‌روزگار، هر کدام‌ از این‌ مفاهیم‌ِ استعاری‌ و مادی‌ و محسوس‌، معنای‌ ویژه‌ای‌ درزبان‌ِ عرفانی‌ حافظ‌ دارد. نویسنده‌ای‌ در باره‌ جهان‌ بینی‌ عرفانی‌ حافظ‌ واستفاده‌ او ازرمز و راز می‌نویسد:

در ترکیب‌ این‌ جهان‌بینی‌، وی‌ عشق‌ را همچون‌ حلقه‌ پیوندی‌ که‌ انسان‌ را از یک‌سو با جهان‌ و از سوی‌ دیگر با خدا اتصال‌ می‌تواند داد، تلقی‌ می‌کند. در این‌ زبان‌ِرمزی‌، دل‌ را به‌ جام‌ و آینه‌، معرفت‌ را که‌ مایه‌ از خود رهایی‌ است‌ به‌ شراب‌،جهان‌ را که‌ خود انسان‌ مربوط‌ به‌ نحوه‌ اتصال‌ وی‌ به‌ آن‌ است‌ به‌ خرابات‌ و خدا راکه‌ از خود رهایی‌ سالک‌ برای‌ نیل‌ به‌ معرفت‌ و وصال‌ اوست‌ به‌ محبوب‌ و معشوق تعبیر می‌کند و خود سیرِ و سلوک‌ را به‌ عشق‌.

به‌ این‌ ترتیب‌، و با توجه‌ به‌ پیشینه‌ استفاده‌ از این‌ تعابیر در ادبیات‌ عارفانه‌،برداشت‌های‌ مادی‌گرایانه‌ از شعر حافظ‌، نوعی‌ ساده‌ اندیشی‌ و برگرفته‌ ازخصلت‌های‌ دنیاگرایانه‌ کسانی‌ است‌ که‌ این‌ قبیل‌ مسائل‌ را بر اندیشه‌ حافظ‌ تحمیل‌می‌کنند. در واقع‌، اینان‌ چنین‌ می‌اندیشند که‌ افرادی‌ چون‌ حافظ‌، اندیشه‌های‌ مادی‌داشته‌ و آنها را در قالب‌ رمز و راز اینچنینی‌ بیان‌ می‌کرده‌اند تا این‌ ابهام‌ سپر بلای‌ آنان‌در برابر متدینان‌ جامعه‌ باشد؛ گو این‌ که‌ گروهی‌ از شاعران‌ در گذشته‌ وحال‌ چنین‌بوده‌اند، اما این‌ اندیشه‌ها برای‌ کسی‌ چن‌ حافظ‌ که‌ خود حافظ‌ قرآن‌ و کارش‌ تفسیرقرآن‌ است‌، به‌ هیچ‌ روی‌ درست‌ نمی‌نماید؛ گرچه‌ باید گفت‌ که‌ وی‌ از روش‌های‌سخت‌گیرانه‌ مذهبی‌ که‌ توسط‌ مبارزالدین‌ اعمال‌ می‌شد، آن‌ هم‌ مبارزالدین‌ محمدکه‌ قاتل‌ شاه‌ شیخ‌ ابواسحاق  محبوب‌ حافظ‌ بود، گریزان‌ بود.

 

سازگاری‌ با زمانه‌ در اندیشه‌ حافظ‌

یکی‌ از فلسفه‌های‌ وجودی‌ تصوف‌، آن‌ هم‌ از نوع‌ شاعرانه‌ آن‌، سازگار کردن‌ انسان‌ بادشواری‌های‌ زندگی‌ است‌. راز محبوبیت‌ تصوف‌ در میان‌ توده‌های‌ محروم‌، در هردوره‌ پر آشوب‌، دقیقًا در همین‌ نکته‌ نهفته‌ است‌.

