معرفی وبلاگ
با سلام امیدوارم مطالب این وبلاگ مورد استفاده شما قرار گرفته باشد. باآرزوی موفقیت برای تمامی انسانها التماس دعا (عکس متعلق شهید محمد علی شاهچراغی دانشجوی رشته فیزیک می باشد.)
صفحه ها
دسته
هستی برای ما
خدمات
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 696216
تعداد نوشته ها : 130
تعداد نظرات : 30
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

روزگار تیموریان‌

 

حمله‌ تیمور و ویرانی‌ مجدد ایران‌ زمین‌

خاستگاه‌ تیمور

به‌ دنبال‌ یک‌ سری‌ تحولات‌ سیاسی‌ ـ نظامی‌ در ماوراءالنهر از یک‌ سو، و تحولاتی‌که‌ میان‌ ملوک‌ الطوایف‌ ایران‌ از سوی‌ دیگر رخ‌ داد، زمینه‌ای‌ فراهم‌ شد تا تیمور به‌ایران‌ حمله‌ کند. در آغاز شرحی‌ از مسائل‌ ماوراءالنهر را ارائه‌ کرده‌، سپس‌ به‌ بیان‌اوضاع‌ کلی‌ ایران‌ می‌پردازیم‌.

در تقسیم‌ نهایی‌ سرزمین‌های‌ فتح‌ شده‌ توسط‌ چنگیز و جانشینان‌ او، ماوراءالنهربا همه‌ وسعت‌ خود تا مرزهای‌ خراسان‌، نصیب‌ فرزندان‌ جَغْتای‌ ـ دومین‌ فرزندچنگیز ـ شد که‌ از آن‌ به‌ عنوان‌ اولوس‌ جَغْتای‌ یاد می‌شود. گذشت‌ که‌ اولوس‌ تقریبا به‌معنا کشور، با تأکید بر نوعی‌ سامان‌ اتحادیه‌ای‌ قبایلی‌ است‌.آنان‌ طی‌ سال‌ها بر این‌منطقه‌ حکمرانی‌ کرده‌ ودر مدت‌ فرمانروایی‌ خود که‌ از سال‌ 624 تا 760 ادامه‌داشت‌، و طی‌ آن‌ سی‌ تن‌ از خانان‌ جَغْتایی‌ ـ و دو نفر از فرزندان‌ اوگتای‌ قاآن‌ ـحکومت‌ کردند، کوشیدند تا در غرب‌ خود، یعنی‌ خراسان‌، مناطق‌ تازه‌ای‌ را تحت‌نفوذ خود درآورند. همین‌ امر سبب‌ شد تا در چند نوبت‌ با ایلخانان‌ مغول‌ که‌ درایران‌ حکومت‌ می‌کردند، درگیر شوند. یکی‌ از این‌ خانان‌، براق  خان‌ بود که‌ در سال‌665 مسلمان‌ شد، اما نتوانست‌ اسلام‌ را در میان‌ مغولان‌ نشر دهد. پس‌ از وی‌،تِرْمَشیرین‌ خان‌ (722 ـ 727) به‌ اسلام‌ گروید و اسلام‌ را در میان‌ مغولان‌ تحت‌ سلطه‌خود در اولوس‌ جغتای‌ انتشار داد.

این‌ زمان‌، در سراسر منطقه‌ای‌ که‌ اولوس‌ جغتایی‌ خوانده‌ می‌شد، قبایل‌ فراوانی‌زندگی‌ می‌کردند که‌ شمار برخی‌ از آنها، گاه‌ تا چند صدهزار نفر می‌رسید. نظام‌

قبیله‌ای‌ با ویژگی‌هایی‌ که‌ از آن‌ در همه‌ نقاط‌ می‌شناسیم‌، بر پایه‌ اطاعت‌ از رئیس‌قبیله‌، همراه‌ با نوعی‌ دمکراسی‌ قبیله‌ای‌ است‌ که‌ مبتنی‌ بر تصمیم‌ اشراف‌ قبیله‌ است‌.این‌ قبایل‌ نژادی‌ میان‌ ترکی‌ ـ مغولی‌ داشتند و نسب‌ کهن‌ آنان‌ و به‌ ویژه‌ ریشه‌نخست‌شان‌، چندان‌ قابل‌ پژوهش‌ نیست‌. قبایل‌ مزبور هر کدام‌ در منطقه‌ای‌ اسکان‌یافته‌ و وجه‌ مشترک‌ آنان‌ با سایر قبایل‌، در آن‌ بود که‌ زیر سلطه‌ خانان‌ جغتایی‌ قرارداشتند. به‌ دلیل‌ هویت‌ قبیله‌ای‌ این‌ طوایف‌ و سازمان‌ خاص‌ سیاسی‌ آن‌، هر لحظه‌،احتمال‌ شورش‌ و سرکشی‌ از سوی‌ آنان‌ بر ضد خانان‌ مغول‌ وجود داشت‌ و درنهایت‌ نیز همین‌ مسأله‌، ماوراءالنهر را به‌ اختلاف‌ کشاند تا آن‌ که‌ تیمور با تکیه‌ برقدرت‌ قبیله‌ای‌ و نیز نبوغ‌ خود، بار دیگر برای‌ مدتی‌ آن‌ را متحد کرد.

برخی‌ قبایل‌ یا گروه‌های‌ شبه‌ قبیله‌ای‌ که‌ نامشان‌ در این‌ مقطع‌ از تاریخ‌ِ منطقه‌ یادشده‌ است‌، عبارتند از بُرُلاس‌، ارلات‌، سُلدوز، جلایر، یساوری‌، و اپاردی‌. قابل‌ ذکراست‌ که‌ چهار طایفه‌ نخست‌، از موقعیت‌ برتری‌ برخوردار بودند. تیمور نیز ازطایفه‌ برلاس‌ بوده‌ و مدعی‌ آن‌ بود که‌ جد پنجم‌ وی‌، امیر قراچار نویان‌ برلاس‌ است‌که‌ دستیار نزدیک‌ جغتای‌ پسر چنگیز بوده‌ است‌.

افزون‌ بر قبایل‌، گروه‌های‌ متشکل‌، اما غیرقبیله‌ای‌ دیگری‌ هم‌ در این‌ محدوده‌بودند که‌ رهبری‌ متمرکز در میان‌ آنها، نه‌ برخاسته‌ از نظام‌ قبیله‌ای‌، بلکه‌ در امتداد،دسته‌های‌ نظامی‌ و لشکری‌ بود که‌ به‌ مرور شکل‌ گرفته‌ و جمعیت‌ تحت‌ پوشش‌ رابه‌ صورت‌ یک‌ واحد درآورده‌ بود. یکی‌ از مهم‌ترین‌ این‌ گروه‌ها، گروه‌ قَرااوناس‌است‌ که‌ نقش‌ مهمی‌ در تحولات‌ نظامی‌ و سیاسی‌ این‌ دوره‌ بر عهده‌ داشت‌.

دولت‌ خانان‌ جغتای‌ با وجود وسعت‌ منطقه‌ و حضور قبایل‌ مختلف‌، دولت‌خویش‌ را برای‌ یک‌ دوران‌ طولانی‌ تا سال‌ 746 برپا نگاه‌ داشتند. از این‌ زمان‌ به‌ بعد،به‌ مانند بسیاری‌ از سلسله‌های‌ دیگر، در فاصله‌ کوتاهی‌ خان‌های‌ متعددی‌ قدرت‌ رابه‌ دست‌ گرفتند تا آن‌ که‌ سلسله‌ خانی‌ جغتای‌ از بین‌ رفت‌.

ایلخان‌ مغول‌ قزان‌ سلطان‌ خان‌ که‌ به‌ سال‌ 733 به‌ قدرت‌ رسیده‌ بود، به‌ دلیل‌ستمگری‌های‌ بی‌ اندازه‌ خود با شورش‌ مخالفانش‌ روبرو شد. رهبری‌ شورشیان‌ راامیر قَزْغَن‌ عهده‌دار بود که‌ از سران‌ طایفه‌ بُرُلاس‌ به‌ شمار می‌رفت‌. وی‌ به‌ سال‌ 746موفق‌ شده‌ خان‌ مغول‌ را کشته‌ و یکی‌ از نوادگان‌ اوگتای‌ را با نام‌ دانشمندچه‌ به‌ خانی‌نصب‌ کند. دو سال‌ بعد او را هم‌ کشت‌ و بیان‌ قلی‌، از نوادگان‌ جغتای‌ را به‌ خانی‌نشاند. امیرغزغن‌ در سال‌ 760 کشته‌ شد و اندکی‌ بعد امیرعبدالله‌ فرزند او به‌ قدرت‌رسید. وی‌ بیان‌ قلی‌ را کشت‌ و تیمورشاه‌ را که‌ از نوادگان‌ براق  خان‌ بود، به‌خانی‌گماشت‌.

به‌ دنبال‌ این‌ تحولات‌ سریع‌، و با کشته‌ شدن‌ امیرعبدالله‌ و تیمورشاه‌، اوضاع‌ماوراءالنهر در هم‌ ریخت‌ و هر ناحیه‌ای‌ به‌ دست‌ امیری‌ افتاد. در این‌ وقت‌، تُغْلُق‌تیمور که‌ از نوادگان‌ جغتای‌ بود و در نواحی‌ کاشغر حکومت‌ می‌کرد، به‌ ماوراءالنهرآمد و همه‌ مدعیان‌ امیری‌ و شورشیان‌ را سرکوب‌ کرد. وی‌ پس‌ از تثبیت‌ اوضاع‌ درسال‌ 761 تا 763 فرزندش‌ الیاس‌ خواجه‌ را به‌ امارت‌ ماوراءالنهر گمارد و به‌کاشغربازگشت‌.

در این‌ زمان‌ بود که‌ پای‌ دو امیر به‌ میدان‌ جنگ‌ و سیاست‌ کشیده‌ شد. یکی‌ تیمورو دیگری‌ امیر حسین‌ قزغنی‌ نواده‌ امیر قزغن‌. این‌ دو نفر پس‌ از کرّ و فرّ فراوان‌ موفق‌به‌ شکست‌ الیاس‌ خواجه‌ شدند، اما به‌ سرعت‌ خودشان‌ با یکدیگر درگیر شدند. طی‌این‌ حوادث‌ بود که‌ ماوراءالنهر برای‌ سال‌ها در آتش‌ جنگ‌ و نزاع‌ میان‌ قبایل‌ وگروه‌های‌ متشکل‌ غیر قبیله‌ای‌ می‌سوخت‌.

 

تیمور ، نخستین‌ گامها

تیمور فرزند امیربرغای‌ از طایفه‌ برلاس‌ بود و در حوالی‌ شهر کَش‌ّ زندگی‌ می‌کرد.نفوذ خاندانی‌ وی‌ در این‌ طایفه‌، به‌ گونه‌ای‌ بود که‌ وی‌، با حمایت‌ تغلق‌ تیمورریاست‌ شهر کَش‌ را به‌ دست‌ آورد و قدرت‌ خود را در این‌ ناحیه‌ مستحکم‌ کرد.اکنون‌ وی‌ ریاست‌ طایفه‌ بزرگ‌ برلاس‌ را نیز عهده‌دار شده‌ و شمار زیادی‌ ازنیروهای‌ زبده‌ را از هر سوی‌ در اطراف‌ خود جمع‌ کرده‌ بود. در واقع‌ فعالیت‌ سیاسی‌آشکار وی‌ از حوالی‌ سال‌ 762 آغاز شد.

تیمور در یک‌ دوره‌ بیست‌ ساله‌، در ماوراءالنهر، گرفتار رقابت‌ امیران‌ مختلف‌برای‌ به‌ دست‌ گرفتن‌ رهبری‌ امپراطوری‌ مضمحل‌ شده‌ جغتایی‌ بود. به‌ قدری‌ این‌حوادث‌ فراوان‌ و پیچ‌ در پیچ‌ است‌ که‌ نقل‌ آنها رشته‌ بحث‌ از تحولات‌ تاریخ‌ ایران‌ رااز هم‌ می‌گسلد. آنچه‌ مسلم‌ است‌ این‌ که‌ تیمور، طی‌ این‌ بیست‌ سال‌، با مشکلات‌فراوانی‌ دست‌ و پنجه‌ نرم‌ کرد و چندین‌ بار با رهبران‌ مختلف‌ هم‌پیمان‌ شد. به‌ طورمعمول‌، اندکی‌ پس‌ از هر پیروزی‌، میان‌ هم‌پیمانان‌ نیز درگیری‌ رخ‌ می‌داد.

اجمال‌ این‌ رخدادها به‌ این‌ شرح‌ است‌ که‌ امیر حسین‌ رئیس‌ قرااوناس‌ که‌ قدرت‌بیشتری‌ داشت‌، با تیمور متحد شد و پس‌ از نبردی‌ با الیاس‌خواجه‌ و شکست‌ دادن‌او، توانستند یک‌ شاهزاده‌ جغتایی‌ را در ظاهر به‌ شاهی‌ نشانند و خود اداره‌ امور رادر دست‌ گیرند. این‌ تحول‌ در سال‌ 763 هجری‌ رخ‌ داد. دو سال‌ بعد امیرحسین‌، ازسپاه‌ الیاس‌ خواجه‌ شکست‌ خورد. سپاه‌ مغول‌ نزدیک‌ سمرقند رسید؛ اما با مقاومت‌مردم‌ به‌ رهبری‌ یک‌ عالم‌ دینی‌ با نام‌ مولانازاده‌ سمرقندی‌ شکست‌ خوردندوبازگشتند. به‌ دنبال‌ آن‌ امیرحسین‌ و امیر تیمور با نیرنگ‌ بر سمرقندی‌ غلبه‌ کردندوبار دیگر بر اوضاع‌ مسلّط‌ شدند.

بروز اختلاف‌ میان‌ امیر حسین‌ و امیرتیمور در سال‌ 767 به‌ جنگ‌ میان‌ آنان‌ منجرشد، اما باز با یکدیگر مصالحه‌ کردند و در سرکوب‌ دشمنانی‌ که‌ از سه‌ جهت‌ آنان‌ رامورد تعرض‌ قرار داده‌ بودند. مغول‌ها از شرق ، آل‌کرت‌ از غرب‌ وامرای‌ بَدَخْشان‌ ازسمت‌ شمال‌. در این‌ مدت‌ مقر حکومت‌ امیرتیمور شهر کَش‌ّ بود. تیمور پس‌ از دوسال‌ آوارگی‌ در سال‌های‌ 768 و 769 بار دیگر نزد امیر حسین‌ بازگشت‌، امارت‌ کش‌را گرفت‌ و با وی‌ در جنگ‌ها همراهی‌ کرد. اما در سال‌ 771 بار دیگر آتش‌ اختلاف‌میان‌ آن‌ دو شعله‌ ور شد و این‌ بار به‌ قیام‌ تیمور بر ضد امیرحسین‌ قزغنی‌ منجر شد.

