نثر و نظم فارسی در دوره ایلخانان
آثار فارسی در دوره ایلخانی
از نظر تاریخی هرچه جلوتر بیاییم، شاهد خواهیم بود که زبان فارسی بیش از پیش،مورد استفاده دانشمندان و نویسندگان ایرانی قرار میگیرد. تا قرن پنجم، استفاده ازاین زبان محدود بود و حتی برخی از عالمان، از این که مطالب علمی را به زبانفارسی بنگارند، اکراه داشتند. به مرور، این سد توسط ابوریحان بیرونی و ابن سیناوشماری دیگر شکسته شد و از قرن ششم به این سو، نه تنها آثاری از عربی بهفارسی ترجمه شد، بلکه در زبان فارسی نیز نگارشهای تاریخی و علمیفراوانگشت.
این حرکت همراه با توسعه درونی زبان فارسی صورت گرفت، توسعهای کههمراه با اقتباس بیشتر از زبان عربی در ترکیبات جدید زبان فارسی بود. به دنبال آن،از قرن ششم به این سو، لغات وترکیبات عربی فراوانی در متون فارسی وارد شد.این اقتباس، زبان فارسی را قادر ساخت تا معانی بیشتری را تحمل کرده ودانشمندان بتوانند متون علمی سنگین را در قالب این زبان بنگارند. چه بسا در اینمیان، استفاده از لغات عربی، به افراط نیز کشیده و بیش از حد لزوم در زبان فارسیوارد شده باشد. این مسأله بهویژه در باره برخی از متنهای تاریخی که نثر آنها را، بهعنوان نثر مصنوع میشناسیم، صادق است.
گفتنی است که از قرن هفتم به بعد، به تدریج شماری از لغات ترکی ـ مغولی نیزوارد زبان فارسی شد که بسیاری از آنها تنها یکی دو قرن دوام آورد، اما شماریدیگر، تا به امروز هم در زبان فارسی مانده است.
یکی از بهترین ابزارها برای گسترش جغرافیایی زبان فارسی در این روزگار،آفرینش آثار اشعار بسیار برجسته در این زبان است. علاوه بر مثنوی معنویجلالالدین رومی که آن را در قونیه سرود، آثار سعدی چنان گسترشی یافت که زبانفارسی را تا نقاط بسیار دور در شرق و غرب ایران، توسعه داد.
آثار فارسی صوفیان
بخش مهمی از متون فارسی این دوره، از مشایخ صوفیه است که در باره عقایدواخلاق و آداب دینی به نگارش درآمده است. یکی از دلایل عمده رسوخ تصوفدر میان مردم ایران، استفاده فراوان آنان از زبان فارسی است. آنها که رمز پیشرفتکار خود را دریافته بودند، به سرعت دست به کار شده و آثار فراوانی را به زبان تودهمردم آفریدند. نکته جالب در نگارشهای آنان، این است که به هیچ روی از نثرمصنوع استفاده نکرده وکتابهای خود را بسیار ساده و روان مینویسند. استادیدر این باره مینویسد:
علت اساسی گرایش خانقاهیان به سادهنویسی، در این بوده است که آنان زبان راوسیلهای میدانستند برای گسترش دادن آرا و یافتههایشان در میان طبقات مردم.و چون بیشتر با طبقات و دستههای مردم عادی و مریدان اُمّی رویاروی بودهاند،کوشیدهاند که طوری بنویسند و به صورتی سخن بگویند که همگان را بهرهمند سازند.
در اینجا به عنوان نمونه، به معرفی آثار دو تن از مشایخ صوفیه که آثار فارسی چندیدر این دوره نگاشتهاند، میپردازیم.
یکی از پرکارترین صوفیان این دوره، احمد بن محمد بیابانکی معروف بهعلاءالدوله سمنانی است. سمنانی به سال 657 یا اندکی پس از آن، در یکیروستاهای سمنان در یک خاندان ثروتمند متولد شد. وی سالهای زیادی را دردربار ارغون به خدمت در امور دیوانی پرداخت. زمانی که به سال 683 ارغون بهدلیل مسلمان شدن احمد تگودار و گرفتن قدرت، با او درگیر شد، علاءالدولهخواست تا شرکت فعالی در این جنگ داشته باشد؛ اما ندایی درونی او را از جنگکردن منع کرد. پس از آن، در کنار حضور خود در دستگاه ارغون، مدتی را به قضایطاعات و عباداتی که ازو فوت شده بود، پرداخت.
سمنانی در سال 685 پس از یک بیماری، از ارغون اجازه مرخصی گرفتوراهی سمنان شد که در راه سلامتی خود را باز یافت. از آن پس مصمم شد تا ازدستگاه ارغون جدا شود. همان سال، بر سر مزار شیخ حسن سَکّاکی «قبای دیوانی»را به کناری نهاده «جامه صالحان» پوشید و وارد عرصه تصوف شد. نخستین کارشتعمیر بنای سکاکی و ساختن خانقاه بود. وی میگوید که پس از تحقیق، حقانیتصوفیه را دریافته و خود را وقف این طریقت کرده است. مدتی بعد، باز ارغون ویرا فرا خواند و او را به بحث با بودائیان نشاند که به قول خودش، آنها را خوارساخت. ارغون در پنهانی از وی خواست که دین اسلام را ترک کند، اما وی نپذیرفت.
