قراقویونلوها
فعالیت سیاسی قراقویونلوها تا مرگ تیمور
از زمان انحلال دولت ایلخانی، گروهی از طوایف ترکمان که پیش از آن، ساکنانبخش شرقی دریای خزر و نواحی خوارزم و ترکستان بودند، در جریانلشکرکشیهای عظیم مغول که منجر به انتقال طوایف و قبایل زیادی به سوی غربشد، به سوی آسیای غربی مهاجرت کردند و در مناطقی حدفاصل آذربایجان، شمالعراق و جنوب ترکیه فعلی سکونت گزیدند. دو طایفه مشهور این ترکمانان، طایفهقراقویونلو وآق قویونلو است که طایفه نخست در شمال دریاچه وان سکونتداشتند و طایفه دوم در حوالی دیاربکر که امروز جزو سرزمین ترکیه است.
در باره نام قراقویونلو حدسهای مختلفی زده شده و از میان این حدسها، آنچهبیشتر پذیرفته شده آن است که قراقویونلو یا صاحبان گوسفندان سیاه، نامی استبرگرفته از رنگ رمههای آنان. درست همان طور که آق قویونلو به معنای صاحبانگوسفندان سفید است.
عنوان قراقویویلو عنوانی برای یک اتحادیه قبایلی است که زیر مجموعه آنچندین طایفه وجود داشته و به صورت یک اولوس، به معنای حضور یک جمعیتمتحد قبایلی با یک سرزمین اختصاصی درآمده است. طوایف سعدلو، بهارلو،قرامانلو و شماری دیگر، از طوایف این اتحادیه بودند.
اهمیت سیاسی این دو طایفه، به تدریج در تحولات سیاسی اواخر دورهایلخانان آشکار شد. در این زمان، جمعیت آنان تا به حدی رسیده بود کهمیتوانستند نقش نظامی مهمی را در حمایت از سلاطینی که در آن نواحی رفتوشد داشتند، ایفا کنند. زمانی که آلجلایر در بغداد و تبریز به قدرت رسیدند،ترکمانان در آناتولی شرقی قدرت فوق العادهای را در اختیار داشتند و تحت رهبریرهبران خود به صورت یک گروه متشکل عمل میکردند.
جلایریان که در مرزهای غربی خود با ترکمانان قراقویونلو مواجه بودند، طیچند دهه گاه جنگ و گاه مصالحه میکردند. یکی از نخستین امرای مشهور اینطایفه قرامحمد است که پس از نبردی که میان او و سپاه جلایری در سال 779 رویداد، حاضر به پذیرش پرداخت مالیات به جلایریان شد.
پس از کشته شدن سلطان حسین جلایری در سال 784 و فرار سلطان احمد ازتبریز نزد قراقویونلوها، ترکمانان پذیرفتند تا به تبریز حمله کرده و سلطنت را بهسلطان احمد بازگردانند. این قرار محقق شد و به این ترتیب، باز ترکمانانقراقویونلو، به عنوان یک نیروی سیاسی فعال در صحنه باقی ماندند.
زمانی که تیمور به نواحی آذربایجان حمله کرد، قراقویونلوها در کنار جلایریانبه مقابله با وی پرداختند. این در حالی بود که طایفه آق قویونلو موضع هوادارانهنسبت به تیمور داشت. تیمور که مصمم به فتح آناتولی شرقی بود، به مناطق اینطایفه حمله کرد. روشن بود که قرامحمد تاب مقاومت در برابر چنان یورشی رانداشت، پس به کوههای صعبالعبور پناه برد و البته مناطق مسکونی آنها غارت شد.با بازگشت تیمور به ماوراءالنهر، بار دیگر ترکمانان به مناطق اصلی خویشبازگشتند؛ اما اندکی بعد در سال 791 قرامحمد در یک نبرد داخلی میانترکمانهاکشته شد.
