معرفی وبلاگ
با سلام امیدوارم مطالب این وبلاگ مورد استفاده شما قرار گرفته باشد. باآرزوی موفقیت برای تمامی انسانها التماس دعا (عکس متعلق شهید محمد علی شاهچراغی دانشجوی رشته فیزیک می باشد.)
صفحه ها
دسته
هستی برای ما
خدمات
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 696224
تعداد نوشته ها : 130
تعداد نظرات : 30
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

ملوک‌ الطوایف‌ در ایران‌از روزگار ایلخانان‌ تا حملة‌ تیمور

 

سرنوشت‌ دولتهای‌ محلی‌ به‌ روزگار ایلخانان‌

از دیر زمان‌، سلاطینی‌ که‌ دست‌ به‌ فتوحات‌ بزرگ‌ می‌زدند، برای‌ کم‌کردن‌دشواری‌های‌ خود، هر دولت‌ محلی‌ را که‌ پیروی‌ از آنان‌ را می‌پذیرفت‌، به‌ رسمیت‌شناخته‌ و به‌ گرفتن‌ نوعی‌ مالیات‌ و باج‌ اکتفا می‌کردند. آنان‌ در این‌ باره‌، نوعی‌ تعهدوالتزام‌ از آنان‌ گرفته‌ یا از شاهزادگان‌ِ آنان‌، گروگانی‌ در دربار خود نگاه‌می‌داشتند.

زمانی‌ که‌ سلطان‌ محمد خوارزمشاه‌، دست‌ به‌ فتوحات‌ بزرگ‌ زد، برخی‌ از این‌دولت‌های‌ محلی‌، با پیش‌ گرفتن‌ سیاست‌ِ تسلیم‌، موجودیت‌ خود را حفظ‌ کردند.برخی‌ نیز با دور بودن‌ از محدودة‌ لشکرکشی‌ سلطان‌ و یا پناه‌ بردن‌ به‌ نقاط‌ امن‌واستفاده‌ از فرصت‌، خود را از تیررس‌ سپاه‌ خوارزمشاهی‌ دور نگاه‌ داشتند. به‌همین‌ دلیل‌ وقتی‌ مغولان‌ حمله‌ کردند، بخش‌ایی‌ از ایران‌ زیر سلطة‌ اتابکانی‌ بود که‌از زمان‌ سلجوقیان‌ بر آن‌ مناطق‌ حکومت‌ می‌کردند. مغولان‌ نیز با شماری‌ از آنان‌،دست‌ کم‌ برای‌ مدتی‌، کنار آمدند. به‌ دنبال‌ آن‌، بخش‌های‌ مهم‌ ایران‌ زمین‌ را زیرسلطة‌ مستقیم‌ خود داشتند و قسمت‌هایی‌ را زیر دست‌ امیران‌ پیشین‌ نگاه‌ داشتند.افزون‌ بر آنچه‌ از دوران‌ پیش‌ از مغول‌ باقی‌ مانده‌ بود، به‌ مرور در برخی‌ از مناطق‌،امیرزادگان‌ مغول‌ نیز موفق‌ شدند تا دولت‌های‌ نیمة‌ مستقلی‌ تشکیل‌ دهند. اینان‌ به‌نوعی‌ باج‌گذار دولت‌ مرکزی‌ بودند و در عین‌ حال‌، استقلال‌ خود را داشته‌وحکومت‌ منطقة‌ خویش‌ را به‌ صورت‌ موروثی‌ حفظ‌ می‌کردند.

در اینجا مروری‌ بر این‌ دولت‌ها که‌ برخی‌ از آنان‌ تا یک‌ صد سال‌ دوام‌ آوردندونقش‌ مهمی‌ در تاریخ‌ ایران‌ زمین‌ عهده‌دار بوده‌اند، خواهیم‌ داشت‌.