در جریان‌ نبردی‌ که‌ در رمضان‌ سال‌ 771 روی‌ داد، امیر حسین‌ شکست‌ خوردوتاج‌ و تختش‌ ویران‌ گشت‌. تیمور برخی‌ از زنان‌ حرم‌سرای‌ امیرحسین‌ را که‌ بیشتراز فرزندان‌ بزرگان‌ و امیران‌ آن‌ نواحی‌ بودند، به‌ حرم‌ خود منتقل‌ کرد و برخی‌ را به‌فرماندهانش‌ بخشید! پس‌ از آن‌ وی‌، بر اساس‌ سنت‌ مغولان‌، در همان‌ ایّام‌،قوریلتای‌ بزرگی‌ از علما و اعیان‌ سمرقند ترتیب‌ داد و در آن‌ شورای‌ بزرگ‌، به‌سلطنت‌ برگزیده‌ شد. این‌ آغاز فرمانروایی‌ تیمور بر ماوراءالنهر و آغاز دورانی‌است‌ که‌ به‌ قول‌ سمرقندی‌، تیمور «بر سریر دولت‌ تمکن‌ یافته‌، پشت‌ سعادت‌ و اقبال‌بر مسند استقلال‌ باز نهاد و ایّام‌ زمام‌ حل‌ و عقد عالم‌ به‌ قبضه‌ ارادت‌ او داد.»

از آن‌ پس‌ بود که‌ تیمور در سراسر سرزمین‌های‌ اسلامی‌ شهرت‌ یافت‌ «و آوازه‌فتح‌ و نصرت‌ و تیسیر اسباب‌ تسخیر مملکت‌ به‌ اطراف‌ ربع‌ مسکون‌ رسید.»

این‌ زمان‌ قدرت‌ مغولان‌ برای‌ حمله‌ به‌ ماوراءالنهر کاهش‌ یافته‌ بود، گرچه‌ به‌طور کلی‌ از میان‌ نرفته‌ بود. تیمور با حوصله‌ فراوان‌ طی‌ یک‌ دهه‌، به‌ قلع‌ و قمع‌مغولان‌ و قبایل‌ سرکش‌ پرداخت‌ و چنان‌ ماوراءالنهر را متحد کرد که‌ توانست‌پشتوانه‌ مناسبی‌ برای‌ حملات‌ گسترده‌اش‌ در غرب‌ فراهم‌ کند.

اکنون‌ با از میان‌ رفتن‌ امیرحسین‌ و در سایه‌ قدرت‌ مطلقه‌ تیمور، امکان‌ بازگشت‌مغولان‌ منتفی‌ شده‌، شخصیت‌های‌ برجسته‌ معارض‌، در قبایل‌ سرکوب‌ گشته‌وتیمور وارث‌ اولوس‌ جغتای‌ شده‌ بود. او تلاش‌ کرد تا تمامی‌ قبایل‌ ترکی‌ ـ مغولی‌آن‌ نواحی‌ را در پوشش‌ اتحادیه‌ قبایلی‌ِ بزرگ‌ْ زیر فرمان‌ خود درآورد. در این‌شرایط‌، مهم‌ترین‌ اقدام‌ تیمور، حفظ‌ دولتی‌ بود که‌ با دردسرهای‌ فراوانی‌، درمنطقه‌ای‌ کاملا گسترده‌ وآشفته‌ ایجاد کرده‌ بود. وی‌ دیگر نمی‌توانست‌ ساختارقبایلی‌ منطقه‌ را حفظ‌ کند؛ به‌ همین‌ دلیل‌، کوشید تا شماری‌ از نخبگان‌ را به‌ عنوان‌فرماندهان‌ لشکری‌ خود برگزیند و با درهم‌ کوفتن‌ قبایل‌، از میان‌ آنها نیروی‌ قابل‌اعتمادی‌ را به‌ عنوان‌ لشکری‌ که‌ حافظ‌ دولت‌ وی‌ بوده‌ و افزون‌ بر آن‌، در تهاجمات‌توانایی‌ کافی‌ داشته‌ باشد، ایجاد کند. این‌ سیاستی‌ بود که‌ برای‌ مدتی‌ در دوران‌ تیموروفرزندش‌ توانست‌ یکپارچگی‌ ماوراءالنهر را حفظ‌ کند و او را در حملات‌ وجنگهای‌ فراوانش‌ یاری‌ بخشد.

زمانی‌ که‌ دولت‌ تیمور تثبیت‌ شد، باید برای‌ این‌ جمعیت‌ِ عظیم‌ صحرانشین‌واین‌ لشکر عریض‌ و طویل‌ اندیشه‌ای‌ صورت‌ می‌گرفت‌. این‌ یک‌ تجربه‌ و مهم‌تر ازآن‌، اقدامی‌ الزامی‌ بود که‌ طی‌ آن‌ می‌بایست‌ جمعیت‌ عظیم‌ صحرانشین‌ به‌ سوی‌غرب‌ وچپاول‌ سرمایه‌های‌ آنجا حرکت‌ کند. ماجرایی‌ که‌ سلجوقیان‌، غُزان‌ومغولان‌ آن‌ را تجربه‌ کرده‌ بودند و این‌ بار تیمور آن‌ را می‌آزمود.

 

ایران‌ زمین‌ در آستانه‌ حمله‌ تیمور

از آنچه‌ تاکنون‌ گذشته‌، دریافتیم‌ که‌ ایران‌ِ این‌ زمان‌، میان‌ چندین‌ دولت‌ تقسیم‌وتجزیه‌ شده‌ بود. خراسان‌ میان‌ آل‌کرت‌ و سربداران‌ قسمت‌ شده‌ بود و دربخش‌های‌ غربی‌تر آن‌، بقایای‌ مغولان‌ هنوز در گرگان‌ و نواحی‌ آن‌، کرّ و فرّی‌داشتند. آذربایجان‌ در اختیار جلایریان‌ بود. فارس‌ و کرمان‌ واصفهان‌ در دست‌مظفریان‌ قرار داشت‌ و مازندران‌ در اختیار مرعشیان‌ بود. تقریبا همه‌ این‌ دولت‌ها به‌دلایل‌ مختلف‌از تصرف‌ تمامی‌ ایران‌ عاجز بودند و حتی‌ اگر روزگاری‌ شاه‌ شجاع‌توانست‌ برای‌ چند ماهی‌ تبریز را اشغال‌ کند، به‌ دلیل‌ شورش‌ در فارس‌، مجبور شدآن‌ را رها کرده‌ و به‌ شیراز باز گردد. برخی‌ از این‌ دولت‌ها نیز، از اساس‌، ساختارمحلی‌داشتند.

اکنون‌ میان‌ تیمور و ملوک‌الطوایف‌ِ ایران‌، مهم‌ترین‌ سلطنت‌، از آن‌ِ آل‌کرت‌ بودکه‌ در هرات‌ مستقر بود و بر خراسان‌ غربی‌ حکومت‌ می‌کرد. درست‌ در همین‌ ایام‌ملک‌ معزالدین‌ حسین‌، پادشاه‌ مقتدر آل‌ کرت‌ مرد و پسرش‌ غیاث‌الدین‌ پیرعلی‌ به‌جای‌ وی‌ نشست‌. غیاث‌الدین‌ در همان‌ آغاز در اندیشه‌ از میان‌ بردن‌ سربداران‌ افتادوجنگ‌ شیعه‌ و سنی‌ را در خراسان‌ به‌ راه‌ انداخت‌. وی‌ کوشید تا به‌ اتکای‌ سنیان‌ِنیشابور، بر نیروهای‌ سربداران‌ که‌ به‌ طور عمده‌ شیعیان‌ سبزوار بودند، حمله‌کند؛اما به‌ عکس‌، نیشابوریان‌ که‌ مخالف‌ سلطه‌ آل‌کرت‌ بودند، از سربداران‌ دفاع‌کردند و غیاث‌الدین‌ را برای‌ مدتی‌ به‌ عقب‌ راندند. این‌ جنگ‌، تأثیر زیادی‌ درتضعیف‌ نیروی‌ هر دو دولت‌ در برابر هجوم‌ تیمور و دیگر قدرت‌های‌ محلی‌ درغرب‌ سربداران‌ گذاشت‌.

تیمور انتظار داشت‌ تا آل‌کرت‌ در برابر او تسلیم‌ شوند؛ اما غیاث‌الدین‌ ازپذیرش‌ این‌ درخواست‌ و شرکت‌ در یک‌ شورای‌ بزرگ‌ از رهبران‌ خراسان‌ امتناع‌کرد. سپاه‌ تیمور در سال‌ 783 به‌ هرات‌ حمله‌ کرد و در آغاز همان‌ سال‌، بدون‌درگیری‌ عمده‌ای‌ شهر را تصرف‌ کرده‌ سلسله‌ آل‌کرت‌ را برانداخت‌.

 

یورش‌ سپاه‌ تیمور به‌ خراسان‌

نخستین‌ هدف‌ تیمور فتح‌ خراسان‌ بود. گذشت‌ که‌ طی‌ سال‌های‌ دهه‌ هفتاد قرن‌هشتم‌، سربداران‌ در یک‌ رشته‌ توطئه‌های‌ گسترده‌، از چند سوی‌ گرفتار آمده‌ بودند.از یک‌ سو غیاث‌الدین‌ از آل‌ کرت‌، می‌کوشید تا نیشابور و سپس‌ سبزوار را اشغال‌کند. از سوی‌ دیگر شاه‌ شجاع‌ که‌ در اندیشه‌ تصرف‌ خراسان‌ بود، به‌ درویشان‌معارض‌ با دولت‌ سربداران‌ از جمله‌ درویش‌ رکن‌الدین‌ کمک‌ کرد تا در این‌ اوضاع‌آشفته‌ به‌ خراسان‌ باز گردد. از سوی‌ دیگر امیرولی‌ که‌ در استرآباد و نواحی‌ آن‌ قدرتی‌داشت‌، از فرصت‌ استفاده‌ کرد و پس‌ از تصرف‌ تمامی‌ آن‌ نواحی‌ به‌ سوی‌ سبزوارتاخت‌. امیر ولی‌ در سال‌ 775 سبزوار را محاصره‌ کرد و خواجه‌ علی‌ برای‌ نجات‌ِمرکزِ خود، از مقابل‌ سپاه‌ آل‌کرت‌ گریخت‌ و به‌ سبزوار آمد. اما با بازگشت‌رکن‌الدین‌ درویش‌ واتحاد او با آل‌کرت‌، سبزوار به‌ تصرف‌ آنها درآمد.

خواجه‌ علی‌ که‌ اوضاع‌ را چنین‌ دید، به‌ استرآباد گریخت‌ و نزد دشمن‌ دیرین‌خود امیرولی‌ پناهنده‌ شد. خواجه‌ با حمایت‌ امیر ولی‌، سبزوار را از دست‌ مخالفان‌گرفت‌ و در سال‌ 782 به‌ قدرت‌ بازگشت‌. به‌ نظر می‌رسد تیمور تمامی‌ این‌ تحولات‌را دنبال‌ می‌کرده‌ است‌. زمانی‌ که‌ تیمور در سال‌ 783 هرات‌ را تصرف‌ کرد، خواجه‌علی‌ مؤید خود به‌ استقبال‌ تیمور شتافت‌؛ کما این‌ که‌ علی‌ بیک‌ رئیس‌ جانی‌قربانی‌بخش‌ طوس‌ نیز تسلیم‌ شد. تیمور در ادامه‌ فتح‌ خراسان‌ و براندازی‌ کامل‌ دولت‌آل‌کرت‌ در سال‌ 784، در سال‌ 785 طی‌ حمله‌ای‌، منطقه‌ای‌ به‌ وسعت‌ قندهار تاسیستان‌ را نیز گشود وکسانی‌ از خویشان‌ خود را به‌ حکومت‌ آن‌ نواحی‌ گمارد.

بدین‌ ترتیب‌ در نخستین‌ حمله‌ تیمور به‌ خراسان‌، این‌ منطقه‌ به‌ اشغال‌ وی‌ درآمدوبساط‌ چند دولت‌ کوچک‌ آن‌ ناحیه‌ برچیده‌ شد. روشن‌ بود که‌ اهداف‌ تیمور، به‌تصرف‌ خراسان‌ خاتمه‌ نمی‌یابد. به‌ همین‌ دلیل‌، او ضمن‌ نامه‌ای‌ به‌ شاه‌ شجاع‌، از اوخواست‌ تا سلطه‌ وی‌ را بپذیرد. پیش‌ از آن‌ که‌ پاسخ‌ روشنی‌ دریافت‌ کند، خبرآشوب‌های‌ خوارزم‌، وی‌ را نگران‌ ساخت‌ و به‌ آن‌ سوی‌ حرکت‌ کرد. گذشت‌ که‌ شاه‌شجاع‌ که‌ اعتبار و اهمیت‌ تیمور را دریافته‌ بود، در نزدیکی‌ مرگش‌، ضمن‌ نامه‌ای‌، ازاو خواست‌ تا از فرزندش‌ زین‌العابدین‌ حمایت‌ کند.

تیمور در سال‌ 786 به‌ استرآباد حمله‌ کرد. امیر ولی‌ که‌ قصد مقاومت‌ داشت‌،شکست‌ خورده‌، به‌ ری‌ گریخت‌ و در آنجا کشته‌ شد. تیمور به‌ حرکت‌ خود ادامه‌داد، سلطانیه‌ و تبریز را از دست‌ سلطان‌ احمد جلایری‌ بیرون‌ آورده‌، به‌ دست‌ یکی‌از فرماندهانش‌ سپرد و در سال‌ 787 به‌ ماوراءالنهر بازگشت‌.

 

یورش‌ سه‌ ساله‌ تیمور به‌ ایران‌

اندکی‌ پس‌ از بازگشت‌ تیمور، تبریز مورد حمله‌ توقْتَمَش‌ که‌ رئیس‌ اولوس‌ جوچی‌در منطقه‌ ماوراء قفقاز و دشت‌ قبچاق  بود، قرار گرفت‌. این‌ حمله‌ سبب‌ شد تا تیموردر سال‌ 788 حمله‌ گسترده‌ سه‌ ساله‌ خود را به‌ منطقه‌ قفقاز و ایران‌ آغاز کند. در ادامه‌همین‌ حملات‌ بود که‌ موفق‌ به‌ گشودن‌ کردستان‌، لرستان‌، فارس‌ و اصفهان‌ شد.زمانی‌ که‌ به‌ لرستان‌ رسید «حکم‌ کرد تا آتش‌ نهب‌ و غارت‌ در آن‌ حوالی‌ زدندوقلعه‌خرم‌آباد را که‌ پناه‌گاه‌ اهل‌ سَرِْ و فَساد بود، مسخّر ساختند». در جریان‌نبردی‌که‌درلرستان‌ صورت‌ گرفت‌، از جمله‌ کسانی‌ که‌ کشته‌ شد، خواجه‌ علی‌ مؤیدسبزواری‌ بود.

در این‌ وقت‌، خبر آمدن‌ سلطان‌ احمد جلایری‌ به‌ تبریز، به‌ تیمور رسید که‌ اولشکری‌ به‌ آن‌ سوی‌ فرستاد و خود نیز حرکت‌ کرد و بار دیگر تبریز را به‌ تصرف‌خود درآورد. در آنجا بود که‌ «اکابر و اشراف‌ و سادات‌ و علمای‌ تبریز مبادرت‌ به‌خدمت‌ نموده‌، سعادت‌ دست‌ بوس‌ دریافتند». پس‌ از آن‌ به‌ سوی‌ تِفْلیس‌ تاخت‌ و به‌دنبال‌ آن‌ با ترکمانان‌ قراقویونلو درگیر شد.

مقصد بعدی‌ تیمور، گرفتن‌ متصرفات‌ خاندان‌ِ مظفری‌ در اصفهان‌ و فارس‌ بود.وی‌ به‌ زین‌العابدین‌ فرزند شاه‌ شجاع‌، نامه‌ای‌ نوشت‌ و از وی‌ خواست‌ تا سروری‌ اورا بپذیرد. زین‌العابدین‌ از آمدن‌ نزد تیمور خودداری‌ ورزید و به‌ همین‌ دلیل‌ تیمور،در پاییز سال‌ 789 «مانند بَحْرِ مَوّاج‌» به‌ سوی‌ اصفهان‌ حرکت‌ کرد.