شخصی که وی را به سوی تصوف کشاند، اَخی شرفالدین سعدالله سمنانی بودکه علاءالدوله پس از ملاقات با وی، دگرگون شد و به تصوف گروید. اهمیتسمنانی تا به آنجا رسید که پس از آن که اولجایتو شهر سلطانیه را ساخت، از ویخواست تا به این شهر آمده و آن را با انفاس قدسی خود، افتتاح کند. وی شاگردانزیادی داشت که از شهرهای مختلف بودند و پس از مدتی که در خانقاه ویمیماندند، به دیار خود باز میگشتند.
اهمیت سمنانی، به نوشتههای فراوانی است که تألیف کرده و ضمن آنها،کوشیده است تا میان تصوف و شریعت جمع کند. خانقاه وی محل رفت و شد شمارفراوانی از صوفیان و دراویش بوده و وی از این راه شهرت زیادی به دست آورد.حتی بسیاری از امیران نیز به خانقاه وی رفت و آمد داشتند.
مجموعهای از رسائل او با عنوان مُصَنّفات فارسی چاپ شده که شامل رسائلیاست که برخی در وادی تصوف و برخی در وادی تَشرّع است. عناوین شماری ازآنها عبارتند از: سرّ سماع، در نماز و آنچه بدان نماز درست شود، حج و شرایط آن، در جهاد، وبرخی از رسائل صوفیانه دیگر. وی در این کتاب، بسیاری از مسائل تصوف نظریرا نیز به بحث گذاشته و در موارد مختلف، عقاید خود را بیان کرده است.
یکی از مهمترین ویژگیهای فارسی نویسی وی، روان نویسی او است که درعین حال، گیرایی ادبی خاص خود را نیز دارد.
یکی دیگر از آثار وی، کتاب چهل مجلس است که تقریرات درسهای سمنانیاست که یکی از شاگردان نگاشته است. اثر دیگر او العُرْوَه لاهْلِ الْخَلوه والجلوه است کهسمنانی در باب ششم آن شرح حال خویش را آورده است. سمنانی از نظر اعتقادیعقاید صوفیانه را دارد، اما در فقه، یک سنی شافعی است که البته مانند سایر صوفیاناهل تسامح است. در عین حال، باز مانند صوفیان، نسبت به اهل بیت علیهمالسلامارادت زیادی دارد. وی رسالهای در باره حدیث غدیر نوشته که ضمن آن، سخت بهامام علی علیه الصلاه و السلام اظهار ارادت کرده و در عین حال، ناخشنودی خود رااز روافض ـ امامی مذهبان ـ بیان میداشته است. وی مینویسد:
به نزدیک این بیچاره، آنکه گوینده لااله الاالله تا جوینده رضای محمد رسول اللهنباشد، مسلمان نباشد، و جوینده رضای محمد رسول الله تا به مودّت اهل بیتطهارت، متحلّی نشود، مؤمن نیست و هر که بیمحبّت اهل بیت در مودّت پیغمبرمکافات خیر میطلبد، محسن نیست.
سمنانی در رجب سال 736 درگذشت و یا به زبان صوفیان «خرقه تهی کرد!». مرقدوی تا به امروز مورد زیارت علاقهمندان است.
یکی دیگر از مشایخ صوفیه که آثار فارسی چندی دارد، کمالالدین عبدالرزاق کاشانی (م محرم 736) است. به یاد داریم که درست در همین سال، سلطانابوسعیدخان و نیز علاءالدوله سمنانی درگذشتند. کاشانی یکی دیگر از صوفیانیاست که در تصوف علمی، دانشی شایسته دارد. وی شاگرد شیخ عبدالصمد اصفهانینطنزی است که تا به امروز بقعه و خانقاه وی در نطنز برپاست. وی معاصر با سمنانیاست، مکاتبات و اختلاف نظرهایی با وی داشته که بخشی از آنها به چاپ رسیده است.
وی تألیفات چندی در باب تصوف دارد. یکی اصطلاحات الصوفیه که در آن به بیانمراد صوفیان از اصطلاحاتی است که به کار میبرند، به ترتیب حروف الفبایی،پرداخته است. اثر معروف دیگر او تُحْفَهالاخْوان فی خَصائصِ الفِتْیان است که در بابآیین جوانمردی و فتوّت به دو زبان عربی وفارسی نگاشته است. وی در این اثر،کاملاً به شریعت وفادار مانده و کوشیده است تا جامعهای آرمانی و بسیدستنایافتنی عرضه کند. وی نیز بسان بسیاری از صوفیان، امام علی علیهالسلام راسرحلقه اولیاء و مشایخ صوفیه برشمرده است.
کاشانی باید به اقتضای شهر کاشان، مذهب شیعه داشته باشد، اما تصوف در اینروزگار، حتی بر تشیع نیز آسیب زده و به مقدار زیادی از حساسیت مذهبی کاستهبود. وی در بخشی از این کتاب در باره امام علی علیهالسلام و فتوّت مینویسد:
و قطب آن بود که بدو طریق فتوّت و جوانمردی مستقیم گشت و اصول آن ثابتشد و فروع آن قوّت گرفت و درجه آن علوّ و ارتفاع یافت. امیرالمؤمنین علی علیهالصلوه و السلام که از ورع و زهادت بدان پایه رسید و از مردی و شجاعت آنمرتبه یافت تا بعد از جوع ـ گرسنگی ـ سه روزه به قوّت وقت و سدّ رمق ایثار کرد،لاجرم در شأن او نازل شد که وَیُطْعِمُونَ الطّعامَ عَلی حُبّه مِسکینًا و یَتیمًاوَاسیرًا و جان عزیز در محاربت اعدای دین از قوت ایمان و کمال یقین مبذولداشت و شب هجرت، نفس خود را فدای رسول گردانید و برجای او بخفتوخود را دست بسته به طالب خون خویش تسلیم کرد تا به صفت لا فَتی الاّ عَلیّدر میان خاص و عام مشهور شد. در آخر زمان، أعنی مهدی علیهالسلام.