 

اتابکان‌ فارس‌

یکی‌ از این‌ دولت‌ها، اتابکان‌ سُلْغُری‌ فارس‌ بودند. سعد بن‌ زنگی‌ که‌ میانة‌ سال‌های‌599 تا 623 فرمانروایی‌ فارس‌ را داشت‌، با سلطان‌ محمد خوارزمشاه‌ کنار آمدودولت‌ خویش‌ را حفظ‌ کرد. وی‌ پس‌ از یک‌ دورة‌ طولانی‌ جنگ‌ و گریز برای‌توسعة‌ حوزة‌ قلمرو خود، در سال‌های‌ پایانی‌ حکومتش‌ در آبادانی‌ فارس‌ تلاش‌فراوانی‌ کرد و آثار با ارزشی‌ از خود برجای‌ گذاشت‌. پس‌ از آن‌، فرزندش‌ ابوبکر که‌طی‌ سال‌های‌ 623 تا 658 قدرت‌ را در دست‌ داشت‌، با امیران‌ مغول‌ که‌ از سوی‌اوگتای‌ قاآن‌ به‌ ایران‌ حمله‌ور شدند، کنار آمد. پس‌ از آن‌، با هولاگو نیز از سر تسلیم‌وارد شد و فارس‌ را از غارت‌ مغول‌ نگاه‌ داشت‌. دوران‌ اتابکی‌ ابوبکر، بهترین‌ دورة‌حکومت‌ این‌ سلسله‌ در فارس‌ است‌. سعدی‌، قصاید فراوانی‌ در بارة‌ وی‌ سروده‌ وازاو ستایش‌ زیادی‌ کرده‌ است‌. وی‌ در سال‌ 628 موفق‌ شد قلمرو حکومت‌ خود را تاسواحل‌ خلیج‌ فارس‌، از حدود بصره‌ تا سواحل‌ هند، گسترش‌ دهد.

فرزند وی‌ سعد، تنها دوازده‌ روز اتابکی‌ کرد. سپس‌ فرزند خردسال‌ او محمد رابه‌ اتابکی‌ نشاندند که‌ او نیز به‌ سال‌ 660 درگذشت‌. این‌ بار محمد بن‌ سلغر هشت‌ ماه‌حکومت‌ فارس‌ را بر عهده‌ گرفت‌. سپس‌ سلجوقشاه‌ بن‌ سلغر امیر فارس‌ شد که‌ تاسال‌ 662 امارت‌ این‌ منطقه‌ داشت‌. جانشین‌ وی‌ زنی‌ با نام‌ اَبَش‌ خاتون‌ بود که‌ در عین‌اتابکی‌ به‌ همسری‌ منگوتیمور فرزند هولاگو درآمد وبدین‌ ترتیب‌، فارس‌ به‌ طورمستقیم‌ زیر سلطة‌ مغولان‌ درآمد.

 

ملوک‌ شبانکاره‌

یکی‌ دیگر از دولت‌های‌ محلی‌، دولت‌ شبانکاره‌ بود که‌ منطقة‌ تحت‌ سلطة‌ آنها،حدود مرزی‌ ایالت‌ فارس‌، کرمان‌ تا خلیج‌ فارس‌ بود. آنان‌ که‌ در اصل‌، کُْردان‌شبانکاره‌ بودند، به‌ تدریج‌ در این‌ منطقه‌ قدرتی‌ به‌ دست‌ آوردند. در زمان‌سلجوقیان‌، آنان‌ به‌ نوعی‌ باج‌گذار سلطنت‌ سلجوقی‌ شدند و دولت‌ خویش‌ را حفظ‌کردند. بعدها با غُزّانی‌ که‌ به‌ کرمان‌ حمله‌ کردند، درگیر شدند و پس‌ از آن‌ که‌ کرمان‌ رااز دست‌ دادند، در منطقة‌ محدودی‌، دولت‌ خویش‌ را نگاه‌ داشتند. آخرین‌ امیر این‌دولت‌ که‌ شهرتی‌ به‌ دست‌ آورد، مظفرالدین‌ محمد بود که‌ به‌ سال‌ 624 به‌ سلطنت‌رسید و دولت‌ خویش‌ را تا سواحل‌ خلیج‌ فارس‌ گسترش‌ داد. وی‌ تا سال‌ 658 برسریر قدرت‌ بود تا آن‌ که‌ سپاه‌ مغول‌ به‌ آن‌ ناحیه‌ آمد و پس‌ از کشته‌ شدن‌ وی‌،حکومت‌ به‌ قطب‌الدین‌ مبارز واگذار شد. دولت‌ شبانکاره‌ تا سال‌ 756 دوام‌ آورد.