اصفهان‌ بدون‌ درگیری‌ به‌ دست‌ تیمور افتاد. وی‌ ابتدا به‌ قلعه‌ تَبَرْک‌ رفت‌ و اندکی‌بعد به‌ اردوی‌ خود در بیرون‌ شهر آمد و یکی‌ از امرای‌ خود را به‌ ضبط‌ امور شهرگماشت‌ و «حکم‌ شد که‌ در اصفهان‌ از اسب‌ و اسلحه‌، آنچه‌ باشد، به‌ ملازمان‌ درگاه‌بسپارند».

مردم‌ اصفهان‌ که‌ شاهدِ کوتاهی‌ِ امرای‌ خود در جلوگیری‌ از حمله‌ تیمور بودند،به‌ رهبری‌ فردی‌ با نام‌ علی‌ کچه‌پا که‌ به‌ قول‌ خواندمیر «از جُهّال‌ و متهوّران‌ آن‌ دیاربود، در مقام‌ دفع‌ آمدند» و شماری‌ از مأموران‌ تیمور را که‌ برای‌ ضبط‌ اموال‌ آمده‌بودند، کشتند. وی‌ می‌افزاید: «در آن‌ شب‌، بسیاری‌ از متجنّده‌ ـ سپاهیان‌ ـ که‌ جهت‌مهمات‌ به‌ شهر رفته‌ بودند، کشته‌ شدند و عده‌ مقتولان‌ به‌ سه‌ هزار رسید.»قیام‌کنندگان‌ شهر را در تصرف‌ خویش‌ گرفته‌، شروع‌ به‌ پاسداری‌ از دروازه‌ها کردند.

تیمور که‌ سخت‌ خشمگین‌ شده‌ بود، «شمشیر خشم‌ برآهیخت‌ و ترکش‌ ستم‌بگشود و چون‌ سگ‌ گزنده‌ و پلنگ‌ درنده‌، به‌ شهر درآمد». او دستور داد تا سپاهش‌ به‌شهر حمله‌ کرده‌ آن‌ را تصرف‌ کردند. پس‌ از آن‌ بود که‌ «فرمان‌ داد که‌ تیغ‌ انتقام‌ از نیام‌بیرون‌ کشند و بر قتل‌ِ عام‌ اهتمام‌ نمایند.» قرار بر آن‌ بود تا هر نفر دست‌ کم‌، سری‌ راتحویل‌ دهد. «به‌ روایت‌ِ اقل‌، هفتاد هزار سر جمع‌ آمده‌ در ظاهر اصفهان‌ از رؤوس‌کشتگان‌ منارها برآورند.» حتی‌ کسانی‌ که‌ گریخته‌ بودند، سپاه‌ از پی‌ آنها رفته‌ «همه‌ رااز کنج‌ها بیرون‌ آورده‌ بر طشت‌ خون‌ نشاندند». به‌ نوشته‌ عربشاه‌ ـ که‌ به‌ طور معمول‌مطالب‌ را با افراط‌ می‌نگارد ـ تیمور «بفرمود تا جانها تباه‌ سازند و خون‌ها بریزند و باپردگیان‌ ـ نوامیس‌ مردم‌ ـ درآویزند، زندگان‌ را به‌ دست‌ مرگ‌ بسپارند و مال‌ها به‌یغما ربایند، آبادی‌ها ویران‌ کنند و کشت‌ها بسوزند، پستان‌ زنان‌ ببرند و کودکان‌ راکشته‌ برخاک‌ افکنند...»

پس‌ از آن‌ تیمور به‌ سوی‌ فارس‌ تاخت‌. زین‌العابدین‌ مظفری‌ که‌ تاب‌ مقاومت‌نداشت‌، به‌ شوشتر گریخت‌. در آنجا شاه‌ منصور پسر عمویش‌، وی‌ را دستگیر ودرقلعه‌ای‌ زندانی‌ کرد. تیمور با رسیدن‌ به‌ شیراز بدون‌ درگیری‌ بر شهر مسلّط‌ شدوپس‌ از آن‌ بود که‌ تمامی‌ شاهزادگان‌ خاندان‌ مظفری‌ مانند عمادالدین‌ احمد، برادرشاه‌ شجاع‌ که‌ در کرمان‌ بود، با شاه‌ یحیی‌ حاکم‌ یزد، ابواسحاق  نبیره‌ شاه‌ شجاع‌ ازسیرجان‌ و بسیاری‌ دیگر «روی‌ به‌ درگاه‌ عالم‌ پناه‌ نهادند و مجموع‌ این‌ طوایف‌ به‌عواطف‌ پادشاهانه‌ سرافراز گردیدند.»

خواهیم‌ دید که‌ این‌ عواطف‌ شاهانه‌ چندان‌ به‌ درازا نینجامید؛ چرا که‌ اندکی‌ بعد،تیمور هفده‌ شاهزاده‌ مظفری‌ را یکجا از میان‌ برد و برای‌ همیشه‌ خیالش‌ را از بابت‌شورش‌ آنان‌ آسوده‌ کرد!

کمترین‌ نتیجه‌ این‌ فتوحات‌، رسیدن‌ تیمور به‌ ثروت‌های‌ بیکرانی‌ بود که‌ ملوک‌الطوایف‌، طی‌ چند دهه‌ فراهم‌ آورده‌ بودند. ابن‌ عربشاه‌ در این‌ باره‌ می‌نویسد:

در آن‌ هنگام‌ ممالک‌ عراق  عجم‌ از پادشاه‌ و بزرگان‌ خالی‌ نبود و فرمانروایان‌نامدار هر کنار، از پس‌ یکدیگر به‌ وراثت‌ به‌ شاهی‌ رسیده‌، حکومت‌ می‌کردندوممالک‌ ایشان‌ را شهرهای‌ آباد و آبادی‌های‌ نکوبنیاد فراوان‌ بود. کوهها داشت‌ سربر فلک‌ کشیده‌ و قلعه‌هایی‌ پای‌ بیگانه‌ به‌ آنها نرسیده‌.

تمامی‌ این‌ ثروت‌ها به‌ دست‌ تیمور افتاد و او آنها را به‌ سمرقند تختگاه‌ خود فرستاد.افزون‌ بر فرستادن‌ این‌ ثروت‌ها «از اهل‌ حرْفت‌ نیز طایفه‌ای‌ که‌ در هنرمندی‌ عدیل‌ونظیر نداشتند، برحسب‌ فرمان‌، عزیمت‌ ماوراءالنهر نمودند». تیمور پس‌ از فتح‌ هردیاری‌، یکی‌ از امرای‌ مورد اعتماد خود را به‌ امارت‌ آن‌ ناحیه‌ گماشته‌، به‌ سوی‌مناطق‌ جدید یورش‌ می‌برد. وی‌ در راه‌ بازگشت‌ به‌ سمرقند، شهرهای‌ مختلف‌ ایران‌را میان‌ امرا و افراد مورد اعتمادش‌ تقسیم‌ کرد.

تیمور پس‌ از یورش‌ سه‌ ساله‌ خود، در سال‌ 790 به‌ سمرقند بازگشت‌. بازماندگان‌اولوس‌ جوجی‌ از مغولان‌، به‌ رهبری‌ توقتمش‌ خان‌ که‌ هنوز در نواحی‌ خوارزم‌ کرّوفری‌ داشتند و با یافتن‌ اندک‌ فرصتی‌ به‌ ماوراءالنهر می‌تاختند، سبب‌ گشتند تاتیمور برای‌ پنجمین‌ بار به‌ سوی‌ خوارزم‌ لشکرکشی‌ کند. وی‌ پس‌ از تصرف‌خوارزم‌ «روزی‌ چند در خوارزم‌ توقف‌ فرموده‌، حکم‌ کرد مجموع‌ سکّان‌ آن‌ولایت‌ را کوچانیده‌ به‌ سمرقند بردند و عمارات‌ عالیه‌ آن‌ بلده‌ فاخره‌ را با زمین‌هموار ساختند و جو کاشتند» به‌ طوری‌ که‌ «در تمام‌ خوارزم‌ دیواری‌ که‌ مُتَنَفِّسی‌ـنَفَس‌ کِشی‌ ـ در سایه‌ آن‌ آسایش‌ نماید، موجود نمی‌شد».

 

یورش‌ پنج‌ ساله‌ تیمور به‌ ایران‌

یورش‌ جدید تیمور به‌ ایران‌ که‌ در حدود پنج‌ سال‌ به‌ درازا کشید، از سال‌ 794 باحمله‌ به‌ مازندران‌ آغاز شد. پیش‌ از این‌ در شرح‌ تاریخ‌ مرعشیان‌ گذشت‌ که‌ پس‌ ازشکست‌ سیدکمال‌الدین‌ ـ پسر میرقوام‌ الدین‌ مرعشی‌ ـ از سپاه‌ تیمور، وی‌ همراه‌بسیاری‌ از یارانش‌ به‌ قلعه‌ ماهانه‌سر که‌ در چهارفرسنگی‌ آمل‌ و در ساحل‌ دریاساخته‌ بودند، پناه‌ برد. اما تیمور به‌ آنجا نیز لشکر کشید و سادات‌ مرعشی‌ را به‌ زورتسلیم‌ کرد. تیمور پس‌ از تصاحب‌ اموال‌ و خزائن‌ مرعشیان‌، بزرگان‌ سادات‌ را به‌سمرقند تبعید کرد.

تیمور حکومت‌ آمل‌ را به‌ اسکندر شیخی‌ فرزند افراسیاب‌ چلاوی‌ سپردوهمراه‌ با سپاهی‌، پس‌ از سیزده‌ شبانه‌ روز حرکت‌ مداوم‌، خود را به‌ قصر شیرین‌رساند. همزمان‌ سپاهیان‌ دیگر تیمور به‌ فرماندهی‌ شماری‌ از فرزندانش‌، و به‌دستور وی‌ به‌ شهرهای‌ دیگر می‌تاختند و هرکجا می‌رفتند «آتش‌ نهب‌ و تاراج‌ در آن‌ولایت‌ زده‌» به‌ دنبال‌ آن‌، دستور دیگری‌ می‌رسید و حمله‌ای‌ دیگر. شهرهای‌مختلف‌ کردستان‌، لرستان‌ و خوزستان‌، به‌ سرعت‌ مورد حمله‌ لشکر وی‌ قرارگرفت‌ و بسیاری‌ از قلعه‌هایی‌ که‌ طی‌ دهها سال‌ بر کسی‌ گشوده‌ نشده‌ بود،مفتوح‌شد.

تیمور در سال‌ 795 در فارس‌ به‌ جنگ‌ با شاه‌ منصور رفت‌. وی‌ در این‌ حمله‌،آخرین‌ امیر مظفری‌ را کشته‌، آن‌ سلسله‌ را از بیخ‌ و بن‌ برکند و حکومت‌ فارس‌ را به‌فرزندش‌ عمر شیخ‌ داد. در ادامه‌ همین‌ ماجرا بود که‌ خاندان‌ مظفری‌ قتل‌ِ عام‌ شدند.

تیمور از آنجا به‌ اصفهان‌ آمد و پس‌ از توقفی‌ کوتاه‌ راهی‌ همدان‌ شد. تیمور که‌امارت‌ آذربایجان‌ را تا حدود دربند و مرزهای‌ روم‌ به‌ فرزندش‌ میرانشاه‌ داده‌ بود، ازآماده‌ شدن‌ ترکمانان‌ قراقویونلو و آِ قویونلو برای‌ جنگ‌ با وی‌ آگاه‌ شد. در جنگی‌که‌ درگرفت‌، ترکمانان‌ با رها کردن‌ تمامی‌ خَدَم‌ و حَشَم‌ خود گریختند و بسیاری‌ ازآنان‌ کشته‌ شدند. تیمور باز هم‌ فرزندانش‌ را به‌ اطراف‌ و اکناف‌ گسیل‌ کرد تافتوحات‌ تازه‌ای‌ کنند و غنائم‌ بیشتری‌ به‌ همراه‌ آورند.

هدف‌ بعدی‌ تیمور بغداد بود که‌ سلطان‌ احمد جلایری‌ در آنجا بر تخت‌ نشسته‌بود. وی‌ شیخ‌ الاسلام‌ عبدالرحمان‌ اسفراینی‌ را که‌ از مشایخ‌ بود، نزد تیمور فرستادوتیمور هم‌ که‌ به‌ صوفیان‌ کمال‌ احترام‌ را می‌گذاشت‌، از وی‌ استقبال‌ کرد. پیام‌ او ازسلطان‌ این‌ بود که‌ «بنده‌ و خدمتکارم‌»، اما نمی‌توانم‌ «سعادت‌ پای‌بوس‌ حاصل‌نمایم‌». تیمور در شرایطی‌ بود که‌ نمی‌توانست‌ به‌ این‌ مقدار راضی‌ باشد؛ به‌ همین‌دلیل‌، با همه‌ احترامی‌ که‌ به‌ شیخ‌ گذاشت‌، در اواخر سال‌ 785 راهی‌ بغداد شد و این‌شهر را از تصرف‌ سلطان‌ احمد خارج‌ کرد. البته‌ سلطان‌ جلایری‌ به‌ حلب‌ گریخت‌وچندی‌ بعد، بار دیگر، حکومت‌ بغداد را به‌ دست‌ آورد.

از این‌ پس‌ حملات‌ تیمور به‌ سرزمین‌های‌ شمال‌ عراق  و جنوب‌ ترکیه‌ فعلی‌آغاز می‌شود. سرزمین‌ دیارْبَکر و مارْدین‌، با همه‌ فراخی‌ و گستردگی‌ و با وجودقلعه‌های‌ فراوان‌، مدتی‌ زیر تاخت‌ و تاز سپاه‌ تیمور بود. پس‌ از آن‌ تیمور باز به‌سراغ‌ گرجستان‌ رفت‌؛ چرا که‌ هنوز توقتمش‌خان‌، قدرت‌ را در آن‌ نواحی‌ در اختیارداشت‌ و هر از چندی‌، مشکلاتی‌ را برای‌ تیمور به‌ وجود می‌آورد. تیمور در تعقیب‌سپاه‌ توقتمش‌ تا مسکو پیشروی‌ کرد. نبرد تیمور در نواحی‌ شمالی‌ خزر تا سال‌ 788به‌ طول‌ انجامید و «چون‌ تمامت‌ دشت‌ خزر و سایر بلاد شمال‌ در تحت‌ تصرف‌بندگان‌ صاحبقران‌ بی‌همال‌ آمد و دشمنان‌ را کشته‌ و آواره‌ ساخت‌» در اوایل‌ بهارسال‌ 798 به‌ آرامی‌ به‌ سوی‌ سمرقند بازگشت‌ و بدین‌ ترتیب‌ این‌ مرحله‌ یورش‌ پنج‌ساله‌ نیز تمام‌ شد.

تیمور مدتی‌ را در سمرقند به‌سر برده‌، بنای‌ کاخ‌ سازی‌ و باغ‌ سازی‌ در سمرقند راگذاشت‌ و در این‌ راه‌ از «استادان‌ ماهر و معماران‌ صادق  که‌ از خراسان‌ و عراق وآذربایجان‌ و بغداد و سایر امصار و بلاد در سمرقند جمع‌ آورده‌» بود، بهره‌ برد. درهمین‌ زمان‌ بود که‌ فرزندش‌ شاهرخ‌ را به‌ حکومت‌ خراسان‌ گماشت‌.