در اصل، این کتاب، یک اثر علمی ـ اخلاقی است که در کنار بحث از توبه، سخا،تواضع، صداقت، هدایت و مانند آن، به بحث از حقیقت فتوّت، آفات فتوت، طریقاکتساب فتوت پرداخته است. فارسی نویسی این کتاب نیز مانند سایر آثار صوفیان،خالی از لغات وترکیبات دشوار است. در باره این که چرا کتابی را که به عربینگاشته، به پارسی هم درآورده، خودش در ابتدای کتاب مینویسد:
و چون اکثر اِخوان صفا و ارباب وفا از طلاّب این خطّه و فتیان این خطّه، در فهمزبان تازی نه استوار بودند و در میدان لغت دری چابک سوار، فواید آن سخن درمیان ایشان غنیمتی ضایع بود و بدایع آن بضاعتی کاسد، پس به اقتراح ـ پیشنهاد ـبعضی از اصدقاء، ترجمه آن نوشته آمد و کسوت آن از شیوه اهل عرب، به حِلْیِهاهل عجم مبدَّل گشت.
وی رسالههایی نیز در تفسیر سوره جمعه و آیهالکرسی نیز دارد.
آثار فارسی مؤلفان شیعه
در دفتر دوم این کتاب گذشت که از قرن دوم هجری، مذهب تشیع در بخشهایی ازسرزمین ایران رواج یافت. در قرن چهارم، تشیع در ری و مازندران و خراسان بهپیشرفتهایی دست یافت و پس از آن، ضرورت استفاده از زبان فارسی برایعالمان این مذهب، جدیتر شد. متأسفانه، بسیاری از آثار فارسی که این زمان درمناطق یاد شده، تألیف شده، از دست رفته است. با این حال، آثاری هم از این دورهبرجای مانده که نشان از دامنه بهرهگیری رهبران شیعه از زبان پارسی دارد. دردفتردوم، به برخی از نمونهها اشاره کردیم. در اینجا نمونههای دیگری را یادخواهیم کرد.
یکی از معروفترین این آثار کتاب مُعْتَقد الامامیه یا باورهای دینی ـ مذهبی امامیهاست که در نیمه دوم قرن هفتم هجری تألیف شده، اما مؤلف آن را نمیشناسیم.ممکن است این کتاب از عمادالدین طبری باشد که در سطور آینده از وی سخن خواهیم گفت.
مؤلف در این کتاب، ابتدا از اصول دین بحث کرده و پس از آن به اصول فقه و نیزخود فقه پرداخته است. در اینجا بندی از آن را در باره مسأله جبر و اختیار میآوریم:
و ]امامیه[ اعتقاد کردهاند که کُفْرِ کافران و ظُلْمِ ظالمان و فسقِ فاسقان از خمرخوردن و زنا و لواط کردن و دزدی و انواع فِسق و معاصی، از این جمله، هیچ چیزبه اراده و خواست خدا نیست. و دلیل برین، آن است که اگر این همه به خواستخدای بودی، از این نهی نکردی و تهدید و تخویف نفرمودی، و چون نهی کردهاست، دلیل است بر آن که این همه به خواست خدای نیست، از آن که، هیچ کسچیزی را که مرید ـ اراده کننده آن ـ باشد، از آن نهی نمیکند.
یکی دیگر از آثار فارسی شیعه در این دوره، کتاب تبصره العوام است که مؤلف آن، بهتفصیل به شرح ادیان مختلف و نیز مذاهب اسلامی پرداخته است. آگاهیهایمؤلف این کتاب که به احتمال در نیمه اول قرن هفتم هجری میزیسته، گسترده بودهو برای تألیف آن، از آثار زیادی استفاده کرده است. متأسفانه نویسنده این کتاب نیزناشناخته باقی مانده است.
مشهورترین آثار فارسی نیمه دوم قرن هفتم، آثار عمادالدین طبری است که ازوی چندین کتاب و رساله برجای مانده است. در باره سالِ درگذشت وی، تنهامیدانیم که پس از سال 700 هجری درگذشته است. وی در کنار بهاءالدین محمد،فرزند شمسالدین جوینی، حاکم اصفهان بهسر میبرده و بیشتر آثار خود را در اینزمان، در اصفهان نگاشته است. همه نوشتههایی که از وی در دست داریم، در بارهاثبات امامت اهل بیت علیهم السلام میباشد.
یکی از معروفترین آثار وی، کتاب کامل بهائی است که آن را در سال 675 به نامبهاءالدین محمد نوشته است. وی در مقدمه مینویسد:
و امروز در جهان، مشاهد ایشان ]امامان[ قبله حاجات جهانیان است و ملجأمؤمنان و منافقان! و هر سال چند معجزات بر سر روضه پاک مقدس هر یک ازایشان ظاهر میشود و موالیان ایشان روز به روز در ترقی و زیادت میشوند چنانکه در ملک مازندران که مُولِدِ مصنِّف این کتاب است «الحسن بن علی بن محمدبن حسن» صد سال قبل از این پانصد تن شیعی نبودند. امروز که سنه خمس وسبعین و ستمائه (675) است، پانصد تن مخالف ـ یعنی سنی ـ نباشند.