 

اتابکان‌ یزد

یکی‌ دیگر از سلسله‌های‌ محلی‌ معروف‌ ایران‌، اتابکان‌ یزد هستند. یزد به‌ تبع‌اصفهان‌ و همدان‌، در اواخر دورة‌ بویِهی‌، در دست‌ خاندان‌ کاکویه‌ و در رأس‌ آنهاعلاءالدوله‌ و فرزندش‌ بود. بعدها، با آمدن‌ سلجوقیان‌، آنان‌ تابعیت‌ سلاجقه‌ راپذیرفتند. از زمان‌ سلطان‌ سنجر که‌ فرامرز بن‌ علاءالدوله‌، آخرین‌ پادشاه‌دیلمی‌کشته‌ شد، قرار شد حکومت‌ به‌ دست‌ دختران‌ وی‌ باشد و سام‌ بن‌ وَرْدان‌ به‌عنوان‌ اتابک‌ از طرف‌ سنجر شهر را اداره‌ کند. از این‌ زمان‌، سلسلة‌ اتابکان‌ یزدشکل‌گرفت‌.

اتابکان‌ یزد تا چند قرن‌ دولت‌ این‌ شهر را در اختیار داشتند. آنان‌ با ایجادپیوندهای‌ خانوادگی‌ با اتابکان‌ فارس‌ و نیز قراختائیان‌ کرمان‌، و نیز پذیرفتن‌ تابعیت‌مغول‌، دولت‌ خویش‌ را تا دورة‌ غازان‌خان‌ حفظ‌ کردند.

در روزگار سلطنت‌ غازان‌خان‌، اتابک‌ یزد شخصی‌ با نام‌ اتابک‌ یوسف‌شاه‌ بود.غازان‌ امیری‌ به‌ سوی‌ یزد فرستاد و قرار شد یوسف‌ شاه‌ یا خراج‌ سه‌ سالة‌ یزد رابدهد یا شهر را به‌ امیر مغول‌ واگذارد. یوسف‌شاه‌ بر سر این‌ امیر مغول‌ تاخت‌ و او راکشت‌ و پس‌ از آن‌ به‌ سیستان‌ گریخت‌. اندکی‌ بعد سپاه‌ مغول‌ رسید و «سادات‌ وقضات‌ و اهالی‌ یزد، عَلَم‌ها و مصحف‌ها برداشتند و به‌ استقبال‌ بیرون‌ آمدند و زنهارخواستند». امیر محمد ابداجی‌ مردم‌ را عفو کرد. پس‌ ازآن‌ شخصی‌ را به‌ نام‌ داروغة‌شهر معین‌ کرد. به‌ این‌ ترتیب‌ برای‌ چند سالی‌، شهر زیر سلطة‌ مستقیم‌ مغولان‌درآمد تا آن‌ که‌ آل‌مظفر بر این‌ شهر غلبه‌ کردند.