تیمور در سال‌ 800 هجری‌، فتوحات‌ خود را در هند آغاز کرد و در سال‌ 801دهلی‌ را تصرف‌ نمود. در این‌ حمله‌، لشکریان‌ وی‌، طی‌ ماهها به‌ فتح‌ شهرها ومناطق‌مختلف‌ پرداختند؛ فتوحاتی‌ که‌ همگی‌، با رضایت‌ یا بی‌رضایت‌ تیمور، همراه‌ با قتل‌و غارت‌ فراوان‌ و گسترده‌ بود.

 

یورش‌ هفت‌ ساله‌ تیمور به‌ ایران‌

تیمور برای‌ بار سوم‌، در پاییز سال‌ 802 به‌ سوی‌ ایران‌ حرکت‌ کرد. اولین‌ هدف‌ وی‌اصلاح‌ امور مربوط‌ به‌ میرانشاه‌، فرزندش‌ بود که‌ برای‌ مدتی‌ گرفتار نوعی‌ جنون‌شده‌ «اکثر اوقات‌، ]کارهای‌[ او بر نهجی‌ صادر می‌شد که‌ مرضی‌ و پسندیده‌ عقلانبود، گاه‌ به‌ مجرد خیالی‌ به‌ خون‌ بیگناهی‌ فرمان‌ می‌داد و...». میرانشاه‌ عزل‌ شد، اماکیفری‌ برای‌ او در نظر گرفته‌ نشد. البته‌ بسیاری‌ از ندیمان‌ و همراهان‌ او که‌ وی‌ را درمجالس‌ بزم‌ و تفریح‌ همراهی‌ می‌کردند، کشته‌ شدند. بعدها میرانشاه‌ به‌ دست‌قرایوسف‌ِ ترکمان‌ کشته‌ شد.

پس‌ از آن‌، تیمور برای‌ جنگ‌ با سلطان‌ احمد جلایری‌، راهی‌ بغداد شد. دو سه‌روزی‌ از محاصره‌ شهر نگذشته‌ بود که‌ تیمور خبر شورش‌ تبریز را شنیده‌، از آنجا به‌سوی‌ این‌ شهر تاخت‌. اندکی‌ بعد به‌ گرجستان‌ رفت‌. هدف‌ وی‌ گوشمالی‌ دادن‌گرجیان‌ به‌ دلیل‌ حمایت‌ از جلایریان‌ و پناه‌ دادن‌ به‌ طاهر، فرزند سلطان‌ احمدجلایری‌ بود. سپاهیان‌ تیمور آن‌ سرزمین‌ را گشوده‌ «به‌ ضرب‌ تیغ‌ انتقام‌ روی‌ زمین‌را از خون‌ آن‌ بی‌دینان‌ لعل‌ فام‌ گردانیدند و هر که‌ را که‌ یافتند کارش‌ ساختند...وکلیساهای‌ ایشان‌ را به‌ زمین‌ هموار کردند».

پس‌ از آن‌ بود که‌ شمار زیادی‌ از سپاهیان‌ تیمور راهی‌ بغداد شدند. سلطان‌ احمدجلایری‌ مخفیانه‌ بغداد را رها کرد و به‌ سراغ‌ ترکمانان‌ رفت‌. وی‌ آنان‌ را به‌ بغدادآورده‌، امکانات‌ زیادی‌ در اختیارشان‌ نهاد و همراه‌ آنان‌ به‌ سوی‌ شامات‌ رفت‌. درآنجا پس‌ از نبردی‌، بدون‌ آن‌ که‌ موفق‌ به‌ فتح‌ حلب‌ شود، راهی‌ سرزمین‌ عثمانی‌ شدو به‌ سلطان‌ بایزید پناهنده‌ گردید.

کرّ و فر تیمور در گرجستان‌ ادامه‌ یافت‌ و بسیاری‌ از قلعه‌ها و شهرها گشوده‌ شد.این‌ حملات‌ تا آنجا ادامه‌ یافت‌ که‌ گرگین‌خان‌ حاکم‌ گرجستان‌، تسلیم‌ شد و «سوگندغلاظ‌ و شداد بر زبان‌ رانده‌ که‌ مده‌ الحیاه‌ از وظایف‌ خدمتکاری‌ و جان‌ سپاری‌وادای‌ جزیه‌ و باج‌ گذاری‌ تهاون‌ و تقصیر جایز ندارد».

اکنون‌ نوبت‌ عثمانیان‌ بود که‌ این‌ زمان‌ به‌ «مزید شوکت‌ و کثرت‌ ساز و عدت‌وفسحت‌ مملکت‌ و بسیاری‌ اعوان‌ و انصار و انبوهی‌ لشکر جرّار» ممتاز بودند.تیمور از توسعه‌ خواهی‌ بایزید نسبت‌ به‌ گرفتن‌ خراج‌ اَرْزَنْجان‌، خشمگین‌ شد. ابتدابه‌ دلیل‌ آن‌ که‌ «اهالی‌ روم‌ پیوسته‌ با نصارا و مشرکان‌ فرنگ‌ در حرب‌ و جنگ‌» هستندو «در اعلای‌ معالم‌ دین‌ و ترویج‌ احکام‌ سیدالمرسلین‌ (ص‌) می‌کوشیدند» بنای‌جنگ‌ با آنان‌ را نداشت‌. لذا نامه‌ای‌ نوشت‌ و از بایزید خواست‌ تا قدر خویش‌ رابشناسد! بایزید حاضر به‌ پذیرش‌ درخواست‌ تیمور نشد و به‌ همین‌ دلیل‌ کار به‌جنگ‌ کشید.

سپاه‌ تیمور در سال‌ 803 به‌ سوی‌ شهر سیواس‌ تاخت‌. این‌ شهر با باروی‌ استواروخندقی‌ بزرگ‌ محاصره‌ شده‌ بود. فشار سپاهیان‌ تیمور سبب‌ شد تا شهر پس‌ ازهیجده‌ روز سقوط‌ کند. تیمور از آنجا به‌ سوی‌ شامات‌ تاخت‌ و حلب‌، حمص‌وحتی‌ بعلبک‌ و در ادامه‌ دمشق‌ را نیز تصرف‌ کرد. بدین‌ ترتیب‌ سرزمین‌ شامات‌ که‌در برابر مغولان‌ استوار مانده‌ بود، این‌ بار توسط‌ سپاه‌ تیمور به‌ طور کامل‌ فتح‌ شد.

تیمور پس‌ از فتح‌ آن‌ نواحی‌، به‌ بغداد بازگشت‌ و مدتی‌ در آنجا بود. در همین‌فاصله‌ «در روضه‌ مقدّس‌ امام‌ موسی‌ (ع‌) به‌ زیارت‌ مشغول‌ شده‌» و در محرم‌ سال‌804 از این‌ شهر خارج‌ شد. در راه‌ «از حله‌ گذشته‌ تا مشهد مقدس‌ امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام‌ رفتند و روی‌ نیاز بر آن‌ آستان‌ مالیده‌» ولایت‌ واسط‌ را غارت‌ کرده‌، به‌تبریزرفت‌!

دشواری‌های‌ بعدی‌ تیمور با بایزید عثمانی‌ به‌ لشکرکشی‌ مجدد تیمور به‌ سال‌804 به‌ سوی‌ سرزمین‌ روم‌ انجامید. در جنگی‌ که‌ در نزدیکی‌ شهر انقره‌ یا انکوریه‌ ـآنکاراـ صورت‌ گرفت‌، تیمور موفق‌ شد سلطان‌ بایزید عثمانی‌ را به‌ اسارت‌ خوددرآورد. سلطان‌ پس‌ از چند ماهی‌ که‌ در اسارت‌ بود، درگذشت‌.

تیمور مدت‌ها در نواحی‌ روم‌ و گرجستان‌ به‌ استوار کردن‌ موقعیت‌ خودوبرقراری‌ ارتباط‌ با امیران‌ مصر و ارسال‌ فتح‌نامه‌ برای‌ دولت‌های‌ بزرگ‌ و کوچک‌مشغول‌ بود. وی‌ پس‌ از آن‌ که‌ فرزندانش‌ در بخش‌های‌ مختلف‌ فتح‌ شده‌ به‌فعالیت‌های‌ فراوان‌ نظامی‌ دست‌ زدند، در بهار سال‌ 806 راهی‌ سمرقند شد. تیموردر مسیر عبور، تصمیم‌ گرفت‌ تا اسکندر شیخی‌ ـ فرزند افراسیاب‌ چلاوی‌ ـ را که‌ اورا به‌ امارت‌ بخشی‌ از مازندران‌ گمارده‌ و اکنون‌ سر به‌ شورش‌ نهاده‌ بود، تأدیب‌ کند.شورش‌ وی‌ سرکوب‌ شد، اما از خود وی‌ هیچ‌ خبری‌ به‌ دست‌ نیامد و مفقود شد.

اکنون‌ تیمور با فتح‌ بخش‌ اعظم‌ دنیای‌ اسلام‌، به‌ سمرقند پایتخت‌ خویش‌بازگشت‌ تا تحت‌ عنوان‌ مراسم‌ ازدواج‌ فرزندانش‌، جشنی‌ به‌ مناسبت‌ این‌ همه‌پیروزی‌ را که‌ طی‌ آن‌ صدها هزار نفر از مسلمانان‌ کشته‌ شده‌ و اموال‌ بسیاری‌ غارت‌شده‌ بود، برگزار کند. این‌ مراسم‌ از روز یک‌شنبه‌، روزِ نخست‌ِ ربیع‌ الاول‌ سال‌ 807آغاز شد و برای‌ روزهای‌ متوالی‌ ادامه‌ یافت‌. در این‌ مراسم‌، نمایندگان‌ بسیاری‌ ازکشورها نیز حضور داشتند.

تیمور پس‌ از این‌ همه‌ خونریزی‌ در جهان‌ اسلام‌، به‌ ظاهر شرمگین‌ به‌ نظرمی‌آمد. نوشته‌اند که‌ ویرانگری‌های‌ او از جهاتی‌ بسیار وسیع‌تر از مغولان‌ بود، چه‌،حملات‌ او به‌ بغداد سبب‌ شد تا نود و نه‌ درصد جمعیت‌ این‌ شهر از میان‌ رفت‌. به‌ هرروی‌، در پایان‌ عمر تصمیم‌ گرفت‌ تا همانند برخی‌ دیگر از سلاطین‌ ایرانی‌، به‌وسیله‌با جهاد با کفار وتسخیر سرزمین‌های‌ کفر، خونریزی‌های‌ فراوان‌ خود را در جهان‌اسلام‌ جبران‌ کند. هدف‌ این‌ بود تا «این‌ معنا سبب‌ غفران‌ بعضی‌ مآثم‌ و جرایم‌ گرددکه‌ در اوان‌ جهانگیری‌... صدور یافته‌ بود».

این‌ مسأله‌ در ظاهر، انگیزه‌ لشکرکشی‌ تیمور به‌ سرزمین‌ چین‌ بود. او با وجودسپاهی‌ که‌ شمار آن‌ نزدیک‌ به‌ هشتصد هزار سواره‌ و پیاده‌ بود، یکی‌ از بزرگترین‌لشکرها را در تاریخ‌ نظامی‌ بشر تا پیش‌ از عصر جدید در اختیار داشت‌. حرکت‌سپاه‌، در جمادی‌الاولی‌ سال‌ 807 آغاز شد و سیل‌ سپاهیان‌ بود که‌ به‌ سوی‌ چین‌ به‌حرکت‌ درآمد. زمانی‌ که‌ تیمور به‌ منطقه‌ اترار رسید، در شعبان‌ همان‌ سال‌، گرفتارتب‌ سختی‌ شد و در هفدهم‌ آن‌ ماه‌، پس‌ از سی‌ و شش‌ سال‌ فرمانروایی‌، درگذشت‌.جنازه‌ وی‌ را به‌ سمرقند آوردند و در محلی‌ که‌ خود بنا کرده‌ بود، و به‌ نام‌ گور امیرشهرت‌ یافت‌، دفن‌ کردند.

 

تیمور و احترام‌ به‌ مشایخ‌ صوفیه‌

تیمور در دورانی‌ پا به‌ عرصه‌ سیاست‌ نهاد که‌ جهان‌ اسلام‌، به‌ویژه‌ بخش‌ شرقی‌،غرق  در تصوّف‌ و گرایش‌های‌ خانقاهی‌ بود. مشایخ‌ فراوانی‌ در گوشه‌ و کنار این‌سرزمین‌ وسیع‌ در خانقاه‌های‌ بزرگی‌ حضور داشتند و مریدان‌ بی‌شمار آنان‌، به‌ ایشان‌ارادت‌ می‌ورزیدند از سر اخلاص‌، اموال‌ فراوانی‌ را وقف‌ خانقاه‌ها می‌کردند.

تیمور از روی‌ اعتقاد یا سیاست‌، خود را سخت‌ مرید مشایخ‌ نشان‌ می‌داد و هرشهری‌ را که‌ می‌گشود، به‌ سلسله‌ مشایخ‌ شهر احترام‌ فراوان‌ می‌نهاد. وی‌ خود نزدبرخی‌ از مشایخ‌ مشهور حاضر می‌شد و ابراز ارادت‌ می‌کرد. همچنین‌ در طی‌ مسیر،مزار مشایخ‌ معروف‌ را زیارت‌ می‌کرد. این‌ کار در میان‌ توده‌های‌ مرید که‌ می‌دیدندتیمور لنگ‌ اما جهانگشا، این‌ چنین‌ به‌ شیخ‌ آنان‌ احترام‌ می‌نهد، تأثیر زیادی‌ داشت‌.

سمرقندی‌ در مطْلَع‌ُ السعدین‌ اشاره‌ کرده‌ که‌ خود تیمور در بیابانها به‌ ساختن‌لَنْگَرْها می‌پرداخته‌ و قریه‌هایی‌ را وقف‌ آن‌ می‌کرده‌ است‌. این‌ لنگر اصطلاح‌ دیگری‌در کنار رباط‌ و خانقاه‌ است‌.

یکی‌ از زیارت‌گاه‌هایی‌ که‌ تیمور به‌ آن‌ علاقه‌ داشت‌، مزار شیخ‌ احمد جام‌معروف‌ به‌ ژنده‌ پیل‌ بود. تیمور افزون‌ بر زیارت‌ آن‌، به‌ درخواست‌ یکی‌ از اعقاب‌شیخ‌ با نام‌ خواجه‌ ضیاءالدین‌ یوسف‌، دستور داد تا دو خانقاه‌ مقابل‌ هم‌ در سمت‌شرقی‌ آرامگاه‌ جام‌ بنا کنند. همچنین‌ در کنار مزار سیف‌الدین‌ باخِرْزی‌ باغ‌ بزرگی‌ایجاد کرد.

برخی‌ از امیران‌ شهرها که‌ از ارادت‌ تیمور به‌ صوفیان‌ آگاه‌ بودند، از مشایخ‌ به‌عنوان‌ سفیر خود نزد تیمور بهره‌ می‌بردند تا مورد سخت‌گیری‌ کمتری‌ قرار گیرند.