پس از کشته شدن قرامحمد، فرزندش قرایوسف جانشین وی شد و با پیروزی بردشمنان ترکمن خود توانست در سال 793 تبریز را به تصرف خود درآورد. در اینوقت بار دیگر تیمور به سوی آذربایجان و آناتولی شرقی حرکت کرده بسیاری ازاین مناطق را به تصرف خود درآورد. در این وقت، ترکمانان بار دیگر از مناطقاصلی خود دور شدند. با این حال، قدرت ترکمانان تا اندازهای گسترده بود که بارفتن تیمور به گرجستان، بار دیگر قرایوسف در سال 797 توانست سپاه تیموری راشکست دهد و بر منطقه تسلط یابد. تیمور که سخت خشمگین شده بود، حملهسنگینی را آغاز کرد. به دنبال آن بود که سلطان جلایری همراه قرایوسف به سلطانعثمانی یلدرم بایزید پناهنده شدند. این امر سبب شد تا تیمور به سرزمین عثمانی نیزحمله کند و سلطان بایزید را به اسارت درآورد که در اسارت مرد.
پس از آن که خطر تیمور برطرف شد، سلطان احمد جلایری و قرایوسف بهعراق آمدند. اندکی بعد میان آنان اختلاف پدید آمد و منتهی به تصرف بغداد ازسوی قرا یوسف در سال 805 هجری شد. تیمور که سخت از ناحیه قراقویونلوهادر هراس بود، سپاه عظیمی را به فرماندهی نواده خود ابوبکر به سوی قرایوسففرستاد. قرایوسف پس از مقاومت بسیار شکست خورد و به سوریه گریخت.سلطان احمد نیز به دمشق آمد. حاکم دمشق ابتدا از آنان پذیری کرد، اما پس از فشارتیمور، به فرمان قاهره، آنها زندانی شدند. آن دو پس از یک سال زندان، آزاد شدندوسلطان احمد به عراق عرب و قرایوسف به سرزمینهای اصلی قراقویونلو بازگشت.
تأسیس دولت قراقویونلو و جنگ برای ماندن
با مرگ تیمور و اختلاف داخلی شدید شاهزادگان تیموری، ابوبکر پسر میرانشاه ـپسر تیمور ـ در نواحی آذربایجان به قدرت رسید. طبعا یکی از مهمتریندشواریهای او مقابله با ترکمانان بود. نخستین نبرد در سال 809 هجری روی داد،زمانی که قرایوسف بر تبریز مسلط شده بود و ابوبکر با سپاهی به سوی این شهرتاخت. درگیری در کنار ارس رخ داد و طی آن لشکر تیموری شکست خوردوابوبکر به سلطانیه گریخت. اندکی بعد قرایوسف به تبریز آمد و پس از آن بهسلطانیه تاخت که ابوبکر از آنجا هم گریخت. به این ترتیب، پیروزی بسیار بزرگینصیب قراقویونلوها شد و قرایوسف شهرت فراوانی به دست آورد.
اکنون زمان آن رسیده بود که قرایوسف دست از زندگی ایلی و کوچاندن ایلخود در تابستان و زمستان بردارد و در آذربایجان استقرار یابد. در این راه، ازهمراهی مردم وبسیاری از امرا و اشراف آذربایجان بهرهمند بود. جنگ نهایی او باابوبکر تیموری در ذیقعده سال 810 رخ داد. در همین جنگ بود که میرانشاه پسرتیمور و پدر ابوبکر کشته شد و اردوی مغول شکست قطعی یافت. به دنبال آنغنایم بیشماری نصیب ترکمانان شد. این زمان را باید زمان تأسیس دولتقراقویونلو دانست؛ زمانی که بخش بزرگی از امپراتوری تیموری از دست آنانخارج شد و تحت اختیار قرایوسف ترکمان قرار گرفت.
این زمان، سلطان احمد جلایری در بغداد حکومت میکرد و بخشهایی ازخوزستان را نیز زیر سلطه خود داشت. روابط میان جلایریان و قراقویونلوها نیزروابط نسبتًا خوبی بود. قرایوسف شروع به استوار کردن پایههای دولت نوبنیادخویش در آناتولی شرقی و سرزمینهای مجاور شد. ابتدا شهر ماردین را به تصرفخود درآورد و به تدریج در اندیشه تصرف عراق عجم برآمد. نیروهای قراقویونلواز سلطانیه عازم فتح اصفهان شدند. از این زمان به بعد، به طور جدی، پای ترکمانانبه ایران مرکزی باز شد. مرکز رسمی حکومت آنها شهر تبریز بود.