کتاب مناقب الطاهرین و تحفه الابرار این مؤلف هم در باره اثبات ولایت امیرمؤمنانومناقب سایر اهل بیت علیهم السلام میباشد. همو در رسالهای که در اثبات برتریامیرمؤمنان علی علیهالسلام بر سایر صحابه دارد و آن را در اصفهان نگاشته است، ازمردم سُنّی این شهر یاد میکند که روز عاشورا جشن میگرفتهاند:
در سال 673 در شهر اصفهان اتفاق حضور افتاد در عُشْرِ مُحرّمْ روز دهم به وقتزوال، جمعی علما و فقرا و صُلَحای آن شهر را دیدم که لباسهای نو و قیمتیپوشیده و سر و ریش شانه کرده، سرمه در چشم کرده و دستها و پاها در حنا گرفته،به دَلال و تبختر و مَضاحک به صورت جمعی به عروسی میروند.
یکی دیگر از آثار فارسی شیعه، کتاب نَفائِسُ الفُنُون فی عَرائسِ العُیُون از شمسالدینمحمد بن محمد آملی است که در زمان سلطان اولجایتو، یکی از ده تن مدرسانمدرسه سلطانیه بوده است. وی تا سال 736 که سلطان ابوسعید در آن سالدرگذشت، در سلطانیه میزیست. پس از آن، به شیراز رفت و در آنجا اقامت گزید.آملی به سال 756 در شیراز درگذشت.
وی در این کتاب که نوعی دائره المعارف علوم آن روزگار به شمار میآید، و درسه جلد به چاپ رسیده، از بهترین کتابها و متون عصر خویش در هر رشتهای،مطلبی برگزیده و در کتاب خود آورده است. بخش قابل توجهی از این کتاب دردانش نجوم تدوین شده که ضمن آن تصاویر فلکی زیبایی هم ارائه شده است.
قسمتی از آن به تصوف و بخش کوچکی هم به تاریخ عمومی و از جمله تاریخسلاطین مغول اختصاص یافته است.
متون تاریخی
با وجود خرابیهایی که بر اثر حمله مغول در فرهنگ اسلامی ایران پدید آمد، دانشتاریخ یک استثنا به شمار میرود. آثاری که در این زمینه پدید آمد، از بهترین آثارتاریخی در نوع خود میباشد. یکی از دلایل مهم آن، این بود که سلاطین مغول،خود به تاریخ سخت علاقهمند بودند و کسانی را برآن داشتند تا تاریخ خاندان آنانونیز فتوحاتشان را به نگارش درآورند. در این میان، باید زبدگی و برجستگیخاندان جوینی و شخص رشیدالدین فضلالله که در این کار پیشگام هستند، موردتوجه قرار گیرد. استاد قزوینی در این باره نوشته است:
فن تاریخ در عهد مغول رواجی تام گرفت و ترقی عظیم نمود و کتب نفیسه ازبهترین کتب تاریخیه که تاکنون به زبان فارسی نوشته شده است، در آن تألیف شد.
تاریخ جهانگشای جوینی، از عطاملک جوینی، یکی از معروفترین آثار تاریخیاین دوره است. نویسنده سالها در خدمت مغولان بود و در تمام این مدت، دارایمناصب عالی بوده و به گفته خودش «به چند نوبت، دیار ماوراءالنهر و ترکستان تاسر حد چین و اقصای چین که مقر سریر مملکت» چنگیزخان است، سفر کردهومطالب زیادی را از «معتبران و مقبولْ قولان» شنیده و در این کتاب فراهم آوردهاست. وی تاریخ خود را از بیان «احوال مغول پیش از عهد دولت چنگیزخان» آغازکرده و تا فتح بغداد ادامه داده است. افزون برآن، بخش مهمی از مجلد سوم اینکتاب به تاریخ اسماعیلیان الموت اختصاص یافته است که مهمترین و کهنترینمتن در این باره میباشد. وی این بخش را با استفاده از کتابهای اسماعیلیان که درالموت بوده و پس از فتح آن، به دست وی افتاده، تألیف کرده است. نثر این کتاببسیار شیرین و زیباست و هر مطلبی از آن، با آیات و احادیث و کلمات قصارحکیمانه و امثال و حکم و اشعار آمیخته شدهاست. این کتاب حوادثِ تا سال 655 رادر خود دارد.
جامعالتواریخ از خواجه رشیدالدین فضلالله کتاب تاریخی مهم و جامعی استکه پس از کتاب جوینی تألیف شده است. این کتاب، دوره وسیعتری را در بر گرفتهو از نثری بیپیرایهتر و در عین حال، مواد تاریخی غنیتری برخوردار است.خواجه رشیدالدین نه تنها در کار وزارت و عمران و آبادی، گوی سبقت را ازبسیاری از سلاطین و امیران ربوده، بلکه در نوشتن کتاب عظیم جامع التواریخ نیز،یکی از بهترین آثار تاریخی را آفرید که امروز در اختیار ما قرار دارد.
خواجه در آغاز به درخواست غازانخان، تاریخ سلطنت وی را نوشت که به نامتاریخ مبارک غازانی نامیده شد. اما پس از درگذشت وی، به درخواست اولجایتو، کارجامع التواریخ را از ابتدای پیدایش مغولان ودر ادامه، از پیدایش اسلام تا دولتهایمیان آن تا روی کار آمدن مغول، تکمیل کرد. وی در عین اعتقاد به اسلام، تاریخمغولان را بدون تعصب نگاشت و با توجه به در اختیار داشتن منابع لازم، این متن باارزش را پدید آورد.