پس‌ از تیمور، اعقاب‌ او نیز به‌ این‌ قبیل‌ کارها ادامه‌ دادند و بر اثر کوشش‌های‌آنان‌، نهضت‌ خانقاهی‌ بیش‌ از پیش‌ رشد و گسترش‌ یافت‌. شاهْرُخ‌ (م‌ 850) فرزندامیر تیمور، و نوادگان‌ تیمور یعنی‌ میرزا ابوالقاسم‌ بابر (م‌ 861) و نیز سلطان‌حسین‌بایْقَرا (م‌911) همین‌ سیاست‌ را دنبال‌ می‌کردند.

حرکت‌ خانقاه‌ سازی‌ در دوره‌ تیموری‌، به‌ اندازه‌ای‌ گسترده‌ بود که‌ می‌توان‌صدها خانقاه‌ را که‌ توسط‌ امیران‌ تیموری‌، وزیران‌ و حکمرانان‌ شهرهای‌ تحت‌سیطره‌ آنان‌ ساخته‌ شده‌، برشمرد. در واقع‌ هیچ‌ دوره‌ای‌ به‌ این‌ اندازه‌، دامنه‌خانقاه‌هاگسترده‌ نبوده‌است‌.

 

تیمور و مسائل‌ مذهبی‌

تیمور در کنار کشورگشائی‌های‌ بزرگ‌ خود که‌ طی‌ آنها هزاران‌ نفر کشته‌ و قتل‌ عام‌می‌شدند، می‌کوشید تا پوششی‌ مذهبی‌ برای‌ کارهای‌ خود دست‌ و پا کند. گذشت‌ که‌در وقت‌ حمله‌ به‌ مازندران‌ به‌ سید کمال‌الدین‌، فرزند میرقوام‌الدین‌ مرعشی‌ گفت‌ که‌حمله‌ او نه‌ به‌ خاطر مال‌ و منال‌، بلکه‌ برای‌ آن‌ بوده‌ که‌ شنیده‌ است‌ مذهب‌ شما،مذهب‌ نادرستی‌ است‌. البته‌ کمال‌الدین‌ پاسخ‌ شایسته‌ای‌ به‌ او داد وگفت‌، کسی‌ که‌این‌ اندازه‌ مال‌ و جان‌ و ناموس‌ مسلمانان‌ را در معرض‌ حمله‌ قرار می‌دهد، حق‌ امربه‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر ندارد.

تیمور پس‌ از فتح‌ شهرها، به‌ ظاهر می‌کوشید تا مراکز فحشا و فساد را تعطیل‌کند. سمرقندی‌ نوشته‌ است‌ که‌ تیمور:

جمیع‌ ممالک‌ را از رجس‌ خرابات‌ و مصطبه‌ پاک‌ فرمود با آن‌ که‌ هر روز مبلغ‌ چندتومان‌ از سوق  السلطان‌ بغداد و تیمانچه‌ تبریز و کوی‌ دراز سلطانیه‌ و بیت‌ اللطف‌شیراز و کوی‌ بایان‌ کرمان‌ و خرابات‌ خوارزم‌ حاصل‌ بود، منافع‌ این‌ مواضع‌ رانابوده‌ انگاشت‌ و رقم‌ عدم‌ بر دینار و درم‌ آن‌ نگاشت‌.

تیمور از نظر مذهبی‌، فردی‌ سنّی‌ مذهب‌ بود. در عین‌ حال‌، به‌ زیارت‌ مشایخ‌ بزرگ‌صوفی‌، و در عراق  هم‌ به‌ زیارت‌ قبور امامان‌ علیهم‌السلام‌ که‌ این‌ زمان‌، نزد سنیان‌هم‌ بسیار محترم‌ بوده‌اند، می‌رفته‌ است‌. پیش‌ از این‌، از زیارت‌ قبر امام‌ علی‌ و امام‌کاظم‌ ـ علیهماالسلام‌ ـ توسط‌ تیمور و همراهانش‌ یاد کردیم‌.

ابن‌ خلدون‌ که‌ دیداری‌ با تیمور داشته‌، در این‌ باره‌ نوشته‌ است‌ که‌ تیمور شاهی‌است‌ از میان‌ شاهان‌. برخی‌ او را دانشمند تصور می‌کنند و برخی‌ او را به‌ دلیل‌اعتنایش‌ به‌ اهل‌ بیت‌ پیامبر(ص‌) رافضی‌ می‌دانند و حتی‌ کسانی‌ او را زرتشتی‌معرفی‌ می‌کنند. او هیچکدام‌ اینها نیست‌. او بیش‌ از اندازه‌ زیرک‌ و باهوش‌ است‌؛ درباره‌ چیزهایی‌ که‌ می‌داند تحقیق‌ فراوان‌ کرده‌ است‌ و در باره‌ چیزهایی‌ که‌ نمی‌داند،تحقیق‌می‌کند.

 

جانشینان‌ِ تیمور

با مرگ‌ تیمور، بسیاری‌ از دستاوردهای‌ او، به‌ویژه‌ در سرزمین‌های‌ غربی‌، به‌ سرعت‌از دست‌ رفت‌. جغرافیای‌ دنیای‌ اسلام‌، طی‌ دوره‌ ایلخانی‌، به‌ قدری‌ دچار آشفتگی‌واسیر ملوک‌ الطوایف‌ شده‌ بود که‌ در واقع‌ امکان‌ ایجاد اتحاد میان‌ این‌ همه‌سرزمین‌، وجود نداشت‌. اما صرف‌ نظر از این‌ مسایل‌، مشکل‌ اصلی‌ در ساختارحکومتی‌، خودِ تیمور و وضعیت‌ فرزندان‌ و نزاع‌های‌ خانوادگی‌ میان‌ آنان‌ بود.

در یک‌ مقایسه‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ دولت‌ تیمور برخلاف‌ دولتی‌ که‌ چنگیز برجای‌گذاشت‌، به‌ دلیل‌ تشتّت‌ و پراکندگی‌ قبایل‌ و ناسازگاری‌های‌ طولانی‌ میان‌ آنان‌،نمی‌توانست‌ پایدار بماند. نظام‌ داخلی‌ خاندان‌ چنگیز و اطاعت‌ برادران‌ از فردانتخاب‌ شده‌، آن‌ هم‌ با وجود یک‌ شورای‌ بزرگ‌ با نام‌ قوریلتای‌، نشان‌ از وجودِمناسباتی‌ حساب‌ شده‌ در ساختار دولت‌ مغولی‌ دارد. در دولت‌ تیمور، چنین‌مناسباتی‌ وجود نداشت‌ و تقریبا همه‌ برادران‌ و نوادگان‌ به‌ جان‌ یکدیگر افتادند.

به‌ علاوه‌، حوزه‌ای‌ که‌ در اختیار تیمور قرار گرفته‌ بود، بسیار گسترده‌تر از حوزه‌مغولان‌ در زمان‌ درگذشت‌ چنگیز بود. اکنون‌ چنین‌ سرزمین‌ گسترده‌ای‌ در اختیارفرزندان‌ و نوادگان‌ تیمور قرار گرفته‌ بود و هر یک‌ بر سر تصاحب‌ سرزمین‌های‌بیشتر، با دیگری‌ در جنگ‌ بود.

در بخش‌ شمال‌ غرب‌ و غرب‌ ایران‌ از گرجستان‌ تا سلطانیه‌، میرانشاه‌ پسر تیمورو فرزندانش‌ خلیل‌ سلطان‌، عمر و ابوبکر حکومت‌ می‌کردند. نواحی‌ جنوب‌ غرب‌ایران‌ در اختیار فرزندان‌ عمر شیخ‌ ـ فرزند تیمور ـ بود. سه‌ فرزند او رستم‌،پیرمحمد و اسکندر در عراق  عجم‌ تا یزد و فارس‌ حکمرانی‌ داشتند.

بخش‌ شرقی‌ ایران‌ و به‌ طور مشخص‌ خراسان‌ و سیستان‌ هم‌ در اختیار شاهرخ‌بود. شاهرخ‌ از سال‌ 799 بر این‌ منطقه‌ حکومت‌ می‌کرد و نیرومندترین‌ جانشین‌تیمور بود. سرزمین‌های‌ ماوراءالنهر نیز در اختیار فرزندان‌ شاهرخ‌، یعنی‌ ابراهیم‌سلطان‌ واُلُغ‌ بیگ‌ قرار داشت‌.

در ماوراءالنهر، خلیل‌ سلطان‌ پسر میرانشاه‌ که‌ در آخرین‌ روزهای‌ زندگی‌ تیمور،فرماندهی‌ سپاه‌ را برای‌ حمله‌ به‌ چین‌ عهده‌دار بود، سمرقند را در اختیار گرفت‌. ازسوی‌ دیگر پیر محمد فرزند جهانگیر پسر تیمور، که‌ بنا به‌ وصیت‌ تیمور قرار بودجانشین‌ تیمور شود، در نواحی‌ جنوبی‌ افغانستان‌ فعلی‌ متوقف‌ شد. بنابرین‌، دراین‌منطقه‌، یک‌ مثلث‌ ایجاد شد. شاهرخ‌ در غرب‌، خلیل‌ سلطان‌ در شرق وپیرمحمد در جنوب‌.

در غرب‌ ایران‌، آذربایجان‌ نیز که‌ مدت‌ها تیمور برای‌ حفظ‌ دولت‌ خویش‌ در آن‌تلاش‌ کرده‌ بود، به‌ سرعت‌ از دست‌ رفت‌. دلیل‌ آن‌، افزون‌ بر جنگ‌های‌ داخلی‌ میان‌خاندان‌ تیموری‌، قدرت‌ تراکمانان‌ قراقویونلو به‌ رهبری‌ قرایوسف‌ بود که‌ به‌ طورسنتی‌ منطقه‌ را در اختیار داشتند و توانستند تیموریان‌ را از آن‌ ناحیه‌ بیرون‌ کنند.رقیب‌ دیگر تیموریان‌ در این‌ ناحیه‌، سلطان‌ احمد جلایری‌ بود.

جنگ‌ خانگی‌ تیموریان‌ در آذربایجان‌ میان‌ عمر و ابوبکر پسران‌ میرانشاه‌ و نیزپدرشان‌ بود که‌ از ابوبکر دفاع‌ می‌کرد. در این‌ درگیری‌ها که‌ هر از چندی‌، یکی‌ پیروزمی‌شد، بازنده‌ اصلی‌ توده‌های‌ مردم‌ و امیرانی‌ بودند که‌ خود وخانواده‌هایشان‌ قتل‌عام‌ و اموالشان‌ غارت‌ می‌شد.

به‌ هر روی‌، دولت‌ تیموری‌ به‌ مرکزیت‌ هرات‌ راه‌ خویش‌ را در سلطه‌ بربخش‌های‌ مهمی‌ از ایران‌ شرقی‌ تا مرکزی‌ ادامه‌ داد و هر چند شاهرخ‌ برای‌ مدتی‌دامنه‌ اقتدارش‌ را بر ایران‌ بزرگ‌ گسترش‌ داد، اما این‌ اقتدار دیری‌ نپایید و دولت‌تیموری‌ به‌ هرات‌ و بخشی‌ از خراسان‌ محدود شد؛ اما سیر این‌ تحولات‌:

 

دوران‌ طلایی‌ شاهرخ‌ برای‌ تیموریان‌

شاهرخ‌ (779 ـ 850) را عاقل‌ترین‌ فرزند تیمور دانسته‌اند. در واقع‌ به‌ جز درایت‌وهوش‌، به‌ دلایل‌ مختلف‌، و بیشتر به‌ دلیل‌ آن‌ که‌ وی‌ از سال‌ها قبل‌ بر تخت‌ خراسان‌تکیه‌ داشت‌، توانست‌ دولت‌ تیموری‌ را در هرات‌ حفظ‌ کند.

پس‌ از مرگ‌ِ تیمور، شاهرخ‌ می‌رفت‌ تا به‌ مهم‌ترین‌ جانشین‌ تیمور تبدیل‌ شود.وی‌ در عین‌ حال‌ که‌ در خراسان‌ قدرت‌ فوق  العاده‌ای‌ داشت‌، مشکلاتی‌ هم‌ پیش‌ روداشت‌ که‌ می‌باید آنها را حل‌ می‌کرد.

در سال‌ 807 اندکی‌ پس‌ از درگذشت‌ تیمور، سلطان‌ علی‌ سربداری‌ ـ برادر زاده‌وجیه‌الدین‌ مسعود ـ در سبزوار و طوس‌ بر ضد شاهرخ‌ شورید که‌ پس‌ از مدتی‌دستگیر و در صفر سال‌ 808 به‌ دست‌ شاهرخ‌ کشته‌ شد. شاهرخ‌ برای‌ استقراردولت‌خویش‌ ناچار بود تا با شورش‌هایی‌ که‌ در نواحی‌ مختلف‌ روی‌ می‌داد،مقابله‌کند.

خراسان‌ بدون‌ ماوراءالنهر برای‌ بقای‌ دولت‌ تیموری‌ که‌ ریشه‌ و اساسش‌ ازماوراءالنهر و قبایل‌ آن‌ نواحی‌ بود، ارزش‌ نداشت‌. به‌ همین‌ دلیل‌ در سال‌ 811شاهرخ‌ به‌ ماوراءالنهر لشکر کشید تا سمرقند، پایتخت‌ تیمور را از دست‌ خلیل‌سلطان‌ بدر آورد. پیش‌ از آن‌، خدای‌داد فرزند حسین‌ برلاس‌ از امیران‌ تیمور،توانسته‌ بود خلیل‌ سلطان‌ را دستگیر کرده‌ و سمرقند را به‌ تصرف‌ خود درآورد. به‌این‌ ترتیب‌ شاهرخ‌ بر این‌ منطقه‌ وسیع‌ نیز که‌ قدرت‌ اصلی‌ تیموریان‌ از آن‌ برمی‌خواست‌، تسلط‌ یافت‌ و فرزندش‌ اُلُغ‌ بیگ‌ را بر ماوراءالنهر گماشته‌ به‌هرات‌بازگشت‌.

اکنون‌ می‌بایست‌ به‌ سوی‌ مناطق‌ مرکزی‌ ایران‌ می‌آمد و این‌ نواحی‌ را نیز به‌حوزه‌ اقتدار خود می‌افزود. اصفهان‌ یکی‌ از شهرهایی‌ بود که‌ علاوه‌ بر اهمیت‌ آن‌ به‌عنوان‌ یک‌ شهر بزرگ‌، تصرف‌ آن‌ برای‌ تسلط‌ بر بخش‌های‌ دیگری‌ از مرکز ایران‌ضرروری‌ بود. اسکندر و رستم‌ و پیرمحمد فرزندان‌ عمر شیخ‌ ـ پسر تیمور ـ بر سرتسلط‌ بر فارس‌ و اصفهان‌ با یکدیگر در نبرد بودند.

اسکندر و رستم‌ در سال‌ 814 به‌ جان‌ یکدیگر افتادند که‌ طی‌ آن‌، اسکندر بر این‌شهر غلبه‌ کرد. به‌ دنبال‌ آن‌ شاهرخ‌ در سال‌ 816 هجری‌ به‌ اصفهان‌ لشکر کشید و باکور کردن‌ اسکندر، بر این‌ شهر که‌ مرکز عراق  عجم‌ شده‌ بود، تسلط‌ یافت‌. از این‌زمان‌، شهر اصفهان‌ در قلمرو شاهرخ‌ قرار گرفت‌ و شاهرخ‌ شهر مزبور را به‌ رستم‌برادر اسکندر داد. این‌ شاهزاده‌ تیموری‌ یعنی‌ رستم‌، به‌ مدت‌ سی‌ سال‌ بر این‌ شهرحکومت‌ کرد و آثاری‌ از خود برجای‌ گذاشت‌.