 

اینْجُویان‌ فارس‌

یکی‌ از دولت‌های‌ مستعجل‌، اما مشهور این‌ دورة‌ فارس‌، دولت‌ اینجویان‌ بود.حاکم‌ فارس‌ در دورة‌ ابوسعید، زنی‌ با نام‌ کردوجین‌ بود که‌ همسر سَیُورغَتْمِش‌ ـ ازامیران‌ قراختائی‌ کرمان‌ ـ بود و بعدها به‌ ازدواج‌ امیرچوپان‌ درآمد. پسر وی‌قطب‌الدین‌ شاه‌ نیز حکومت‌ کرمان‌ را داشت‌ که‌ دخترش‌ قُتْلُغ‌ ترکان‌ به‌ عقدمبارزالدین‌ محمد، بنیان‌گذار سلسلة‌ مظفری‌ درآمد.

در دورة‌ حکومت‌ کردوجین‌، فردی‌ با نام‌ شرف‌الدین‌ محمود، به‌ عنوان‌ مسؤول‌املاک‌ خاصة‌ ایلخانی‌ که‌ در اصطلاح‌ املاک‌ اینجو نامیده‌ می‌شد، به‌ فارس‌ آمد. وی‌ به‌زودی‌ بر فارس‌ و اصفهان‌ تسلط‌ یافت‌ و پس‌ از درگذشت‌ کردوجین‌، تلاش‌ کرد تابه‌ طور مستقل‌ بر این‌ دیار حکومت‌ کند. ابوسعید در سال‌ 734 فرمان‌ عزل‌ او راصادر کرد، اما وی‌ سر به‌ شورش‌ برداشت‌ تا آن‌ که‌ دستگیر و در اصفهان‌ زندانی‌ شد.پس‌ از مدتی‌ با وساطت‌ وزیرِ ابوسعید، غیاث‌الدین‌ ـ فرزند رشیدالدین‌ فضل‌الله‌ ـآزاد گردید. باز هم‌ با وساطت‌ وزیر، فرزند شرف‌الدین‌ محمود، یعنی‌ جلال‌الدین‌مسعود از طرف‌ ابوسعید به‌ عنوان‌ دستیار امیرشیخ‌ حسن‌ چوپانی‌ به‌ روم‌ رفت‌ تا درخدمت‌ او باشد.

پس‌ از مرگ‌ ابوسعید، شرف‌الدین‌ محمود طی‌ درگیری‌هایی‌ که‌ بر سر جانشینی‌ابوسعید رخ‌ داد، کشته‌ شد. پس‌ از آن‌ بود که‌ امیرپیرحسین‌ به‌ همراه‌ جلال‌الدین‌مسعود به‌ فارس‌ آمدند. سلطان‌ شاه‌ فرزند دیگر شرف‌الدین‌ محمود وزارت‌پیرحسین‌ را داشت‌ که‌ به‌ دست‌ وی‌ کشته‌ شد. در این‌ وقت‌ جلال‌الدین‌ مسعود نزدشیخ‌ حسن‌ جلایری‌ به‌ بغداد رفت‌ و او را برای‌ تصرف‌ فارس‌ تحریک‌ کرد.پیرحسین‌ حکومت‌ اصفهان‌ را به‌ فرزند دیگر شرف‌الدین‌ محمود، یعنی‌ شاه‌ شیخ‌ابواسحاق  داد.

این‌ امیر که‌ در میان‌ اینجویان‌، دولتی‌ نسبتا طولانی‌ دارد، توانست‌ شیراز را ازدست‌ امیرپیرحسین‌ گرفته‌ و برای‌ مدتی‌ دولت‌ اینجویان‌ را سرپا نگاه‌ دارد.

مهم‌ترین‌ رقیب‌ او مبارزالدین‌ محمد مظفری‌ بود که‌ در یزد استقرار داشت‌ و باوصلتی‌ که‌ با قراختائیان‌ کرمان‌ کرده‌ بود، به‌ موقعیتی‌ دست‌ یافته‌، پس‌ از دعوتی‌ که‌ ازپیرحسین‌ برای‌ آمدن‌ به‌ فارس‌ داشت‌، در صدد تصرف‌ این‌ دیار برآمد. وی‌ در سال‌754 توانست‌ شیراز را تصرف‌ کند. شیخ‌ ابواسحاق  که‌ گریخته‌ بود، در سال‌ 758 به‌دست‌ وی‌ اسیر و کشته‌ شد و به‌ این‌ ترتیب‌ دولت‌ اینجویان‌ پایان‌ یافت‌.