از سوی دیگر، سلطان احمد جلایری نیز که فردی توسعه طلب بود، کوشید تاسلطانیه را تصرف کند. به همین دلیل، راهی این شهر شد، اما بدون آن که توفیقی بهدست آورد به بغداد بازگشت. این حرکت او، بار دیگر آتش اختلاف را میانترکمانان و جلایریان روشن کرد. سلطان احمد با استفاده از غیبت قرایوسف که بهقصد تصرف ارزنجان رفته بود، توانست در سال 813 تبریز را اشغال کند. قرایوسفبا گرفتن توافق امیران خود، سپاه بزرگی را فراهم کرد و برای نبرد نهایی با سلطاناحمد به سوی تبریز شتافت. سلطان احمد که بارها نشان داده بود قابل اعتمادنیست، و در زندگی سیاسی و اخلاقی خود دشواریهایی دارد، این بار در برابر یکآزمایش قطعی قرار گرفت. نبرد صورت گرفت و ترکمانان به طور قاطع بر سپاهسلطان احمد پیروز شدند. سلطان به اسارت درآمد و قرایوسف به رغم مخالفتقلبی، با اصرار امرایش، دستور قتل وی را صادر کرد. سلطان احمد پیش از مرگ،فرمان حکومت قرابوداغ و شاه محمد فرزندان قرایوسف را بر سرزمین عراق صادر کرد. با مرگ وی، دولت جلایری از هم پاشید و همان طور که در جای خودگذشت، تلاش جانشینان وی به جایی نرسید.
قرایوسف در سال 814 تصمیم گرفت تا فرزندش پیربوداق را به عنوان سلطانمعرفی کند. دلیلش هم این بود که سلطان احمد پیربوداق را به عنوان فرزند معنویخویش پذیرفته بود و به همین دلیل، پیربوداق نوعی نسبت مغولی مییافت. باتوجه به این که هنوز فرهنگ سیاسی مغول حاکم بود، قرایوسف با این اقدام خودکوشید تا بر مشروعیت سلطنت ترکمانان بیفزاید. بدین ترتیب در حضور جمعزیادی از اعیان و اشراف و بزرگان، پیربوداق تاج سلطنت بر سر گذاشت.
قرایوسف میبایست در چندین جبهه میجنگید تا دولت نوبنیاد را حفظ کند. ازسویی، بسطام بیگ حاکم وی در سلطانیه، بر وی شورید. از سوی دیگر شروانشاه باحمایت شاه گرجستان قصد تجاوز به تبریز را داشت و از سوی دیگر بقایایجلایریان در جنوب عراق فعالیت داشتند و در نهایت، شاهزادگان تیموری از جملهمیرزا اسکندر، فرزند عمر شیخ ـ پسر تیمور ـ در ایران مرکزی بر ضد وی فعالیتمیکردند. خود شاهرخ نیز در اندیشه بازگرداندن آذربایجان و عراق عجم بهامپراتوری تیموری بود.
قرایوسف در سال 816 پیروزی قاطعی بر شروانشاه به دست آورد و موقعیتخود را در شمال آذربایجان استوار کرد. اما مشکل شاهرخ، مشکلی جدی بود.شاهرخ در سال 817 به اصفهان رفت و میرزا اسکندر را برداشت و برادرش رستم رابه جای او گماشت. پس از آن به هرات رفت. در آنجا بود که سفیر قرایوسف نزد ویآمد؛ اما میان آنان توافقی صورت نگرفت. تمامی تلاش قرایوسف آن بود تا جلویحمله شاهرخ را بگیرد. وقتی توافق حاصل نشد، قرایوسف به سوی سلطانیه آمدواین شهر را تصرف کرد.