این‌ مسأله‌ به‌ شویه‌های‌ گوناگون‌ در اندیشه‌ تصوف‌ دنبال‌ شده‌ است‌. نخست‌داشتن‌ دیدی‌ خوشبینانه‌ که‌ ناشی‌ از نوع‌ نگرش‌ صوفیان‌ به‌ عالم‌ هستی‌ است‌، سخت‌در تصوف‌ تبلیغ‌ می‌شود. هر دشواری‌ و مشکلی‌ با وجود چنین‌ِ نگرشی‌ به‌ راحتی‌قابل‌ توجیه‌ است‌. دوم‌ حذف‌ دنیا و مافیها از واقعیت‌ تفکر و اندیشه‌ و دل‌خوش‌کردن‌ به‌ آنچه‌ در خیال‌ می‌گذرد، در این‌ زمینه‌، عنصری‌ اساسی‌ است‌:

خلوت‌ گزیده‌ را به‌تماشا چه‌حاجتست‌چون‌ کوی‌دوست‌ هست‌،به‌صحرا چه‌ حاجتست‌

با وجود چنین‌ احساسی‌ در درون‌، کمتر توجهی‌ به‌ بیرون‌ صورت‌ می‌گیرد. سوم‌تمایل‌ به‌ اندیشه‌های‌ جبرگرایانه‌ و سلب‌ اختیار از انسان‌ در تحولات‌ خارجی‌ است‌که‌ با داشتن‌ این‌ عقیده‌، هرگونه‌ تلاشی‌ بی‌فایده‌ است‌:

رضا به‌ داده‌ بده‌ وز جبین‌ گره‌ بگشای‌که‌ بر من‌ و تو درِ اختیار نگشادست‌

روشن‌ است‌ که‌ رضا دادن‌ به‌ آنچه‌ پس‌ از تلاش‌ و تکاپو پیش‌ می‌آید، وظیفه‌ یک‌مؤمن‌ است‌، اما این‌ به‌ معنای‌ بستن‌ درِ اختیار نیست‌. به‌ همین‌ دلیل‌، در جای‌ دیگر می‌گوید:

آنچه‌ سعی‌ است‌ من‌ اندر طلبت‌ بنمایم‌این‌ قدر هست‌ که‌ تغییر قضا نتوان‌ کرد

در چنین‌ صورتی‌ است‌ که‌ می‌بایست‌ همه‌ چیز را تحمّل‌ کرد:

بر آستانه‌ تسلیم‌ سر بنه‌ حافظ‌که‌ گر ستیزه‌ کنی‌ روزگار بستیزد

البته‌ اشعاری‌ هم‌ در لابلای‌ دیوانش‌ یافت‌ می‌شود که‌ روی‌ به‌ سوی‌ اختیار دارد:

قومی‌ به‌ جد و جهد نهادند وصل‌ دوست‌قومی‌ دگر حواله‌ به‌ تقدیر می‌کنند

گاهی‌ هم‌، جهان‌ چنان‌ تصویر می‌شود که‌ به‌ هر روی‌، هر کسی‌ دشواری‌ خود را داردو از طریق‌ اثبات‌ این‌ که‌ چنین‌ ظلمی‌ به‌ طور مساوی‌ به‌ همه‌ می‌شود، راه‌ برای‌ تحمل‌باز می‌شود. به‌ هر روی‌ صرف‌ نظر از درستی‌ این‌ دیدگاه‌ها و این‌ که‌ در نگرش‌ دینی‌،این‌ مطالب‌ پذیرفتنی‌ است‌ یا نه‌، در اصل‌ این‌ نکته‌ نمی‌توان‌ تردید کرد که‌ شعرحافظ‌، در هر حال‌، ویژگی‌های‌ یادشده‌ را دارد و برای‌ انسان‌ در هر حال‌، امیدبخش‌است‌. دل‌ خوش‌ داشتن‌ به‌ وجد و حال‌ عارفانه‌، سبب‌ می‌شود تا نگرانی‌ها بر طرف‌ شود:

سرود مجلس‌ جمشید گفته‌اند این‌ بودکه‌ جام‌ باده‌ بیاور که‌ جم‌ نخواهد ماند

و در جای‌ دیگری‌ می‌گوید:

سلطان‌ غم‌ هر آنچه‌ تواند بگو بکن‌من‌ برده‌ام‌ به‌ باده‌ فروشان‌ پناه‌ ازو

گویی‌ تأمل‌ کردن‌ و اندیشیدن‌ در باره‌ مسائل‌ و امور دنیا ، با دلسپردگی‌ به‌ محبوب‌سرسازگاری‌ ندارد:

ورای‌ طاعت‌ دیوانگان‌ ز ما مطلب‌که‌ شیخ‌ مذهب‌ ما عاقلی‌ گنه‌ دانست‌

حافظ‌ پس‌ از آن‌ که‌ به‌ عشق‌ الهی‌ مورد نظر خود گرفتار می‌آید، فاتحه‌ همه‌ چیز رامی‌خواند و از خیر همه‌ چیز می‌گذرد، والبته‌ همانند سنیان‌، عوض‌ پنج‌ تکبیر درنماز میّت‌ بر اساس‌ فقه‌ شیعه‌، حافظ‌ چهار تکبیر می‌گوید:

من‌ همان‌ دم‌ که‌ وضو ساختم‌ از چشمه‌ عشق‌چار تکبیر زدم‌ یکسره‌ بر هرچه‌ که‌ هست‌

دوری‌ از فلسفه‌ و کلام‌ هم‌ در تصوف‌ شاعرانه‌، سخت‌ مورد توصیه‌ است‌. در جای‌دیگر، باز به‌ این‌ نکته‌ اشاره‌ کردیم‌ که‌ درگیر شدن‌ فلسفه‌ با ابهامات‌ فراوان‌ درگشودن‌ معمای‌ هستی‌، راه‌ را برای‌ تصوف‌ باز گذاشت‌. حافظ‌ می‌گوید:

حدیث‌ از مطرب‌ و می‌گو و راز دهر کمتر جوکه‌کس‌ نگشود ونگشاید به‌حکمت‌ این‌معما را

صرف‌ نظر از آنچه‌ گذشت‌، نقش‌ شعر حافظ‌ در تسکین‌ دردها، القای‌ آرامش‌روحی‌، تحمل‌پذیر کردن‌ دشواری‌ها، تلطیف‌ فضای‌ زندگی‌، و امیدبخشیدن‌ به‌انسان‌، به‌ قدری‌ در جامعه‌ ایرانی‌ قوی‌ و نیرومند بوده‌ است‌ که‌ پس‌ از متون‌ دینی‌،کمتر چیزی‌ را می‌توان‌ با آن‌ برابر دانست‌. بسیاری‌ از مضامین‌ اشعار او دینی‌ وقرآنی‌و در امتداد پیام‌هایی‌ است‌ که‌ حافظ‌ از این‌ کتاب‌ آسمانی‌ فرا گرفته‌ است‌. حافظ‌ جزآن‌ که‌ شاعر و عارف‌ است‌، یک‌ هنرمند برجسته‌ است‌ و دیوان‌ او، افزون‌ بر جنبه‌های‌فکری‌ و دینی‌ و اخلاقی‌، یک‌ اثر هنری‌ است‌ که‌ به‌ عنوان‌ یک‌ اثر جاوید با تمامی‌ویژگی‌هایی‌ که‌ می‌توان‌ برای‌ یک‌ اثر هنری‌ برشمرد، در ایران‌ زمین‌ پایدار مانده‌ومورد علاقه‌ همه‌ فارسی‌ زبانان‌ است‌.

 

ابن‌ یمین‌ فرْیُومدی‌ شاعر سربداران‌

گذشت‌ که‌ دولت‌ سربداری‌، دولتی‌ کاخ‌مَدار نبود تا شاعران‌ و نویسندگان‌ به‌ دورش‌حلقه‌ زنند و در وصف‌ سلطان‌ شعری‌ بسرایند و عطیه‌ای‌ بگیرند. این‌ دولت‌،دولتی‌محلی‌ و محدود و بیش‌ از آن‌ نهضتی‌ و انقلابی‌ و روستایی‌ و صوفی‌منشانه‌ و شیخی‌بود که‌ باکاستن‌ مالیات‌ها نسبت‌ به‌ آنچه‌ مغولان‌ می‌گرفتند، درآمد کافی‌ هم‌ برای‌پرداختن‌ به‌ این‌ کارها نداشت‌.

در زمینه‌ نظم‌، برجسته‌ترین‌ شاعر دوران‌ سربداران‌، امیرمحمود فررند امیریمین‌الدین‌ فَرْیُومَدی‌ (متوفای‌ هشتم‌ جمادی‌ الثانیه‌ 769) است‌ که‌ اهل‌ روستای‌فریومد از توابع‌ بیهق‌ بوده‌ است‌. وی‌ از یاران‌ وجیه‌الدین‌ مسعود و شیخ‌حسن‌جوری‌ بود وپس‌ از آن‌ که‌ در سال‌ 743، طی‌ جنگ‌ زاوه‌ که‌ میان‌ سربداران‌ ومعزّالدین‌ حسین‌ کرت‌ رخ‌ داد، به‌ اسارت‌ رفت‌ و دیوانش‌ مفقود شد. با این‌ حال‌،اشعار فراوانی‌ پس‌ از آن‌ سرود که‌ اکنون‌ تحت‌ عنوان‌ دیوان‌ ابن‌یمین‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌است‌. از جمله‌، در اشعاری‌ که‌ در ستایش‌ شیخ‌ حسن‌ جوری‌ سروده‌، می‌گوید:

واجب‌ بُوَد از راه‌ نیاز اهل‌ زمن‌ رادرخواستن‌ از حق‌ به‌ دعا شیخ‌ حسن‌ را

آن‌ سایه‌ یزدان‌ که‌ چو خورشید بیاراست‌رایش‌ به‌ صفا روی‌ زمین‌ را و زمن‌ را

در رسته‌ بازار هنر ملک‌ خریدست‌وز گوهر شمشیر ادا کرده‌ ثمن‌ را

هنگام‌ ملاقات‌ دو صف‌ از تف‌ تیغش‌بدرود کند جان‌ بداندیش‌ بدن‌ را

از گلشن‌ خلق‌ تو وزد باد بهاری‌در باغ‌ که‌ خوشبوی‌ کند صحن‌ چمن‌ را

فرْیُومَدی‌ اشعاری‌ هم‌ در ستایش‌ وجیه‌الدین‌ مسعود دارد:

فرخنده‌ باد مقدم‌ عید خجسته‌ فربر روزگار دولت‌ دارای‌ بحر و بر

فرمانده‌ بسیط‌ زمین‌ سرور زمان‌سلطان‌ وجیه‌ دولت‌ و دین‌ شاه‌ دادگر

آن‌ صفدر زمانه‌ که‌ در شأن‌ رایتش‌نازل‌ شد از سپهر برین‌ آیت‌ ظفر

ای‌ صد هزار بنده‌ چو محمود بر درت‌بسته‌ ایازوار بفرمانبری‌ کمر

بهر نثار حضرت‌ میمونْت‌ْ روز عیدابن‌ یمین‌ اگر چه‌ ندارد به‌ دست‌ زر

لیکن‌ ز بحر خاطر درّ بار ثنات‌اینک‌ نثار می‌کند از جان‌ و دل‌ گهر

همو اشعاری‌ هم‌ در ستایش‌ یحیی‌ کرابی‌ امیر سربداری‌ دارد که‌ ضمن‌ آن‌ می‌گوید:

کار ملک‌ و دین‌ بحمدالله‌ نظام‌ از سر گرفت‌مصطفی‌ بطحا گُشاد و مرتضی‌ خیبر گرفت‌

رایت‌ منصور شاه‌ از عون‌ یزدان‌ هر زمان‌لشکری‌ دیگر شکست‌ و کشوری‌ دیگر گرفت‌

خسرو جمشید فر سلطان‌ نظام‌ ملک‌ و دین‌آن‌ که‌ ملک‌ و دین‌ از او صد فرخی‌ و فر گرفت‌

سرور گردنکشان‌ یحیی‌ که‌چون‌ الیاس‌ وخضراز مددکاری‌ ایزد ملک‌ بحر و بر گرفت‌

خسرو مازندران‌ چون‌ مرزبان‌ طوس‌ بودرأی‌ نقض‌ عهد می‌زد، لاجرم‌ کیفر گرفت‌

کافران‌ جستند راه‌ از مؤمنان‌ سوی‌ گریزخود میسّرشان‌ نشد مؤمن‌ ره‌ کافر گرفت‌

کشور شاهان‌ گرفتن‌ باد کار شهریارتا ردیف‌ شعر سازد هر سخن‌ گستر گرفت‌

هر که‌ دید آن‌ حال‌ یا از دیگری‌ بشنید، گفت‌کار ملک‌ و دین‌ بحمدالله‌ نظام‌ از سر گرفت‌

فرْیومَدی‌ از خواجه‌ علی‌ مؤید، آخرین‌ امیر سربداری‌ هم‌ ستایش‌ کرده‌ و گفته‌ است‌:

منّت‌ ایزد راکه‌ دیگر باره‌ بی‌هیچ‌ انقلابی‌بر سر اهل‌ خراسان‌ سایه‌ گسترد آفتاب‌

تا ابد نتوان‌ ادای‌ شکر این‌ کردن‌ که‌ بازمسند عزّت‌ مشرّف‌ شد به‌ شاه‌ کامیاب‌

دیوان‌ اشعار این‌ یمین‌، مملو از اشعاری‌ در ستایش‌ امیرمؤمنان‌ و امام‌ رضا و دیگراهل‌ بیت‌ علیهم‌السلام‌ است‌.