شهرت‌ شاه‌ شیخ‌ ابواسحاق  در تاریخ‌ ایران‌، به‌ دلیل‌ تعلق‌ خاطری‌ است‌ که‌ حافظ‌شاعر برجستة‌ ایرانی‌ به‌ وی‌ داشته‌ و اشعار زیادی‌ در ستایش‌ او گفته‌ است‌.

شعر معروف‌ وی‌ در بارة‌ دولت‌ کوتاه‌، اما پرثمر شاه‌ شیخ‌ ابواسحاق  چنین‌ است‌:

راستی‌ خاتم‌ فیروزة‌ بواسحاقی‌خوش‌ درخشید ولی‌ دولت‌ مستعجل‌ بود

همین‌ طور عبید زاکانی‌ اشعار فراوانی‌ در ستایش‌ او سروده‌ که‌ در کلیاتش‌ آمده‌است‌.

مادر شیخ‌ ابواسحاق  اینجو، تاشی‌ خاتون‌، زنی‌ معتقد و مؤمنه‌ بوده‌ و هموست‌که‌ قریة‌ مِیْمَنْد را وقف‌ مزار سید احمد فرزند موسی‌ بن‌ جعفر علیه‌السلام‌ معروف‌ به‌شاه‌چراغ‌ کرده‌ وخود نیز در جوار آن‌ به‌ خاک‌ سپرده‌ شده‌ است‌.

 

قراختائیان‌ کرمان‌

یکی‌ دیگر از سلسله‌های‌ محلی‌، قراختائیان‌ کرمان‌اند که‌ بر سیستان‌ نیز فرمانروایی‌داشتند. بنیان‌گذار این‌ سلسله‌، براق  حاجب‌ از امرای‌ دولت‌ خوارزمشاهی‌ بود که‌پس‌ از آمدن‌ مغول‌، تبعیت‌ از آن‌ را پذیرفت‌ و تا سال‌ 632 که‌ درگذشت‌، دولت‌خویش‌ را نگاه‌ داشت‌. پس‌ از وی‌ قطب‌الدین‌ محمد پسر عم‌ حکومت‌ را در دست‌گرفت‌ و سپس‌ همسرش‌ قُتْلُغ‌ خاتون‌ که‌ زنی‌ نیرومند و حامی‌ علم‌ و ادب‌ بود،حکومت‌ را در دست‌ گرفت‌ و دخترش‌ پادشاه‌ خاتون‌ را به‌ اباقاخان‌ داد. وی‌ تا سال‌681 شاهی‌ قراختائیان‌ را در دست‌ داشت‌.

پس‌ از وی‌، سَیورغَتْمِش‌ برای‌ مدت‌ ده‌ سال‌ حکومت‌ کرد تا آنکه‌ باز حکومت‌ به‌دست‌ پادشاه‌ خاتون‌ ـ دختر قُتْلُغ‌ خاتون‌ و ـ همسر گیخاتو افتاد. آخرین‌ امیر این‌سلسله‌، قطب‌الدین‌ شاه‌ پسر سیورغتمش‌ بود که‌ از طرف‌ اولجایتو برکنار شدوکرمان‌ به‌ دست‌ امیران‌ مغول‌ اداره‌ گشت‌.