این زمان مشکل دیگری هم پدید آمده بود و آن این که ترکمانان آق قویونلو کهزمان حمله تیمور از او دفاع کرده بودند، این بار به رهبری قرایولوک عثمان دراندیشه توسعه نفوذ خود افتاده به تحریک شاهرخ، شروع به تجاوز به متصرفاتقراقویونلوها کردند. به همین دلیل بارها میان این دو طایفه ترکمان درگیری پیشآمد. یکبار قرایوسف، آنان را شکست سختی داد و تا سرزمین ممالیک دنبال کرد.زمانی نیز در یکی از برخوردها، یعقوب پسر قرایولوک به اسارت به تبریز آوردهشد. وی پس از تسلط شاهرخ بر تبریز آزاد و نزد پدرش بازگشت.
مشکل عمدهای که برای قرایوسف پیش آمد، مرگ فرزندش پیربوداق بود کهسخت وی را متأثر کرد. از طرف دیگر فرزندش شاه محمد نیز که حاکم بغداد بود بهفرامین وی بیاعتنایی میکرد، به حدی که او مجبور شد به سوی آن شهرلشکرکشیکرده، وی را تأدیب کند؛ اما وی را همچنان به عنوان حاکم بغدادنگاهداشت.
ممالیک مصر که خطر ترکمانان قراقویونلو را جدی میدیدند، تصمیم به جنگبا این دولت گرفته بود و از خلیفه عباسی قاهره و رهبران مذاهب اربعه، فتوای کفرقرایوسف را گرفتند.
اما مهمتر از همه، حمله شاهرخ برای تصرف عراق عجم و آذربایجان در سال823 هجری بود. شاهرخ با استمداد از تمام شاهزادگان تیموری که اکنون سروریاورا پذیرفته بودند، با سپاهی عظیم از هرات حرکت کرد. در راه، یک به یک مزارمشایخ صوفیه را مانند احمد جام، شیخ ابوالحسن خرقانی، شیخ سعدالدین و مزارعلاءالدوله سمنانی را زیارت کرده از ارواح آنان برای پیروزی استمداد جست! سپاهشاهرخ در حالی به سلطانیه نزدیک میشد که شهر در اختیار جهانشاه فرزندقرایوسف قرار گرفته و شاهرخ خبردار شد که قرایوسف درگذشته است. بدونتردید، قرایوسف یکی از شایستهترین امیرانی است که در تاریخ ترکمانان ظهورکرده و جز آن که از نظر نظامی شخصیتی فوق العاده بود، از نظر سیاسی نیز بسیارهوشیار و با منطق رفتار میکرد.
به دنبال انتشار خبر مرگ وی، سپاه ترکمانان به طور کامل گرفتار تفرقه و آشوبشد. در چنین شرایطی روشن بود که تبریز به تصرف سپاه شاهرخ درخواهد آمد.شاهرخ فرزندش بایسنقر را به تبریز فرستاد.
جانشینان قرایوسف
درگیرودار این حوادث، اسکندر فرزند قرایوسف به جای پدر نشست و با فراهمآوردن سپاه، به جنگ قرایولوک امیر آق قویونلوها رفت و وی را شکست داد. ایننخستین پیروزی اسکندر بعد از ضعف قراقویونلوها و پراکندگی آنان بود. با اینحال شاهرخ برای اطمینان خاطر به آناتولی شرقی نفوذ کرد و بسیاری از قلعههایاستوار آن منطقه را از دست ترکمانان گرفت. او مصمم بود تا با اسکندر بجنگدوخیال خود و آق قویونلوها را از بابت فرزندان قرایوسف راحت سازد. اسکندر کهموقعیت دشوار خود را درک میکرد، خواهان صلح بود؛ اما شاهرخ حاضر بهپذیرش درخواست وی نشد. جنگ در سال 824 روی داد و به رغم پیروزیهاینخستِ قراقویونلوها، در نهایت شاهرخ با زحمت توانست دشمن ترکمن راشکست دهد و بلافاصله به تبریز بازگردد و از آنجا عازم هرات شود. روشن بود کهشکست ترکمانان موقتی بود و با رفتن شاهرخ، اسکندر وارد تبریز شد. پس از آناسکندر به سراغ تک تک امیرانی که با شاهرخ همکاری کرده بودند رفت، بیشترآنان را نابود کرد و بار دیگر قدرت قراقویونلوها را در منطقه تثبیت کرد.