خرّم‌ دلی‌ که‌ مجمع‌ سودای‌ حیدر است‌فرّخ‌ سری‌ که‌ خاک‌ کف‌ پای‌ حیدر است‌

جایی‌ که‌ جبرئیل‌ بدانجا نمی‌رسدبرتر هزار مرتبه‌ زآن‌ جای‌ حیدر است‌

و در جای‌ دیگر اشعاری‌ در باره‌ امامان‌ علیهم‌السلام‌ دارد که‌ نشان‌ از اعتقاد او به‌تشیع‌ امامی‌ است‌:

او به‌ استحقاق  امام‌ است‌ و به‌ نص‌ّ مصطفی‌بر سر این‌ موجب‌ نص‌ نیز حکم‌ انّماست‌

با چنین‌ فاضل‌ ز مفضولی‌ تراشیدن‌ امام‌گر صواب‌ آید ترا باری‌ به‌ نزد من‌ خطاست‌

چون‌ گذشت‌ از مرتضی‌ اولاد او را دان‌ امام‌اولین‌ زیشان‌ حسن‌ وانگه‌ شهید کربلاست‌

بعد ازو سجّاد و آنگه‌ باقر و صادق  بودبعد ازو موسی‌ نجی‌ّ الله‌ و بعداز وی‌ رضاست‌

چون‌ گذشتی‌ زو تقی‌ را دان‌ امام‌ آنگه‌ نقی‌پس‌ امام‌ عسکری‌ کاهل‌ هُدی‌ را پیشواست‌

بعد ازو صاحب‌ زمان‌ کز سال‌های‌ دیربازدیده‌ها در انتظار روی‌ آن‌ فرّخ‌ لقاست‌

چون‌ کند نور حضور او جهان‌ را با صفاهر کژی‌ کاندر جهان‌ باشد شود یکباره‌ راست‌

 

نثرنویسی‌ در قرن‌ هشتم‌ هجری‌

در ادامه‌ کاهش‌ استفاده‌ از زبان‌ عربی‌، پس‌ از حمله‌ مغول‌، به‌ تدریج‌ زبان‌ فارسی‌، درحوزه‌ بسیار گسترده‌ای‌ از آسیای‌ صغیر تا هند، رواج‌ یافت‌ و این‌ مهم‌ تأثیر زیادی‌ درباروری‌ آن‌ داشت‌. زبان‌ فارسی‌ به‌ عنوان‌ زبان‌ ادبیات‌ و زبان‌ سیاست‌، مورد عنایت‌همه‌ دولت‌هایی‌ بود که‌ در این‌ محدوده‌، حکومت‌ می‌کردند.

متونی‌ که‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ نگارش‌ می‌یافت‌، به‌ جز نامه‌های‌ سیاسی‌، مربوط‌ به‌نوشته‌های‌ دینی‌ در زمینه‌های‌ فقه‌، عرفان‌ و تصوف‌ و تاریخ‌ و ادبیات‌ عمومی‌ ازجمله‌ داستان‌ نویسی‌ و کتاب‌های‌ اخلاقی‌ بود. در طی‌ قرن‌ هشتم‌، صدها اثر فارسی‌زیبا در زمینه‌های‌ مختلف‌ نوشته‌ شد که‌ بسیاری‌ از آنها تا به‌ امروز برجای‌مانده‌است‌.

گلستان‌ سعدی‌، یکی‌ از زیباترین‌ متون‌ ادبی‌ این‌ روزگار است‌ که‌ دولت‌ آن‌تاکنون‌ برجاست‌. نگارستان‌ از معین‌الدین‌ جوینی‌ که‌ در سال‌ 735 تألیف‌ شده‌،تقلیدی‌ است‌ از گلستان‌ سعدی‌ به‌ لحاظ‌ شکل‌ و محتوا که‌ در نوع‌ خود بسیارارجمند است‌.