 

آل‌کَرْت‌ در هرات‌

یکی‌ دیگر از سلسله‌های‌ محلی‌، سلسلة‌ آل‌کَرْت‌ است‌. این‌ سلسله‌ در آغاز باسلاطین‌ غوری‌ ارتباط‌ داشتند و یکی‌ از آنان‌، از طرف‌ غوریان‌، به‌ امارت‌ یکی‌ ازقلعه‌های‌ معروف‌ میان‌ غور و هرات‌ منصوب‌ شد. پس‌ از وی‌ شمس‌الدین‌ محمدکرت‌ که‌ مؤسس‌ این‌ سلسله‌ است‌، از سال‌ 643 تا 676 امارت‌ کرد. منگوقاآن‌، وی‌ رابه‌ حکومت‌ هرات‌ و غور و مروالرود و فاریاب‌ تا کابل‌ و کنار رود سند؛ یعنی‌ بخش‌وسیعی‌ از خراسان‌ بزرگ‌، گماشت‌. وی‌ با هولاگو نیز همکاری‌ کرد، اما اندکی‌ بعددر زمان‌ اباقاخان‌، مورد غضب‌ قرار گرفت‌ و در سال‌ 676 در تبریز مسموم‌ شد.

پس‌ از وی‌ فرزندش‌ رکن‌الدین‌ (م‌ 705) به‌ حکومت‌ رسید. جانشین‌ رکن‌الدین‌،فرزندش‌ فخرالدین‌ بود که‌ امیرنوروز، از امرای‌ بزرگ‌ ارغون‌ به‌ وی‌ پناه‌ برد، امافخرالدین‌ او را کشت‌. بعدها فخرالدین‌ با مغولان‌ درافتاد تا آن‌ که‌ طی‌ لشکرکشی‌اولجایتو به‌ هرات‌، درگذشت‌ و مغولان‌، فرزند وی‌ غیاث‌الدین‌ را به‌ امارت‌ این‌ناحیه‌ گماشتند. ملک‌ غیاث‌الدین‌ به‌ سال‌ 729 درگذشت‌. پس‌ از وی‌، سه‌ تن‌ ازفرزندانش‌ به‌ حکومت‌ رسیدند که‌ یکی‌ از آنها با نام‌ معزالدین‌ حسین‌ (م‌ 771) به‌حمایت‌ از اهل‌ علم‌ و ادب‌ شهرت‌ دارد. جانشین‌ معزالدین‌ حسین‌، فرزندش‌ غیاث‌الدین‌ دوم‌ بود که‌ در سال‌ 783 پس‌ از آن‌ که‌ تیمور هرات‌ را به‌ تصرف‌ درآورد، او راکشت‌ و به‌ این‌ ترتیب‌ دولت‌ آل‌کرت‌ از میان‌ رفت‌.

 

دولت‌های‌ محلی‌ ایران‌ پس‌ از زوال‌ ایلخانان‌

گذشت‌ که‌ همزمان‌ با دولت‌ ایلخانی‌ در ایران‌، برخی‌ از دولتهای‌ محلی‌ تا مدتی‌ به‌حیات‌ خود ادامه‌ دادند. برخی‌ از آنها بر اثر فشار مغولان‌ از میان‌ رفتند و برخی‌ بنا به‌دلایل‌ دیگر، جای‌ خود را به‌ دولتهای‌ نوینی‌ دادند.

زوال‌ دولت‌ ایلخانی‌ و عدم‌ وجود سلطنتی‌ یکپارچه‌ در ایران‌، راه‌ را برای‌ملوک‌الطوایفی‌ شدن‌ در ایران‌ فراهم‌ کرد. در این‌ شرایط‌ ایران‌ زمین‌ به‌ چندین‌قسمت‌ تقسیم‌ شده‌ بود و در هر بخشی‌ خاندانی‌ حکومت‌ می‌کرد. تقریبا همگی‌ این‌دولت‌ها، در حملة‌ تیمور از میان‌ رفتند. از آنجا که‌ برخی‌ از این‌ دولت‌ها به‌ دلایلی‌ ازاهمیت‌ ویژه‌ای‌ برخوردارند، به‌ طور تفصیلی‌ به‌ شناساندن‌ آنها می‌پردازیم‌.

 

 

کتاب تاریخ ایران اسلامی

 


دسته ها : تاریخ
بیست و هشتم 5 1385 22:48
X