اسکندر که موقعیت خود را در آذربایجان و آناتولی شرقی تثبیت کرده بود، درسال 831 به سلطانیه یورش برد و آنجا را تصرف کرد. این حمله، شاهرخ را برآنداشت تا بار دیگر در اندیشه جنگ در آذربایجان بیفتد. وی در سال 832 با استفاده ازتمامی امکانات نظامی خود و امیرانش در اصفهان، یزد و فارس به سویسلطانیهآمد و از آنجا به سوی تبریز حرکت کرد. جنگ در ذی حجه سال 832 درنزدیکی سلماس درگرفت و باز هم سپاه شاهرخ که بیش از دو برابر ترکمانان بودند،بر آنها غلبه کردند. این بار مدتی هم ترکمانان را تعقیب کردند، اما راه به جایینبردند،بازگشتند.
برای شاهرخ روشن بود که با این همه لشکرکشی، نتوانسته است ماجرایقراقویونلوها را تمام کند، چرا که پشتوانه طایفهای این اتحادیه و تسلط کامل آنها برمنطقه متعلق به خودشان، مانع عمدهای در برابر شاهرخ بود؛ به همین دلیل دراندیشه صلح افتاد. اما میبایست از راهی وارد شود که امتیاز کمتری بدهد. مدتیبعد زمینه فراهم شد. جهانشاه برادر اسکندر در ری نزد شاهرخ آمد و اطاعت خودرا از او اعلام کرد. شاهرخ نیز وی را به عنوان امیرقراقویونلوها به رسمیت شناختو او را همراه سپاهی به سوی اسکندر گسیل کرد. اسکندر از تبریز عقب نشست. درراه با سپاه آق قویونلوها برخورد کرد و به رغم کمی سپاه مجبور به نبرد با آنها شد.شجاعت وی سبب شد تا در این جنگ پیروز گشته و قرایولوک کشته شود. این نبرددر سال 839 رخ داد.
در این سوی، جهانشاه با حمایت شاهرخ، امیر آذربایجان شد. چندی بعداسکندر برای بازپسگیری تبریز به سوی تبریز آمد که از برادرش جهانشاه شکستخورد و بازگشت. اندکی بعد در شوال 841 اسکندر در حالی که در بستر خفته بود،به دست پسرش شاه قباد کشته شد. جهانشاه که از این اقدام قباد رنجیده بود، وی رابه عنوان قاتل اسکندر اعدام کرد.
جهانشاه قراقویونلو
دولت جهانشاه به لحاظ آن که از سوی شاهرخ، سلطان امپراتوری عظیم تیموری بهرسمیت شناخته شد، قرین آرامش بود. در همین آرامش بود که جهانشاه توانست باداشتن گرایشهای هنردوستانه و علمپرورانه خود، شهرتی فرهنگی برای دولتقراقویونلو فراهم آورد. وی خود شاعر بود و حقیقی تخلّص میکرد، چنان کهنمونههایی از اشعار وی برجای مانده است.
جهانشاه طی قریب بیست و چهار سال سلطنت، توانست تمامی مدعیان امیریرا در ایران از سر راه خود بردارد. وی در سال 744 به گرجستان یورش برد وآن دیاررا تحت سیطره خود درآورد. از سوی دیگر، پس از درگذشت تیمور، در همان سال850 به عراق عجم، فارس و کرمان حمله کرد و ایران مرکزی را متصرف شد. قدرتوی چنان بالا گرفت که در سال 862 به قصد تصرف هرات راهی خراسان شد و اینشهر را نیز گرفت. زمانی که خبر شورش فرزندش در آذربایجان را شنید، هرات رابه ابوسعید واگذار کرد و به آذربایجان بازگشت. اندکی بعد فرزند دیگرش پیربوداق که والی فارس بود، به دلیل بدرفتاری به سال 869 عزل شده وحاکم بغداد شد. درآنجا نیز از اطاعت پدرش سرپیچی کرد، به طوری که جهانشاه یک سال بغداد را درمحاصره داشت تا آنکه وی را بهدست آورده، به دست پسر دیگرش محمد میرزا بهقتل رساند و او را به حکومت بغداد گماشت.