برخی برآنند که وی در تدوین این کتاب دستیارانی نیز داشته است. گرچهمورخی دیگر با نام عبدالله کاشانی مؤلف تاریخ اولجایتو، مدعی شده که کتاب جامعالتواریخ تألیف او بوده و رشیدالدین آن را به نام خود کردهاست! وی نوشته است:
دستور ایران خواجه رشیدالدین کتاب جامع التواریخ که تألیف و تصنیف اینبیچاره بود، به دست جهودان مردود بر رأی پادشاه عرضه کرد و جایزه آن پنجاهتومان مال از املاک و دیه و ضیاع بستد و... و با وجود وعده تصنیف، یک درم بهمؤلف و مصنف آن نداد:
رنج من بردم ولی مخدوم منآن بنام خویشتن بردار کرد
برخی از محققان تردیدی ندارند که رشیدالدین، اثر خود را از کتاب کاشانی برگرفتهو تنها به برخی از تغییرات صوری و ساده اکتفا کرده است. اگر چنین باشد، این اقدامیک خطای نابخشودنی از خواجه رشیدالدین خواهد بود. در مقابل برخی دیگر براین باورند که کسانی از جمله کاشانی وی را در کار تألیف جامع التواریخ کمککردهاند اما این بدان معنا نیست که او هیچ کاری روی آن نکرده و کار دیگران را به نامخود کرده است.
وَصّافُ الحَضْره یا تاریخ تَجْزِیه الامْصار و تَزْجِیَهِ الاعْصار از شرفالدین عبداللهشیرازی، از مورخان معاصر رشیدالدین است که کتاب خود را به عنوان تکملهکتاب جهانگشای جوینی نگاشته و به همین دلیل، حوادث تاریخی را از سال 655 آغازکرده و تا 728 یعنی نیمه سلطنت سلطان ابوسعید ادامه داده است. این اثر، یکی ازمتون دست اول تاریخ دولت ایلخانان است؛ اما نثر آن به قدری مصنوع و منشیانهاست که شاید در تمامی آثار فارسی، نثری از آن دشوارتر، وجود نداشته باشد.
تاریخ گزیده از حمدالله مستوفی از تواریخ عمومی این دوره است که به سال 730نوشته شده است. این مؤلف، کتابی پرارج هم در جغرافیای عالم نگاشته که نام آننزهه القلوب و از آثار بسیار جالب و باارزش در جغرافیاست.
در باره دولت اولجایتو، کتاب مستقلی در زمان وی، با عنوان تاریخ اولجایتوتوسط ابوالقاسم عبدالله کاشانی نگاشته شد که از ارجمندترین تکنگاریهایتاریخی در ادبیات فارسی است. وی همان شخصی است که مدعی است کتابجامع التواریخ رشیدی را نوشته است. آثار دیگری نیز در این دوره نوشته شدهاست که در این مختصر، جای معرفی آنها نیست.
سعدی شیرازی
یکی از بزرگترین شعرای فارسی زبان، مُشرفالدین مُصْلح بن عبدالله معروف بهسعدی شیرازی است. این شاعر حکیم، کارنامه درخشان زبان فارسی را با آثارگرانبهای خود، تابناکتر کرده و سبب نفوذ این زبان تا اقصا نقاط شرق و غرب عالماسلامی شد. با توجه به نفوذ سعدی بر ادبیات فارسی واخلاقیات عمومی جامعهایران، باید دولت وی را یکی از بادوامترین دولتهای ادبی دانست که در این سرزمینحکومت کرده است.
سعدی در حدود سال 606 در شیراز و میان خانوادهای دیندار، به دنیا آمد. ویدر سنین کودکی روی به تحصیل علوم دینی آورد و برای تکمیل آن به نظامیه بغدادرفت. وی در سال 655، اندکی قبل از حمله مغولان به بغداد، به شیراز بازگشت.
خاندان سعدی، افزون بر علاقه به بحثهای کلامی، در مذهب فقهی خود، پیرومذهب حنبلی بودند، اما سعدی به دلیل تأثیر پذیری از اخلاق شاعرانه و صوفیانه،تعصب مذهبی آشکاری نداشته است. در اصل، رنگ تصوف بر نوشتههای وی،مانند بیشتر مردمان و عالمان و سیاسیتمداران زمانش، غلبه دارد. سعدی اهل سفربود و در بسیاری از مناطق رفت و شد داشت، اما بیشتر سالهای زندگیش را درشیراز، تحت حمایت اتابکان فارس سپری کرد.
سالهای زندگی وی، به شعر و شاعری و ساختن و نوشتن قصیدهها و رسائلمختلف سپری شد و از همان روزگار، شهرت جهانگیر یافت؛ به طوری که بسیاریاز شاعران معاصرش، از وی تقلید کردند و برخی از آنان، قصیدهها در ستایشویسرودند.
سعدی پس از استقرار دولت مغول در تبریز، به این شهر نیز رفت و شد داشت وبا برادران جوینی هم حشر و نشر داشته و قصاید فراوانی در ستایش آنان سرودهاست. سعدی در ذی حجه سال 690 در شیراز درگذشت.