پس‌ از رستم‌، سلطان‌ محمد پسر بایْسُنْقر ـ فرزند شاهرخ‌ ـ برای‌ چند سال‌حکومت‌ اصفهان‌ را داشت‌ و پس‌ از آن‌ که‌ در سال‌ 855 در جنگی‌ با برادر خودبابرمیرزا شکست‌ خورد، کشته‌ شد. از روزگار وی‌ نیز آثاری‌ در این‌ شهر برجای‌مانده‌ است‌.

گفتنی‌ است‌ که‌ تلاش‌های‌ بعدی‌ شاهرخ‌ در لشکرکشی‌ به‌ آذربایجان‌ سبب‌ شد تابار دیگر این‌ منطقه‌ تحت‌ نفوذ وی‌ در آمده‌ و نام‌ وی‌ در سکه‌های‌ آن‌ دیار حک‌ شود.پیش‌ از آمدن‌ او، برادرش‌ میرانشاه‌ به‌ دست‌ قرایوسف‌ قراقویونلو کشته‌ شده‌ بودوزمانی‌ که‌ او به‌ آذربایجان‌ تاخت‌، قرایوسف‌ درگذشت‌ و شاهرخ‌ با شکست‌ دادن‌فرزندنش‌ اسکندر، توانست‌ سلطه‌ خود را بر آن‌ نواحی‌ بگستراند و جهانشاه‌ فرزنذدیگر قرایوسف‌ را از طرف‌ خود بر آن‌ مناطق‌ بگمارد.

شاهرخ‌ پس‌ از یک‌ دوره‌ حکومت‌ طولانی‌، به‌ سال‌ 850 درگذشت‌. ابتدا او را درآرامگاهی‌ که‌ همسرش‌ گوهرشاد در هرات‌ ساخته‌ بود دفن‌ کردند، اما چندی‌ بعداُلُغ‌بیگ‌ جنازه‌ او را به‌ سمرقند برد و در مقبره‌ گور امیر دفن‌ کرد.

 

آثار تاریخی‌ برجای‌ مانده‌ از دوران‌ شاهرخ‌

در دوران‌ شاهرخ‌، در کنار نبردها و جنگ‌ها، هنر و ادبیات‌ و معماری‌ رشدچشمگیری‌ یافت‌. اگر تیمور را جهانگیر به‌ شمار آوریم‌، باید شاهرخ‌ را جهاندارومعمارگر ایران‌ ویران‌ شده‌ عصر تیمور بدانیم‌. چنان‌ که‌ از شواهد تاریخی‌ فراوان‌وآثار برجای‌ مانده‌ از آن‌ روزگار به‌ دست‌ می‌آید، تلاش‌ برای‌ بازسازی‌ و توسعه‌شهرهای‌ زیر سلطه‌ تیموریان‌ در این‌ دوره‌، گسترده‌ بوده‌ است‌. در اصل‌، به‌ دلیل‌ آرام‌شدن‌ اوضاع‌، فرصتی‌ برای‌ امیران‌ محلی‌ و دست‌ نشانده‌ پیش‌ آمد تا به‌ ساختن‌بناهای‌ دینی‌ وفرهنگی‌ پرداخته‌ و نام‌ شاهرخ‌ را بر تارک‌ آن‌ حک‌ کنند.

در این‌ میان‌، شهر هرات‌ به‌ یکی‌ از بزرگ‌ترین‌ و باشکوه‌ترین‌ شهرهای‌ خراسان‌تبدیل‌ شد. این‌ بزرگی‌، هم‌ به‌لحاظ‌ معماری‌ و وسعت‌ جغرافیایی‌ بود، وهم‌ به‌ دلیل‌گردآمدن‌ شمار زیادی‌ از هنرمندان‌ ومعماران‌. حافظ‌ ابرو در شعری‌ گفته‌ است‌:

در خراسان‌، هرا بهشت‌ برین‌شد به‌ عهد معین‌ دولت‌ و دین‌

شاهرخ‌ پادشاه‌ هفت‌ اقلیم‌خلَّد اللّه‌ مُلْکَه‌ُ آمین‌

در این‌ میان‌، تلاش‌ گوهرشادآغا همسر شاهرخ‌ بسیار مورد تأکید قرار گرفته‌ است‌.وی‌ دستور داد تا شمار زیادی‌ بنای‌ بزرگ‌ و با عظمت‌ ساخته‌ شود. همچنین‌ درهمین‌ دوره‌، بسیاری‌ از زیارتگاه‌های‌ هرات‌ بازسازی‌ شد که‌ یکی‌ از آنها بنای‌برجای‌ مانده‌ از مزار خواجه‌عبدالله‌ انصاری‌ از سال‌ 829 است‌.

به‌ دنبال‌ توسعه‌ شهر هرات‌، جمعیت‌ آن‌ رو به‌ فزونی‌ گرفت‌؛ گرچه‌ طی‌ دونوبت‌، با شیوع‌ طاعون‌ در هرات‌، طی‌ سال‌های‌ 830 و 838، تعداد زیادی‌ از جمعیت‌شهر از میان‌ رفت‌. گفته‌ شده‌ است‌ که‌ در طاعون‌ سال‌ 838 که‌ زمان‌ آن‌ چهار ماه‌

وهشت‌ روز به‌ درازا کشید «عِدّه‌ عَدَدِ آنها که‌ گور و کفن‌ یافته‌اند، در نفس‌ بَلْدِه‌هرات‌ ششصد هزار نفر است‌، بی‌ آنان‌ که‌ در مغاک‌ها انداخته‌اند یا در خانه‌ها دفن‌کردند».

ششصد هزار در قلم‌ آمد که‌ رفته‌اندزان‌ها که‌ یافت‌ گور و کفن‌ مردم‌ خیار

باقی‌ ز بی‌کسی‌ همه‌ در خانه‌ مانده‌اندخوردند جسمشان‌ همه‌ درخانه‌ مور و مار

خواندمیر نوشته‌ است‌ که‌ «بسیاری‌ از دانشمندان‌، نویسندگان‌ وفضلا و علمای‌هرات‌ در اثر این‌ واقعه‌ اَلَم‌ناک‌ طاعون‌ درگذشتند و تلف‌ شدند که‌ ضایعه‌عظیمی‌بود.»

هنردوستی‌ شاهرخ‌ و فرزندان‌ و نوادگان‌ وی‌ سبب‌ شد تا مدارس‌ زیادی‌ درهرات‌ ساخته‌ شود و هزاران‌ نفر به‌ تحصیل‌ در آنها بپردازند. تصوف‌ نیز همچنان‌ برسر ادبیات‌ و معماری‌ این‌ شهر سایه‌ افکنده‌ و به‌ همین‌ دلیل‌ توسط‌ بزرگان‌ شهر،دهها خانقاه‌ نیز در هرات‌ ساخته‌ شد.

یکی‌ از معروف‌ترین‌ آثار دوران‌ شاهرخ‌، مسجد گوهرشاد در مشهد مقدس‌ است‌ که‌متصل‌ به‌ حرم‌ امام‌ رضا علیه‌السلام‌ می‌باشد. بانی‌ این‌ مسجد که‌ از آثار با ارزش‌تاریخی‌ ـ دینی‌ این‌ دوره‌ به‌ شمار می‌آید، مهدعلیا گوهرشادآغا، همسر شاهرخ‌است‌. تاریخ‌ بنای‌ گنبد و ایوان‌ این‌ مسجد سال‌ 821 هجری‌ قمری‌ می‌باشد. البته‌بعدها به‌ روزگار صفویان‌ اصلاحات‌ فراوانی‌ در این‌ مسجد صورت‌ گرفته‌ که‌ تاریخ‌آنها نیز بر کتیبه‌هایی‌ در این‌ مسجد ضبط‌ شده‌ است‌. گفتنی‌ است‌ که‌ عظمت‌ و بزرگی‌مشهد از دوران‌ تیموری‌ است‌ و توجه‌ بی‌اندازه‌ شاهزادگان‌ تیموری‌ به‌ آن‌، از یک‌سو، و ویرانگری‌های‌ به‌وجود آمده‌ در شهر طوس‌ از طرف‌ دیگر، که‌ سبب‌مهاجرت‌ مردم‌ از آن‌ به‌ مشهد شد، مشهد را در این‌ دوره‌، به‌ طور کامل‌ جایگزین‌طوس‌ کرد.

نکته‌ قابل‌ توجه‌ آن‌ است‌ که‌ برخی‌ از خطوط‌ کاشی‌های‌ مسجد گوهرشاد رابایْسُنْقر فرزند شاهرخ‌ با خط‌ خویش‌ نوشته‌ است‌. وی‌ یکی‌ از خطّاطان‌ معروف‌ این‌روزگار است‌ که‌ در کنار خویش‌، خطاطان‌ و هنرمندان‌ فراوانی‌ را گرد آورد. شاهزاده‌یاد شده‌ در سال‌ 837 به‌ دنبال‌ شراب‌خواری‌ زیاد، جانش‌ را از دست‌ داد! حافظ‌ ابرومورخ‌ معروف‌ این‌ دوره‌، کتاب‌ زبده‌ التواریخ‌ خود را به‌ نام‌ این‌ شاهزاده‌ تألیف‌کرده‌است‌.

زمانی‌ که‌ بنای‌ مسجد گوهرشاد خاتمه‌ یافت‌، شاهرخ‌ با یک‌ کاروان‌ بزرگ‌سلطنتی‌ به‌ زیارت‌ مشهد امام‌ رضا علیه‌السلام‌ آمد. سمرقندی‌ می‌نویسد:

چون‌ به‌ آن‌ مقام‌ متبرّک‌ و مشهد مبارک‌ رسید، شرایط‌ زیارت‌ به‌ جای‌ آورده‌، نذوروصدقات‌ به‌ مستحقان‌ رسانید و قندیلی‌ سه‌ هزار مثقال‌ طلا که‌ آن‌ حضرت‌ به‌حسن‌ ارادت‌ ساخته‌ و پرداخته‌ فرمود که‌ در گنبد مرقد آویختند.

از دوره‌ شاهرخ‌، آثاری‌ هم‌ در شهر یزد برجای‌ مانده‌ است‌. زمانی‌ که‌ شاه‌ نظام‌ کرمانی‌در سال‌ 819 از طرف‌ شاهرخ‌ به‌ یزد آمد، بنای‌ مسجد جامع‌ این‌ شهر را تکمیل‌ کردکه‌ در کتیبه‌ای‌ که‌ برجای‌ مانده‌ از اقدامات‌ وی‌ و نام‌ شاهرخ‌ یاد شده‌ است‌. همچنین‌کاروانسرایی‌ در نزدیکی‌ آن‌ ساخت‌.

از مهم‌ترین‌ آثار دوره‌ شاهرخی‌ در یزد، مسجد امیرچَخْماق  یزد است‌ که‌ در سال‌841 در این‌ شهر ساخته‌ شده‌ است‌ و از آثار زیبای‌ دوره‌ تیموری‌ در ایران‌ به‌شمار می‌آید. امیرچخماق  از اُمَرا و سرداران‌ تیموری‌ و مقرّب‌ درگاه‌ شاهرخ‌ بود ودر روزگار وی‌، به‌ حکومت‌ یزد منصوب‌ شد.

آثار معماری‌ دوره‌ شاهرخ‌ و پس‌ از آن‌، در شهرهای‌ دیگر ایران‌ زمین‌ نیز به‌چشم‌ می‌خورد. بخش‌هایی‌ از ساختمان‌های‌ میدان‌ نقش‌ جهان‌ اصفهان‌ نیز از دوره‌تیموری‌ است‌. از جمله‌، بنای‌ تالار تیموری‌ که‌ تاکنون‌ به‌ همین‌ نام‌ برجای‌ مانده‌است‌، از روزگار رستم‌، فرزند عمر شیخ‌ ـ پسر تیمور ـ است‌. بنای‌ بیت‌ الشتاء درشمال‌ ایوان‌ِ اُسْتاد در مسجد جامع‌ اصفهان‌ نیز از روزگار سلطان‌ محمد فرزندبایسنقر تیموری‌ است‌ که‌ کتیبه‌ آن‌ تا به‌ امروز پا برجاست‌. از همین‌ دوران‌، خانقاهی‌هم‌ در روستای‌ نصرآباد اصفهان‌ موجود است‌ که‌ اکنون‌ به‌ تکیه‌ میان‌ ده‌ نصرآبادشهرت‌ دارد و کتیبه‌ آن‌ سال‌ 854 را نشان‌ می‌دهد.

مسجد جامع‌ بسیار زیبایی‌ در شهرک‌ وَرْزَنه‌ ـ واقع‌ در یک‌ صد کیلومتری‌ شرق اصفهان‌ در حاشیه‌ زاینده‌ رود ـ از دوران‌ شاهرخ‌ برجای‌ مانده‌ است‌. چنان‌ که‌ از کتیبه‌این‌ مسجد به‌ دست‌ می‌آید، محمود بن‌ مظفر ورزنه‌ای‌ به‌ سال‌ 847 و به‌ روزگارشاهرخ‌، این‌ مسجد را بنا کرده‌ است‌. بر تارک‌ محراب‌ این‌ مسجد، شهادت‌ به‌ ولایت‌امیرمؤمنان‌ علیه‌السلام‌ بر کاشی‌کاری‌ آن‌ نقش‌ بسته‌ است‌.

 

جانشینان‌ شاهرخ‌

شاهرخ‌ عمری‌ طولانی‌ کرد و در نهایت‌ پس‌ از هفتاد و دو سال‌ زندگی‌، در روزپنجشنبه‌ پنجم‌ ذی‌ حجه‌ سال‌ 850 هجری‌ درگذشت‌. برخی‌ از فرزندانش‌ در حیات‌او مردند. دو تن‌ دیگر، سَیورغَتْمِش‌ و سلطان‌ مسعود در زمان‌ حیات‌ وی‌ به‌ ترتیب‌بر کابل‌ حکومت‌ می‌کردند. بایسنقر، فرزند دیگر او که‌ سخت‌ ادب‌ دوست‌ و ادیب‌پرور بود، بر اثر افراط‌ در مشروب‌ خواری‌ در سال‌ 837 درگذشت‌. بدین‌ ترتیب‌زمانی‌ که‌ شاهرخ‌ در سال‌ 850 از دنیا رفت‌، تنها فرزند او اُلُغ‌ بیگ‌ که‌ چندان‌شایستگی‌ هم‌ برای‌ پاسداری‌ از دولت‌ تیموری‌ نداشت‌، زنده‌ بود. در این‌ وقت‌،رقابت‌ میان‌ فرزندان‌ و نوادگان‌ شاهرخ‌ بر سر تصاحب‌ قدرت‌ بالا گرفت‌. ابتداءعلاءالدوله‌ فرزند بزرگ‌ بایسنقر بر تخت‌ نشست‌ و به‌ دور از چشم‌ الغ‌ بیگ‌ که‌ درسمرقند بود، فرزند او عبداللطیف‌ را نیز دستگیر کرد. اندکی‌ پیش‌ از آن‌، عبداللطیف‌برای‌ گرفتن‌ حکومت‌ و سپردن‌ آن‌ به‌ پدرش‌ تلاشی‌ را آغاز نموده‌، و از جمله‌گوهرشاد آغا همسر شاهرخ‌ را که‌ به‌ سلطنت‌ علاءالدوله‌ می‌اندیشید، اسیر کرده‌ بود.اما به‌ زودی‌ خود به‌ اسارت‌ درآمد و در قلعه‌ای‌ نزدیک‌ هرات‌ زندانی‌ شد.