سلطنت وی تا سال 872 دوام آورد. و این زمانی بود که دولت قراقویونلو، باردیگر گرفتار دشمنی اتحادیه آق قویونلو شده و این بار با وجود مردی جنگجووشجاع در آن اتحادیه، میرفت تا ستاره اقبال دولت قراقویونلو خاموش شود.
یکی آثار تاریخی مهمی که توسط جهانشاه ـ گویا به همت همسرش خاتون جانـ در تبریز ساخته شد، مسجد کبود تبریز است که به رغم ویرانیهایی که در اثرزلزلههای متعدد در آن رخ داده، هنوز استوار برجای مانده است. از همین آثاربرجای مانده مسجد، میتوان حدس زد، مسجد کبود در نهایت زیبایی و لطافتبوده و از نظر نوع کاشیکاری و فراوانی آن، در روزگار خود و تا پیش از بناهایتاریخی دوره صفوی در اصفهان، منحصر به فرد بوده است. تاریخ بنای مسجد کبود، سال 870 هجری است. در مسجد تعبیر علی ولی الله و نام حسنین بهشکلهای مختلف زینت بخش دیوارها و طاق های مسجد میباشد.
گفتنی است که از دوره جهانشاه آثاری در اصفهان نیز برجای مانده که یکی از آنهابنای تاریخی درب امام است که کتیبه آن تاریخ 857 را که جهانشاه امیر عراق عجمبوده، نشان میدهد.
جانشین جهانشاه فرزندش حسنعلی میرزا بود. وی که سالها در زمان پدر درزندان بود، بدون آن که آمادگی کافی برای نشستن برجای پدر داشته باشد، بهسلطنت رسید و با رفتارهای ناشایست خود نسبت به امیران و اطرافیان، زمینه زوالاین دولت را فراهم کرد. دولت قراقویونلو پس از تحمل دو شکست از حسن بیکآق قویونلو وپسرش، در سال 873 به پایان رسید.
منابع تاریخی، به اجمال اشاره به وجود گرایشهای شیعی در میان قراقویونلوهادارند، در حالی که آق قویونلوها، درست در مقابل، سخت پایبند تسنن بودند.آگاهیم که منطقهای که بعدها تحت عنوان قزلباش از صفویان دفاع کردند، همینمناطقی بود که به نوعی تحت سیطره این دو اتحادیه ترکمن بود.بنابرین، تشیع درآسیای صغیر و سرزمین آناتولی، ریشهدار و استوار بودهاست.
یک شاهد تاریخی برای وجود تشیع در میان قراقویونلوها، آن است که اسپندمیرزا فرزند قرایوسف و برادر جهانشاه، زمانی که در بغداد حکومت میکرد،مجلسی از علمای شیعه و سنی فراهم آورد. در این مجلسِ مناظره، علمای شیعه برعلمای سنت پیروز شدند و اسپندمیرزا به طور رسمی به تشیع امامی گروید.همچنین در برخی از منابع از پیربوداق فرزند جهانشاه به عنوان یک فرد شیعه یادشده است. نوشتهاند که وی به دلیل همین گرایش به تشیع بود که در مبارزه بامشعشعیان چندان سختگیری نمیکرد.
به هر روی تشیع قراقویونلوها تا به آن حد دانسته شده که برخی از محققان آنهارا پیشگام جنبش شیعی صفویه در منطقه دانستهاند. با این حال، تا آنجا به مسایلرسمی مربوط میشد، در کنار نام خلفای چهارگانه بر سکههای جهانشاه، جمله علیولیّ الله نیز روی همین سکهها نقر میشده است.
امیران قراقویونلو سالهای حکومت
ناصرالدین قرامحمد 782 ـ 791
جمالالدین قرایوسف 791 ـ 823
اسکندر فرزند قرایوسف 823 ـ 841
جهانشاه فرزند قرایوسف 839 ـ 872
حسنعلی میرزا فرزند جهانشاه 872 ـ 873