مواهب‌ الهیّه‌ در تاریخ‌ مظفریان‌، از متونی‌ است‌ که‌ گرچه‌ موضوع‌ آن‌ تاریخی‌است‌، اما متن‌ آن‌ یک‌ اثر ادبی‌ بسیار سنگین‌ و دشوار است‌ که‌ معین‌الدین‌ یزدی‌(م‌789) آن‌ را نگاشته‌ است‌. نثر منشیانه‌ این‌ کتاب‌، فهم‌ آن‌ را دشوار کرده‌ ونشانگررسوخ‌ شیوه‌های‌ نامه‌نگاری‌ در تاریخ‌ نویسی‌ این‌ روزگار است‌. از نظر ارزش‌تاریخی‌ نیز این‌ کتاب‌، به‌ دلیل‌ آن‌ که‌ معین‌الدین‌ از نزدیکان‌ شاه‌ شجاع‌ بود، بسیارقابل‌ توجه‌ است‌.

سِمْط‌ُ العُلی‌ للحَضْره‌ العلیا کتاب‌ ادبی‌ ـ تاریخی‌ دیگری‌ است‌ در تاریخ‌ سلسله‌قراختائی‌ کرمان‌ که‌ ناصرالدین‌ منشی‌ کرمانی‌ آن‌ را نگاشته‌ است‌.

تجارب‌ السَّلَف‌ اثری‌ است‌ تاریخی‌ از هندوشاه‌ نَخْجَوانی‌ که‌ آن‌ را بر مبنای‌ کتاب‌الفخری‌ از ابن‌ طقطقی‌ تألیف‌ کرده‌ است‌. شمس‌الدین‌ محمد بن‌ هندوشاه‌، فرزندوی‌، نویسنده‌ کتاب‌ بسیار مهم‌ دستور الکاتب‌ فی‌ تعیین‌ المراتب‌ است‌ که‌ در باره‌دبیری‌ و نامه‌ نگاری‌ نوشته‌ شده‌ و بسیاری‌ از اسناد تاریخی‌ و آگاهی‌های‌ حرفه‌ای‌مربوط‌ به‌ شغل‌ دبیری‌، در آن‌ آمده‌ است‌. تألیف‌ کتاب‌ یاد شده‌ در حوالی‌ سال‌ 777هجری‌ تمام‌ شده‌ است‌.

شیرازنامه‌ اثر ابن‌ابی‌الخیر زرکوب‌ در تاریخ‌ و جغرافی‌ شیراز است‌ که‌ در نوع‌خود بسیار بدیع‌ و پرمحتواست‌. وی‌ این‌ کتاب‌ را که‌ در تاریخ‌ شیراز و شرح‌ علماوصوفیه‌ آن‌ دیار است‌، در سال‌ 754 به‌ نام‌ حاجی‌ قوام‌الدین‌ حسن‌ تمغاچی‌ تألیف‌کرده‌ است‌.

ترجمه‌ کتاب‌ محاسن‌ اصفهان‌ مافَروّخی‌ که‌ خود در قرن‌ پنجم‌ می‌زیسته‌، در این‌قرن‌ به‌ دست‌ حسین‌ بن‌ محمد آوی‌ در سال‌ 729 انجام‌ گرفت‌ که‌ آن‌ نیز اثری‌ باارزش‌ در زمینه‌ تاریخ‌ این‌ شهر است‌.

تاریخ‌ رویان‌ یکی‌ از بهترین‌ تواریخ‌ محلی‌ قرن‌ هشتم‌ است‌ و نویسنده‌ آن‌ مولانااولیاءالله‌ آملی‌ است‌. وی‌ پس‌ از سال‌ 760 هجری‌ درگذشته‌ است‌.

آثار صوفیانه‌ این‌ دوره‌ که‌ پیش‌ از این‌ به‌ برخی‌ از آنها اشاره‌ کرده‌ایم‌، فراوان‌است‌. از آن‌ جمله‌ کتاب‌ فِرْدوس‌ المُرْشِدیّه‌ فی‌ اسرار الصمدیه‌ از محمود بن‌ عثمان‌مرشدی‌ (م‌ بعد از 747) است‌. این‌ کتاب‌ در شرح‌ مناقب‌ و فضایل‌ شیخ‌ مرشدالدین‌ابواسحاق  کازرونی‌ (م‌ 426) رهبر صوفیان‌ مرشدیه‌ فارس‌ است‌.