اُلُغ‌ بیگ‌ که‌ از سال‌ 814 در ترکستان‌ و ماوراءالنهر حکومت‌ داشت‌ و در سمرقندحکمرانی‌ می‌کرد، با شنیدن‌ خبر درگذشت‌ شاهرخ‌ و اوضاع‌ هرات‌، لشکری‌ ازسمرقند برداشت‌ و به‌ سوی‌ خراسان‌ آمد. این‌ اقدام‌ سبب‌ شد تا علاءالدوله‌ با عموی‌خود مصالحه‌ و سپس‌ از آن‌، عبداللطیف‌ را آزاد کند و نزد پدرش‌ الغ‌ بیگ‌ بفرستد.الغ‌ بیگ‌ فرزندش‌ عبداللطیف‌ را به‌ حکومت‌ شهر بَلْخ‌ گماشت‌ و خود به‌ سمرقند بازگشت‌.

در این‌ سوی‌، علاءالدوله‌ با برادرش‌ میرزا ابوالقاسم‌ بابر اختلاف‌ پیدا کرد. عاقبت‌به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند که‌ بابر در گرگان‌ بماند و علاءالدوله‌ در هرات‌ وخبوشان‌ یاقوچان‌ مرز میان‌ ولایت‌ آنان‌ باشد.

مصالحه‌ علاءالدوله‌ با الغ‌ بیگ‌ پس‌ از اندک‌ زمانی‌ برهم‌ خورد و میان‌ آنان‌ نبردسختی‌ درگرفت‌. در این‌ نبرد سپاه‌ خراسان‌ شکست‌ خورد و «میرزا الغ‌ بیگ‌ به‌ تأییدونصرت‌ ربانی‌ اختصاص‌ یافت‌». به‌ دنبال‌ آن‌، اموال‌ بی‌شماری‌ که‌ در قلعه‌های‌اطراف‌ بود، توسط‌ سپاه‌ ترکستان‌ و ماوراءالنهر غارت‌ شد. علاءالدوله‌ که‌ وضع‌ راچنین‌ دید، به‌ سوی‌ استرآباد نزد برادرش‌ بابر گریخت‌. الغ‌ بیگ‌ به‌ هرات‌ آمد و درآن‌جا بود که‌ «سادات‌ و قضات‌ و اعیان‌ دولت‌ به‌ رسم‌ استقبال‌، استعجال‌ نمودندومیرزا الغ‌ بیگ‌ بر سریر عزّت‌ تمکن‌ نمود».

اندکی‌ بعد، اُلُغ‌ بیگ‌ برای‌ دفع‌ ازبکان‌ از روی‌ اجبار، به‌ سمرقند بازگشت‌ و به‌دنبال‌ آن‌ بود که‌ میرزا ابوالقاسم‌ بابُر موفق‌ به‌ تصرف‌ هرات‌ و نشستن‌ بر تخت‌ شاهی‌شاهرخ‌ شد و برادرش‌ علاءالدوله‌ را کور کرد.

از سوی‌ دیگر، از آغاز جریان‌های‌ مربوط‌ به‌ اُلُغ‌بیگ‌ و علاءالدوله‌، میان‌ الغ‌ بیگ‌و فرزندش‌ عبداللطیف‌ کدورتی‌ پدید آمده‌ بود. این‌ کدورت‌، در نهایت‌ سبب‌ شد تاعبداللطیف‌ در رمضان‌ سال‌ 853 توسط‌ یکی‌ از خادمان‌ْ، پدرش‌ را به‌ قتل‌ برساند.عبداللطیف‌ که‌ در این‌ مدت‌ نشان‌ داده‌ بود اهل‌ جنگ‌ و سیاست‌ است‌، با این‌ اقدام‌،یادآور خشونت‌ شاه‌ شجاع‌ در باره‌ پدرش‌ مبارزالدین‌ محمد شد و داغ‌ ننگی‌ را برای‌همیشه‌ بر پیشانی‌ خود زد. میرخواند می‌نویسد:

و آن‌ پادشاه‌ پیوسته‌ خدمت‌ اهل‌ الله‌ ـ صوفیان‌ ـ کردی‌ و در مجلس‌ ایشان‌ به‌ ادب‌نشستی‌ و با وجود این‌ حال‌، به‌ غایت‌ تند خوی‌ و با سیاست‌ و به‌ گناه‌ اندک‌ عقوبت‌بسیار کردی‌ و هیچکس‌ را از خواص‌ و مقرّبان‌ او را مجال‌ نبود که‌ از فساد و صلاح‌مملکت‌ با او سخن‌ بگوید.

از آن‌ پس‌ سلسله‌ تیموری‌ گرفتار زوال‌ شد. عبداللطیف‌ شش‌ ماه‌ سلطنت‌ کرد تا آن‌که‌ به‌ دست‌ برخی‌ از نوکرانش‌ در ربیع‌ الاول‌ سال‌ 854 کشته‌ شد. به‌ دنبال‌ وی‌، میرزاعبدالله‌ شیرازی‌ ـ فرزند ابراهیم‌ سلطان‌ فرزند شاهرخ‌ ـ قدرت‌ را به‌ دست‌ گرفت‌؛اما او نیز به‌ سرعت‌ گرفتار سلطان‌ ابوسعید از نوادگان‌ میرانشاه‌ شد و در جمادی‌الاولی‌ سال‌ 855 در نزدیکی‌ سمرقند کشته‌ شد.

میرزاابوالقاسم‌ بابُر نیز که‌ توانسته‌ بود بر هرات‌ دست‌ یابد، مدتی‌ مغلوب‌برادرش‌ سلطان‌ محمد که‌ حکومت‌ اصفهان‌ را داشت‌، شد؛ اما در نهایت‌ هرات‌ راتصرف‌ کرده‌، برادرش‌ را کشت‌ و تا سال‌ 861 بر تخت‌ شاهی‌ هرات‌ تکیه‌ زد. البته‌قلمرو وی‌ محدود به‌ خراسان‌ بود، چرا که‌ از سال‌ 857 جهانشاه‌ قراقویونلو عراق عجم‌ را تصرف‌ کرده‌ بود. آن‌ گونه‌ که‌ دیدیم‌ کور کردن‌ و کشتن‌ پدر و برادر، در این‌دوره‌، از کارهای‌ روزمره‌ شاهزادگان‌ تیموری‌ شده‌ بود.

پس‌ از مرگ‌ بابر در سال‌ 861 سلطان‌ ابوسعید، فرزند سلطان‌ محمد پسرمیرانشاه‌ توانست‌ بر دیگر شاهزادگان‌ تیموری‌ غلبه‌ کرده‌، هرات‌ و سیستان‌ و کابل‌وحتی‌ خوارزم‌ را تحت‌ سیطره‌ خود درآورد. وی‌ تخت‌ سلطنت‌ تیموری‌ را تا سال‌873 در دست‌ داشت‌. در این‌ سال‌ در آذربایجان‌ به‌ جنگ‌ اوزون‌ حسن‌ آِقویونلورفت‌ و در آنجا کشته‌ شد.

 

سلطان‌ حسین‌ بایْقَرا آخرین‌ فرمانروای‌ تیموری‌

با کشته‌ شدن‌ ابوسعید، نواده‌ میرانشاه‌، بار دیگر آشفتگی‌ سیاسی‌ در بخش‌ بزرگی‌ ازامپراطوری‌ تیموریان‌ پدیدار شد. سلطان‌ احمد فرزند ابوسعید توانست‌ تا سال‌ 899بر حوزه‌ تیموریان‌ در ماوراءالنهر حکومت‌ کند. پس‌ از وی‌ نیز برادرش‌ سلطان‌محمود تا سال‌ 900 این‌ دولت‌ را در ماوراءالنهر رهبری‌ کرد. پس‌ از وی‌ برای‌ مدتی‌بایسنقر و علی‌ فرزندان‌ محمود بر بخشی‌ از ماوراءالنهر حکومت‌ کردند. بابر فرزندبایسنقر ]پسر شاهرخ‌[ نیز از سال‌ 903 تا 906 بر این‌ ناحیه‌ حکمرانی‌ کرد تا آن‌ که‌شیبانیان‌ سرزمین‌ آنان‌ را تصرف‌ کردند.

در خراسان‌ با مرکزیت‌ هرات‌ نیز سلطان‌ حسین‌ ـ فرزند بایقرا فرزند عمر شیخ‌ ـپسر تیمور ـ قدرت‌ را به‌ دست‌ گرفت‌. حسین‌ بایقرا فعالیت‌ سیاسی‌ خود را از سال‌861 در نواحی‌ مرو آغاز کرد و در سال‌ 862 توانست‌ بر استرآباد تسلط‌ یابد. سلطان‌حسین‌ با کشته‌ شدن‌ سلطان‌ ابوسعید در سال‌ 873 به‌ سوی‌ هرات‌ تاخت‌ و پس‌ ازآشوب‌های‌ چندی‌ در سال‌ 875 بر تخت‌ سلطنت‌ هرات‌ تکیه‌ زد. وی‌ تا زمان‌ مرگش‌در پایان‌ سال‌ 911 یعنی‌ پنج‌ سال‌ از آغاز سلطنت‌ شاه‌ اسماعیل‌ صفوی‌، دولت‌خویش‌ را نگاه‌ داشت‌. پس‌ از وی‌، برای‌ روزهای‌ کوتاهی‌ در سال‌ 912 بدیع‌ الزمان‌مظفر فرزند سلطان‌ حسین‌ حکومت‌ را به‌ دست‌ گرفت‌ که‌ با آمدن‌ شیبانیان‌ گریخت‌.بدیع‌ الزمان‌، سال‌ها حکومت‌ بلخ‌ را از طرف‌ پدر داشت‌. به‌ هر روی‌، باید سلطان‌حسین‌ را آخرین‌ فرمانروای‌ تیموری‌ دانست‌ که‌ روزگارش‌ به‌ آرامش‌ سیاسی‌ از یک‌سو وتعالی‌ ادبیات‌ و فرهنگ‌ از سوی‌ دیگر شهرت‌ دارد. میرخواند در باره‌ او می‌نویسد:

در رعایت‌ سادات‌ عظام‌ و علمای‌ اسلام‌ و فضلای‌ روزگار و شعرای‌ بلاغت‌ شعارهرگز تغافل‌ و اهمال‌ ننمودی‌ ... و در هفته‌ دو نوبت‌ به‌ روز دوشنبه‌ و پنجشنبه‌قضات‌ و علما را به‌ مجلس‌ اشرف‌ اعلی‌ طلبیدی‌ و مهمی‌ که‌ روی‌ نمودی‌ به‌مقتضای‌ فتوای‌ ائمه‌ دین‌ به‌ فیصل‌ رسانیدی‌ و به‌ صحبت‌ درویشان‌ و گوشه‌ نشینان‌و مجالس‌ وعظ‌ بسیار تشریف‌ بردی‌ و تعظیم‌ و احترام‌ مشایخ‌ اسلام‌ و واعظان‌شیرین‌ کلام‌ بر ذمت‌ همت‌ عالی‌ نهمت‌ واجب‌ و لازم‌ شمردی‌ و در بنیاد بقاع‌ خیرو مساجد و مدارس‌ و خانقاه‌ و رباطات‌ به‌ غایت‌ مایل‌ و راغب‌ بودی‌.

با آن‌ که‌ این‌ قبیل‌ تمجیدات‌ از سوی‌ مورخان‌ برای‌ سلاطین‌، اغلب‌ خالی‌ از واقعیت‌است‌، اما در باره‌ سلطان‌ حسین‌ بایقرا صادق  است‌. در این‌ دوره‌ طولانی‌ که‌ سلطان‌حسین‌ گرفتار مشکل‌ سیاسی‌ چندانی‌ نبود، بسیاری‌ از عالمان‌ و هنرمندان‌ از سراسرسرزمین‌ ایران‌ راهی‌ هرات‌ شدند و از خان‌ نعمت‌ سلطان‌ حسین‌ که‌ با سخاوت‌فراوان‌ از میهمانان‌ دانشمند پذیرایی‌ می‌کرد، بهره‌مند گشتند.

سلطان‌ حسین‌ بایقرا در سال‌های‌ طولانی‌ سلطنت‌ خویش‌ از همفکری‌وهمراهی‌ وزیر مشهور خود امیرعلی‌شیر نوایی‌ بهره‌مند بود که‌ ادیبی‌ فرزانه‌ به‌ شمارمی‌آمد و او را در هر حال‌ مشاوره‌ و راهنمایی‌ می‌کرد.

 

هنر و دانش‌ در دوره‌ تیموری‌

دو دوره‌ درخشان‌ تیموری‌، یکی‌ عصر شاهرخ‌ (799 ـ 850) و دیگری‌ عصر سلطان‌حسین‌ بایقرا است‌. دوره‌های‌ یاد شده‌ از هر جهت‌، به‌ عنوان‌ یکی‌ از دوره‌های‌ ممتازدر تاریخ‌ تمدن‌ اسلامی‌ به‌ شمار می‌آید.

یکی‌ از ویژگی‌های‌ منحصر به‌ فرد عصر تیموری‌ ـ که‌ سر آغاز تحول‌ هنری‌بَعْدی‌ در جهان‌ اسلام‌، در زمینه‌ هنر خطاطی‌، تصویرسازی‌ کتاب‌، جلدسازی‌وتذهیب‌ است‌ ـ توجه‌ به‌ هنر در قالب‌ یک‌ حرکت‌ منظّم‌ و حساب‌شده‌ و مدرسه‌ای‌است‌. عمده‌ گرایش‌ِ هنری‌ این‌ دوره‌ در امر تذهیب‌ و نقاشی‌ است‌ که‌ از لحاظ‌سیاسی‌، حامی‌ اصلی‌ آن‌ بایسنقر فرزند شاهرخ‌ بوده‌ است‌. این‌ شاهزاده‌ تیموری‌ ازسال‌ 820 به‌ عنوان‌ ولی‌ عهد شاهرخ‌ تعیین‌ شد؛ اما مرگ‌ زودرس‌ او در سال‌ 837اجازه‌ سلطنت‌ به‌ وی‌ نداد. اکنون‌ کارهای‌ زیبایی‌ از وی‌ در کتابخانه‌های‌ مهم‌ جهان‌برجای‌ مانده‌ که‌ شدّت‌ علاقه‌ او را به‌ کارهای‌ هنری‌ نشان‌ می‌دهد.