سعدی در شیراز تحت حمایت اتابکان فارس بود. این سلسله از برآمدگانِ ازبازماندگان دوران سلجوقی است که این زمان، توانستند با پذیرفتن ایلیِ مغولان،فارس را از شرّ حملات آنان حفظ کنند. اتابک مظفرالدین ابوبکر فرزند سعد بنزَنْگی که در فاصله سالهای 623 تا 658 حکومت کرد، نقش مهمی در این ماجرا برعهده داشت. سعدی کتاب بوستان خود را که به سال 655 به انجام رسانده، به ویاهداء کرده است. وی گلستان را به نام سعد فرزند مظفرالدین ابوبکر، که تنها پس ازدوازده روز اتابکی به سال 658 درگذشت، تقدیم کرد. امیر اَنْکیانلو که از سال 667 تا670 از سوی اباقاخان، امیر فارس بود، از دیگر کسانی است که مورد ستایش سعدیقرار گرفتهاست. ستایش سعدی از برادران جوینی ـ علاءالدین و شمسالدین ـنشان از رابطه صمیمانه آنان دارد. دو برادر، سعدی را پدر میخواندند و سعدی نیزنوشت که «حقوق بسیار در میان ما ثابت بود.». سعدی در ستایش شمسالدین میگوید:
جهان دانش و ابر سخا و کان کرمسپهر حشمت ودریای فضل وکوه وقار
خدایگان صدور زمانه شمسالدینعماد قبّه اسلام و قبله زوّار
زمانی که عطاملک جوینی با کوشش فراوان خود، بار دیگر زمینه سفر حج را فراهممیکند، سعدی در باره عظمت کار او در حفظ نیروی مسلمانی میگوید:
خدای خواست که اسلام در حمایت اوز تیر حادثه در باره امان ماند
وگرنه فتنه چنان کرده بود دندان تیزکزین دیار نه فرْخ و نه آشیان ماند
پیام سعدی در آثارش، پیام اخلاق انسانی است که آن را در قالب تربیت اسلامیپرورانده و کوشیده است تا در مسائل مختلف اجتماعی، بهترین نصایح را عرضهکند. این نصایح در قالب مَثَل، داستان، تاریخ و با استفاده از زیباترین ترکیبات ادبیارائه میشود. زیباییِ سخن سعدی تا به آن حد است که بسیاری از اشعار وی بهصورت ضربالمثل درآمده است. این نشان از آن دارد که سخن وی از روی عقلوحکمت بر میخیزد. در کنار حکمت و عقل، سعدی از زبان طنز نیز بهره بردهوشیرینی کلامش، شنونده و خواننده را مجذوب خویش میسازد. در حقیقتهرآنچه لازمه فصاحت و بلاغت در سخن پارسی است، در کلام سعدی موجمیزند و آثار او را خواندنی میکند. به همین دلیل از قدیم، شعر سعدی را نمکدانشعر گفتهاند. باید توجه داشت که آموزههای دینی و قرآنی و حِکَمی بر سر تمامیسخنان و اشعار سعدی سایه افکنده است. به عنوان نمونه تأثیر قیامت در سازندگیو تهذیب نفس اینچنین بیان شده است:
خرما نتوان خوردن ازین خار که کشتیمدیبا نتوان کردن ازین پشم که رشتیم
بر حرف معاصی خط عذری نکشیدیمپهلوی کبائر حسناتی ننوشتیم
ما کشته نفسیم و بس آوخ که برآیداز ما به قیامت که چرا نفس نکشتیم
شرفِ نفس به جود است وکرامت به سجودهر که این هر دو ندارد، عدمش به ز وجود
ای که در نعمت و نازی به جهان غرّه مباشکه محال است در این مرحله امکانِ خلود
بخش قابل توجهی از مسائلی که وی مطرح کرده، در باره اخلاق سیاسی حاکماناست. وی در گلستان و دیگر آثار خود، سخت به اخلاق سلطنت توجه داشته است:
شهی که حفظ رعیت نگاه میداردحلال باد خراجش که مزد چوپانیست
وگرنه راعی خلق است زهر مارش بادکه هرچه میخورد او جزیت مسلمانیست
وی در ستایشها و مدحها نیز میکوشد تا امیران را به رعایت حال مردم و برقراریعدالت فراخواند. در قصیدهای که در ستایش امیر انکیانلو آورده، وی را هشدار دادهاست که از گذشته عبرت گیرد و دادگری پیشه کند:
بس بگردید و بگردد روزگاردل به دنیا در نبندد هوشیار
ای که دستت میرسد کاری بکنپیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
این که در شهنامهها آوردهاندرستم و روئینه تن اسفندیار
تا بدانند این خداوندان ملککز بسی خلق است دنیا یادگار
این همه رفتند و ما ای شوخ چشمهیچ نگرفتیم از ایشان اعتبار
آنچه دیدی برقرار خود نماندوین چه بینی هم نماند برقرار
این همه هیچ است چون می بگذردتخت و بخت و امر و نهی و گیردار
نام نیکو گر بماند زآدمیبه کزو ماند سرای زرنگار
صورت زیبای ظاهر هیچ نیستای برادر سیرت زیبا بیار
آدمی را عقل باید در بدنورنه جان در کالبد دارد حمار
گنج خواهی در طلب رنجی ببرخرمنی میبایدت، تخمی بکار
مُلْک بانان را نشاید روز و شبگاهی اندر خَمْر گاهی در خمار
کام درویشان و مسکینان بدهتا همه کارت برآرد کردگار
زور بازو داری و شمشیر تیزگرجهان لشکر بگیرد غم مدار
منجنیقِ آه مظلومان به صبحسخت گیرد ظالمان را در حصار
با بدان بد باش و با نیکان نکوجای گل، گل باش و جای خار، خار
خسرو عادل امیر نامورانکیانلو سرور عالی تبار
پادشاهان را ثنا گویند و مدحمن دعایی میکنم درویشوار
یا رب الهامش به نیکویی بدهوز بقای عمر برخوردار دار
روشن است که وی در این شعرِ مدحیِ خود، تا چه اندازه کوشیده است تا راهدرست را برای یک فرمانروا که در مسند قدرت نشسته، بنمایاند.