کتابی‌ هم‌ با عنوان‌ صفوه‌ الصفا یا اُسُس‌ُ المواهب‌ السَّنیه‌ فی‌ مناقب‌ الصفویه‌ درشرح‌ مناقب‌ و فضایل‌ شیخ‌ صفی‌الدین‌ اردبیلی‌ توسط‌ درویش‌ توکلی‌ بن‌ اسماعیل‌معروف‌ به‌ ابن‌بزار نوشته‌ شده‌ است‌ که‌ مهم‌ترین‌ مأخذ در شناخت‌ زندگی‌ شیخ‌صفی‌الدین‌ اردبیلی‌ می‌باشد. مؤلف‌ از مریدان‌ صدرالدین‌ موسی‌ (م‌ 794) پسروجانشین‌ شیخ‌ صفی‌ بوده‌ و گویا کتابش‌ را در سال‌ 759 نگاشته‌ است‌.

یکی‌ از فارسی‌نویسان‌ به‌ نام‌ این‌ دوره‌ میرسیدعلی‌ همدانی‌ (713 ـ 787) است‌ که‌ایران‌ را ترک‌ کرده‌ به‌ کشمیر رفت‌ و در آنجا نقش‌ مهمی‌ در رواج‌ اسلام‌ در میان‌هندوان‌ ایفا کرد. از وی‌ آثار علمی‌ ـ دینی‌ فراوانی‌ در قالب‌ کتاب‌ و رساله‌ برجای‌مانده‌است‌.

حسن‌ بن‌ حسین‌ واعظ‌ معروف‌ به‌ حسن‌ شیعی‌ سبزواری‌، یکی‌ از نویسندگان‌ این‌عهد است‌ که‌ آثاری‌ به‌ فارسی‌ در باره‌ معارف‌ شیعه‌ نوشته‌ است‌. یکی‌ از آثار وی‌ که‌آن‌ را در سال‌ 757 تألیف‌ کرده‌ است‌، کتاب‌ راحه‌ الارواح‌ و مونس‌ الاشباح‌ است‌ که‌آن‌ را به‌ نظام‌الدین‌ یحیی‌ کَرابی‌ امیر سربداران‌ تقدیم‌ کرده‌ است‌. این‌ کتاب‌ در شرح‌حال‌ چهارده‌ معصوم‌ علیهم‌ السلام‌ است‌. وی‌ کتابی‌ هم‌ با عنوان‌ مصابیح‌ القلوب‌نوشت‌ ودر آن‌ پنجاه‌ و سه‌ حدیث‌ اخلاقی‌ را شرح‌ کرد.

یکی‌ دیگر از نویسندگان‌ شیعه‌ این‌ عهد که‌ البته‌ از منطقه‌ سربداران‌ نیست‌، امامعاصر آنهاست‌، محمد بن‌ ابی‌زید بن‌ عربشاه‌ ورامینی‌ است‌ که‌ کتاب‌ بزرگی‌ درتاریخ‌ زندگی‌ امامان‌ علیهم‌السلام‌ با عنوان‌ احسن‌الکبار فی‌ معرفه‌ الائمه‌الابرارنوشته‌است‌.

نباید تصور کرد که‌ در این‌ روزگار، نگارش‌ متون‌ عربی‌ در ایران‌، به‌ طور کامل‌متوقف‌ شده‌ بود. نمونه‌ آن‌ کتاب‌ تاریخی‌ با ارزش‌ شَدُّ الاءزار فی‌ حَط‌ِّ الاوْزار عن‌ زُوّارالمزار است‌ که‌ در باره‌ تعیین‌ محل‌ قبور مشایخ‌ و علمای‌ شیراز نوشته‌ شده‌ و از آثاربسیار غنی‌ و پرمحتواست‌. این‌ اثر در سال‌ 791 هجری‌ تألیف‌ شده‌ است‌. البته‌ عربی‌نویسی‌ ایرانیان‌ از قرن‌ هشتم‌ به‌ بعد، به‌ ویژه‌ آثاری‌ که‌ در میان‌ عالمان‌ صوفی‌ مسلک‌نوشته‌ می‌شود، به‌ گونه‌ای‌ است‌ که‌ می‌توان‌ آن‌ را عربی‌ ایرانی‌ نامید؛ چرا که‌ عبارات‌آن‌ از نظر ادبی‌ و بهره‌گیری‌ از لغات‌ وزین‌ عربی‌، بسیار ساده‌ وبی‌پیرایه‌ و فاقد هرنوع‌ ارزش‌ ادبی‌ است‌.

 

کتاب تاریخ ایران اسلامی

 


دسته ها : تاریخ
بیست و هشتم 5 1385 23:2
X