 

امیران‌ تیموری‌                          سال‌های‌ حکومت‌

امیر تیمور گور                       771 ـ 807

خلیل‌ سلطان‌ فرزند میرانشاه‌           807 ـ 812

شاهرخ‌ فرزند تیمور                        807 ـ 850

اُلُغ‌ بیگ‌ فرزند شاهرخ‌                     850 ـ 853

عبداللطیف‌ فرزند الغ‌ بیگ‌                 853 ـ 854

عبدالله‌ شیرازی‌ نواده‌ شاهرخ‌            854 ـ 854

میرزا بابُر فرزند بایْسُنْقر                   852 ـ 861

ابوسعید فرزند سلطان‌ محمد             855 ـ 873

احمد فرزند ابوسعید در سمرقند         873 ـ 899

محمود فرزند ابوسعید در سمرقند        899 ـ 900

سلطان‌ حسین‌ بایقرا نواده‌ عمرشیخ‌    875 ـ 911

 

بر اساس‌ یک‌ گزارش‌ کوتاه‌ اما جالب‌ که‌ از کتابخانه‌ بایسنقری‌ در هرات‌ به‌ دست‌آمده‌، در این‌ کتابخانه‌، مرکزی‌ برای‌ انواع‌ و اقسام‌ کارهای‌ هنری‌ وجود داشته‌ است‌که‌ هنرمندان‌ مختلف‌، از هر نقطه‌، در آنجا فراهم‌ می‌آمدند، به‌ کار مشغول‌ می‌شدند.گزارش‌ یاد شده‌ که‌ به‌ احتمال‌ در سال‌ 830 هجری‌ از سوی‌ جعفر تبریزی‌،خوشنویس‌ معروف‌ این‌ دوره‌ هرات‌ و رئیس‌ کتابخانه‌ بایسنقری‌ هرات‌ برای‌بزرگی‌ تدوین‌ شده‌، به‌ بیان‌ کارهایی‌ که‌ در این‌ مرکز در حال‌ انجام‌ بوده‌، پرداخته‌است‌. عمده‌ این‌ اقدامات‌، خوشنویسی‌ از آثار برجسته‌ ادبی‌ فارسی‌ مانند شاهنامه‌،مخزن‌ الاسرار نظامی‌ گنجوی‌ و آثار دیگر او و نیز کلیله‌ و دمنه‌ و دیوان‌ حافظ‌وگلستان‌ سعدی‌ است‌. در این‌ گزارش‌ از بیست‌ و چهار نفر استاد نقاش‌ و مُذَهِّب‌وهفتاد و پنج‌ نفر دستیار آنان‌ یاد شده‌ است‌ که‌ هر کدام‌ به‌ کار روی‌ کتابی‌ مشغول‌بوده‌اند. برخی‌ از عبارات‌ این‌ گزارش‌ را که‌ از آن‌ به‌ عنوان‌ «عرضه‌ داشت‌» یاد شده‌وگزارش‌ روزانه‌ بوده‌ است‌، نقل‌ می‌کنیم‌:

امیرخلیل‌ دو موضع‌ دریا را از گلستان‌ موج‌ آب‌ تمام‌ کرده‌ به‌ رنگ‌ نهادن‌ مشغول‌خواهد شد... مولانا قوام‌الدین‌ روی‌ جلد شهنامه‌ را حاشیه‌ اسلیمی‌ مکمل‌ کرده‌وعیش‌ تماشای‌ متن‌ جلد را به‌ قلم‌ گرفته‌ و قریب‌ دو دانگ‌ بوم‌ شده‌ است‌ و پشت‌سر و گردن‌ چسبانده‌ و طریق‌ کشیده‌ است‌... خواجه‌ محمود جلد رسائل‌ خط‌خواجه‌ را پشت‌ و رو مکمّل‌ کرده‌ به‌ سر و گردن‌ مشغول‌ است‌... مولانا قطب‌ ازتاریخ‌ طبری‌ ده‌ جزوه‌ کتابت‌ کرده‌ است‌... خواجه‌ عطا اجزای‌ گلستان‌ را تمام‌ کرده‌و سه‌ لوح‌ تاریخی‌ که‌ مولانا سعدالدین‌ کتابت‌ کرده‌ دو لوح‌ را به‌ بوم‌ رسانیده‌ به‌تتمه‌ مشغول‌ است‌... بنده‌ کمترین‌ و ذرّه‌ احقر ـ یعنی‌ جعفر تبریزی‌ ـ سه‌ جزو و نیم‌کتابت‌ شهنامه‌ تمام‌ کرده‌، آغاز کتاب‌ نزهه‌ الارواح‌ کرده‌ است‌.

مرگ‌ بایسنقر در سال‌ 837 سبب‌ سست‌ شدن‌ فعالیت‌ کتابخانه‌ بایسنقری‌ هرات‌ شدو تا زمان‌ روی‌ کار آمدن‌ بایقرا، کارهای‌ فرهنگی‌ ـ هنری‌ هرات‌ محدود گشت‌.دولتشاه‌ سمرقندی‌ در باره‌ بایسنقر نوشته‌ است‌: جمالی‌ داشت‌ با کمال‌... از سلاطین‌روزگار بعد از خسرو پرویز چون‌ بایسنقر سلطان‌ کسی‌ به‌ عشرت‌ و تجمل‌ معاش‌نکرد. شعر ترکی‌ و فارسی‌ را نیکو گفتی‌ و فهمیدی‌. به‌ شش‌ قلم‌ خط‌ نوشتی‌. شبی‌ ازفرط‌ شراب‌ به‌ فرمان‌ رب‌ الارباب‌ به‌ خواب‌ گران‌ فنا گرفتار شد و سکنه‌ هرات‌ سبب‌آن‌ وفات‌ را سکته‌ پنداشتند.» میرخواند، اشاره‌ به‌ افراط‌ وی‌ در شراب‌خواری‌ داردواین‌ که‌ «تا حرارت‌ شراب‌ در مزاج‌ شریف‌ و عنصر لطیف‌ آن‌ جناب‌ پدید آمدواطباء حاذِ هرچند منع‌ می‌فرمودند، مفید نمی‌افتاد و از جام‌ نشاط‌ ساغر انبساط‌جرعه‌ای‌ کم‌ نمی‌کرد و غذا به‌ غایت‌ اندک‌ تناول‌ می‌کرد تا ضعف‌ بر طبیعت‌ او استیلایافت‌» و به‌ هر روی‌ در شب‌ هفتم‌ جمادی‌ الاولی‌ «از خاکدان‌ دنیا روی‌ به‌ منزل‌عقبی‌'نهاد».

اُلُغ‌ بیگ‌ برادر بایسنقر نیز که‌ سال‌ها حکومت‌ ترکستان‌ و ماوراءالنهر را داشت‌وسمرقند پایتخت‌ او بود، در کارهای‌ علمی‌ و حمایت‌ از عالمان‌ و دانشمندان‌شهرتی‌ به‌ دست‌ آورد. شهرت‌ این‌ شهریار تیموری‌، بیش‌ از هرچیز به‌ دلیل‌ زیجی‌است‌ که‌ به‌ روزگار وی‌ فراهم‌ آورده‌ شد. او در سال‌ 824 در شهر سمرقند،رصدخانه‌ای‌ بنا کرد و همانجا بود که‌ منجم‌ وریاضی‌دان‌ معروف‌ غیاث‌الدین‌ جمشیدکاشانی‌ (م‌ 832) و مولی‌ معین‌الدین‌ کاشانی‌ و قاضی‌ زاده‌ رومی‌ زیج‌ مشهور به‌ زیج‌الغ‌ بیگ‌ را فراهم‌ آوردند. این‌ زیج‌ طی‌ قرون‌ بعد، مبنای‌ محاسبات‌ نجومی‌واستخراج‌ تقویم‌های‌ سالانه‌ گشت‌. نویسنده‌ای‌ در باره‌ غیاث‌الدین‌ کاشانی‌می‌نویسد: «غیاث‌الدین‌ جمشید ریاضی‌دانی‌ عالی‌مقام‌ و محاسبی‌ ماهر و منجمی‌زبردست‌ و مؤلفی‌ توانا و مخترع‌ آلات‌ دقیق‌ رصد بود و به‌ حق‌ می‌توان‌ او را ازبرجسته‌ترین‌ ریاضیدانان‌ دوره‌ اسلامی‌ دانست‌.» کاشانی‌ یافته‌های‌ جدید فراوانی‌در کشف‌ برخی‌ از دشواری‌های‌ ریاضی‌ و هندسی‌ دارد که‌ در تاریخ‌ دانش‌ریاضیات‌ به‌ نام‌ او ثبت‌ شده‌ است‌. یکی‌ از آثار او کتاب‌ مفتاح‌ الحساب‌ است‌ که‌یوشکویج‌ محقق‌ روسی‌ در کتابی‌ که‌ در باره‌ ریاضیات‌ عرب‌ نوشته‌ است‌، در باره‌ آن‌می‌نویسد:

مفتاح‌ الحساب‌ کتابی‌ است‌ درسی‌، در باره‌ ریاضیات‌ مقدماتی‌، که‌ استادانه‌تألیف‌ شده‌ و مؤلف‌ آنچه‌ را که‌ مورد نیاز طبقات‌ مختلف‌ خوانندگان‌ آن‌ کتاب‌می‌تواند بود، در نظر گرفته‌ است‌. این‌ کتاب‌ از حیث‌ فراوانی‌ و تنوع‌ مواد و مطالب‌و روانی‌ بیان‌ و سلاست‌ کلام‌ تقریبا در همه‌ آثار (ریاضی‌) قرون‌ وسطی‌ یگانه‌ است‌.

 

کمال‌الدین‌ حسین‌ بهزاد

گذشت‌ که‌ هنر پروری‌ تیموریان‌، یکی‌ از دلایل‌ رشد مکتب‌ هنری‌ هرات‌ در این‌زمان‌ است‌. نقاشان‌ فراوانی‌ در این‌ مکتب‌ تربیت‌ شده‌اند که‌ نام‌ برخی‌ از آنان‌ را درمنابع‌ موجود می‌بینیم‌. ابن‌عربشاه‌ نوشته‌ است‌ که‌ تیمور نقاشان‌ زیادی‌ داشت‌ که‌ ازجمله‌ آنها عبدالحَی‌ّ بغدادی‌ بود. وی‌ می‌افزاید: وقتی‌ که‌ او شهر بزرگی‌ را با خاک‌یکسان‌ می‌کرد، در همه‌ باغ‌هایش‌ کاخی‌ بنا می‌نهاد و در پاره‌ای‌ از این‌ کاخ‌ها،مجالس‌ و تمثال‌ خود را به‌ تصویر کشیده‌ بود، گاهی‌ خندان‌ و زمانی‌ عبوس‌ و نمایش‌جنگ‌ها و محاصره‌ شهرها و گفتگوی‌ او با شاهان‌ و بزرگان‌ و عالمان‌ و این‌ که‌قدرتمندان‌ و سلاطین‌ به‌ تعظیم‌ او پرداخته‌اند.

به‌ هر روی‌ نقاشی‌ در دوره‌ تیموری‌ از حمایت‌ زیادی‌ برخوردار بوده‌ و رونقی‌فراوان‌ یافته‌ است‌. حاج‌ محمد نقاش‌ یکی‌ از نقاشانی‌ است‌ که‌ به‌ گفته‌ میرخواند: «درفن‌ تصویر و تذهیب‌ مهارت‌ تمام‌ داشت‌ و چند گاه‌ همّت‌ بر پختن‌ چینی‌ فغفوری‌گماشت‌؛ بعد از تجربه‌ بسیار و ارتکاب‌ مشقّت‌ بی‌شمار جسم‌ ظروف‌ و اوانی‌ که‌می‌ساخت‌ با چینی‌ فغفوری‌ به‌ غایت‌ شبیه‌ گشت‌. و از جمله‌ مخترعات‌ مولاناحاجی‌ صندوق  ساعتی‌ است‌ که‌ در کتابخانه‌ امیر علی‌ شیر ترتیب‌ نمود و در آن‌صندوق  صورتی‌ تعبیه‌ کرده‌ که‌ چوبی‌ در دست‌ داشت‌ و چون‌ یک‌ ساعت‌ از روزمی‌گذشت‌ آن‌ پیکر چوب‌ یک‌ نوبت‌ بر نقاره‌ای‌ که‌ در پیش‌ او بود می‌زد و بعد ازگذشتن‌ ساعت‌ دوم‌ دو نوبت‌ آن‌ حرکت‌ می‌کرد و علی‌ هذا القیاس‌».

یکی‌ دیگر از هنرمندان‌ این‌ عصر خواجه‌ میرک‌ نقاش‌ بود که‌ «در علم‌ تصویروتذهیب‌ نظیر نداشت‌ و در فن‌ کتابت‌ نویسی‌ عَلَم‌ بی‌مثلی‌ بر افراشت‌. اکثرکتاب‌های‌ عمارت‌ دارالسلطنه‌ هرات‌ به‌ خط‌ اوست‌.»

سرآمد تصویرسازان‌ این‌ عهد کمال‌الدین‌ حسین‌ بهزاد است‌ که‌ به‌ عنوان‌ افتخارهنر عصر تیموری‌ شناخته‌ می‌شود. رونق‌ کار نقاشان‌ این‌ عهد، بیش‌ از هر چیز به‌دلیل‌ نقاشی‌های‌ مینیاتوری‌ بود که‌ آنان‌ برای‌ کتاب‌هایی‌ مانند شاهنامه‌ یا خسرووشیرین‌ نظامی‌ گنجوی‌ و مانند آنها فراهم‌ می‌آوردند. افزون‌ بر آن‌، نقاشی‌های‌مستقلی‌ هم‌ از سلطان‌ و امیر و درباریان‌ و مجالس‌ بزم‌ آنان‌ تهیه‌ می‌شد که‌ سخت‌مورد علاقه‌ آنان‌ بود. بسیاری‌ از این‌ نقاشی‌ها برجای‌ مانده‌ است‌.

بهزاد یکی‌ از بهترین‌ این‌ هنرمندان‌ نقاش‌ است‌ که‌ در سایه‌ وزیر فرهنگ‌ دوست‌این‌ دوره‌، امیرعلی‌شیر نوایی‌ پرورش‌ یافت‌؛ پس‌ از آن‌ به‌ خدمت‌ خودِ سلطان‌درآمد و در نهایت‌، زمانی‌ که‌ هرات‌ به‌ دست‌ شیبانی‌ها تصرف‌ شد، پس‌ از مدتی‌، به‌دربار شاه‌ اسماعیل‌ به‌ تبریز رفت‌. در آنجا نیز سخت‌ مورد استقبال‌ شاه‌ اسماعیل‌واقع‌ شد. نوشته‌اند که‌ شاه‌ اسماعیل‌ پس‌ از بازگشت‌ از جنگ‌ چالدران‌، نخستین‌پرسشی‌ که‌ کرد، در باره‌ سلامتی‌ بهزاد بود. بعد از آن‌ نیز به‌ خدمت‌ شاه‌ طهماسب‌درآمد. بهزاد پس‌ از سال‌ها تلاش‌ در راه‌ باروری‌ دانش‌ نقاشی‌، به‌ سال‌ 940 هجری‌درگذشت‌.

شمار زیادی‌ نقاشی‌ مینیاتور از دوره‌ تیموری‌ برجای‌ مانده‌ که‌ نسبت‌ برخی‌ ازآنها به‌ بهزاد یقینی‌ و نسبت‌ شماری‌ دیگر، محتمل‌ می‌باشد. این‌ مینیاتورها به‌ طورعمده‌ در کتاب‌های‌ گوناگونی‌ است‌ که‌ در کتابخانه‌های‌ مختلف‌ جهان‌ نگه‌داری‌می‌شود. شانزده‌ مینیاتور در خمسه‌ نظامی‌ گنجوی‌، یازده‌ مینیاتور در نسخه‌ای‌ ازبوستان‌ سعدی‌ و بسیاری‌ دیگر. وی‌ افزون‌ بر کار نقاشی‌، به‌ تعلیم‌ و آموزش‌ این‌حرفه‌ نیز به‌ دوستداران‌ هنر می‌پرداخت‌ و به‌ همین‌ دلیل‌ نقاشان‌ زیادی‌ در مکتب‌ اوپرورش‌ یافتند.

کتاب تاریخ ایران اسلامی

 


دسته ها : تاریخ
بیست و هشتم 5 1385 22:43
X