به نوبتاند ملوک اندرین سپنجْ سرای
کنون که نوبت تست ای مَلِک! به عدْل گرای
این نکته نیز جای یادآوری دارد که سعدی، شاعر دو زبانه است که هم به پارسیوهم به عربی قصایدی سروده است. این زمان، نمونه این شاعران دو زبانه در عراق وایران فراوانند. یکی از آنان ابن یمین فَرْیُومَدی است که در قصیدهای که در ستایشوجیه الدین مسعود سربداری ساخته، یک بیت عربی و بیتی را به فارسی سروده است.
شیخ حسن کاشی
شیخ حسن کاشی یکی از عالمان و شاعران عصر ایلخانی است که مناسباتی هم باخواجه رشیدالدین و اولجایتو داشته است. وی آنچنان که در اشعار خود آورده، دراصل کاشانی است، اما محل زندگی وی آمل بوده است. این شاعر پرارج شیعی،سهم زیادی در نشر تشیع در دوره اولجایتو داشته، و مزار وی در سلطانیه، در کناربنای سلطانیه و چلبی، یکی از سه بنایی است که تاکنون برجایمانده است.
شعر کاشی در خدمت تشیع و اهل بیت علیهمالسلام است و او افتخار میکند کهبه گِرد مدّاحی و ستایش این و آن، هرگز نگشته است:
منم که یرلیغ طبعم به دارملک بقانوشتهاند به مدّاحی محمد و آل
درون مدت سی سالْ کس نداد نشانکه بودهام بهسخن پیش کس مدیح سگال
اولین برخورد کاشی با اولجایتو در حرم امام رضا علیهالسلام بود که به صورتدرویش نمدپوشی در آنجا مشغول زیارت بود. سلطان پرسید که تو کیستی؟ کاشیبه شعر پاسخ داد:
منم که میزنم از حبّ آل حَیدر لافزجان و دل شده مولای آل عبدمناف
منم که موی وجودم به گاه رزم سخنشود بهکین خوارج چو رمح نیزه شکاف
منم که خون عروقم ز تفِّ آتش مهرچو آهوان ختن مشک میشود در ناف
منم که مهر ولیّ الله از دل پاکمهمی درخشد، مانند گوهر شفاف
نصیب سینه آن کس بود وِلای علیکه مادرش بُده باشد درون ستر و عفاف
پس از آن بود که اولجایتو دستور داد تا طشتی پر از طلا به وی تقدیم کردند.
کاشی اشعار زیادی در ستایش امامان، بهویژه امام علی علیهالسلام دارد که دردورههای بعد، به ویژه روزگار صفوی، سخت در میان شاعران تأثیر گذاشت. هفتبند کاشی در ستایش آن حضرت، یکی از زیباترین سرودههایی است که در این بارهگفتهاند، با این مطلع:
السلام ایسایهات خورشید ربالعالمین آفتاب عزّ وتمکینْ آسمان داد ودین
از مولانا حسن کاشی کتابی نیز با عنوان تاریخ محمدی برجای مانده که شرح حالچهارده معصوم را به زبان شعر در آن بیان کرده است. وی در مقدمه این کتاب،ازاولجایتو و خواجه رشیدالدین فضلالله و خدمات اجتماعی و عمرانی آنانیادکرده است. دیوان او هم سرشار از اشعار نغز و زیبایی است که تنها در بارهاهلبیت است. وی افتخار دارد که عمری را در سرودن شعر برای اهل بیتعلیهمالسلام سپری کرده است:
ثنای مرتضی گویم شب و روزکزین بهتر مرا وِرْد و دعا نیست
و نیز گوید:
خَطِ مِهْر علیّ در جان کاشیاز آن یک دم دل از یادش جدا نیست
به مِهْر آل حیدر منزل منبه محشر غیر جنّات العُلی نیست
ز ملک و مال دنیا وی به آملکه نامش بر زبان آمد، مرا نیست
امید من به مهر اوست فردایقینم هست کامیدم هَبا نیست
شاعران دیگر این روزگار
در نیمه دوم قرن هفتم و اوائل قرن هشتم، شاعران فراوانی در ایران بزرگ تا حوالیرود سند در شرق و قونیه در غرب، زندگی میکردند. گرایش کلی این شعرا، بهتناسب تأثیرپذیری آنان از تصوف رایج، به غزل سرایی و اشعار عارفانه بوده است.یکی از این افراد، فخرالدین عراقی (م 688) است که دیوان وی برجای ماندهوغزلیات وی از زیبایی خاصی برخوردار است. وی یک مثنوی عارفانه بلند با نامعُشّاق نامه هم سروده که در آنجا از تأثیر غزالی بر غلبه تصوف بر جهان اسلاممیتوان آگاه شد:
شیخ الاسلام امام غزالیآن صفابخش حالی و قالی
واله حسن خوبرویان بودبر ره عشق دوست جویان بود
در ادامه، داستانی است از غزالی و دیدن «دلبری همچو بدرِ تمام که برون آمد از یکیحمام» و این که «شیخ را چون نظر بروافتاد، صورت دوست دید، بازاستاد». تا آخرداستان. غزلهای وی و نیز ترکیبات او همگی نوا و ندای عشق است و طبعاً عقلفلسفی در آن راهی ندارد:
بُوَد آیا که خرامان ز درم بازآییگره از کار فروبسته ما بگشایی
نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگیگذری کن، که خیالی شدم از تنهایی
گفته بودی که بیایم چون بهجان آیی تومن به جان آمدم، اینک تو چرا مینایی؟
یکی از نویسندگان و شعرای این عصر، حمدالله مستوفی است که خود در دولتایلخانان کار دیوانی نیز انجام میداده و همان گونه که در جای دیگر آوردیم، مؤلفدو کتابِ تاریخ گزیده و نُزْهَهالقلوب است. وی کتاب تاریخ گزیده را در سال 740 هجرینگاشته و پس از آن درگذشته است، هرچند تاریخ دقیق درگذشت او را نمیدانیم.وی کتاب شعری نیز به وزن شاهنامه و در تکمیل آن سرود و نامش را ظفرنامهگذاشت. در این کتاب، فصلی هم به حمله مغول به قزوین اختصاص داده است کهنقل آن اشعار در اینجا بسیار جالب خواهد بود. وی پس از اشاره به حمله مغول بهاین شهر، ومحاصره سه روزه آن و ورودِ سپاه مغول به شهر چنین میسراید:
بدانگه که شد شهر دریای خونده و هفت بودی ز ششصد فزون...
مغول اندر آمد به قزوین دلیر
سر همگنان آوریدند زیر
ندادند کس را به قزوین امان
سرآمد سران را سراسر زمان
هر آنکس که بود اندر آن شهر پاک
همه کشته افکنده بد در مغاک
ز خرد و بزرگ و ز پیر و جوان
نماندند کس را به تن در روان
زن و مرد هر جا بسی کشته شد
همه شهر را بخت برگشته شد
بسی خوبرویان ز بیم سپاه
بکردند خود را به خیره تباه
ز تخم نبی بیکران دختران
فروزنده چون بر فلک اختران
ز بیم بد لشکر رزمخواه
نگون درفکندند خود را به چاه
همه شافعی مذهبند آن دیار
حنیفی نباشد یکی از هزار
در آن قتل بود از حنیفی شمار
که بودند کشته، ده و دو هزار
بهم برفکنده به هر جایگاه
تن کشتگان را به بیراه و راه
نماند اندر آن شهر جای گذرز
بس کشته افکنده بیحد و مر
ز بیم سپاه مغول هر کسی
گریزان برفتند هرجا بسی
برفتند چندی به جامع درون
پر اندوه جان و به دل پر زخون
به مسجد مغول اندر آتش
فکندزبانه برآمد به چرخ بلند
به آتش سقوف مقرْنَس بسوخت
وزان کار کفر و ستم برفروخت
یکی دیگر از شعرای عارف این دوره، شیخ سعدالدین محمود شبستری است که بهسال 687 در شَبِسْتر بهدنیا آمد و میانه سالهای 718 تا 720 درگذشت؛ بنابراینعمری کوتاه داشت. با این حال، نه تنها شاعری چیرهدست که عالم و عارفی پرتوانو نیرومند به شمار میآید. منظومه مشهوری که از وی برجای مانده، گلشن راز استکه بعدها، برخی از عالمان صوفی مسلک، شرحهایی برآن نوشتهاند. اشعار گلشنراز، بیش از آن که جنبه شعری داشته باشد، جنبه علمی داشته و شاعر در عینسادگی، کوشیده است تا مطالب عرفانی را در آن ارائه دهد. یک نمونه از اشعار وی،در اثبات جبر عارفانه ـ که پیشتر از تأثیر منفی آن در تمدّن اسلامی سخن گفتیم ـوویژه سنیانِ عارفِ اشعری مسلک است، چنین است:
تو میگویی مرا خود اختیارست
تن من مَرْکب و جانم سوارست
ندانی کاین ره آتش پرستی است
همه این آفت شومی ز مستی است
کدامین اختیار ای مرد جاهل
کسی را کو بود بالذات باطل
مؤثر حق شناس اندر همه جای
منه بیرون ز حدّ خویشتن پای
هر آن کس را که مذهب غیر جبر است
نبی فرمود کاو مانند گبر است
یکی از شعرای عارف این زمان شیخ رکنالدین اوحَدی مراغی اصفهانی (م738)است که دیوان قصاید و غزلیات وی برجای مانده و شامل بیش از هشت هزار بیتاست. وی منظومهای هم با نام منطقُالعشاق دارد که آن را، به درخواست خواجهوجیهالدین یوسف ـ فرزند اصیلالدین بن خواجهنصیر طوسی ـ نگاشته و از وی،به عنوان نبیره خواجه نصیر، به بزرگی یاد کرده است:
نصیرالدین طوسی را نبیرهکه عقل از فطنت او گشت خیره
همو منظومه بلندی هم به نام ابوسعید سروده و نام آن را جامِ جم نهاده است.محتوای این اثر نیز مباحث صوفیانه و اخلاق است. در این روزگار، هر شاعری کهشعر میگوید، در بند عقاید صوفیانه، شعارها، اصطلاحات و مفاهیم رایج در میاناین فرقه است. همگی غزلها بر محور عشق صوفیانه است که با باده و جام ومیوقدح و مستی و جرعه سروکار دارد. اوحدی در غزلی چنین میسراید:
عشق روی تو نه در خورْد دلِ خامِ منست
کاوّل حسن تو و آخرِ ایّام منست
از تو دارم هوسی در سرِ شوریده ولیراه عشقت
نه به پایِ دلِ در دام منست
مگرم عقل شکیبی دهد از عشق ارْ نهبس
خرابی کند اینجرعه که در جام منست
من حَذَر میکنم از عشق ولی فایده نیست
حذر از پیش بلایی که سرانجام منست
روزگار از دل محنتکش من کم مکناددرد
عشق تو که قُوتِ سحر و شام منست